گوركی نوشته است كه: “داستا يفسكی خود راجار چی قوای تاريك دشمن بشريت می داند ودايماً متوجه تلاشهای مخربی است که درنهاد بشر وجود دارد، بشری كه درهرحال درجستجوی شخص كامل است وميخواهد كه حق اوبرای استفاده ازهمه چيزو استلذاذ ازهر چيز بدون اينكه مطيع هيچ قانون وقاعده يی باشد، محترم شمرده شود. داستايفسكی خودرا كاشف قوانين مطلق درطبيعت بشرميدانست ومهمترين اين قوانين به نظر اوميل مفرط بشر به خشونت وبدجنسی بود، اين ميل درانسان شديد تر ازعلاقه به نيكويی وزيبايی است. اوتصور ميكرد كه چون قوای مرموزی بشر را وادار به ارتكاب خشونت و ستم ميكند، تنها قوه يی كه ميتواند اورا رام ومطيع نمايد، همان نيروی مذهب است… زندگی بدون ترس ازخالق وبدون ايمان مذهبی غير قابل تصور است…
درعين حال اوعميقاً باجريانهای اجتماعی كه دردوران اوبه وقوع پيوسته، ارتباط داشته است… باچشم باز به عيوبی كه اجتماع رابه پرتگاه می كشاند مينگريست و قوه مشاهده او درتشخيص وجلوه گرساختن اين فساد به منتهی درجه عالی بود.”(1)
بندوتو كروچه وويلهلم فن هومبولت2 درباره ارتباط هنرمند با اجتماع چنين نگاشته است :
” تجسم هنری دارای صفت كلی يا جهانی است… هرتجسم هنری صرف در اّن واحد هم اّن تجسم است هم تمام جهان- جهانی كه به اّن شكل فردی خاص دراّمده واّن شكل فردی هماتند جهان است، درهرنوای كه ازدل شاعر برميخيزد، درهرصورت خيالی كه وی ايجاد ميكند سونوشت بشر همه اميدها، پندارها، دردها، خوشيها، بزرگی ها، و درماندگيهای ادميزاد، همه ماجرای عالم يعنی تحولات اّن ونمودايمی اّن كه برنيروی خود تحقق می پذيردوتوام بارنج وشادی است همه اينها دراّن نهفته است.” 3
الكساندر بلوك ( 1921-1980م )كه درابتدا شاعر عرفانی بود تحت تاثير سمبوليستها واقع گرديده بود رويه رياليستی اختيار كرد و نويسندگان بزرگ مانند: ماياكوفسكی ويسنين وديگران از اوسرمشق گرفتند، بلوك فراز و نشيب زندگی را دیده بود و درعالم اندوه و یاس مانند اغلب شاعران دوره خود و دیگر شاعران سمبولیست تصور میکرد که شاعر باید دور از لذایذ دنیوی و زندگی اجتماعی باشد، در عالم ملکوت به سیر ادامه دهد تامعجزه يی يابد كه زندگی مردم اجتماع وزمينيان رابه بهشت مبدل سازد واما بعدا عقايد اوبكلی تغيريافت ، و اوبه نيروی كار انسانی معتقد گرديد واين حقيقت رادريافت كه يك هنر مند دارای وظيفه اجتماعی است كه با درك اين حقيقت استعداد وقريحه نوسيندگی خود را وقف خدمت اجتماع كرد وبهترين اّثار خود رادرزمينه به وجود اّورد.
همچنان پوشكين معتقد بود كه انسان فطرتاً مضر وخبيث زاده نشده واين شرايط خراب اجتماع است كه انسان را شرور بارمی اّورد، زيرا قدرتمندان افراد يك جامعه را از راه استفاده از لذايذ مشروع زندگی بازمی دارند.
درداستانهای بلكين زندگی واقعی مردم يك جامعه تصویر شده است، همچنان پوشكين مجله يی انتشار داد وجوانان اّگاه جامعه را دورخود جمع كرد وبلينسكی راتشويق كرد تابه نفع مردم مبارزه كند.
گوگل نگاشته است كه ” ايده ( نفوس مرده) و ” بازرس” را از پوشكين گرفته است” 2
درادبيات دری نيز از گذشته های دور نوع نقد اجتماعی و ادبيات مردمی وجود داشته است كه تون صدای انتقاد شاعران از ستمگاران درمسير تاريخ گاهی بالحن خشن وگاهی باكنايه واستعاره بوده كه درهر دوحالت وظيفه یی خود را درمقابل اجتماع فراموش نكرده اند واّواز گره خورده ستمديدگان مصيبت زده عصر خود رابه گوش قرنها رسانيده اند.
درافغانستان ازاّغاز جنبش مشروطيت در اّثار نوسيندگان و شاعران مطالب ومضامين موْثر درمسايل فرهنگی، وطنی، سياسی، اجتماعی وملی يافته ميتوانيم، انها آرمان های مردم و توده ها را منعکس
ساختند، دربيداری اذهان عامه رول عمده بازی نمودند و درزمينه ی بازسازی جامعه ونيل به اهداف عالی انسانی تاثير خوب گذاشتند که پيشرفت وترقی نسب كشور قبل از دو دهه مرهون تلاشهای فرهنگي وانتشار اثار ذی قيمت اّنها است. 2
شعر اجتماعی ترجمان حيات، روحيه وطرز تفكر يك ملت است، شعر اجتماعی الهام خود را از زندگی راستين توده ها ميگرد ودرپروسه تحرک حس حيات يك ملت نقش عمده بازی ميكند، شاعر اجتماعی در راه بهبود و به ميان اّرودن يك جامعه ی سالم و بانشاط در پرتو شوروشوق هنری، سليقه وخواسته های معقول ذوقی وايد يالوژيكی طبقات مختلف اجتماع سير تكاملی مي پيمايد و به شامخ ترين قلل مرتفع ادب دست مييابد.
شعر اجتماعی نشان دهنده وبیان كننده ی مصائب اجتماعی است وشاعر اّنهایی را كه درزير فشار منگنه الام وناراحتی های زندگی بسرميرند، رهنمون ميشود، و چنين شاعر قابل ستايش وطرف احترام واعتماد همه اقشار ومليت های خورد وبزرگ يك ملت واحد قرار ميگیرد ومجموعه اشعار چنين شاعر به گفته نويسندگان عرب ، دفتر حيات ناميده ميشود، ( الشعر ديوان العرب ).
همه انسانها در بند احساسات و اسیرعواطف خود اند، خیلی انديشه ها سترگ درسر و اّرزوهای بزرگ در دل دارند واّنچنان كه ميخواهند قادر به توضیح وبيان اّنها نيستند، نويسنده وشاعر حقيقی حالت و درد ديگران را درك ميكند، به عمق قلبها راه ميكشد واندوه درونی انسانها را به روی صفحه نقش میزند.
شعر اجتماعی بايد احساسات ، عواطف وانديشه ی افراد يك جامعه را درنظر گيرد، انعكاس دهنده اّرزوها وافكارعامه باشد، احتیاجات وضرورت های عصر معاصر رابيان دارد، موضوعات و رويداد های محيطی واجتماعی را درشعر وارد سازد، خواسته های برحق جوانان وطن را انتشار دهد و رازهای نهفته رابه مردم بشناساند.
” شهرت امروز يك شاعر نشانه دوام وپايداری فردا نيست و رواج كوتاه مدت شعر با اثر جاودانه تفاوت زياد دارد و ممكن است برخی ازاشعار زمانی چند رواج يابد ومشهور گردد، واما چندی بعد بدست فراموشی سپرده شود.”1
شعر و شاعری كه دردايره سود و زيان فردی محصور نباشد بعد ازگذشت قرون نيز ارزش خود راحفظ كرده ميتواند، وبه گفته تولستوی: “چنين شعر در پيوند قلوب وهمبستگي محبت اّميز انسانها نقش موْثر دارد، (تفكر وتعقل همه را ترسو وبزدل ميكند، عزم و اراده هرگاه باافكار احتياط اّميز توام گردد رنگ خود را می بازد، ثبات وصلابت خود را ازدست ميدهد وافق بلند خيالات انسان ازسير وپروسه طبيعی خود باز می ايستد و به ملاحظه همين مراتب، قبل ازرسيدن به مرحله عمل از بين مي رود” 2)
ديدگاه شاعر واقعی ازحدود محيط زيست جغرافيايی وجامعه كه او در اّن تولد وپرورش يافته فراتر است، و يك شاعر به معنی حقيقی اّن درمقابل جامعه بشری احساس مسووليت ميكند، خود راغمخوار ونوازشگر عالم انسانيت ميداند، درمغزو قلب اثر ميگذارد و از مسيركشف واقعيت ها وجبهه رقت خيال به حقايق زندگی دست مي يابد.
عدم وقوف به مسووليت و بی تفاوتی وسطحی گرايی به مسير حقيقی وعينی زندگی وفاصله گرفتن ازاصالت وجود و واقعيت (Realty) و جلوگيری ازاظهار وبيان
(Expression) اّنچه كه است.
گريز ازتصوير و تجسم واقعیات واعتماد نداشتن به واقعيت كه در ادبيات غربی
(Epistemological)خوانده شده 3 كه كمبود ونبودن اّن دريك اثر هنری شاعر را از مسير صعودی بطرف سياهی ويا نقطه ايست Stop)) ميكشد كه نقطه توقف معنی مرگ شعر وادب شاعر ونويسنده را دارد.
جنبه اشعار اجتماعی (دورۀ اول) خليلی دارای ديد دقيق وقضاوتهای همه جانبه نيست اوتوجه به وضع مرگبار مردم گرسنه ميهن وحالت نابسامان اقتصادی كشور نه می كند،
شعر اودربين توده ها تاثير عميق ندارد، شاعری است صاحب رسوخ دربين گروه ازخواص كه دربرخی از اشعارش چونی مديجه سرايان قديم درستايش زرو مندان سخن اّغاز نموده وگاهی هم دراين زمینه راه افراط درپيش گرفته است.
اوپا ازمحيط زيست بيرون نميكند وپديده های گوناگون زندگی راد اتمسفير ذهنی واحد باهم ارتباط نميدهد، ازنشان دادن زشتيهای جنون اّميز اوضاع اجتماعی اغلب غافل مانده است.
احساسات وعواطف يك شاعر ونويسنده مولود شرايط خاص محيط زيست اوست،. محيط زيست خليلی محيط ارام بود شايد به همين سبب ازبدبختی ها ومشكلات اجتماعی سخنی چندان بميان نمی اّورد
ودرپی بيان حقيقت زندگی حقيقی توده های وسيع نيست وحس شناسايی همزيستی
Symbiosis درشعر او وارونه ومسخ شده جلوه ميكند، تجسم تصوير های زندگی واقعی، بيان وتشريح علل و عوامل اّنها چنانچه ازيك شاعر سنخ عليا چون خليلی توقع ميرود ، درشعر اوديده نمی شود ودربسا موارد اجتماعی شعور، قوه ادراك
Perception و تشخيص Distinction لنگيده وانجور است، ومارا درشناخت Cognition مسايل حقيقی ياری كرده نميتواند.
شاعرازبيان عواطف انسانی وبشری فاصله ميگیرد ودر تاريكيهای انزوایی كتله ی پوسيده شده بسوی انحطاط درحركت است، وگاهی توده های بزرگ اجتماع راغرض برگشت وپيمودن سير قهقرايی Retrogression تشويق ميكند .
رعايت ريتم واّهنگ ، وزن وقافيه وتسلسل مطلب درشعر شناخت ازعروض و محكات لطف كلام وصفات يك شعر خوب است نه عناصر تكميل كننده وواقعی شعر .
دراغلب اشعار خليلی عناصرفنی شعر عناصر معنوی شعر رابلعيده ودرخود فروبرده است، تصويرهای كه درزمينه يی محور افقی خيال نشان داده شده است، كمبود طرح كلی درشعر راجيران كرده نميتواند وخلای محور عمودی خيال رادرشعر پر نميسازد.
” موفقيت شاعر وابسته به حفظ ميزان اعتدال دربين شاخصهای متعدد اشعار اوست” كه اين توازن در ديوان اشعار خليلی بی موازنه است، گذشته ازين مايه وشالوده یی يك شعر خوب تجربه شاعر وچشم دید شاعر ازواقعيتهای عينی است ولی دراغلب اشعار وی، قوه تبليغ خارجي همچون Exteroceptor 1شاعر راتحريك ميكند و شنيدنيها جای ديدنيها راميگیرد.
شك نيست كه عده ی ازبی خبران عجول كه ازشرايط ذهنی مردم اگاهی نداشتند وبه گفته استاد خليلی : وطنفروشان خاين به وطن دست به جنايات بزرگ زدند وخاك افغانان را در راه رسيدن به ارمانهای فردی ايشان به دست بيگانگان ناپاك وخدا ناشناس بی وجدان سپردند. وخليلی تكراراً وبار باربه نامهای وطنفروشان وخود فروختگان ودنی اّنها را نكوهش كرده است، كه البته درباره ی يك عده ی ازاّنها قضاوتهای وی معقول است، وی ازاينكه چه عوامل سبب شد كه زمينه ی برای بميان اّمدن به اصطلاح كمونستان داخل كشور و باداران آنها فراهم گرديد، سخن بميان نمی كشد، مسببین ومسولین حقیقی ودرجه یک را بما نشان نمیدهد، پرده از روی جنايات واعمال زشت جنايتكاران برنميدارد وكلامش بسوی كشف رازها ْ ورمزهای زندگی كشيده نميشود كه كمبود اين مساله برپيكر شعر وكلام شاعر لطمه یی شديدی وارد ميسازد، واز ارزش هنری ومعنوی شعر وكالم اوميكاهد.
برخی ازكركترهای اشعار شاعر، رهزنان هواس اند كه خود رابه دروغ منادی اخلاق ومبشر خير وصلاح وعفت ميدانند وبابيان ظاهراً اّسمانی وروحانی درپی گمراهی مردم اند ومطالب شوم خود را درمخمل كمال زيبا والوان والحان در راه ويرانی وتخريب كشور باخطوط حساب شده بكار ميبرند كه درشعر شاعر باچهره های ساختگی زير نقاب الفاظ زيبا جلوه های كاذبانه دارند وبه غرض گمراهی وفريب مردم واجتماع باتغيرماهيت ظاهر ميشوند.
شاعر رسالتمند، شعر راوسيله ی بيان انديشه های سالم و خواسته های برحق ذهنی وعينی مردم قرار ميدهد، مفاهيم سترگ اجتماعی رابيان ميدارد ومرزمشخص دربين دوصنف متضاد اجتماعی رادرشعر نشان ميدهد ودر راه محو و رد، مظالم چون كوه اّهنين پابرجا ومستحكم می ايستد، هويت خود را ازدست نميدهد، دچارتزلزل شخصيت نمی شود وسقوط نمی بذيرد ودرصحنه حيات درنبرد ضد مظالم سكوت اختيار نميكند.
شاعر ونويسنده واقعی باشخصيت استوار، مستقل وشكست ناپذيرو عزم راسخ به پيش ميرود، به شمال وجنوب وچپ وراست خم نميشود ، دربيان اّنچه كه است هر اس بخود راه نميدهد وبغرض خواسته های فردی خواسته های اجتماعی راناديده نميگيرد.
برخورد شاعر راستين باجهان خارج وحوادث پيرامونش بايد كه جنبه ی حقيقی داشته باشد، سود خود را در نظرگرفتن و رسالت ومسوليت تاريخی خود را دربرابر مردم واجتماع ناديده انگاشتن شيوه ی كار شاعر ونويسنده ی برزگ نيست .
خليلی مقام شعر راعرش عظيم و صدای شاعر رانغمه ی حديقه ی قدس گفته ، واما، اينكه اونتوانسته ويا هم نخواسته است كه حس انساندوستی رادرضمير خوابيده ی حكام بيدار سازد وفرياد های سرگردان مردم را بگوش سردمداران كاخهای ظلم و ستم برساند ومصيبت های فرزندان ميهن رادرسخن انعكاس دهد، وعكس اّن اومطاع عرش رابه زمين زده وبخاك ريخته واز استعداد خود درسخن چنانچه لازم است استفاده نكرده ، متا سف است :
سخن كه بود مقامش به پيشگاه خدا
به خاك ريخت زدستم، من ازسخن خجلم
صدای شعر بود نغمۀ حديقۀ قدس
قسم به شعر زمرغان اين چمن خجلم1
مبارزه بااستبداد وستمگری حكام، حاصل كردن اّزادی های فردی واجتماعی، جدال باانديشه های نابكار استمثاری، سخن درباره پيداری ذهنی مردم واّشنا كردن اّنان به عدالت اجتماعی وبرابری حقوق انسانی ، پاره كردن زنجيرهای محروميت وخاتمه دادن به رنجهای زندگی غربت اّميز توده ها مسايل است که در اشعار خليلی به ندرت يافته ميشودنه به اّن پيمانه كه لازم است واز شاعر بلند مقام واستاد سخن انتظار ميرود،
خليلی بادرك اين واقعيت ازدست ودهن خود شكايت ميكند :
رۀ دهن نشناسم زكورنيز كمم
چه محشر است كه ازدست وازدهن خجلم2
ذهن شاعرما اّشفته كار ميكند، گاهی شعر به تاييد چيزی مینویسد، گاهی اّنرا رد ميكند، درشعر وی ثبات فكری مشوش گونه دنبال يك چيز معشوش ميگردد، گاهی اورامی يابد وتصويرش رادرشعر خودنقش مي بندد وباز از اوميگذرد وميرود دنبال يك چيز ديگر، گاهی درگيتی اضداد درجهان ازهم پاشيده وگسيخته با آوردن استعارات وتصویر های نا آشنای آشنا سرگردان است، وبی هدف وسرگيجه هرسو ميدود وگاهی توقف زودگذر ميكند، حوصله یی كشف حقايق راندارد وبا سهل انگاری اخبار مغشوش وسربه هوا را از راويان متخاصم ميشنود، اّنرا ميگيرد، وبدون تا ْمل درواقعيت ها درشعرش وارد ميسازد، شاعر ماهيچگاه جدی نيست او درپی تحقيق وروشن ساختن قضايا نميرود، وحوصله کشف حقايق مسلم را ندارد ودر تلاش دريافت ارزشهای راستين مسايل نيست .(بدبينی اسرار اّميز شوپنها ور 1788_ 1860 ) تاْثیر زياد در شاعران سمبوليس كرده است، شاعر ونويسنده بيك حالت مخصوص پناه ميبرد ودر دنيای ايهام ورويا زندگی ميكند، افكار ايشان طبق روش تعبير خود ايشان درباره یی حالت روانی كنايه اّميز و بدبينانه است، وخواننده رابه درك احساس وقريحه اّثار خود مجبور می سازند.) 1
خليلي دربعضی حالات چون صادق هدايت ميخواهد بگويد كه :
” انسان درين دنيا هيچ پناه گاه ندارد وازين رومطرود گشت ” 2
ودربعضی حالات ترهات روح شو پنهاور را دارد وبد بينی خود رانسبت به زندگی ابراز می كند:
شوبنها ور پيدايش انسان راجنايت ميداند وگويد :
” اّن دختر وپسر ازين سبب گوشه ی خلوت راترجيح ميدهند و بوس كنار خود را ازماپنهان ميكند كه ايشان تصميم ارتكاب جنايت دارند تافرد برنوع منحوس بشر بيافزايند” . 3
خليلي حرمت انسان را درفنا ونيستی اومييابد وچون شو پنهاور به زندگی بنظر بدبينی می نگرد.
پيران كه چنين مقام وحرمت دارند
زان نيست كه يك دو دم قدامت دارند
اين حرمت ازانست كه ايشان دونفس
دررفتن ازاين خرابه سبقت دارند1 .
ويا :
لبخند زندگيست همين يك دور روز عمر
صد شكر كين دو روز مكرر نمی شود
خليلی از زشتی هی زندگی شكايت ميكند واز فلاكت ومزلت حيات مينا لدولی راه نجات از درد رابه مردم نشان نمی دهد، گاهی فراموشی و بی خبری رادر باده وعشق ميجويد وگاهی اّغوش فنارا نااميدانه ترجيح ميدهيد و صدا ميزند :
ای مرگ ! ازين دامگه روز و شبم بر
انجاكه فضا يش سحر و شام ندارد
ازترس وفشار زندگی مرگ را صدازدن كمتر از احساس ومفكوره ی افتخار كافكار
“هگيسيايی” نيست، زيرا نا اميدی وتسليمی به نيستی بدترين نوع انتحار است، انتحار روانی كه اّدمی راميپوسد واّهسته اهسته به ورطه ی نیستی ميكشاند وبدترين نوع مرگ تدريجی است كه هزار بار خطر ناك ونفرت انگيز ازانتحار است .
خليلی چون شاعران سمبوليست به بشريت ونيروی مبارزه انسانی اعتناو اعتقاد نداشت اومعتقد بود كه انسان ازتقدير وسرنوشت خود رهای ندارد ودرقسمت جبر سرنوشت گفته است :
بسوی مقصد گمگشته من يقين دارم
كه طرحهای خطا از سرگمان بستند .
دوروز نيست معين برای روزی ومرگ
گشوده می شود اين گر برويت اّن بستند 1
گذشته ازين مسايل، دراغلب اشعار خليلی دايره يی وجود دارد كه نقطه يی اّغاز وانجام اّن ومركز ثقل اّن “من” شاعر است كه براحساس هنری اوحاكم وغالب بوده است ودرهمه حالت موجوديت خود را درذهن وروح شاعروتحت شعوروی حفظ ميكند ودربسا موارد خانوادگی، اجتماعی، سياسی، وحتی ماورا طبعی شاعر تابع اّن بوده و قدرت اّزادی ورهايی را از اّن ندارد ودراغلب موارد نقطه مركزی سايه وار دنبال وی است و اورا رهانميسازد كه اين اسارت انگيزه يی عدم اعتماد واتكابخود، درشاعرشده وشهامت پژوهش وبيان حقايق عينی را از او سلب نموده است، وی را از مسير اصلی منحرف ساخته وبه راه های غبار اّلوده ومشكوك رهبری كرده است، ودر بسا موارد دراشعار او ” من” شاعر وكيفيت زندگی خصوصی اومطرح گرديده است.
ازخورده گيريها كه بگذريم، قسمت ازكنكاش های ادبی اّثار خليلی كه نتيجه يی تجربه های تلخ زمان اّوارگی اوست وپیكان غربت را به دل خورده است بابينش جديد رشد يافته وديوار بيگانگی كه او را درحصار گرفته بود ازهم می پاشد وميريزد واوبا وقوف نسبی عميقترين احساسات انسانی را دربعضی ازاشعار خود عرضه ميدارد وشاعر قدرتمند وبانفوذ كاخهای فيروزه ديروز، امروز سخن ازبرهنه پاها ومظلومين وطن ميزند ودرمقابل زشتی ها طغيان ميكند:
هنگام مصاف است ولی هم نفسی نيست
فرياد كه درمعركه فرياد رسی نيست
دزد اّمده درخانه وبيم عسسی نيست
جزبرهنه پايان تو درجنگ كسی نيست 1
خليلی كه دربرخوردهای اشعار نخستين ( دوره اول) خودبااجتماع ومردم خودبيگانه مينمايد ودرتنگنای انزوای فرديت ديده می شود،
درسروده های زمان اّوارگی مسووليت اجتماعی راحركت ميدهد ودر برابر نابودی وتجاوز سياهكاران نه تنها اينكه احساس حسرت وافسوس ميكند بلكه عليه سیاهكاران ودشمنان ميهنش نبرد ميكند.
یک قسمتی ازشعاردوران اوارگی ومهاجرت خليلی آغاز فصل تازه است، اّغاز منطق اصيل ومبارزه راستين در راه شرف وناموس وطن .
وی جامعه آدميت راجامعه اين حيوانات ناطق دوپارا وظلم وبي بندو باريهای اّنها را انتقاد كرده ونگاشته است:
دريغا اّدميت رفت ونقش اّدمی باشد
تواين اشكال گوناگون كزانسان درجهان بينی
چنان معدوم شد وصف بشر كاندرزمان ما
نه ازحوا حيايابی نه ازاّدم نشان بينی 2
و يا :
شكسته چنگ راماندبشر درعرصه هستی
نه ازدردش بودسوزی نه از عشقش بودسازی
شگفتا زين دبستانی كه سازد نسل اّدم را
عقاب اّدمی خواری پلنگ كينه پردازی 1
شاعراز اّلودگيهايی محیط ناسالم واوضاع ناجور اجتماعی خشمگين است ، روح غيور اوبدی ونامردی راتحمل كرده نميتواند، اوبه اولاد وطن درس غيرت وفداكاری ميدهد وميگويد:
ماباين فكركه توغيرت دنيا گردی
بهراسلاف وطن باعث احيا گردی
مانگفتيم كه زنی تيشه تو درپای وطن
بكف خويش بزن سنگ به مينای وطن
ادامه دارد