بخش دوم
تاریخ کشور ما شاهد زنده دفاع مشترک همه اقوام ، قبایل و ملیتهای با هم برادر در مقابل هر متجاوز از چنگیز گرفته تا انگریز و از سوپر پاور شوروی گرفته تا ناتو چند ملتی ، میباشد.
اما خائن خائن است چه پشتون-تاجیک-ازبک-هزاره ویا هر قوم وقبیل دیگر و باید بطور مشخص با خائنین بایست مقابله کرد نه با قوم او که ممکن است قوم او زیاد تر ازدیگران از دست این خائن متضرر شده باشند.
ائتلاف شمال یا فاجعه قرن در حقیقت توطیه قبلاً پلان شده مسکو – تهران بوده که در وجود مبتکر بزرگ، انتر ناسیونالست مشهور و پروفیسران اخوندی در عمل پیاده شد. تا بدین ترتیب تاریخ سیاه گذشته شانرا سفید بسازند و در عین زمان در اینده کشور نقش داشته باشد و در ضمن چنان وانمود سازند که، اگر سرخ ها را اورده بود ، سیاه ها را نیز چنان برکت داد که حالا جهان متمدن ازین سیاهی میتر سد و سبب بد نامی کشور حماسه ها ، پر افتخار و تاریخی ما شد که نام و نشان با عظمت در ملل جهان داشت.
محترم یوسفزی در صفحه 181 کتاب پر محتوای شان بنام تاریخ فسخ نمی شود درباره
تجزیه کشور چنین مینگارد:
” کارمل تا اخرین روزهای حیات هم به فکر تجزیه افغانستان و حفظ منافع روس هابود.جنرال کمال”شجاع” یکی از جنرالان پولیس که در اخرین روزهای حیات کارمل با وی دیدن کرده است جریان دیدار خودرا با کارمل در حیرتان چنین حکایه می کند:
“روزی جبار قهرمان در شبرغان برایم گفت که به دیدن کارمل به حیرتان می رود و از من خواهش کرد که با ا و بروم، من هم موافقه کردم.هردو به راه افتادیم،من دریوری میکردم و جبار در کنارم نشسته بود،وقتی به حیرتان رسیدیم به جبار گفتم برای کارمل نگوید که من یک جنرال هستم بلکه بگوید که دریور میباشم، چون به منزل کارمل نزدیک شدیم او در حالی که سگرت میکشید در کوچه قدم میزد ، جبار خود را معرفی کرد.کارمل برایش گفت تو خورد بچه هستی اینقدر نام کشیدی،من فکر نمی کنم که جبار قهرمان به این سن وسال و قد وقیافه باشد. بعداً با او چند دقیقه نشستیم و صحبت اغاز شد.جبار پرسید کارمل صاحب حالات افغانستان چطور خواهد شد؟
کارمل جواب داد:
خیر و خیریت است ،این دشتهای بی سر وپا را که می بینید، من همرای روسها صحبت کرده ام “واترپمپ” ها را سر دریای آمو نصب می کنیم و همه را گل و گلزار میسازیم. برای تان جنت خواهیم ساخت.خاطر جمع باشید. نجیب خورد بچه بود من او را هست کرده بودم و دوباره نیستش کردم و فــــاشــــــیــــــــــــــزم 250 ســـــــــــــــاله پـــــــــشتــــــــــــون ها را خـــــــــــــاتمه دادم.”
این بود خاطره یک ” پشتون” انتی پشتون که بخاطر چند روز پادشاهی خود را پشتون کرده بود، خدا مردم افغانستان و پشتون ها را از شر ستمی های انتی پشتون که ســــــــــــــابقه پشتون بودن نیز نداشته باشند نجات دهند.
حالا مراجعه میکنیم به نوشته های جاه طلبان جنوب که انها برعکس پشتون ستیزان شمال بازهم نجیب الله و رژیم او را متهم میکند که او ضد پشتون بود:
درینمورد در صفحه 41 سقاوی دوم نوشته سمسور افغان چنین میخوانیم که:
” بابه میان آمدن نجیب الله ،در برابر اکثریت افغانستان در ستراتیژی عمومی و پالیسی روسها ، کدام تغیر رونما نگردید،….او در مکتب ضـــد پشتونی شوروی ها و ببرک کارمل تربیه شده بود و با پشتون ها وپشتونیت کدام علاقه مندی نداشت.”
از نوشته های فوق معلم است که در هر دو طرف یعنی هم از شمال و هم از جنوب تلاشهای بیشرمانه و نامردانه غرض نابودی وحدت ملی صورت میگیرد، که افغانهای سالم و شرافتمند باید با آن قاطعانه و جانبازانه مقابله نمایند و نگذارند که باز در وجود ائتلاف شمال و یا در وجود تحریک طالبی جنوب کشور ما میدان نیزه بازی دزدان و غارتگران شود.و مردم ما در عصر ترقی و پیشرفت در جنگ نفرتی تعصبات لعنتی و بی محتوای که از طرف دشمن به ان دامن زده میشود، باز بسوزند.
درین مورد مراجعه میکنیم به صفحه 176 کتاب پر محتوای محترم اعظم سیستانی بنام مقدمه بر انقلاب ثور و …:
“اوایل خزان(1370)خبرهای تکان دهنده ئی از اختلافات و برخوردهای قومی و نژادی میان پشتونها و اوزبکان و تاجیکان سمت شمال بگوش ها میرسید که البته از نظر مردم چیز فهم کشور دامن زدن به مسائل ضد وحدت ملی افغانها محکوم و نفرین میشد و اما رهبران حزبی که حاکمیت و امتیازات خود را محکوم به زوال میدیدند ،بیش از هر کسی دیگر به اختلافات زبانی ،مذهبی و اتنیکی دامن میزدند. “
انانیکه میخواستند تا دوباره صاحبان نام ونشان ، جاه و جلال و عظمت شوند و در صورت تطبیق پلان صلح ملل متحد ممکن نبود لذا باید دست به توطیه میزدند ، که زدند.درینمورد محترم شامحمود حصین در صفه 274 کتاب مثلث بی عیب چنین مینگارد:
“ستر جنرال نبی عظیمی همینکه اردوی افغانستان را با جنایت به زانو دراورد به سرعت دست بکار توطیه ضـــد نجیب الله و فراهم اوری شرایط بازگشت کارمل در یک جبهه ائتلاف شمال گردید.ائتلاف که از همان آغاز معلوم بود که فاجعه را تا از هم پاشیــــدن و حدت ملی افغانستان و به سوال بردن استقلال سیاسی کشور به پیش میبرد.”
حالا مراجعه میکنیم به این واقعیت که ایا پلان صلح ملل متحد عمل فاشیستی بود و یا رژیم داکتر نجیب متشکل از فاشیستهای پشتون بود که باید مبتکر بزرگ و نجاتگر انتر ناسیونالست یکجا با پروفیسران جاه طلب، همانطوریکه در نجات اولی نیز یکجا با قوای اشغالگر بنام نجات از فاشیزم پشتونها بر خاک افغانها بیرحمانه یورش اورد تا مردم افغانستان را نجات دهند از قول یک هموطن که تحلیل علمی کرده ارزیابی میکنیم:
در صفحه 404 تاریخ فسخ نمی شود مینگارد که:
“در حصه داکتر نجیب هر چیز اگر گفته شود قابل پذیرش است اما اینکه عظیمی(نبی عظیمی نویسنده کتاب اردو و سیاست که درین کتاب کودتای ائتلاف شمال را به دوش داکتر نجیب انداخته شده تا اگر بتوانند که ستمی ها افتاب را با دو انگشت پنهان کند) عصبیت پشتون بودن را به پیشانی او چسپ می زند کاملاً حقیقت ندارد زیرا اگر او چنین فکر را در سر میداشت شاید به این سرنوشت مبتلا نمی شد و
بیایید محاسبه بکنیم که در پوستهای حساس نظامی و در بیروی سیاسی تعداد پشتونها بیشتر بود یا از دیگر ملیتها:
ایا میتواند که کشتمند- یاسین صادقی- دستگیر پنجشیری- حــــــسن شرق- خـــالقیار- وکیل- پیگیر- پیکارگر- مزدک- کاویانی- بریالی- اصف دلاور- ستر جنرال هرکاره نبی عظیمی- سید اعظم سعید- یارمحمد- جنرال فتاح- جنرال لطیف- جنرال فاروق- جنرال روءف بیگی- جنرال مجید روزی- جنرال انور- جنرال دوستم- جنرال مومن- جنرال حسام الدین- جنرال عبدالرزاق- همکاران نزدیک رئیس جمهور مانند یعــــقوبی- باقی- جفسر-جمعه- و صدها تن دیگر پشتونها بودند ؟”
ویا اینکه پلان صلح ملل متحد پلان فاشیستها بود؟ در حالیکه این پلان انسانی ذریعه همه جناح های درگیر منفی مولوی خالص و پروفیسر سیاف این دشمن هزاره های هموطن دیگر همه تنظیم های جهادی ساخت پنجاب و تهران شرکت داشت و همه انان در پای اسناد امضا نمودند .
درین مورد یوسفزی در صفحه 371 تاریخ فسخ نمی شود چنین مینگارد:
“روی همین اصل زمانی که شورویها دانستند که حکومت نجیب و یا بهتر بگویم حزب بر سر اقتدار در افغانستان نمی تواند( اصلاً رهبر حزب نمی خواست و روز خروج قوای اشغالگر را داکتر نجیب طی فرمان ریاست جمهوری این روز را شامل تقویم سالانه کشور و به روز نجات ملی و رخصتی عمومی اعلام کرد درینمورد مراجعه شود به مضمون پر محتوای محترم توخی در سایت حزب وطن.نویسنده) منافع انها را حفظ کند ،در صدد ان شدند تا برای ان بدیل سراغ نمایند تا بتواند منافع انها را حفظ نماید ، شروع شد. در قدم اول تلاشهای محدود به ولایات شمال افغانستان بود …….
شوروی برای رسیدن به این هدف مثلث حزب وحدت –شورای نظار و کارملی ها را انتخاب کردومیخواست بدین وسیله در شمال سنگری به نفع خود ایجاد نماید.هریک ازین مثلث از پشتیبانی یک کشور خارجی برخوردار بود…..
در صفحه 376 ادامه میدهد که.. ائتلاف شمال مستقیماً تحت حمایه سیاسی شوروی-ایران –فرانسه و بعضی کشورهای دیگر صورت گرفته است که هیچ وقت نباید در هنگام نوشتن حقایق از نظر دور انداخته شود….
اگر چه این ائتلاف بخاطر سقوط دادن اخرین اسطوره دست نشانده شوروی در افغانستان انقدر کار بد نبوده مگر من به خاطر بار بار انرا ائتلاف نامقدس گفته ام که ائتلافیون هدف مقدس نداشته اند. بطور مثال مسعود هوشیار کار خود بود و می خواست نسبت به دیگران دست بالا داشته باشد وبا استفاده از نام و شهرت جهادی خود نقش کلیدی را در ائتلاف بدست گیرد و با استفاده از نیروهای منظم ائتلافی حریف های خود را نابود ساخته تنها و فارغ بال بر اریکه قدرت تکیه زند.(1) وی ادامه میدهد که
دوستمی ها که سالها جز کشتن انسانهای بی گناه و غارت ودزدی و چپاولگری نداشت در ارزوی به وجود امدن حکومت فدرالی نشخوار میزد. جالبتر از همه موقف حزب وحدت بود که پیوسته دم اسپ تازی دوستم را در دست داشت و بدون انکه از منافع افغانستان صحبت کند از نقش ایران در اینده افغانستان سخن میگفت!
کارملی ها بدون انکه از اعمال گذشته خود اظهار ندامت و پشیمانی نمایند ، با پشتیبانی جزوتام های منظم نظامی شمال و استفاده از نام مسعود می خواستند از یک جانب حریف سرسخت خویش (داکتر نجیب) را نابود سازند و بدنام زمانه معرفی کنند و از جانب دیگر روی سیاه تاریخی خود را سفید نمایند و وانمود سازند که در از بین بردن رژیم نقش داشتند. سر انجام انها می خواستند قدرت را به دست خود بگیرند و اقلاً منحیث یک قوت مطرح در حکومت ائتلافی دست بالا داشته باشند.”
اگر این سوال مطرح شود که انقلاب اسلامی تحت قومانده کی ؟ درکجا ؟ و چطور به پیروزی رسید ؟
جواب شاید کسی ارائه نکند زیراکه این انـــقلاب اســــــــــــــلامی نبود بلکه توطیه قبلاً پلان شده مسکو – تهــــران بود.
درین مورد باید از هموطنان شرافتمند تقاضا کرد که چشم دید های شانرا در ارتباط به حادثه ائیتلاف شمال که مردم عوام انرا انقلاب اسلامی و اهل تعلیم یافته انرا فاجعه قرن میخوانند به سایت های که این مضمون میخوانند ارسال فرموده تا مردم وطن ما از تاریخ زنده کشور شان و از حقایق تلخ تاریخ اگاه شوند و از تکرار حوادث که همین حالا در استانه تکرار بوده با شهامت افغانی از ان جلوگیری نمایند.
دریمنورد در صفحه 543 کتاب مثلث بی عیب چنین امده است که:
“واقعیت این است که توطیه شمال مستقیماً به تحریک ،تشویق و تمویل مسکو شکل گرفت ، تهداب ان از گذشته های دور ریخته شده بود، کارمل نقش مرکزی در ان داشت ، کاویـــــانی ها و مــــزدک ها و دیگران افراد و حلقه های ارتباطی بودند ،حضور و تحریکات جمعه اڅک و منوکی منگل و دیگران در زون شمال با همه زیاده رویهای شان یک بهانه بود ،روسها آتشی را در شمال مشتعل می ساختند تا مرکز را در محاصره ان آتش قرار داده کشور ما رابا چنان در گیریهای ذات البینی گرفتار اورند که داستان شکست و بی ابروئی خود شان را از خاطره ها زدوده شود.
در همین صفحه از قول نصیر صبا مولف کتاب ( از تصرف کابل تا سقوط مزار) چنین میخوانیم:
“گروپ کارمل که خود را از وارثین حزب دموکراتیک خلق افغانستان میدانستند ذریعه شبکه های زیر زمینی و علني خویش سر از سال 1366 کار جلب و جذب را در صفحات شمال اغازوبه تحریک علیه نجیب الله آغاز کردند که کار تشدیدی را در داخل فرقه 53 جوزجان ( فرقه دوستم) ، فرقه 51 فاریاب و میمنه از غفار پهلوان ،فرقه 511 از رسول پهلوان ، فرقه 80 و لایت بغلان ،و قول اردوی نمبر هفت مربوط به سید منصور نادری و پسرش سید جعفر نادری قوماندان قول اردو و والی بغلان ….. (آغاز کردند) در صفحات شمال در مزار ، جوزجان ، میمنه ذریعه سید اکرام پیگیر و فدا محمد دهنشین کار سیاسی را آغاز کردند و از وجود عبدالرشید دوستم ، رسول پهلوان ، غفار پهلوان و جنرال مالک ….را نیز داشت استفاده حد اکثر کردند.
برای قطعات شمال در سالهای 1366 – 1371 بیشتر از نجیب هدایتهای نبی عظیمی و آصف دلاور مورد قبول بود.”
کارمل حتی در سال 1364 تصمیم داشت تا حیرتان به شهرک مبدل شود ، زیرا بمجرد بر گشت از شوروی درک کرده بود که کارش خلاص است و باید پیش از پیش تدابیر خود را بگیرد ، که از کدام راه و از کدام شعار که به مود روز مطابقت داشته باشد باید استفاده بکند تا به هدف ستراتیژیک”هم انتقام و هم جاه وجلال ونام ونشان” برسد ازین سبب بود که کارمل به مجرد برگشت کار خویشرا در شمال آغاز کرد تا انرا در اینده به محل قومانده کسب تاج و تخت ویا در صورت شکست به نابودی حاکمیت ملی و اردوی دشمن شکن که ارزوی پنجاب و لندن بود،مبدل بکند.
درحالیکه درسال 1359 شعار پر طمطراق داده شد که سال شصت و شکست!
اما چهار سال بعد تلاش دارد تا مرکز کشور به شمال انتقال و بعداً انقلاب را به پیروزی برساند؟
به صفحه 179 تاریخ مسخ نمی شود مراجعه میکنیم:
” قبل از انکه حکومت داکتر نجیب روی کار اید ،کارمل به مجرد انکه از شوروی در سال 1364 برگشت با کمیته مرکزی در مورد نظریات گرباچوف و نهایت تصمیم وی مبنی بر خروج قطعات نظامی شوروی از افغانستان به بحث و نظر خواهی پرداخت ، پلینوم شانزدهم حزب را دایر ساخت و همچنان با افسران اردو به مشورت پرداخت.
تورن جنرال مرجان خان که خود در همین جلسه در تالار وزارت دفاع صورت گرفته بود ، حضور داشته ، جریان صحبت های کارمل را چنین یادداشت نموده است:
کارمل با طمطراق که عادت همیشگی اش بود ،به سخن امد و حاضرین را چنین مخاطب قرارداد: ” افسران و جنرالان قوای مسلح جمهوری دموکراتیک افغانستان! من میخواهم علاوه ازانکه در جریان چگونگی فعالیتهای نظامی قوای مسلح قرار گیرم با شما یک موضوع را مشورت نمایم.به شما بهتر معلوم است که دشمنان ما امریکا-انگلیس-چین-عربستان سعودی-ایران و پاکستان دست بدست هم داده اند و میخواهند نظام مترقی و نوین راکه ما به قیمت خون هزاران انسان به وجود اورده ایم ،نابود و سرنگون سازند.
رفقا! ما باید از انها هوشیار تر باشیم و در هرگونه شرایط باید مقاومت کنیم و تدابیر عملی داشته باشیم….. فرضاً اگر فشارها زیاد شوند ولایات جنوب ویا کابل را تصرف نمایند ،شما چه تدبیر عمل دارید؟ “
در حالیکه دستهایش بلند می انداخت افسران را مخاطب قرار داده گفت:” در انصورت چه باید کرد؟” بدون انکه به کسی وقت دهد تا به جواب بپردازد چنین ادامه داد: “مرکز را به مزار انتقال می دهیم،همین حالا دستور میدهم تا شهری در حیرتان ساخته شود( همان شهر که به مرکز قومانده انقلاب ائتلافی “اسلامی” مبدل شد و بعداً مطابق وصیت شان جسد وی را نیز درین شهر ارمانی دفن شد.)
…. برای انکه ارمانهای حزب را حفظ کرده بتوانیم ولایات جنوبی-مشرقی- جنوغربی- وغربی را کاملاً تخلیه می کنیم و قطعات خود را همه به شمال انتقال میدهیم ، در انجا یک مرکز یت قوی را ایجاد میکنیم و بعداً قول اردوی مرکزی و قول اردوی قندهار را قسمی به هم وصل می کنیم که “لوی قندهار ” را بسازیم بعداً مواضع را محکم ساخته به سراغ و لایات جنوبی و مشرقی می رویم ،همه را تصفیه و دشمنان را نابود میسازیم.”
با شنیدن این سخنان کارمل همه مبهوت ماندیم و در سراسر تالار خاموشی عجیبی به وجود آمد.”
در مورد اغاز گر و قومندان انقلاب ائتلافی اين انقلاب “خجسته اسلامی” با نیروهای محرکه ان که سبب پیروزی انقلاب شدند و ازگهواره انقلاب” حیرتان” راه اندازی شد و بشکل اهسته اما مطمئن تا کابل خونین و تسلیم ناپذیر چطور و توسط کیها رهبری شد
در صفحه 575 کتاب مثلث بی عیب از محترم شاه محمود حصین چنین تحریر شده است که:
” در تعصب مومن(قوماندان قطعه حیرتان و ارادتمند کارمل) و پیوند او با مسعود شکی نبود، و لیکن همین پرچمی معروف از ارادتمندان کارمل بود و تا زنده بود کارمل را در شهرک حیرتان در حمایت خود نگاه داشت و هرچه او می فرمود مومن اجرائش میکرد.کارمل ، پیگیر ، عظیمی و دیگران نه تنها ازین پیوندها اگاهی داشتند بلکه مشوق ان بودند و خود در بعد ها اتحاد عمل با مسعود را داشتند بناً شخص قدرتمند در عقب مومن نه مسعود بلکه کارمل و گروپ او بوده است.اگر مومن حمایت گروه خود را با خود نمی داشت بدون شک مسعود نیز اورا به هیچ میگرفت و یا هیچ ائیتلاف و اتحاد معنی نداشت.”
در حالیکه رهبر جوان و نیرومند که بخاطر مادر وطن سر خود را صدقه کرده بود و در دشوارترین شرایط عصر مسؤلیت اداره کشور را بدست گرفت و دلیرانه و شجاعانه بدون موجودیت صــــــــــــــــــــــــــــد هزار اجیر اجــــــــــــــــــــــــــــ
با خروج قوای شوروی از کشور دولت نجیب الله می بایستی از حاکمیت رژیم انقلابی مستقلانه دفاع نماید. بنابرین دولت به تحکیم شهر ها پرداخت و کمربندهای دفاعی مستحکمی در اطراف شهرها ایجاد کرد. …. 20 روز پس از خـــــــــــــــــروج قشون سرخ شوروی ، دقیقاً بتاریخ 7 ماچ شهر جلال آباد مورد هجوم شدید مجاهــــــــــــــد ین مسلح قرار گرفت(18) و بنا بر راپور خاص وزارت امنیت دولتی بر روایت جلال بایانی 52 هزارمجاهد مسلح که از طرف فرقه های 11 و 18 نظامی پاکستان حمایت و اکمال میگردید بشمول عدهء اعراب سودانی-الجزایری و مصری و ملیشای پاکستانی واقع شد….جنگ بیش از دو ماه درین شهر دوام یافت. اما شدت جنگ بعد از یکماه کاهش یافت و در ماه دوم نیروهای دولتی بر مجاهدین غلبه حاصل کردند و مجاهدین مجبور به عقب نشینی تا مواضع قبل از جنگ شدند.
عدم موفقیت مجاهدین درفتح جلال آباد ،نیرومندی دولت و اردوی افغانستان را در میان مردم برجستـــــــــــــــــــــــــ
اما مبتکر انتر ناسیو نالیزم پرولتری با وجود قوای صد هزاری انترناسیونالیزم پرولتری حد اقل توان دفاع را از دست داده بود و به عوض دفاع دلیرانه راه فرار موزیانه را دستور میداد. ولی سر انجام در چوکات نشنلیزم تنگ نظر ستمی یکجا با قهرمانان فراری از همان حیرتان اغاز گر انقلاب “خاص پرولتری” گردید.
محترم سیستانی در صفحه 167 کتاب مقدمه بر انقلاب ثور و پیامد های ان می نویسند که:
” تلاشهای خستگی ناپذیر بینن سیوان و پافشاری نجیب الله بر تحقق مشی مصالحه ملی در سال 1991 و پس ازان بخاطر قطع جنگ و ایجاد یک حکومت فراگیر ائتلافی ( نه از ائتلاف شمال)که انتقال قدرت بدون خونریزی تحقق ببخشد به مرحله جدی خود نزدیک شده میرفت و این امید واری را تقویت میکرد که عنقریــــــــب کبوتر صــــــــــــــــــلح بر شهر و دیار افغانستان که از 14 سال د ر آتش جنگ برادر کشی سوخته و خاکستر شده میرفت ، بال و پر خواهد گشود و مردم رنجدیده افغانستان از بلای جنگ و ویرانی و فقر وگرسنگی نجات خواهند یافت.
امــــــــــــــــــــــــــــ
اما بعد از نابودی پلان صلح ملل متحد و پیروزی انقلاب اسلامی کدام حاکمیت در کشور حمکفرما شد؟
نتیجه ، ثمره و دست اوردهای این انقلاب اسلامی را کدام هموطن چه ستمی،چه پرچمی ، چه ائتلافی- جمعیتی و یا کسی دیگر گفته میتواند که چه بوده؟!!!!
درمورد پیروزی انقلاب اسلامی محترم یوسفزی در صفحه 422 تاریخ فسخ نمی شود چنین مینگاردکه:
“با پیروزی انقلاب اسلامی همه فکر میکرد که دیگر صدای توپها و غرش طیاره ها تا به ابد به گوش نخواهد رسید.دیگر فرزندان شان به ناحق کشته نه خواهند شد.دیگر از دیار هجرت راهی دیار خویش خواهند گردید.دیگر به جرم مهاجر بودن تحقیر نخواهند شدو….
مگر افسوس که این همه ارزوها به یاس و نا امیدی مبدل گشت و از حقیقت فرسنگ ها فاصله گرفت……..عده ئی (همه) از رهبران جهاد به جای انکه اشک یتیمان را خشک سازند و تسلی دل خونچکان بیوه زنان شوند، از چشم یتیمان خون جاری کردند و به قلب بیوه زنان خنجر زدند….بجای انکه ابرو و عزت مجاهد و ارمان جهاد را حفظ نمایند انها را بی عزت ساختند و جهاد را بد نام نمودند….وبه خاطر حفظ موقف و موجودیت خویش از هیچ نوع تخلف و جنایت ، ائتلاف های نامشروع ، سازش و غلامی تجاوز بر حریم مسلمان و هزاران جنایت دیگر دریغ نورزیدند……
در صفحه 438 می نویسد که:
افراد مسلح شورای نظار که بر مناطق مرکزی شهر کابل تسلط داشتند اشیای قبمتی و درجه یک را(درجه دوم را خوش نمی کردند.نویسنده)در مرکز شهر مانند،دوکانهای صرافی – دوکانهای زرگری –مغازه ها- بانک ها-اثار عتیقه و…. اولاً کشف و بعداً غارت می نمودند و هر نوع ظلم و جنایت را بالای شهریان کابل روا میداشتند.
حزب وحدت که بر مناطق مسکونی حاکمیت داشت ،چور وچپاول اموال مردم غیر هزاره را روا دانسته از قالین تا سوزن مردم را غارت می کردند و از هیچ گونه ظلم ، جنایت، وحشت و حتی تجاوز بر ناموس مردم دریغ نمی کرد.
چپاولگران اتحاد اسلامی حتی مردم مظلوم و غیر مسلح هزاره را مسلمان نمی دانستند و با کشتن انها جنت را به خود واجب دانسته ، اموال انها را غنیمت شمرده به غارت می بردند.
حزب اسلامی چون مدتی کوتاهی در شهر ماند به چیزی دست نیافت اما در اطراف شهر بهترین سرگرمی افراد ان اهن فروشی از فابریکه جنگلک- ریاست میخانیکی- تخنیکم کابل- برشنا کوت-حتی قطع نمودن پایه های برق و کشیدن سیم های برق از زمین(بخاطر ذوب کردن در کارخانه جات نوازشریف>نویسنده)و غارت کردن منازل مردم تشکیل میداد.
ملیشه های دوستم و جبار را اصلاً نمی توان ملامت کرد زیرا انها در فن دزدی و چپاولگری و تجاوز تحصیل نموده بودند.
اشکار شدن چهره های کثیف ، منحوس وپست نامردان تاریخ که سالها نقاب جعلی اسلام را به تن داشتند ،یک بار دیگر صفوف مجاهدان ، قهرمانان ، حماسه افرینان و تاریخ سازان را از دزدان ، جنایتکاران ، چپاولگران و مسخ کننده گان تاریخ جهاد جدا ساخت و حد فاصل بین مجاهد و دزد به وجود اورد.”
برای انقلاب اسلامی امانت حاکمیت ملی یکجا با اردوی دشمن شکن با تجهیزات مکمل آن به میراث ماند لیکن فاتحان جهاد ، کابل و انقلاب اسلامی بعداً از چند هزار طالب پای لوچ و چند صد پنجابی بی تنبان”قهرمانانه “فرار کردند ، زیراکه اردوی که حافظ منافع ملی ، حاکمیت ملی و تمامیت اراضی بود ، قبلاً فروخته بود .
درین مورد به کتاب محمود قاریوف بنام افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی در صفحه 116 چنین امده است که:
“در سال 1989 تعداد تانکهای نیروهای مسلح به 1568 دستگاه(چین)-نفربرهای زرهی828 دستگاه-توپها و خمپاره اندازها به 4880 همچنان نیروی هوایی افغانستان 126 فروند هواپیمای رزمی و14 هیلوکوپتر جنگی در اختیار داشتند.”
جمع هزارها موتر لوکس و عادی دولتی – جمع هزارها لاری ترانسپورنی جمع………. ها و…………………غارت شده.
حالا اگر ازین پشتون ستیزان” تره قیخوا و با کلتور” ائتلاف شمال که فعلاً جبهه ملی نماینده آن است و سمتی های محترم”دانشمندوتره قی پسند” سوال شود که این هستی ملی بوده و یا ملکیت شخصی محمد حسین خان که این هستی را یکجا با نیم ملیون اردوی که قلب سیاه پنجابیها ی وحشی را سیاه تر کرده بود و انرا برای تان مثل دسته گل تحفه داد وشما بر خلاف نورمهای انسانی انرا نوش جان نمودید در کجا است؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی”فاجعه افغانی” پروفیسران جهادی غیر پشتون در راس اداره کشور قرار گرفتند و تا جائیکه معلوم است ثمره این انقلاب خجسته بر علاوه مطالب فوق الذکر، میخ زدن در سر –بریدن سینه ها – رقص مرده ها- به راکت زدن کانتینر ها پر از انسانهای بیگناه و غیره بوده از همان سبب است که میگوید:.
آن که در کله ميخ می کوبيد
جای زندان به پارلمان آمد
زين معما شما چی می دانید ؟
گنگ در نقش نکته دان آمد
هارون
حالا اگر مختصر حساب صورت گیرد که از کارمل تا کرزی منفی دوره طالبان در اکثریت پوستها انانی جابجا بودند که غیر پشتون بودند.
بخصوص در مرحله دوم و تکاملی انقلاب هشت ثور که ائتلاف شمال به کمک (B 52 ) با مارش ظفر افرین از شمال به جنوب چنان یورش اوردند مثل که پشتونستان را ازاد کرده باشد و قدرت عام و تام در دست جمعیت اسلامی- شورای نظار آن و همه آن گروه های که قبلاً عضویت ائتلاف شمال را داشت ، که جمعاً مساوی میشود به پانزده ونیم تنظیم دزد و غارتگر و همه قدرت از بالا تا پاین منفی کرزی سمبولیک ، در دست ستمی های دانشمند و با کلتور بوده؟ ویا دردست فاشیستهای بی کلتور بوده ؟ ایا این عمل ضد وحدت ملی شما را باید وطن دوستی خواند! ویا مرض نابینائی ،کورمغزی ویا سادیزم ؟!! ویا دشمنی مجدد با میهن جنگزده ؟
شرایط امروز باز به یک راد مرد تاریخ که سر خود را بخاطر میهن، صلح ، مردم ، تره قی و تامین وحدت ملی صدقه بکند و برای نجات مردم بلاکشیده خود با شجاعت و مردانگی کمر همت بسته کند ضرورت دارد ، که با دفاع مستقلانه ، کشور اشغالی را از اشغالگران نجات دهند و با تنظیم اردوی ملی از رادمردان تسلیم ناپذیر افغان انرا مثل دیروز دشمن شکن بسازد ، بخاطر حـــــفــــظ شـــرف ونامــــــوس ،حاکمیت ملی و تمامیت اراضی با شعار وطنپرستانه توده های مردم را به دور خود جمع بکند ضرورت دارد.
این حتمی نیست که این رادمرد تاریخ از کجا باشد از سه ونیم پشتون یا از پانزده ونیم دزد از شمال یا از جنوب- از شرق یا از غرب- از نورستان یا از هزاره ستان از مرد یا زن بلکه یگانه ارزو و هدف باید نجات کشور از بدبختی ، فقر ، بیسوادی ، امراض ،عقب مانده گی و دشمنی بیمورد و احمقانه بنام های مختلف و به دستور اجنبی ها باید باشد .
گیله می ځکه د خپل ځانه راځــــــــــــی
خپل صداقت او د نامردو ناکردی شمیرم
چه په وفــــــــــــا او صداقت قربان شول
زه د هغو وطــــــن پرستو هدیری شمیرم
پایان
18 – وانگ وی چو – وضعیت حاکم بر افغانستان و چشم اندازی بر راه حل سیاسی موضوع.