نفاق عـناصر ملی و وفاق عـناصر غـیرملی و ضد ملی
مضمونی که تقـدیم میگردد، حدوداً سه ماه پیش رقـم زده شده بود؛ یعنی درست هـنگامی که تشکل نامنهاد و مسخرۀ “جبهۀ ملی” از “پیلۀ خباثت” نو سرکشیده بود.
در دنیائی که میزییم (زندگی میکنیم) ، بسا چیزها مجموعه هائی اند از اضداد و عـناصری که در تقابل و تضاد باهـم قـرار دارند. گویند که خوبی و بدی و گل و خار و غـم و شادی باهم و در پهلوی هم بسر می برند و چه زیبا و بجا بیان فـرمود شیخ اجَــَّـل حضرت سعدی شیرازی ، هـشت صد سال پیش از امروز، همین اصل را :
گنج و مار و گل و خار و غـم و شادی بهمند
روی سحن من در این مختصر مگر همزیستی “نیک” و “بد” و “زشت” و “زیبا” و “گل” و “خار” نیست. مراد من ضمن این سطور بیان این نکته است که در ملک ما ــ و شاید در بسا مناطق و ممالک شبیهِ آن نیز ــ “خارها” باهم اند و “گلها” جدا ازهم ، “خوبان” یک دیگر را نمی پذیرند و “بدان” پذیرای همدگر اند ، “پلیدها” دست به دست هـم میدهـند و “نجیب ها” بجان هم می افـتند، “شریران” همنوا گردیده و “شریفان” در برابر هم صف بسته اند. واضحتر بگویم که “عـناصر ملی” در تقابل و نفاق قـرار دارند و عـناصر “غـیرملی” و “ضد ملی” در تفاهم و اتفاق. مثال برجستۀ “مجموعۀ زشتان” را در زاده شدن تشکلی بنام “جبهۀ متحد ملی” می بینیم که بعد کلمۀ “متحد” را از “میانه کال”(1) خود کشیده و “جبهۀ ملی” اش خواندند.
خوب توجه بفـرمائید که “جبهۀ ملی” از کدام عـناصر(2) تشکیل گردیده است!!!! هـرکه به سه دهۀ اخیر تاریخ ما نگهی اندازد، بصراحت همی بیند که آنانی که از جنس “سرخ” و “سبز” باهم در تقابل عملی و مسلح قـرار داشتند، اینک قـول “خواهـرخواندگی” بهم داده و جبهه ای را در برابر ملت و “عـناصر ملی” ساخته اند. اجزای متشکلۀ این جبهه در همه چیز باهم فـرق دارند، و آنچه ایشان را بهم پیوند داده و گره میزند، گذشتۀ شوم و منحوس ایشان است و کارنامۀ جنایتباری که سر تا پای وجود شانرا فـراگرفـته است. اینان که امروز باهم ساخته اند تا کار ملک و ملت را بسازند، در گذشته ای نچندان دور باهـم کله ونگ (3) بودند و با درآویزی با یکدیگر و بین خود، روز روشن را بر ملت بیچارۀ ما شب تار ساخته بودند.
ــ تقابل دو گروه “خلق” و “پرچم” در چوکات حزب دموکراتیک خلق از هـیچ آگاهی پوشیده نیست. و حالا دو نمایندۀ سرشناس ایشان ــ نورالحق عـلومی و گلابزوی ــ که در پس پرده نمایندگی از گروه های خود میکنند، آمده و در “جبهۀ ملی” ذوب گردیده اند.
ــ “حزب جمعیت اسلامی افغانستان” و در رأسش “شورای نظار” در دوران زمامداری ننگین و به سردمداری منحوس و خباثت آلود و پلید “ربانی ــ مسعـود” ، به خاطر انحصار یکه تازانۀ قـدرت با همه گروههای تنظیمی جنگید ؛ هم با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار ، هم با “حزب وحدت” ساختۀ ایران ، هم با “جنبش اسلامی” دوستم “گلم جم” و نیز با دیگران. حاصل این درگیری های چهار سالۀ مسلحانه، ویرانۀ وحشتناک و خرابه زاری مَهیب است به نام “کابل”. این درگیری تا زمانی دوام یافـت که طالبان آمدند و گلیم همه را جمع کردند. حالا همین گروه های متخاصم قـبلی آمده و در “جبهۀ ملی” ذوب گردیده اند.
ــ دوران مقاومت ملی که معمولاً به نام “جهاد” یاد میگردد، دوران تقابل مسلح تنظیمهای قـبلی با حکمروایان حزب
“خلق ــ پرچم” بود. این دو گروه متخاصم که در مدت طولانی جهاد، آه از نهاد ملک و ملت برآوردند، حالا آمده
در “جبهۀ ملی” ذوب گردیده اند.
ــ گروههای مُذاب (ذوب شده) در “جبهۀ ملی” که قـبلاً گویا مجموعۀ “کفـر و دین” و “آب و آتش” بودند ، حالا آمده
و دور یک دسترخوان چارزانو نشسته اند.
میتوان پرسید که اتحاد و همبستگی جنایتکاران برای چیست و در مقابل کیست؟؟؟ وفاق و هـمنوائی جنایتکاران و
عـناصر تباهکار چند هـدف را نشانه گرفـته است :
ــ تقابل و صفگیری در برابر گروه ها و عـناصر ملی و وطن پرست، که از ملت و وطن دفاع میکنند.
ــ پریشان نگهداشتن اوضاع افغانستان ، تا ادامۀ کارستان ننگین ایشان و کارفـرمایان خارجی ایشان میسر باشد
ــ گریز از مجازات قانونی و انتقامی که خلق مظلوم افغانستان باید از ایشان بکشند. از همین سبب حمایت از
همدیگر و تبرئۀ یکدیگر را در دستور کار خویش قـرار داده اند و ….
جنایتکاران خیر خود را در همبستگی خود دیده اند، چون بصورت منفـرد امکان کشانده شدن شان به پنجۀ قانون و پنجۀ ملت مظلوم و “چشم براه انتقام ” (4) ، به مراتب بیشتر است.
وقـتی دلیل اتحاد نیروهای مرتجع و جنایتگر و مردم کش را بررسی کردیم، سؤالی فـوراً متبادر میگردد که عـناصر ملی و خیرخواه وطن و مردم، چرا متفـرق و پراگنده اند و چرا حتی در تقابل و مقابله قـرار گرفـته اند؟؟؟ چرا عـناصر خیراندیش و پاکدامن کشور به عـوض صفـبندی در برابر نیروهای شرارت و جنایت ، به مقابل یکدگر جبهه میگیرند و روز تا روز به تخریب همدیگر می پردازند؟؟؟ جواب گفـتن بدین سؤال کاری سهل نیست. عـلل و عـوامل و اسباب ازهم پاشیدگی و تفـرق عـناصر ملی را نمی توان به سادگی توجیه و استدلال کرد. من هـم در مقام تعلیل این امر برنمی آیم، و فـقـط تأسف میخورم که چنین چیزی واقعاً وجود دارد!!! اما
اما ؛ با جرأت تمام بیت شیخ شیراز ، حضرت سعدی را حجت گرفـته نثارشان میکنم، که :
با ادب را ادب سپاه بس است بی ادب با هـزار کس تنهاست
وطنپرستان و عـناصر ملی ، هـدف پاکِ مردم اندیشانه و وطنخواهانه دارند و اگر تیت و پاشان و متفـرق هم باشند، تنها نیستند، چون خود هـدف و نیت ایشان هـزاران نیروی “غـیرملی” و “ضدملی” را باطل و خنثی میگرداند. هـدف پاک و آرزوهای ملی اینان خود سپاهـشان است ، ولو جدا ازهـم نیز در سیر باشند. اینان که پیوسته به فکر مردم و این ملت مظلوم بوده اند، متکا و تکیه گاه و پشت و پناه ایشان هم مردم و ملت توانند بود.
اما گروه های ناپاک و تبهکار که نیت “ضد مردمی” و “ضد وطنی” دارند، به تحقـیق که دوام نمی آرند و خود بخود میپوسند و کارشان به زهـوق می انجامد. این قـوای شیطانی چون به تنهائی تاب نمی آورند و تنها حتی زیسته نمیتوانند، باید باهم باشند و باهـم بسازند. اینان به امید همگنان و همگونان پلید خود و در سایۀ منحوس یکدیگر میتوانند اظهار وجود و حضور کنند. خیال باطل و اندیشه های خام مگر گام بگام بدنبال ایشان اند و تا ایشان را از پای نیندازند، دامانشان را رها هـم نخواهـند کرد. و چینن باشد فـرجام تباهکاران!!!!!
توضیحات :
1ــ “میانه کال” که در تلفـظ عـوام بیشتر “میَنه کال” گفـته میشود ، ترکیب زیبای دری و اصطلاح عامیانۀ کابلی و در معنای “مابین” ، “وسط” و “بین هم” است. چنانکه گویند “فلانی جان در میانه کال ما ششته بود”. در حالی که “میانه کال” مرکب از دو کلمۀ دری “میانه” و “کال” است، “مابین” و “وسط” کلمات تازی و “بین هم” ترکیب “عـربی ــ دری” است. فـرهـنگ عمید کلمۀ “کال” را در معنای “گودال بزرگ ، زمین شگافـته ، زمینی که آب آنرا کنده و گود کرده باشد” می آورد. به حدس بنده، همان قـسمی که “چقـوری” در آغـوش” دو “بلندی” قـرار دارد، کسی که در “میانه کال” چند نفـر نشسته باشد، نیز در بین و میان ایشان قـرار دارد.
2 ــ “عـنصر” به ضم “ع” و “ص” بر وزن “سندر” و “قـلدر” و “غـنبر” کلمه ایست عـربی ، که در دری ما بغـلط به فـتح اول تلفـظ میگردد. جمع عـربی این کلمه “عـناصر” بر وزن “فلافل” و “شمایل” و “مسائل” است که در دری افغانستان باز هم به نادرست با ضم “ص” اداء میگردد.
3 ــ “کله ونگ” اصطلاح عامیانۀ کابلی و در معنای “سرگرم ، “مصروف” ، “درگیر” و “شاخ به شاخ” است و “شاخ به شاخ” حالت درآویزی دو حریف را بیان میکند ، چنانکه گوئیم “پهلوانان شاخ به شاخ میگردند”. ترکیب “شاخ به شاخ شدن” اصلاً از درآویزی دو حیوان شاخدار برخاسته ــ چنانکه دو قـچ و دو بـُـز و دو گوزن باهـم شاخ به شاخ میشوند ــ و بعد توسعاً برای دو پهلوان و دو حریف بکار میرود.
4 ــ “چشم براه” اصطلاح عامیانۀ دری افغانستان است که در زبان کابلیان همیشه جاری و ساری بوده. “چشم به راه” منتها درجۀ “انتظار” را بیان می کند، چنانکه در هـنگام “انتظار شدید”، چشم می دوزیم، که چه لحظه ای مثلاً مسافـری از “راه” میرسد و یا “در” را باز میکند. ترکیب زیبا و خیلی رسای “چشم به راه” را ، به مانند ترکیب
نافـذ “هـردم شهید” ، نمیتوان با ترکیبات و لغات دیگری بدین زیبائی و گیرائی و رسائی، تعویض کرد. “چشم براه انتقام” به کسی اطلاق گردد، که هـر لحظه و هـر آن در انتظار “انتقام” بسر میبرد.