برلین ، 6 دسمبر 2007
افغانستان در چنگال ترورستان از ترورستان تا “ترورستان”
ضمن سیر و گردش در جنگلزار “یو توپ” ، آهـنگ های جالبی چند دستگیرم گردید که از جمله یکی ترانۀ زیبائی بود ، بنام “شینواری لونگینه”. در این ترانه که آهـنگی” شیر و شکر” ــ یعنی “پشتو و دری” است ــ و به آواز گیرا و خداداد خانم “زر څانګه” و آقای “داوود حنیف” خوانده شده، مصراعی به گوش میرسد که :
« چرا به ملک خود نمیائی ( نمی آئی )؟». راستی از خود پرسیدم که چرا افغانان مسکن گزین در باختر ــ یعنی کشورهای آرام و شگوفا با بسترهای گرم و نرم و همه نوش و نعمت ــ یاد وطن فـقـیر خود را نمیکنند و سرنوشت خود را با سرنوشت ملیونها هموطن درد رسیده و هـردم شهید متوطن در وطن ، یکی نمی سازند؟؟؟
به یادم آمد که گفـته اند :
بهشت آنجاست کازاری ناشد کســـی را با کســی کاری نباشد
بسیار میگویند : هـر “آنجا”ئی که آسایش انسان و زندگانی مرفهـش را فـراهم گرداند، همانجا “وطن” اوست.
مگر آیا این تعریف درست است و انسان میتواند از زادگاهـش که بیخ و ریشه و اصلش همدرانجاست ، دل بکند؟؟؟ کسانی که در وطن خود زاده شده ، پروردۀ همانجایند و از رنگ جامعه و تاریخ و فـرهـنگ آنجا تعلق پذیرفـته اند، چنین سخنی را هـرگز تأئید نمیکنند. ایشان خاکروبۀ وطن خود را بر بوستان دیگران رُجحان میدهـند. های و هـوی و صدها هـیاهـوی افغانان دور از وطن و متوطن در وطن که از حنجرۀ آوازخوانان و به نمایندگی از همه افغانان، در وصف وطن بلند است، حجت بـُرنده و برهان قاطع این ادعاء توانند بود.
زادگاه و پرورشگاه اولین تو و آبا و اجدادت را ــ که عـروق و شرائین و مغز استخوانت با آن گره خورده و “وطن”اش خوانده اند ــ هـیچ نتوان با “آسایشگاه”ی تعویض کرد ، که اصل و ریشه ات در آن فـرو نرفـته باشد :
من فـرمودۀ خداوندگار بلخ ، حضرت مولانای رومی ، را حجت میگیرم که فـرمود : نالۀ “نی” ، “فغان” دوری از “نیستان” است!!! افغانان زاده در وطن، ولی دور افـتاده از وطن، آن “نی هائی” را مانستند که از “نیستان وطن” شان ببریده اند، که نفـیر و ناله و حکایت و شکایتشان از همان “نیستان” است.
مگر همین وطنی را که افغانان تا سرحد پرستش دوست دارند، چه روزگاری را می پیماید؟؟؟ این سرزمین محبوب و قـرین قـلب و عـزیز دل همه افغانها ، همین اکنون در چنگ صدها بلا و در دهان هـزاران اژدها افـتاده است. اگر باور ندارید، من برایتان ثابت میسازم و شروع میکنم از تحلیل لغوی عـنوان مقالت :
“ترورستان” در عـنوان مقاله در دو معنی بکار رفـته؛ یکی جمع دری “ترورست” Terrorist، چنانکه از “دزد” “دزدان” و از “خفاش” “خفاشان” و از “خائن” “خائنان” و از “جنایتکار” “جنایتکاران” درست گردد. و آن دیگری کلمۀ ترکیبی است که از “ترور” و “ستان” ــ که مخفـف “آستان” و در معنای “سرزمین” یعنی پسوند مکان است ــ راست گردیده (1)؛ چنانکه “قـُهـستان و دهـستان و کوهـستان و شهـرستان و باغـستان” گوئیم که در معنای “سرزمین کوهها” و “خطۀ روستاها” و “کوهـساران” و “منطقۀ شهرها” و “ساحۀ باغها”ست. به همین سیاق “ترورستان” ترکیب “فـرنگی ــ دری” و مشتق از “ترور” و “ستان” (مخفـف “آستان” ) است، یعنی “سرزمین ترور”. آیا واقعاً وطن ما “سرزمین ترور” گردیده ؟؟
ایا درست است که ترورست های نوع نوع تار و پود و رگ رگ هـستی ما را در دم تیغ تیز گرفـته و میخواهـند همه را ببرند و همه چیز ما را به باد فـنا دهـند و کار ما را بالتمام، تمام سازند؟؟؟
جواب من بدین سؤال دوگانه است، هم “هان” است و هم “نی” ، هم “مثبت” است و نیز “منفی” :
“هان و مثبت” ازینرو که عـناصری از هـر جنس و نوع و قـماش در کارند که شیرازۀ خاک و سرزمین و مردم و جامعه و ارزش های ما را مخدوش و یا لااقـل مغشوش بگردانند.
ــ جنگ سالاران مختف النوع ــ و خصوصاً جنگ سالاران بدطینت و حیوان صفـت مربوط “ائتلاف شمال” را که
نود درصد همه جنگ سالاران موجود و بالقـوه را تشکیل میدهـند ــ بنگر که از هـر طرف کمین گرفـته اند و کار
ملک و ملت را تورپیدو میزنند
ــ به طالبان متحجر و انسان کش نظر افگن ، که نصف افغانستان را سخت در چنبرۀ ترور و حملات انتحاری و
آدمکشانۀ خود درآورده ، روز روشن را بر خلق خدا و مردم بیگناه ، شب تار گردانیده اند. و این هـنوز اول کار
است.
ــ زمین خواران را ببین که زمین خدا و زمین بندۀ خدا را در حلقـوم خود فـرو میبرند و زنده قـورت میکنند
ــ به زمردفـروشان و لاجوردفـروشان نگاهی بیفگن، که سرمایۀ یک ملت را تنهای تنها ، به یغما میبرند
ــ غارتگران اشیای عـتیقه را دمی پیش نظر آر که آثار تاریخی ما را ــ که معرف هـویت ما و اجداد و نیاکان ما و
دلیل روشن گذشتۀ پر افـتخار مایند ــ ، در روز روشن و از پیش ریش دولت و ملت ، میدزدند.
ــ مافـیای مواد مخدره را هـرگز از یاد مـبر که از یک طرف در خدمت ترورست های داخلی و از جانب دیگر در
خدمت مافـیای جهانی قـرار گرفـته و هـزاران فـساد ملی و بین المللی را بار آورده اند. اینان زراعـت ما را ترور
میکنند؛ اینان تجارت ما را ترور میکنند، اینان اخلاق و مورال یک ملت را ترور میکنند و بالآخره نام و شهرت
نیک یک کشور خوشنام ، مبارز ، آزدیخواه و مجاهـد را ترور میکنند.
ــ “ترورستان فـرهـنگی” را ببین که فـرهـنگ این آب و خاک را زیر پا میگذارند و فـرهـنگ های بیگانه را بر آن
مسلط میگردانند.
ــ به “ترورستان زبان” نگاهی بینداز ، که هی زبانهای بومی و اصیل خود را لگدمال میکنند و پیوسته انگاره ها و
مشخصات “آن زبان مملکت بیگانه” را بجایش مینشانند. زبان خود و مردم خود را بیگانه میدانند و زبان بیگانه
را از خود میکنند.
ــ مختلسان و زراندوزان را زیر نظر آر که مال بیوه و یتیم و پول جهاد و دالرها و یورو ها و پوندها و دینارهای
صدقات و خیرات شرق و غـرب و هـندو و گبر و ترسا و مسلمان را به جیب میزنند ؛ تا میتوانند پول میخورند و
زر میدزدند و هـر آن چه متعلق به این ملت فـقـیر است، همه در کیسۀ ایشان فـرو میرود.
ــ زورمندان را نگر که تا میتوانند مشت میزنند و لگد میزنند و میکوبند و میروبند ؛ و میدانی که این همه را در حق
که روا میدارند؟؟؟ در حق مظلوم ترین ها و بیچاره ترین ها و ضعیف ترین ها ، یعنی در حق همانانی که صاحبان
اصلی این سرزمین اند و همانهائی که هـیهات قـرنها کوبیده و چاپیده و سرکوب گردیده اند.
ــ “ترورستان وحدت ملی” را بنگر که کارد و چاقـو و قـیچی و شمشیر و سیلاوۀ دشمنان را در دست گرفـته و تا در
توان دارند و میتوانند ، رشته های باهمی و پیوستگی و همبستگی مردم خود را میبرند.
ــ ترورستان تاریخ و جامعه و سیاست را بنگر ، که در خدمت بیگانه صف بسته اند و تا جائی که برایشان مقـدور
است ، به تخریب تاریخ میپردازند، جامعه را مضمحل میسازند و سیاست را به بیراهه میکشانند.
مگر تروری بالاتر از این خواهی یافـت ، که “خائن ملی” را “قـهـرمان ملی” بسازند؟ مگر این کار ترور انصاف و ترور اخلاق و ترور ارزشهای ملی و تاریخی ما نیست؟؟؟ مگر این “قهرمان سازی” توهـین به ملت قهرمان پرور افغانستان نیست، که در طول تاریخ صدها و هـزاران قهرمان واقعی را تقـدیم جامعه و تاریخ ما کرده است؟؟؟
مگر این “قهرمان سازی” توهـین به قهرمانانی چون ابومسلم خراسانی و یعقـوب لیث صفار و طاهـر پوشنجی و … ــ از پیشینیان ما ــ نیست؟؟؟
مگر این “قهرمان پردازی” اهانت در حق قهرمانان برحقی چون میر مسجدی خان رهـبر کوهـستان ( کاپیسا و پروان) ، نائب امین الله خان لوگری ، غازی عـبدالله خان اچکزی ، وزیر محمد اکبر خان و … ــ از جنگ اول افغان و انگلیس ــ نیست؟؟؟
مگر این “قهرمان سازی” تحقـیر به قهرمانان واقعیی مثل دوشیزه ملالی میوند عـلمبردار جنگ میوند ، محمد جان خان غـازی وردگ، سردار محمد ایوب خان فاتح میوند ، میربچه خان کوهـدامنی و ملا مشک عالم ــ از جنگ دوم افغان و انگلیس ــ نیست؟؟؟
مگر این “قهرمان پردازی” استحقار بی مثال قهرمان نامدار استقلال افغانستان ــ اعـلیحضرت غازی امان الله خان ــ و همه مشروطه خواهان قهرمانی که در مشروطیت اول و دوم ، تخم استقلال و خود ارادیت این ملت قهرمان را کاشتند و در زمان امان الله خان غازی به ثمر رساندند، نیست؟؟؟
ــ در کجای دنیا و در کدام نقـطۀ تاریخ دیده باشی که مشتی اوباش و دزد و رهـزن را جنرال و دگر جنرال و سترجنرال و فـیلد مارشال ساخته باشند ؟؟؟ مگر این “جنرال سازی” و “مارشال پردازی” ِ آدمکشان مشهور تنظیمی ، ترور “اردو” و “تاریخ حرب” و ترور “میکانیزم دفاعی مملکت” نیست؟؟؟
چه نامی را بر سر این سرزمین میتوان گذاشت، که در سه دهۀ آخر آماج هـزاران نوع ترور داخلی و خارجی بوده است ؟؟؟ اگر دولت سوسیال امپریالیست شوروی زیر نام کذائی “انترناسیونالیزم پرولتری” به اشغال نظامی وطن ما پرداخت و مردم و سرزمین ما را به کمک ایادی و انصار ترورست “خلق ــ پرچم” خود ترور کرد، اینک نوبت جلادان امپریالست غـربی فـرارسیده تا زیر نام “دموکراسی” و تأمین “حقـوق بشر” دمار از روزگار این ملت
برآورند. اگر شوروی ملعون به پایدوی ایادی و انصار ترورست “خلق ــ پرچم” خود ، باعـث کشتار بی امان این ملت گردید و ملت و فـرهـنگ و وحدت ملی ما را ترور کرد، اینک نوبت اتازونی و متحدان ناتوئی آن فـرا رسیده ، تا آنچه را از این مملکت باقی مانده ، به نابودی بکشانند و ترور بفـرمایند.
دولت های مفـتن ، آزمند و خبیث پاکستان و جمهوری اسلامی ایران نیز هـرکدام به رستۀ خود دست بکارند و هـردو در ترور کردن این کشور مظلوم و مردم مظلوم ترش ، داد مسابقه داده اند.
این کشور از شش جهت در چنگال ترورستان قـرار دارد؛ از شرق و غـرب و شمال و جنوب و از آسمان و زمین. این وطن مورد تهاجم دوست و بیگانه قـرار گرفـته؛ از بیگانه چه گله که دوست نیز هـر آئینه دشمن خاک و مردم خود گردیده است!!!!!
و …، …، …
در سرزمینی که همه چیز ترور میگردد ــ هم جامعه ، هم مردم ، هم ارزشها ، هم تاریخ و هم خاک و منابع زمینی و زیرزمینی و … ــ من چنین سرزمینی را “ترورستان” مینامم ؛ یعنی سرزمینی که در آن “ترور” میکارند و به ثمرش میرسانند. سرزمینی که از شمال و جنوب و شرق و غـرب و از زمین و هـوا در انحصار “ترورست ها” درآمده و هـر کسی به قـدر وسع خود در آن ترور میکند ، “ترورستان” است. بلی؛ وطن محبوب و” افغانستان” ارجمند ، که “تاج سر همه افغانان” است ، امروز به “سرزمین ترور” و “ترورستان” تبدیل گردیده.
در مورد ترورستان داخلی :
اینان همۀ این کارها را میکنند و تلاش پیهم ایشان در اینست ، تا خود و به امر باداران و مولایان و کارفـرمایان خارجی خود، بیخ و ریشۀ این کشور را برکنند و زمینۀ فـروپاشی آنرا فـراهم گردانند. اما ؛ اما آیا اینها با این کارنامۀ ناروای خود به هـدف میرسند؟؟؟ جواب این سؤال را با جواب سؤال اصلی یکی میسازم ، که “نی”!!!
اینان هـرگز به مرام نهائی خود نخواهـند رسید ؛ زیرا این ملک صاحبی دارد و مالکی. و صاحب و مالک این ملک همانا ملت است و توده های ملیونی و اقـشار و طبقات محروم جامعه، که بزرگان فـرموده اند :
برد کشتی آنجا که خواهـد خدا وگر جامه بر تن دَرَد ناخدا (2)
سرنوشت اصلی این خاک در “ید بیضای” صاحبان و مالکان اصیل آنست ؛ در ید توده های ملیونی و خلق محروم و سرکوب شدۀ این خاک. زورگویان و زورمندان داخل و خارج، از هـر قماش ، می آیند و میروند. آنچه قـویم و پاینده و جاوید است، مردم و ملت اند که سکاندار “کشتی وطن” همانان اند. سیر روزگار بسا چیزها را نابود میگرداند، ولی آنچه نابود نمیگردد، ملت و مردم این آب و خاک است که از لیل و نهار روزگار همیشه “سربلند”، سر بلند کرده اند.
حالا وقـت آن رسیده که به مصراع « چرا به ملک خود نمیائی ( نمی آئی )؟» که از وجدان پاک یک هـنرمند دلسوز به وطن تراویده ، جواب گفـته شود :
جواب :
افغانان در هـر جائی که باشند ــ خواه در غـرب جهان و یا در شرق و شمال و جنوب آن ــ وطن و مردم خود را هـرگز فـراموش نکرده اند و نخواهـند کرد، مگر در شرایط موجود خیر خود را در آن می بینند که از دست باندهای ترورستی و جنایتکار شمال و جنوب ــ ائتلاف شمال و طالبان ــ در امان باشند. بسا افغانانی که حاضر به رجعت به وطن هم استند، چون زمینۀ زندگانی انسانی را در زیر تسلط ترورستهای شمال و جنوب نمی بینند، حاضر نخواهـند گشت که به زادگاه خویش برگردند.
بعد از این سیر و گردش سرگردان، خوانندۀ ارجمند را به شنیدن آهـنگ “شینواری لونگینه” دعـوت میکنم، که امید است فـرحتی فـراهم آید و خستگی بزداید. لطفاً ذیل را توجه نمائید :
توضیحات :
1 ــ “راست کردن” یعنی “ساختن و درست کردن” و “راست شدن” یعنی “ساخته شدن و درست گردیدن” از ترکیبات بسیار زیبا و در عـین زمان بس کهن دریست که از کلام ادبی و معیار دور خزیده ولی در زبان گفـتار و خصوصاً زبان گفـتار روستائیان ما به کثرت استعمال میگردد. چنانکه گویند “کوزه راست کرد” یعنی “کوزه ساخت”
و “تنور راست شد” یعنی “تنور درست شد”. این دو ترکیب زیبا در کلام قـدما و پیشینیان جلیل القـدر ما بسیار به کار رفـته. مثلاً حضرت سعدی در “بوستان” فـرمود :
یکی پنجۀ آهـنین راست کرد که با شیر زورآوری خواست کرد
کسی “پنج بوکس”ی ساخته بود و میخواست به جنگ شیر برود.
و حکیم ناصر خسرو بلخی در “سفـرنامه” فـرمود : « و این شهرِ صُور معروف است به مال و توانگری در میان شهرهای ساحل شام. و مردمانش همه شیعه اند، و قاضیی بود آنجا، مردی سنی مذهـب، پسر ابو عـقـیل میگفـتند. مرد نیک منظر و توانگر. و در شهر مشهدی راست کرده اند، و آنجا بسیار فـرش و طرح قـنادیل و چراغـدانهای زرین و نُقـرگین نهاده. » ( صفحۀ 19 “سفـر نامۀ ناصر خسرو بلخی”، چاپ داکتر نادر وزین پور، چاپ هـشتم 1370، چاپخانۀ سپهر ، تهران)
شهر “صور” در لبنان امروزی قـرار دارد. “مشهد” یعنی محل حضور یافـتن، شهادتکده، مقـبره و در متن، محـل تجمع مردم و بحساب امروز “سالون شهری” ». ( مأخوذ از مقالۀ “سَرَگی و دیرپائی کلمات و اصطلاحات در زبان عامیانۀ دری” از همین قـلم که تحت مقالۀ 10 در آرشیف نویسنده در صفحۀ “تحلیلات” پورتال “افغان جرمن آنلاین” قابل دریافـت است و من خوانندۀ علاقه مند به زبان دری را به مطالعۀ آن دعـوت میکم.)
2 ــ این بیت بزرگ از استاد بزرگ سخن و شیخ اجــّل سعدی شیرازی است، که هـشت قـرن پیشتر از امروز سرود و هـنوز مدار اعـتبار است.