اسلام گرائی در راستای عمق استراتیژیک :
دهه تجاوز شوروی برافغانستان(از دسمبر۱۹۷۹ تا فبروری ۱۹۸۹) وجهاد برضد آن کشور،دهه اوج اسلام گرائی در سراسرمنطقه وبه خصوص درمیان قبایل پشتون در دوسوی خط دیورند است. جنرال ضیا ًالحق جهاد در افغانستان را به مثابه بخشی از اولویت های رژیمش انکشاف داد. وی که میخواست به رژیمش مشروعیت ببخشد، با حمایت اسلام گرائی مناطق مرزی را به مرکز پرورش افراطیون اسلامی مبدل نمود. نه تنها رژیم نظامی ضیاء این روند را حمایت کرد، بلکه امریکا نیز برای انتقام کشی از اتحادشوروی،بسیار زیاد به بنیادگرائی بها داد وآنرا تقویت کرد.
پرويز هودبهوی استاد فيزيک درپوهنتون قائد اعظم در اسلام آباد، مینویسد:” ائتلاف دولت با اسلام و اسلام گرايان سابقه ای نيم قرنه دارد واساساً از بدو استقلال و به ويژه بعد از کودتای ايوب خان به عنوان اهرمی در خدمت تحکيم قدرت، حفظ توازن قوا با هند و نيز حفظ پاکستان در[ برابرادعای افغانستان] مورد استفاده قرار ميگرفت. اما در دوره جنگ با اشغال شوروی اين روند يک جهت جنون آميز به خود گرفت. بنا بر يکی از تحليل های نشريه اکونوميست سنت فراموش شدۀ جهاد بعد از قرن ها به همت امريکا در پاکستان و در خدمت جنگ جهادی در افغانستان دوباره به عرصۀ زندگی بازگشت. امريکا از بالا و پائين با چنان فشاری اسلام را به اين جامعه تزريق کرد که از هيچ پيامبری ساخته نبود. اسلامی کردن جامعه پاکستان به امری که امروز همه ميدانند، يعنی تقويت تعدادی گروه جهادی و استفاده از بن لادن ها در جنگ با شوروی منحصرنبود. سياست امريکا، دولت و جامعه مدنی را در پاکستان جهادی کرد. ” (http://www.roshangari.net/ )
جنرال ضیاء برای اوجگیری جنبش جهاد افغانستان از میان مهاجرین افغان، ابتدا به چند تن ازعناصرجاه طلب افغان که حلقۀ غلامی دستگاه استخبارات نظامی آنکشور را قبلاً در زمان حکومت ذوالفقار علی بوتو به گردن انداخته بودند(ربانی، حکمتیار، مولوی خالص و مسعود) وظیفه سپرد تا ضمن راجستر کردن پناهندگان افغان دراردوگاه های مهاجرین اطراف خط دیورند، دست به سربازگیری بزنند. آنها اینکار راکردند و بعد نوبت به عناصردیگرامتیاز طلب از قبیل: مولوی محمدی، مجددی، ، پیرگیلانی وسیاف رسید وهریک شان مطابق نسخه isi به جلب وجذب تعدادی از آوارگان افغان دست زدند وافراد خود را تحت نظریک یا چندنفرقوماندان برای جهاد دراختیار سازمان استخبارات نظامی پاکستان گذاشتند. سازمان استخبارات نظامی پاکستان هم برای تربیت وتسلیح وتجهیز این افراد ازغرب وشرق پول واسلحه گرفت. ازینرو کمک های آمریکا، عربستان سعودی ، اروپای غربی، چین و همچنان سرمایه داران سخاوت مند اعراب کشورهای خلیج برای مجاهدین به سوی پاکستان سرازیرشد. رهبران تنظیم ها وقوماندانان مقتدر هریک ده ها وصدها میلیون دالر را به اسم حقوق ومعاشات خانواده های مجاهدین به جیب زدند و مال وثروت سرشار اندوختندوازخیرات سرمجاهدین گمنام هریک صاحب آرگاه وبارگاه واردوهای شخصی شدند. مگرمجاهدین را با شکم های گرسنه به حساب دسترخوان مردم داخل کشور،راهی میدان های جنگ با قشون سرخ میکردند تا مطابق هدایت جواسیس آی .اس. ای. به تخریب مکاتب ، پلها ،جاده ها، بندهای آب وتاسیسات زیربنائی بپردازند و با پرتاب راکت به داخل محلات مسکونی شهرها وروستا ها ، به کشتارمردم اعم از نظامی وغیر نظامی مبادرت ورزند.نمونه مجسم این تخریبات ویرانی کامل شهر کابل پایتخت افغانستان است که مطابق دستورعبدالرحمن اختر، رئیس آی .اس.آی پاکستان و خواست ژنرال ضیاء الحق ویران گردید.
دگروال يوسف آمر عملیات تخریبکاری آی. اس. ای پاکستان خودمينويسد: «پلان ما آن بود که تعداد زياد قوماندانان را برای حمله راکتی آماده نمائيم و به آنها در داخل شهر کابل اهداف معين را مشخص بسازيم. سلاح را تامين و هر يک را به وظايفشان بگماريم. منظور اساسی از اين اقدام اين بود تا کابل سال دوازده ماه زير حملات راکتی باشد. ميدان هوايی و شاهراهها به خصوص شاهراه شمال تا دريای آمو مسدود و شاهراه سالنگ هدف حملات دايمی باشد. علاوه از نشانهگيری مراکز نظامی و دولتی با حملات راکتی، با فرستادن افراد تخريبکار فابريکههای نيز آماج حملات واقع شوند.» (محمد يوسف، سرباز خاموش، لاهور ۱۳۷۲، ص ۵۲)
نکته مهمی که باید بدان اشاره کرد اینست که نخستین دستورسازمان استخبارات نظامی پاکستان به مجاهدین افغان ضمن عملیات دیگر چریکی برضد رژیم کابل، تخریب مکاتب وتاسیسات فرهنگی افغانستان بود.پاکستان میخواست با این کار خود ، مردم افغانستان را از نعمت تعلیم و تحصیل محروم کند، تا بتواند آسان تر یک ملت بی سواد ونادان را در حلقه غلامی خود در کشد. اکنون هم نخستین کارطالبان درجنوب وشرق افغانستان تخریب مکاتب وسوزاندن وسایل درسی و تعلیمی مکاتب و کشتن معلمان ومربیان شاگردان است تا بدین وسیله فرزندان پشتون را از نعمت سواد وتعلیم وتربیت سالم عصری محروم کند و وقتی یک نسل در بسته بی سواد ونادان بزرگ شوند آنگاه به سادگی میتوان افراد بی سواد وبی کاره را به صفوف طالبان وتروریستان جذب کرد، کاری که در میان قبایل پشتون تا کنون کرده ومیکند.
پاکستان گروه های افراط گرای افغانی، به خصوص حزب اسلامی گلبدین حکمتیار، جمعیت اسلامی ربانی و بعد ها طالبان را به خاطری حمایت میکرد (واکنون هم حمایت میکند )که می خواست حکومت دلخواه ودست نشانده خود را بر کابل تحمیل کند وازین کشور به حیث عمق استراتیژیک و ثبات در مناطق مرزی اش استفاده نموده و هرگز جایی برای حضور هندو ستان در خاک افغانستان باقی نگذارد. اسلام آباد هندوستان را که هشت برابر پاکستان نفوس و منابع اقتصادی دارد، به خاطرمنافع ملی اش تهدیدی برای خود می شمارد. از نگاه پاکستانیها ، نخبگان سیاسی هندوستان مشروعیت پاکستان را به حیث یک کشور مستقل تا هنوز به طور کامل به رسمیت نه شناخته اند.
پاکستان به طور فزاینده از نفوذ هند در افغانستان نگران است وقونسل گری های هند را متهم به حمایت از ناسیو نالیست های بلوچ از طریق مرزهایش با جلال آباد و قندهار می کند. پاکستان نفوذ هند در افغانستان را برای خود یک شکست استراتیژیک می بیند و سالها سرمایگذاری ها بر سر رژیم اسلامی در کابل را که هندیها را دور از مرز هایش نگهدارند؛ برباد رفته می بیند.
پاکستان در راستای نیل به “عمق استرتیژیک” خویش ابتدامجاهدین افغان را در مقابله با شوروی و بعداً طالبان را در مقابل مجاهدین حمایت کرد تا مطمئن شود که در صورت جنگ با هندوستان، افغانستان در حمایت از پاکستان خاک و فضای هوایی خود را در اختیار این کشور قرار خواهد داد.طراحان نظامی پاکستان این را در واقع تلاش در راستای «عمق استراتیژیک» می شمارند.
نتیجه :
اگرعوامل رشد وتقویت افراط گرائی رادرپاکستان وبه خصوص درمناطق قبایلی برشماریم ، میتوان روی نکات آتی مکث نمود:
۱-ترویج بیش ازحد اسلامگرائی درمناطق قبایلی، به خاطر تضعیف روحیه ناسیونالیزم پشتون وخنثی کردن داعیه پشتونستان ازسوی افغانستان.
۲- تهیه وتجهیز یک نیروی رادیکال وافراطی اسلامی برای جهاد علیه هند برسر مسئله کشمیر.
۳- بهره برداری سیاسی امریکا از اسلام برای انتقام کشی از اتحادشوروی ، به بهانه مقابله با کمونیزم پس از تجاوزشوروی برافغانستان دردسمبر۱۹۷۹، سنت فراموش شده جهاد را دوباره وارد عرصه زندگی ساخت .وبیش از هروقت وهرچیز دیگر به تقویت وتعمیق اسلام گرائی درپاکستان ومنطقه انجامید.
۴- تلاش پاکستان برای فراهم آوری شرایطی جهت دسترسی به بازارهای آسیای میانه وتأمین ثبات درافغانستان برای کشیدن خطوط لوله های گاز ونفت ترکمنستان به پاکستان توسط شرکت امریکائی یونوکال. برآوردن چنین هدفی فقط از توان یک نیروی بنیادگرای اسلامی به نام طالبان میسر بود که پاکستان در پرورش وتجهیز آنها نقش سازنده داشت.واگر مخالفت ایران جهت برهم زدن پروژه خط لوله های گاز ونفت از طریق افغانستان به پاکستان نمی بود ، بدون تردید این شرایط قبل از سال ۲۰۰۰فراهم می شد، معهذا اگر حادثه شوم ۱۱ سپتمبر اتقاق نمی افتاد،بازهم پاکستان وامریکا هردو به این اهداف خود تا پایان ۲۰۰۱ میرسیدند، ولی با رخداد حادثه ۱۱ سپتمبر، طالع طالبان سرچپه شد.
۵- جابجائی اسامه بن لادن درافغانستان،به دعوت ربانی- مسعود. در ماه می ۱۹۹۶ دولت ربانی – مسعود به اسامه بن لادن و سایر رهبران القاعده پاسپورت های افغانی و حتی تذکره های افغانی ارسال کرده آنها را از سودان به افغانستان خواستند و درجلال آباد جابه جا کردند. دراینجا اُسامه تمام کسانى را که آموزش دهشت افگنى ديده بودند و اکنون به نام «افغان» ياد ميشدند، از مصر ، سودان، يمن ، تونس، اردن، مراکش، لبنان، عربستان، ايران ،اندونيزيا، ماليزيا،هند و پاکستان و ديگر کشورها، فراخواند وبه سازماندهی ورهبری شبکه دهشت افگنى “القاعده”پرداخت.
بعد از فتح کابل توسط طالبان در سپتامبر ۱۹۹۶، اسامه با ملاعمررهبر طالبان طرح دوستى ريخت و در سال ١٩٩٧ از جلال آباد به قندهار برده شد. آی.اس.آی.درمعرفى اسامه به رهبرى طالبان در قندهارنقش عمده داشت.آی.اس.ای. با اين حرکت میخواست کمپ تربیتی دهشت افگنی خوست را که در تصرف طالبان بود، براى تربيه رزمندگان کشمير به کمک مالى اسامه فعال نگهدارد.
به قول “يوسف بودانسکى»( مديربررسى انجمن مطالعه نبردهاى استراتيژيک ، و مشاور عالى مقام در وزارت دفاع امريکا و وزارت امورخارجه آنکشور):” در پايان سال ١٩٩٤، آى . اس. آى . و استخبارات ايران، زيربناى ساختار هاى دهشت افگنى را در ژور خوست در افغانستان ريختند. اينجا با سرعت به «بهشت» آموزش دهشت افگنى تروريستان تاجيکستان، چيچنيا، بوسنى هرزه گوئين، فلسطين ، فليپين ،مولداويا، اوکراين و تاتاران بدل شد. سرنخ تمام اين شبکه به دست خبره گان جنگى (آى . اس . آى) قرارداشت . از اينجا بود که مبارزان به سراسر جهان از«دهليز» افغانستان گسيل ميشدند. در کنفرانس تهران که در پايان سال ۱۹۹۶ دايرشد، ” بن لادن” گوهر انديشه و ايديولوژى اش را با «اعلان جنگ با امريکا» ارائه داشت . حالا ديگر او در افغانستان بر «شاهنشاهى» دهشت افگنى فرمان ميراند. آى. اس. آى. اين شاهنشاهى را تغذيه ميکرد. ازهيمنجا «مبارزان» اسلامى را راهى کشمير ميساختند.”( روشنى ، شماره ١٥، ص ١٥) چون بن لادن هیچگاهی دشمنی خود را از حضور امریکا درعربستان سعودی پنهان نمیکرد، بنابرین وقتی دو انفجار همزمان در۷ اگست ۱۹۹۷ دو سفارت امريکا را در نايروبى (کينيا) و دارالسلام (تانزانيا) تخريب کرد، مقامات امريکائى بلا فاصله بن لادن را متهم به انفجار ساختند واز رژيم طالبان خواستند تا بن لادن را به دولت امريکا تسليم کنند، اما طالبان از تسلیمی بن لادن به امریکا خود داری ورزیدند واز دولت امریکا سند اثبات جرم خواستند.امریکا طالبان را مورد تحریم قرارداد و برای سر بن لادن جایزه ۲۵ هزاردالری گذاشت.
بن لادن هم درفبرورى ١٩٩٨ ايمن ظواهرى (رهبرگروه الجهاد مصر)، عبدالسلام محمد بنگله ديشى ، و فضل الرحمن خليلى رهبرجنبش انصار پاکستان را ملاقات کرد و از مجموع گروه هاى المغرب با ابو نصيرو يسيراحمد طهـا مذاکره و مفاهمه نمود و به توافق رسيدند تاجبهه اسلامى بين المللى را برضد يهودى ها و مسيحى ها ايجاد کنند. ميثاق اين جبهه به وسيله پنج رهبر، گروه هاى اسلامى امضاء شد. در متن ميثاق به قدر کافى به قرآن و قول و قرارابن تيميه اتکا شده است. ميثاق با بيان اين فتوا که « بر هر مسلمان فرض عين است که در صورت امکان امريکائيان و متحدين ملکى و نظامى آنها را در هر کشورکه مى بينند، به قتل برساننند» برخورد خشونت آميزرا وارد مرحله جدى وجدیدی مى نمايد.
«CIA» اين اعلاميه راتهديدى جدى گرفت و برای از بین بردن بن لادن به احمدشاه مسعود توسل جست وبا دادن پول ووعده های کمک های دیگر از اوخواست بن لادن را شکار کند، مگرمسعود سیا را بازی داده به غرض در آمد بیشتر روزگزرانی می نمود ، تا اینکه اسامه ازاین جریان مطلع گردید و افراد شبکۀ القاعده مسعود را در اقامتگاه او در خواجه بهاءالدین حین مصاحبه نابودکردند.
۶- رخداد تکان دهنده وناگوار ۱۱ سپتمبردر امریکا ومتهم کردن بن لادن در این حادثه، سبب شد تا امریکا با همراهی ۴۰ کشور جهان برای سرنگونی رژیم طالبان ودستگیری بن لادن رهبر القاعده در افغانستان، دست به تهاجم تاریخی بزند و دوماه کامل برسرمردم افغانستان بمب های هفت هزارکیلوئی بریزد تا طالبان را از قدرت ساقط کند و با همیاری ائتلاف شمال به دنبال بن لادن در دره ها وکوه پایه های افغانستان سرگردان بگردد.، درحالی که بن لادن با کمک همین ائتلاف شمال به پاکستان انتقال داده شد و اکنون هم درپاکستان تحت نظر ومراقبت استخبارات نظامی آنکشور درمنطقه چترال مثل یک رهبر مذهبی قابل احترام نگهداری میشود. بن لادن اکنون هم یکی از خطرناک ترین چهره های تروریستی برای امریکا وغرب پنداشته میشود . او از هیمنجا زرقاوی را برای عملیات انتحاری به عراق اعزام کرد که تا زمان مرگش در اوایل سال جاری صدهاعملیات دهشت افگنی را در آن کشور اجرا نمود و هزاران تن از مردم عراق وسربازان امریکائی را از زندگی ساقط نمود.
۷- حمایت ارتش وسازمان استخبارات نظامی پاکستان از طالبان در شرایط جدید که سیل پول وکمک های نظامی امریکا را به سوی پاکستان سرازیر ساخته،( وتا نومبر ۲۰۰۷یازده میلیارد دالراز امریکا گرفته است) برای تحقق اهداف استرتیژیک آنکشور درافغانستان وهندوستان یکی دیگر از عوامل رشد افراط گرائی در مناطق قبایلی است.
۸- جنگ امریکا باتروریزم از دوطریق بزرگترین خدمت را به رشد بنیادگرائی انجام داده است. یکی از طریق کشتار مردم بی گناه درافغانستان وعراق به وسیله بمباردمانهای زمینی وهوائی که هیچ مرجعی برای پناه بردن نمی یابند ،جز آغوش خون آلود طالبان متحجر که لا اقل دشمن نیروهای خارجی اند. یک مورد دیگرهم از یاد نرود که برخوردهای توهین آمیز عساکر امریکائی با پشتونهای جنوب وشرق کشور، سبب تنفر عمیق مردم از نیروهای خارجی شده و آنهایی را که در اثر بی مبالاتی نیروهای خارجی عزیران خود را از دست داده اند، برای انتقام کشی از قاتلین به سوی طالبان سوق میدهد. به گزارش روزنامه گاردین (مورخ ۲۴ نومبر )حملات هوائی درافغانستان چهار برابر عراق بوده است.(افغان- جرمن آنلاین)
دوم از طریق نصب یک حکومت ضعیف و فاقد اهلیت وشایستگی کاری درکابل که در آن جنگسالاران وقاچاق بران مواد مخدر واسلحه دست بالائی دارند وبا دامن زدن به نا امنی و فساد گسترده اداری وحیف ومیل کردن دارائی های عامه ،غصب زمین وخانه های مردم ، عوام الناس را از استقرار امنیت وحاکمیت قانون درکشوربه کلی نا امید ساخته اند.
۹- پاکستان با تحقق سیاست اسلامی سازی جامعه قبایل ،به خصوض بعد از شکست شوروی درافغانستان، به سوی چهارهدف ذیل گام برداشته وبرمیدارد:
اول، با رشد وتقویت افراط گرائی، نیروهای جهادی تازه دمی تدارک کرده ومیکند تا همواره برای حمله برمواضع هند درکشمیرآماده باشند.چنانکه در ۱۹۹۹ این نیروها با کمک ارتش وافسران پاکستانی برمنطقه کارگیل کشمیر تحت کنترول هند حمله کردند ونزدیک بود جنگ تمام عیار هردو کشور در بگیرد. وبار دیگر درسال ۲۰۰۲برخی از همین تندروان بر پارلمان هند حمله کردند وتعدادی از نیروهای امنیتی پارلمان را کشتند وقصد داشتند اعضای پارلمان را گروگان بگیرند مگر به زودی نیروهای کمکی سر رسید وتروریستان برخی سرکوب وبعضی دستگیرشدند.
دوم، با مغزشوئی فرزندان قبایلی شور وهیجانات ملی وقومی پشتونها راچنان درمجرای پان اسلامیزم سمت وسو داده که اکنون کسی به سرنای “داپشتونستان زمونږ” گوش نمیدهد.
سوم،تلاش در راستای « عمق استراتیژیک» یعنی برقراری یک رژیم متحد پاکستان در کابل که در صورت جنگ باهندوستان، افغانستان خاک و فضای هوایی ونیروهای رزمی خود را در اختیارآنکشور قرار بدهد.
چهارم،ترساندن امریکا وکشورهای غربی از تروریزم، به منظورجلب مساعدت های مالی به پاکستان، تا کشورهای غربی پاکستان را سدی بزرگی در برابر افراط گرایان وتروریستان بدانند و این سد را همواره با پول وامکانات اقتصادی خود تقویت کنند؛ تا نشکند، که اگرشکست ، غرب خواب خوشی از دست تروریستان تربیت شده در پاکستان نخواهد داشت.
گرچه پاکستان باتوسل به اسلام سیاسی در راستای ناکام ساختن افغانستان بر سر مسئله پشتونستان ویا هندوستان،به موفقیت های زیادی دست یافت، مگر اکنون بهای بزرگی برسر اینکارهای خود می پردازد.به کلام دیگر،آتشی را که پاکستان درمدت نیم قرن پف کرده تا دود آن چشم کابل ودهلی رابسوزاند، امروز به آتشفشانی مبدل شده که نزدیک است خود پاکستا
ن را هم نابود کند.مبارزه طلبی افراطیون اسلامی به نام هواداران طالبان درپاکستان از اوایل امسال آنکشور را به آشوب کشیده است. وزیرستان جنوبی وشمالی و دره صوات وباجوړبه گورستان عساکرپاکستانی مبدل شده و۹۰ هزار سرباز پاکستانی مستقر در مناطق قبایلی توان جلوگیری وخاموش کردن این آتش تازه مشتعل شده را ندارند.
هرروزیکه می گذرد، پاکستان با شورش های گسترده تر افراط گرایان مذهبی خود راروبرو می بیند و این امر نه تنها فشارمتحدان غربی را جدی تر میسازد، بلکه بر این نظر سازمان ملل که میگوید: ” پاکستان، مرکز آموزش تروریستهاست.” نیزمهر تائید می گذارد. پایان ۲۶ نومبر ۲۰۰۷