هر چند این قلم تا کنون سعی ورزیده خود را از درگیر شدن در مناظرات قومی که بد بختانه از مدتی است دامنگیر کشور و مردم ما گردیده است دور نگاه دارد ولی بعضا خاموشی درهمچو حالات در حقیقت میدان دادن به آنها یست که تا کنون نتوانسته و یانمی خواهند خود را از محدوده تنگ وابستگی های منطقوی قومی و لسانی بیرون آرند، این دسته افراد بعوض آنکه در جامعه فرهنگ صلح، تحمل همدیگر، و همزیستی و دوستی را تشویق نمایند، برعکس در پی آنند تا نفاق و تشنج را به بهانه های مختلف در جامعه ما دامن زده و برای تحقق این هدف خویش ازهرنوع تزویر و بکار بردن شنیع ترین الفاظ ودشنام های رکیک و دورازعفت کلام و قلم علیه اقوام غیور و شرافتمند کشورما نیز ابائی ندارند ، بنده که از لحاظ وابستگی قومی خود را به هر دو قوم شریف پشتون و تاجک متعلق میدانم نمیتوانم توهین و تحقیررا تحت هرعنوان و بهانه ء که باشد علیه هر یک از اقوام شریف ساکن کشورم که همه گلهای زیبای بوستان مشترک ما ( افغانستان ) هستند تحمل نمایم، همین چند هفته قبل بنده ناگزیر شدم با یکی از افرادی که زبان شیرین دری را دست کم گرفته و علیه آن خصومت میورزید به مناظره بپردازم.
با تاسف که اینک یکی دیگراز هموطنان کینه جو و عقده مند ما اینبار نه یکی دو و یا چند صد تن را بلکه دربست همه افغان و افغانستان را آماج حملات کینه توزانه خویش قرار و با دشنام های دور از عفت کلام و قلم قلب ملیونها هموطن ما را جریحه دارنموده است ، بناء منحیث یک افغان و شهروند افغانستان لازم میدانم نظرم را و در حقیقت اعتراضم را نسبت به نشر مطالبی که ظاهرا تحت نام (بحثی پیرامون چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان ) اخیرا در یک عده سایتهای انترنیتی بنشر رسیده و نویسنده آن آقای لعل زاد از هیچ نوع دشنام ، ناسزا و الفاظی رکیک و نامناسب علیه افغان و افغانستان دریغ نورزیده است، وی کتب و متون تاریخی و بحر بیکران انترنیت را برای یافتن دشنام و کلمات توهین آمیز زیرو رو نموده تا آنرا بمثابه اسناد و مدارک ارائه داشته و گویا ثابت نماید که افغانها مردمان( لافوک ، نامرد، بی دین ، بد کنش، دزد رهزن و..) هستند.
آقای لعل زاد برای آنکه به ( دشنام نامه) خویش وزن واعتباری نیز داده باشد و آنرا یک تحقیق علمی جلوه دهد لقب پروفیسر و دوکتور را نیز با نام خویش یکجا نموده شیوهء که درین روز ها زیاد معمول گردیده ولی بیدون شک همه میدانند که ذهن یک عالم و پروفیسور هرگز تا این حد اثیر
گراهشهای تنگ نظرانه قومی و لسانی بوده نمی تواند ، یک پروفیسور و عالم موضوع تحقیق اش را دور از هرگونه تمایلات شخصی لسانی ،و قومی از زوایائی مختلف بطورعینی مورد برسی قرار داده و در روشنی نظریات و افکار مختلف و متضاد نتیجه گیری مینماید آنها یکه الفبای ریسرج و پژوهش را فرا گرفته اند بخوبی میدانند که در تحقیق و پژوهش باید به نظریات متنوع و بعضا مخالف رجوع شود در حالیکه آقای لعل زاد اوراق تاریخ را صرف برای آن زیرورو نموده تا فقط دشنام، ناسزا و الفاظ رکیک و توهین آمیز به ادرس افغان و افغانستان پیدا نماید
هرگاه آقای لعل زاد عقده کشائی های شخصی خویشرا در تحقیق کنارگذاشته واقعا مانند یک پروفیسور به تحقیق اکادمیک می پرداخت مطمئناء که در پهلوی چند دشنام و ناسزا از شهامت، سلحشوری، وطن دوستی ، خودگذری، غیرت، مهمان نوازی، و از دها صفات نیکو و حسنه افغانها نیز بارها در اوراق تاریخ بوسیله نویسندگان و مئورخین دوست و دشمن ذکر بمیان آمده است که متاسفانه جناب پروفیسور در مورد آن کاملا خاموشی اختیار نموده است و علت آنهم اینست که وی صرف در جستجوی دشنام و توهین علیه افغان و افغانستان است، وی اشعار و متون ادبی هزاران سال قبل را برای یافتن چند دشنام و حرف رکیک علیه افغان و افغانستان یکایک ورق زده ولی از سروده مشهورعلا مه اقبال این دا نـشـــمند فـرهیخـته، فیلـسوف بزرگ شـرق و شاعـر روشـنگر جها ن اسـلام که افغان و افغانستان را بهتر از هر شاعر و مئورخ دیگر بمعرفی گرفته است کاملا کنار میرود اقبال لاهوری در مورد افغان و افغانستان چنین میگوید:
آ سیا یک پـیکرآ ب و گل ا ست ملـت ا فـغا ن در آ ن پـیکـر دل ا سـت
ا ز فــــسا د ا و فـسا د آ ســـیا ا ز گـــشا د ا و گــشا د آ ســــیا
وی برای پیدا نمودن یک دشنام و حرف ناسزا علیه افغان و افغانستان در کوچه پس کوچه های تاریخ سرگردان میگردد ولی از سروده معروف غزلسرای معروف سده هفده زبان پشتو خوشحال خان ختک که در وصف سلحشوری افغانها سروده است کنار میرود، خوشحال خان افغان را در اشعار خویش چنین معرفی نموده است:
د افغان په ننگ می وتړله توره ننگیالی د زمانی خوشحال خټک یم
بیدون شک اگر در اشعار اقبال لاهوری و خوشحال خان نیز دشنام و ناسزای علیه افغان و افغانستان وجود میداشت آقای لعل زاد از آن بهره میگرفت، لطفا به چند نمونه کوتاهی از دشنام نامه آقای لعل زاد تحت نام ( بحثی پیرامون چگونگی ایجاد کشوری بنام افغانستان) توجه فرمائید:
( با ین ترتیب افغان ها و یا اوغان ها در شاهنامه فردوسی سیه چهره ، ریش کافور، چشم خون، بد کنش، دزد، رهزن ، راهبند، باژگیر، نامرد، لافوک ، و بد نژاد معرفی گردیده است)
وی در بخش دیگرء از دشنام نامه اش از یک مئورخ دوره استعمار انگلیس بنام بیلیو که تقریبا هم عصرعلامه اقبال بوده ولی چون علیه افغان سخن گفته و این همان چیزی است که آقای لعل زاد برای دشنام نامه خویش علیه افغان و افغانستان در جستجوی آن بوده وی از نویسنده انگلیس چنین نقل قول مینماید:
( بیلیو نیز در این اثر خود اوصافی را ( از قبیل بی دینی، بی وفائی، تمرد، بی قانونی، خیانت، وحشت ، بیرحمی و … ) در مورد افغان ها ذکر میکند)
بالاخره آقای لعل زاد که فقط در جستجوی دشنام ها و الفاظ رکیک و تحقیر آمیز علیه افغان و افغانستان است بیدون آنکه از دها مئورخ و نویسنده دیگر که از شهامت، وطن دوستی، مهمان نوازی، وفا و دها صفات نیکو افغانها سخن بمیان اورده اند حتی یک نقل قول بیاورد بطور یکجانبه نتیجه گیری اش را چنین ارائه میدارد.
( بااینترتیب،مطابق تمام منابع تاریخئ فوق الذکر، ” افغان ” بدنام ترین واژه در اوراق تاریخ سرزمینی است بنام ” افغانستان” که موقیعت اصلی آن در پاکستان کنونی قرار دارد)
آقای لعل زاد شیوه تحقیق یکجانبه خویشرا در مورد حدود و صغور افغانستان دیروز نیز با عین شیوه دنبال نموده بدین معنی که همه تلاش وی در جهت آن است تا ثابت نماید که افغانستان دیروز سرزمینی کوچکی در مناطق سرحدی بین افغانستان و پاکستان بوده و لذا برای ثبوت آن صرف به اسناد تاریخی و نقل قولهای متوصل می شود که در تائید این ادعای وی بوده آقای لعل زاد به عصریکه قلمرو سلطنت افغانها از دهلی تا ماوراو النهر و اصفهان میرسید هیچ حرفی بمیان نمی آورد ،خلاصه هدف آقای لعل زاد از تهیه نبشته اش فقط و فقط اینست تا گویا ثابت نماید که افغانها مردمان ( بدی ) بوده و افغانستان در گذشته صرف به محدوده کوچکی در ساحه پاکستان امروز اطلاق میگردید.
نخست باید از آقای لعل زاد پرسید که در کدام مرکز پژوهشی و علمی جهان حال و یا در گذشته به اثبات رسیده که اعضای یک خانواده همه دربست ( دزد ، چپاولگر، لافوک ، نامرد و بی وفا) باشند چه رسد به کتله ملیونی یک جامعه قوم ، طایفه و ملت که وی تلاش دارد تا ( بی وفائی بی دینی لافوک و نامرد بودن) انرا به اثبات برساند ، ممکن است در یک خانواده و یا قومی تعدادی ظالم، دزد و چپاولگر وجود داشته باشد ولی آیا میشود همه افراد یک قوم و ملت بطور دربست ظالم، دزد بی وفا، لافوک بی دین و … باشند ؟ آیا میتوان همه قوم مغل را بخاطر جنایات چنگیز خان ظالم و وحشی دانست در حالیکه تاریخ شاهد است که شاهانی چون شاهرخ میرزا و وزیر با فرهنگ آن علی شیر نوائی که بجز ابادانی و خدمت کاری نداشت نیز به همان خانواده متعلق بوده است، آیا میشود بخا طر هتلر همه المانی ها را دربست نازی خطاب نمود. واقعا چقدر مسخره آمیز است که در دشنام نامه به مردمی بی دین و لافوک خطاب گردیده که برای حفظ دین و ناموس شان بارها حاضر گردیده اند جان خویش قربانی نمایند و تاریخ سراسر شاهد این مدعاست بقیه دشنام ها و اتهامات را نیز به همین منوال تصور نمائید.
نمیدانم آقای لعل زاد که تا این حد تحت نفوذ وابستگی های قومی و لسانی قرار دارد لحظه ء هم به این اندیشیده است که وی با این دشنام نامه خویش به ملیونها تن از کسانی که خود شان رابا افتخار افغان و شهروند افغانستان میدانند تحقیر و توهین روا میدارد ، این درست است که آقای لعل زاد که ازمدتی است در بریتانیا زندگی دارد خودش را دیگر افغان نداند ولی مگر نه اینست که هزاران انسان دیگر حتی در همان کشورانگلیس محل بود وباش آقای لعل زاد خود شانرا با افتخارو غرور افغان و شهروند افغانستان میدانند، برای من واقعا غیر قابل درک است شخصی که خود را پروفیسور داکتر و دانشگاهی بحساب می آورد ولی تا کنون نتوانسته حتی ابتدائی ترین شیوه و فرهنگ زندگی در جامعه مدنی امروزی را که همانا اصل احترام و عدم توهین و تحقیردیگران است فرا گیرد.
ایکاش عده ء از روشنفکران ما در اروپا و امریکا بجای آنکه وقت شانرا برای تهیه مطالب توهین
آمیز و دشنام علیه اقوام ساکن کشور، خدشه دار نمودن بیشتر وحدت ملی ، و دامن زدن به نفاق قومی ضایع مینمایند وقت و انرژی شانرا در جهت مثبت برای تحکیم وفاق و وحدت ملی و یافتن راه های حل مشکلات جاری در کشور صرف نمایند.
امروز کشور و مردم ما در اتش یک جنگ خانمانسوز و تباه کن در حال نابودی است، فساد اداری ، کشت و ترویج مواد مخدر در بین جوانان، فقر گسترده ، محرومیت اطفال از تعلیم و تربیه ، ،بمباردمانهای کور قوای ناتو، چالشهای اند که در برابرهمه مردم شریف ما اهم از پشتون، تاجک، هزاره ، ازبک و غیره قرار دارد، هموطنان ما اطلاع دارند که سال گذشته بیش از هزار نفر از باشندگان کشور از فرط سردی و گرسنگی جانهای عزیز شانرا از دست دادند، تعدادی از اهالی ولسوالیهای سرحدی ولایت بدخشان که تصور مینمایم آقای لعل زاد نیز زاده همان ولایت است سال گذشته در موجودیت دولت و جامعه بین المللی بعلت گرسنگی ناگزیر به خوردن علف شدند ، این خبر برای من بحیث یک افغان و منسوب به افغانستان انقدر درد آور بود که فریادم را بوسیله سروده پشتو که در تعدادی از ویب سایتها نیز در انوقت بنشر رسید چنین بیان داشتم:
چې د ولږې نه انسان هلته واښه خــوري
څنــګه ستوني نه به زمــا ډوډي تیریږي
ترجمه : چگونه در اینجا لقمه نانی از گلویم فرو رود
وقتی انسانی در آنجا از گرسنگی مجبور به خوردن علف میشود
آری برای نگارنده، هموطنان تاجک بدخشی ام به همان اندازه عزیز است که وطنداران پشتون هزاره و ازبک ام و این خبر از ولایت بدخشان به همان اندازه تکاندهنده و رنج آور بود که خبر کشته شدن همو طنان بیگناه ما در هلمند و یا هرات، این قلم برعکس آقای لعل زاد همه اقوام ساکن در اینکشور اهم از پشتون ، تاجک ، هزاره ، ازبک ،ترکمن و … و غیره وارثان اصلی این سرزمین کهن و شریف ترین مردم میداند.
دشنام و الفاظ رکیک و نا شایسته چون ( لافوک ، نامرد، بی دین ، بد کنش، دزد رهزن و..) علیه هر یک ازاقوا م ساکن کشور ما نه تنها کدام پایه و اساس علمی و منطقی ندارد بلکه اتهامی است طفلانه که از عقده مندی و عدم سلامت ذهنی نویسنده آن حکایت دارد بخصوص اگراین دشنامها به ادرس یک قوم و ملت چندین ملیونی باشد.
وبالاخره تقاضا و خواهش من از مسئولین محترم ویب سایت ها ی متعهد اینست تا نسبت به ملیون ها هموطن خویش احساس مسئولیت نموده اجازه ندهند با نشر همچو مطالب تحریک آمیز اختلافات قومی در کشور ما بیش ازین دامن زده شود، در حقیقت آنهایکه اتش تشنجات قومی و لسانی را در وطن ما دامن میزنند اکثر آن کسانی اند که خود هزاران کیلومتر دور تر عقب کمپیوتر های شان در اروپا و امریکا سنگر گرفته و به اصطلاح ( اگر همه ء د نیا را آب بگیرد مرغابی را تا زانوست) ، و با دریغ و افسوس که باز هم همان هموطنان رنجدیده ما از همهء اقوام کشورکه در داخل هستند که باید در پهلوی جنگ، فقر، بی امنیتی و هزار و یک مشکل دیگر بهای سنگین تشنجات قومی را نیز بپردازند.
وسلام