ربانی استاد پوهنتون، رئیس دولت اسلامی افغانستان و رهبر صلح
از روزی که رئیس دولت افغانستان، در پهلوی شاهکار های غیر ملی، اقدام به تغیر اسم پوهنتون « تعلیم و تربیۀ» افغانستان به نام « برهان الدین ربانی» نمود، نه تنها کارد به استخوان محصلینی که قشر فهمیده و دانشمند کشور را تشکیل میدهندرسید، بلکه بدون تردید نفاق و شقاقی که یزرگترین درد و مشکل این سرزمین را بوجود آورده است، در هر طرف شعله ور گردید. اگر آقای کرزی خود به تاریخ ۳۵ سال احیر افغانستان جنگ زدۀ از هم پاشیده علاقمندی و معلوماتی«!» ندارد، خوب میبود که خوش نشینان معاش بگیری که نام خدا بیشترین گروپ مشاورین یک رئیس دولت را در جهان تشکیل میدهند، درین باره از خطری که اجتماع را تهدید مینماید، ولینعمت خویش را آگاهی میدادند. پسندیده میبود که نام نامی محصل استقلال افغانستان و حامی تعلیم و تربیۀ نوین وطن، «اعلیحضرت امان الله غازی» را بر این مرکز علم و معرفت، به حامد کرزی بیشنهاد مینمودند!
در مورد کج روی های برهان الدین ربانی به حکم صفحات مستند تاریخ، ازشاهدان عینی، یعنی ملت رنجور افغانستان گرفته تا صد ها کتاب و رساله و راپور رسمی و حتی قرارداد های وزیر دفاع وی، احمد شاه مسعود با شوروی متجاوز وو….کی نیست که نداند وی کی بوده و چه راهی را در سرنوشت افغانستان انتخاب نموده است؟ مراحل حیات ربانی از ختم تحصیل در جامعۀ اظهر و ورود به وطن با سوغات اشاعۀ مفکورۀ عقب گرای اخوانی، پیوستن به آی اس آی و پیروی از اوامر « جنرال حمید گل» پاکستانی، رئیس آن تشکیل ضد افغانی و بالاخره بخشیدن غرامات جنگی افغانستان ویران و خون ملیون ها شهید آن به دوست سابقه دار خویش، آمر سابق کی جی بی، «ولادیمیر پوتین» ، همه وهمه اظهر من الشمس هست!
بهر حال، اعتراضات محصلین برای رد اسم ربانی بالای پوهنتون « تعلیم و تربیه» نه تنها خاموش نگردیده است بلکه با انتخاب صلاح الدین ربانی از جانب حامد کرزی برای حل معضله، که نامبرده به سیستم وراثت، جای پدر را هم در ریاست کمیتۀ عالی صلح«؟!»، اشغال نموده است، جنجال نامگذاری، شکل تفرقه اندازی را بخود گرفته و کسب شدت نموده است. مخصوصاً که پسر استاد متوفی، علاقمند ادامۀ نصب دائمی لوحه بر آن مرکز تعلیم اولاد معارف افغانستان میباشد!
اینک به چند سطری از مضمونی که درین مورد امروز در بی بی سی منتشر شده می اندازیم:
(اعتراض دو هفتهای دانشجویان در خصوص تغییر نام دانشگاه تعلیم و تربیه به نام برهانالدین ربانی، به آشوب کشیده شد و چند زخمی بجا گذاشت.
دانشگاه تعلیم و تربیه و خیابان مقابل آن، روز ۲۹ سنبله/شهریور به مناسبت نخستین سالگرد ترور برهان الدین، رئیس جمهوری پیشین و رئیس سابق شورای عالی صلح به نام او نامگذاری شد.
….تلاشهای پلیس برای متفرق کردن دانشجویان معترض و مقاومت آنها منجر به درگیری بین پلیس و معترضان شد و در نهایت پلیس شماری از آنها را بازداشت کرد.
اما شماری از دانشجویان این دانشگاه نسبت به تغییر نام این دانشگاه اعتراض کردند و اعتراضات امروز دوشنبه (۱۷ میزان/مهر) به خشونت کشیده شد.
به گفته آنها، در مورد عملکرد آقای ربانی نظرهای مختلفی وجود دارد.
معترضان گفته اند تا زمانیکه نام برهانالدین ربانی از نام این دانشگاه حذف نشده، آنها به سر درسهای خود حاضر نخواهند شد.
دانشجویان معترض مانع رفتن دانشجویان دیگر به صنفها (کلاسها) نیز شده اند. اعتصاب کنندگان و طرفداران ادامه درس، روز دوشنبه به سوی یک دیگر سنگ پرتاب کردند.
حامیان تغییر نام دانشگاه گفتهاند که آقای ربانی استاد دانشگاه و رئیس دولت اسلامی بوده و رهبری تلاشهای صلح را به دست داشته و جانش را هم در همین راه از دست داده؛ حالا شایسته است که یک مرکز علمی به نام او وجود داشته باشد.)
در مورد اینکه برهان الدین ربانی در پوهنتون کابل چند صباحی استاد بوده، جای شکی نیست ولی وی به این عقیده نبود که محصلین وظیفتاً باید در سیاست در گیر نشده و به تحصیل و بالا بردن معلومات افاقی بپردازند. برعکس، نامبرده میکوشید که مغز های جوان و آماده برای فراگیری دانش و علوم را بر ضد دولت متبوعه و شورش و بلوا سوق داده و بطرف اعتقاد به عقب گرایی و اخوانیت بکشاند. همان بود که خود با همبستگی به چنین افکاری به گروه های مشابه در پاکستان، به آن سر زمین فرار و در پناه دستگاه مخوف آی اس آی، دشمن واقعی افغان و افغانستان در آمد!
درمورد رئیس دولت اسلامی بودن ربانی، آیا دین مقدس اسلام و حقوق بشر جنایاتی را که در مملکت بین سالهای ۱۹۹۲-۱۹۹۶ که وی در ارگ ریاست جمهوری حیات بسر میبرد رخداد، به نام مسلمان کشی و هموطن کشی و افغان کشی تأئید و طرفداری مینماید؟ اگر جواب منفی است، پس این جفنگ گویان حامی اسم وی بر پوهنتون، به کدام ریاست دولت وی افتخار مینمایند؟
از جانب دیگر، در آوان فعالیت طالبان به کمک امریکا و پاکستان« بینظیر بوتو» و پیشروی آنها به افغانستانی که پایتخت آن غرق در خون و آتش بوده و از لحاظ اداره به سرک ها و کوچه ها طوری تقسیم شده بود که فامیل ها از زنده و مردۀ همدیگر در کنج دیگر شهر خبر نداشتند، برهان الدین ربانی که سال چهار سال میشد با زور بر نوبت رهبری مؤقتی روئسای تنظیمی پا گذاشته بود، از طالبان به نام جریان خودجوش ملی یاد نموده و استقبال به عمل آورد! دیری نگذشت که وی مردم افغانستان را در معضلۀ جدید دولت طالبانی تنها رها کرده و با تصفیۀ دارایی های بانکی با همراهان، با چپلک و بی چپلک فرار رابرقرار ترجیح داد. گرچه نامبرده « لقب» رئیس جمهوری را تا بعد از حملۀ طیارات بی 52 و شکست طالبان، با خود از ملکی به ملکی« انتقال» میداد، اما در جامعۀ اظهر نیاموخت که از لحاظ مقررات حقوق اساسی، رئیس دولت کسی است که در سر زمین معینی با موجودیت نفوس
« ملت»، منحیث آمر قوۀ اجرائیۀ « در تقسیم قوای ثلاثۀ دولت، قوۀ مقننه و قضائیه هم شامل هستند» خدمت مینماید، نه در کولاب تاجکستان، دوبی و لندن و غیر ذالک!
حال میرویم به موضوع ریاست « کمیتۀ عالی صلح» برهان الدین ربانی که جناب کرزی صاحب بازهم در چنین مقرری ای شاهکار نمودند.
طوریکه میدانیم، بعد از فرار اعضای دولت ربانی و بقیه تنظیم های جهادی به چهارطرف عالم، طالبان عصر حجر با پامال حقوق زنان و عقب گرایی افراطی، مملکت را در تاریکی فرو بردند، تا اینکه که طیارات بی52 سبب شکست و فرار آنان گردید و تعدادی هم کشته شدند. یکی دو سال بعد که توجه امریکا به جنگ بی مورد و بی موجب عراق معطوف گردید و حرکت طالبان به کمک همان آی اس آی و دولت پاکستان خاین بازهم قوت گرفت، به پیشنهاد صلح افغانستان دو شرط را وضع نمودند: اخراج قوای بین المللی و عزل سران تنظیمی امتحان شدۀ «جنگ های کابل».
دیدیم که ربانی نه تنها رئیس حزب جمیعت و جنگ سالار تنظیمی بود، بلکه با زور وقوت خویش، بحیث رئیس دولت «جنگ های کابل» هم باقیماند. پس با چنین گذشته ای، کجا بودند محصلین طرفدار وی که از حامد کرزی میپرسیدند که علت بی سیاستی و مقرر نمودن ربانی به ریاست« کمیتۀ عالی صلح»، که طالبان وی را برای هیچ مقامی در افغانستان نمی خواستند، چه بوده است؟ میگویند مار از پودینه بدش می آید، دم خانه اش میروید!
اصل معضلۀ صلح با طالبان، در صورتیکه این همه سال ملت را با قصۀ آن گمراه ساختند و بس، خود سوالی را مطرح میکند که این صلح « با کی» میخواهد صورت بگیرد؟ طرف که در لحاف بی هویتی پیچیده است، گروه های گوناگون و مختلفۀ مخالفین دولت افغانستان را تشکیل میدهد که حتی بعضاً باهم دشمن هم هستند، مثلاً گروه حکمتیار که جدیداً با اجرای یک عمل انتحاری زریعۀ یک دختر جوان در بسی که خارجیان را به میدان هوایی میبرد، نشان داد که وی هم در جنایات این چنینی دست دارد، با گروه ملا عمر همیشه دست به یخن بوده و در شمال افغانستان به کشتار هم میپردازند. آقای کرزی با این برادران آشوب طلب متفرقۀ گوناگون، چگونه میز مذاکره ایرا در افق صلح مملکت از هم پاشیدۀ غرق در فساد خویش خواب میبیند؟
بنابر آن، به این چند محصل بی مغز طرفدار آقای ربانی باید فهماند که بخاطر مقام تحصیل و احترام به آن، از هرکسی که « تحفه» گرفته ائید، از یاوه سرایی دست بردارید! اگر شما تابحال پشت گردن تان را دیده توانسته اید، گویا فعالیت مثبتی را هم درین یک دهه در مورد قضیۀ ناکام صلح با مخالفین و اشرارمشاهده کرده اید. پس شهید صلح و شهید جنگ هیچگاه نمیتواند مفهومی داشته باشد!
البته که کرسی ربانی را میراثی ساختن هم مثل بسیاری اقدامات جناب رئیس جمهور، در پهلوی خندیدن، گریه هم دارد. چگونه میتوان درین عصر و زمان فرزند جوان و بی تجربۀ یک شخص ناکام را، باز هم بر کرسی ای که از کمک های بر حق ملت افغانستان، معاش بلند و بی موردی را هدر میدهد، نصب نمود؟!
اگر آقای صلاح الدین ربانی عقیدِۀ اندکی به صلح و سلم میداشت، باید در حضور محصلین ناراض پوهنتون اظهار میکرد که وی به صلح و آشتی در مملکت مانند پدرش مرحومش معتقد«!» میباشد وبدینوسیله از تصادمات و تشدد بین محصلین مخالف و قوای حکومتی جلوگیری نموده، بخاطر امنیت اجتماعی و احترام به ادامۀ تحصیل اولاد وطن، بدست خود لوحۀ بیمورد جدید را از روی اسم « پوهنتون تعلیم و تربیه» بر میداشت. متأسفانه میبینیم که چنین نشد، برعکس از مأموریت جدید پسر ربانی در راه صلح باید گفت که: سالی که خوش آید ز بهارش پیداست!
به جوانان بی احساس طرفدار تغیر اسم پوهنتون مذکور که احترامی به واقعیت های مبرهن و تاریخ بیشتر از سه دهۀ مملکت خویش ندارند، باید آموخت که اینها امید یک ملت جنگ دیده و مظلومی هستند که آیندۀ آن را باید همین محصلین، با شرافت، صداقت و روشن بینی و احساس والای وطن پرستی بسازند، نه با تذویر و ریا و جانب گیری و رشوه ستانی از آنانی که مردم داغدیده و تاریخ وطن، جنایات و خیانت های شان را هرگز از یاد نمیبرند.
پایان