برای بخش ګذشته اينجا راکليک کنید
افسانۀ فوايد اقتصادی لشکرگاه های امريکايی
درين بخش رساله بر افسانۀ فوايد اقتصادی لشکر گاه های امریکايی بحث می کنيم، که در نوشته ها و بيانات حاميان چنين اردوگاه های بيگانه، با مد و شد فراوان، مطرح می گردد. اين دسته از نويسندگان و تحليلگران گول خوردۀ افغان استدلال می کنند،که حضور دايمی عساکر امريکايی درکشور نه تنها خدشه به استقلال سياسی و حاکمیت ملی ما وارد نکرده، بلکه فوايد و محاسن بی شماری اقتصادی نيز در قبال دارد. در نزد اين آقايان، فايدۀ بزرگ اقتصادی چنین مراکز نظامی امریکايی در افغانستان اين بوده،که دولت امریکا از بابت تأسيس لشکرگاه های خود درکشور ما، به دولت افغانستان، پول هنگفتی تاديه خواهد کرد .
البته، اين کدام مسألۀ عجيب و حيرت انگيز نبوده،که مقامات امريکايی يک مقدار پول به نام محصول يا تاجايی از مدرک تداوم اردوگاه های خويش در قلمرو ما به رژيم مزدور و گروگان شدۀ کابل، پرداخت خواهد کرد. زيرا هر خريدار در برابر امتعه يی که بدست می آرد، مبلغی به نام قيمت يا ثمن تاديه می کند. اما سؤال مهم و اساسی درين بحث اين خواهد بود،که زمامداران امريکايی چرا بنا به ادعای خود شان از يکسو مسؤوليت دفاع از تماميت ارضی، حاکميت ملی و استقلال سياسی مارا به عهده داشته و از جانبی هم پولی به نام محصول نيز تحويل خزانۀ دولت افغان می نمايند؟ مگر سر دولتمردان امريکا را مارگزيده است،که مطابق به ادعا های مدافعان و هواخواهان شان از يک جانب به خاطر صيانت از خاک و نوامیس ملی ما نظاميان خويش را به کشتن بدهند؛ برای تمويل لشکرگاه های خود، ميليارد ها دالر خرج و مصرف بر عهده گيرند؛ واز جانبی هم پول هنگفتی بنام محصول يا کمک مالی يا کدام عنوان ديگر استعماری نيز به دولت دست نشاندۀ کابل بپردازد. اگر زير کاسه، نيم کاسه يی پنهان نباشد، توسل به چنين تشبث خطرناک و بی فايده، عمل ملا نصرالدين گونه نيست؟ جای تعجب و شگفتی است،که افغانان طلسم زدۀ ما درين استدلال مضحک،که حتی کودکان مکتب را نيز به تمسخر و خنده وا می دارند، چه تبحر و نبوغی، می ملاحظه می کنند؟!
بياييد پيش از پرداختن به مطالعۀ جوانب گوناگون افسانۀ فوايد اقتصادی مراکز نظامی امريکا در افغانستان، بر اين مسأله کمی روشنی اندازيم،که نظاميان امريکايی چرا مطابق به ادعا های مدافعان و هواخواهان شان از يک سو به خاطر دفاع از خاک و نواميس ما متحمل تلفات و خسارات می شوند؛ و از جانبی هم نسبت موجوديت لشکرگاه های شان درکشور ما، پولی به دولت افغانستان می پردازند؟
چنان که در مباحث قبلی نيز اشاره به عمل آمده، سیاستمدران و ستراتيژيستان امريکايی با تأسيس و تداوم اردوگاه های خويش در کشور ما در واقع تلاش دارند تا از تلفات فزايندۀ جانی وخسارات کمرشکن مالی خويش درين جنگ ناکام استعماری، جلوگيری به عمل آرند. از جانب ديگر، امريکايی ها ظاهراً از بابت حضور دايمی عساکر شان به برخی کشور ها، نه همه کشور های ميزبان، پول می پردازند، ولی در عوض چيز هايی بدست می آرند،که به هيچ صورت با پول پرداخت شدۀ شان تحت عنوان محصول يا کمک های اقتصادی – تخنیکی، قابل مقايسه نمی باشد. در عقب همچو مراکز مخوف و منحوس نظامی، به صورت عام اين اهداف و مقاصد خطرناک استعماری قرار دارد :
الف) به يغما بُردن ثروت های ملی ملت ها: در مباحث گذشته تذکر به عمل آمد،که افغانستان به داشتن ذخاير عظيم زير زمينی و موقعيت حساس در انتقال مواد سوخت و منابع سرشار زيرمينی آسيای مرکزی به آب های بين المللی، مورد توجۀ شديد جهان گشايان امريکايی قرار دارد.
ب) سازماندهی و پيشبرد مداخلات گوناگون در امور دا خلی کشور ها: ريزه خواران گوناگون لشکرگاه های امریکايی با قرآن و قسم ادعا دارند،که امريکاييان مستقر در افغانستان هیچ گاه در امور داخلی کشور های همسايه و منطقه دست درازی نخواهندکرد. ازين رو، وجود آن ها برای دفاع کشور در برابر مداخلات و تجاوزات خارجی، بخصوص نظاميگران پاکستان و آخوند های ايرانی، خیلی ضروری میباشد . ليک، عقل سليم و تجربه های تاريخی هر دو نادرستی چنين ياوه سرايی ها را ثابت ساخته است .
اصل عدم مداخله در امور داخلی کشور ها از اصول اساسی حقوق بين الملل معاصر به حساب می آيد . تطبيق درست و دقيق اين اصل زرين حقوقی می تواند از جنگ ها، تصادمات و کشيدگی ها در روابط بين المللی، به ويژه همسايگان دور و نزديک ما، جلوگيری به عمل آرد. اما امريکا با تداوم حضور نظامی شان در کشور ما عملاً بر شعله های بر افروختۀ آتش، پيترول می ريزد. پاداش اين تهديد ها و مداخلات استعماری امريکا و متحدين ايتلافی اشرا از ده سال بدينسو، مردم مظلوم و زجر ديدۀ افغانستان می پردازند. بنابرين، مداخله در امور داخلی ساير کشور ها را نيز بايد بسان مداخله در امور داخلی ميهن عزيز خويش، تقبيح و محکوم نمود.
اما درين جا بی مورد نخواهد بود تا توجه خوانندگان گرامی را به چند مثال از مداخلات اشغالگران ايتلافی در امور داخلی کشور ما، معطوف داریم تا خود بر مسند قضاوت نشسته و با چشم سر ببينند که ادعای مصونيت تماميت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال سياسی تحت سايۀ نکبت بار توپ و تانک بيگانه ،تا چه حد واقعيت دارد:
– آيا خواست مردم افغانستان بود،که سرنوشت کشور شان درکنفرانس سال ۲۰۰۱ بُن، به جنايتکاران، تباهکاران، چپاولگران و جاسوسان شناخته شده، واگذار گردد؟ هرگاه کشور ما در اشغال قوای امریکايی قرار نمی داشت، آيا کسی می توانيست در امور داخلی کشور ما با چنين وقاحت و پُر رويی مداخله نموده؛ و حق مسلم ميليون ها افغان ستم کشيده را ناديده بگيرد ؟
– همۀ ما بخاطر داريم،که در عقب در های بستۀ کنفرانس استعماری بُن، پروژۀ قانون اساسی رژیم دست نشاندۀ کابل نيز طرح ريزی شد . آيا کسی می تواند از مهندسی مشاوران امریکايی در روند تسويد وتصويب اين پروژۀ تحميلی، انکار نمايد؟
– آیا رسم و دستور کشور ما بود،که اعضای هيأت های رهبری ( وزيران، معينان و ساير اراکين بلند رتبه) وزارت های دفاع و داخله به عوض يونيفورم عسکری در لباس های ملکی حضور به هم رسانند؟ هرچند پوشيدن لباس های ملکی توسط مسؤولين اداری وزارت های دفاع و داخله به جای لباس های نظامی و پوليسی در واقعيت کدام مسألۀ مهمی نبوده، ولی با آن هم مداخلۀ صریح و آشکار بيگانگان در رسوم عسکری و پوليسی ما به حساب می آيد.
– تغيير لباس اعضای هيأت های رهبری وزارت های دفاع و داخله را شايد همۀ مابه مثابۀ مسألۀ جدی و با اهميت جلوه ندهيم؛ اما مداخلۀ اشغالگران در امور با اهميت اقتصادی کشور ما را چگونه می توان توجیه کرد؟ بر همگان روشنست،که چه کسانی سيستم اقتصاد مصرفی، وارداتی و مافيايی را به عنوان سيستم « بازار» يا « بازار آزاد » در عوض سيستم مختلط اقتصادی اين کشور، جاگزين کرد؟ شکی نيست، که سيستم اقتصادی بازار درکشور های پيشرفتۀ صنعتی و پاره يی از کشور های روبه انکشاف، به نتايج مفيد و مثمری دست يافته است . اما اين پيروزی ها هرگز بدان معنی نیست،که در همچو کشور ها تمام بخش های اقتصاد از مداخله و نفوذ دولت خارج شده، درحيطۀ اقتصاد بازار قرار گرفته است . از جانب ديگر در سيستم اقتصادی همچو ممالک برای حمايت از حقوق مردم عادی جامعه ادارات و ميکانيزم های خاصی وجود دارد،که می تواند از تقلب ها و تخطی های شرکت های تجارتی وتاجران خصوصی، نظارت به عمل آرد .
اين گونه ادارات مستقل نظارت کننده و تنظيم کننده درکشور ها می تواند به حمايۀ حقوق مشتريان و مستهلکين در برابر انحصارگری های شرکت های تجارتی تا حدودی ياری رساند. اما تحميل سيستم بازار درکشور های عقب نگهداشته شده مانند افغانستان بنابه فقدان ادارات نظارت کننده در جامعه از يکسو و چپاولگری و قانون شکنی مسلط بر سيستم اقتصادی از سوی ديگر، اين سيستم را به وسيله ای در آورده است،که تنها به منافع آزمندانۀ گروه های مافيايی داخلی و خارجی و هيأت های حاکم بر مؤسسات مالی بین المللی نظير صندوق وجهی بين المللی ( آی . ايم . ايف)، بانک جهانی وغيره، خدمت می نمايد.
– آيا تعارفه های گمرکی و ساير سياست های اقتصادی ما، ظرف ده سال گذشته، محصول ذهن افغان ها بوده يا به خواست دول اشغالی و سازمان های بين المللی مانند آی . ايم . ايف، بانک جهانی و غيره، عملی ميشده است؟ فهرست چنين مداخلات بيرونی در ساحات مختلف سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی کشور ما خيلی طويلست،که ذکر همۀ آن درحوصلۀ این مقالۀ کوچک نمی گنجد. ولی مشت نمونۀ خروار همه بيانگر مداخلۀ آشکاردر امور داخلی کشور ما و صدمۀ بزرگ به استقلال سياسی ما میباشد.
ج) تمديد و تشديد فعاليت های مؤسسات استخباراتی در افغانستان و منطقه . اين مسأله چنان واضح و هويداست، که حاجت به تفسير و تشريح ندارد. زيرا هموطنان آگاه و هوشمند ما آشکارا میبينند، که به علاوۀ افغانستان، بسياری ممالک همسايۀ ما نيز همين اکنون به مراکز بزرگ و وسيع استخبارات ايالات متحدۀ امريکاودولت های ايتلافی تبديل شده است . شکی نيست،که اين امر فعاليت های استخباراتی کشور های همسايه و منطقه را نيز بيش از پيش تشديد بخشيده است .
د) تعذیب و شکنجۀ مخالفان سياسی . چنان که می دانيم دولت ايالات متحدۀ امریکا و ساير متحدين سياسی- نظامی آن بنا به مخالفت های نيرومند سازمان های ديموکراتیک و بشر خواهانه در اين کشور ها و احکام صريح کنوانسيون های بين المللی مبنی بر عدم استعمال شکنجه وتعذيب، قادر نيستند مخالفان سياسی را در داخل قلمرو خويش مورد آزار و اذيت غير قانونی قرار دهند، ازين رو همچو اشخاص را به گونۀ آدم رباييان حرفه يی از مناطق مختلف جهان اختطاف نموده؛ و به منظور گرد آوری اطلاعات، استنطاق ها، تهديد ها، شکنجه ها و تعذيب های غير انسانی، به لشکرگاه های شان در مناطق مختلف جهان، گسيل می دارند.
اين گونه اختطاف ها يا آدم ربايی ها را که به منظور اهداف غير قانونی و غير انسانی شبکه های استخباراتی صورت می گيرد، در زبان سیاسی و حقوقی امروز بنام رنډيشن (rendition) ياد می کنند. برخوانندگان آگاه و فرهيختۀ ما معلوم است، که در زمان حُکمروايی جورج دبليو بُش، تعداد کثيری از انسانان بی گناه در عمليات مخفيانۀ سی . آی . ای . و ساير سازمان های جاسوسی، از کشور های مختلف جهان بی رحمانه ربوده شدند، که احوال شان بعد از سردرگمی چند ماهه بالاخره از زندان های بگرام و گوانتانامو، پديدار گشت .
با توجه به چنين شرايط و اوضاع آيا مدافعان منتر زدۀ چونی های امريکايی اين حقيقت را می پذيرند يا خير،که کشور آزاده و پر غرور ما از ده سال بدينسو به شنکنجه گاه ، توقيف گاه و زندان بدنام نيرو های اشغالگر امريکايی، مبدل شده است . درين زندان سياه و دهشتناک تفگنداران اشغالگر ، به علاوۀ مردم مظلوم و بی دفاع ما، اتباع معصوم ساير کشور های جهان نيز تحت عناوين خود ساخته و خود پرداختۀ تروريست، القاعده، طالب و غيره زندگی جانفرسا و مشقت باری سپری می نمايند.
آيا برای همۀ ما به عنوان انسان های وطنخواه، روشنفکر و بشردوست جای شرم و خجالت نخواهد بود که بيگانگان مهاجم از کشور آزاد و سربلند ما به حيث زندان و شکنجه گاه هموطنان ما و ساير مردمان جهان، استفاده نمايند؟ آيا در همچو شرايط ننگين و ذلت بار می توان از حاکميت ملی افغانستان، سخن زد؟!
اگر کرزی، فهيم، خليلی، عبدالله عبدالله، قانونی، سياف، گيلانی، مجددی، سپنتا، احدی، رهين، ارسلا، جلالی، غنی احمدزی و ساير نوکران استعمار آن را حاکميت ملی جلوه می دهند، وای بر حالی که حاکميتی مطرح نباشد. ايقان کامل دارم، که هيچ شخص با وجدان، هيچ افغان سربلند و پرغرور اين نام سياه و ننگين را پذيرفته نمی تواند.
هـ) سرکوب کردن و به عقب راندن جنبش های ملی و آزادیبخش کشور ميزبان و ساير کشور های منطقه . اين هدف استعماری را نيز همه خوانندگان ارجمند ما در داخل افغانستان و کشور های منطقه به وفرت مشاهده می نمايند. از سی و دو سال گذشته، به خصوص ده سال اخير جنگ و وحشت همۀ ما شاهديم، که آواز جنبش های ملی و آزادیبخش با بی رحمی تمام توسط شبکه های استخباراتی و گروه های تروريستی داخلی و خارجی، بی رحمانه خاموش می شود.
و) تهاجم فرهنگی و مذهبی بر کشور ميزبان و کشور های گرد و نواح . نمونه های چنين تهاجم فرهنگی و مذهبی استعمارگران را طی سی و دو سال گذشته، از آن جمله ده سال آخر، به آسانی می توان ملاحظه کرد. اما برای مشاهدۀ عواقب فاجعه انگيز بايد چند سال ديگر انتظار کشيد. زيرا اثرگذاری فساد فکری و فرهنگی در يک جامعه، مستوجب انقضای مقطع زمانی نسبتاً طولانی است . اگر وضع به همين منوال ادامه يابد، هويت و فرهنگ پُر افتخار افغانی ما، یکسره زير خاک خواهد شد.
ز) دامن زدن به فساد اخلاقی، ارتکاب جرایم و قانون شکنی های گوناگون . گرچه مثال های فساد اخلاقی، ارتکاب جرم و جنايت، قانون شکنی و بی مبالاتی عساکر بيگانه را می توان از ده سال بدينسودر گوشه و کنارمختلف کشور خويش، خاصتاً پايگاه هوايی بگرام، تا حدودی مشاهده کرد، ولی با آن هم ميزان حوادث برملا شده درين زمينه، تصوير درست و حقیقی فساد اخلاقی و جرم و جنايت فزايندۀ چنين نظاميان فرعون صفت را بدست نمی دهد . چه، تعميق وگسترش چنين فساد و جرم زايی نيز محتاج زمان بوده است . اما خوانندگان محترم می توانند تا شمه يی از فساد گستری و جنايت زايی نظاميان امريکايی را در بخش مربوط به فساد لشکرگاه های امريکايی در فليپين و جاپان، مطالعه نمايند.
ح) آلودگی محيط زيست کشور ميزبان و کشور های منطقه از طريق آزمايشات و تمرين های نظامی .
خطر آلودگی محيط زيست توسط عساکر بيگانه را نبايد دست کم گرفت . برای توضيح اثرگذاری ناگوار همچو آلودگی ها بر محيط زيست، عاری از دلچسپی نخواهد بود تا فشرده يی از ارقام و حقايق پايگاه های نظامی امريکايی ها در فليپين و جاپان را درينجا نقل نمايیم :
طبق تحقيقات و ارقام منتشره، آب آشاميدنی چاه های مربوط به ساحۀ پيشین پايگاه هوايی کلارک در فليپين با تيل و مواد شحمی، آلوده شده است . در بيست و دو( ۲۲) محل از جملۀ بيشت و چهار( ۲۴) محلی که نمونه های آب ارزيابی گرديده، مقدار عناصر و مرکبات آلوده کننده به شمول سيماب، نايتريت، بکتريای کاليفورم ، سرب، دايلدرين و محلل ها بيش از مقدار معينۀ آن در آب آشاميدنی بوده است . اين مواد آلوده کننده برای مدت مديدی در محيط باقی مانده و با راه يابی به زنجير غذايی، از لحاظ بيالوژيکی تراکم بيشتر می يابد.
يک گزارش سال ۱۹۹۶م در خصوص نو زادانی که ماداران شان در مجاورت پايگاه هوايی« کدينای » اوکيناوا زندگی داشته اند، نشان می دهد که وزن اين نوزادان در مقايسه با نوزادان ساير مناطق جاپان، به طور چشم گيری کم بوده است؛ و علت آن را غرش طيارات و ساير آواز های مهيب در آن پايگاه هوايی می دانند. آمار صحت حوزوی جاپان در لنگرگاه تحت البحری های هسته يی ساحل سفيد( وايټ بيچ) نمايانگر ميزان نسبتاً بلندتر لوکيميا در کودکان و سرطان ها در بالغان می باشد. به گونۀ مثال در سال ۱۹۹۸م دو زن که مصروف جمع آوری حلزون های صدف دار و گياه های هرزه در ساحل سفيد بودند،از بيماری سرطان جگر، جان دادند. تفصيل بيشتر عواقب زيان بار محيطی لشکرگاه های امريکايی در فليپين و اوکيناوای جاپان را درين مقالۀ معلوماتی و تحليلی اينترنيت، مطالعه نمايید:
http://www.yonip.com/main/articles/womenmilitary.html
اهداف و مقاصد استعماری ياد شده نه تنها کشور های ميزبان، بلکه ساير کشور های منطقه را نيز با عواقب بس خطرناک در عرصه های سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، مواجه می سازد .
از مدافعان و هواخواهان کرا (کرايه) کردن سرزمين مقدس و پُر افتخار ما محترمانه خواسته می شود تا با مرور مجدد بر تاريخ معاصر کشور خويش، ملاحظه نمايندکه انگليسان شياد و استعمارگر با پيشکش کردن هژده ( ۱۸) لک روپيه امداد سالانه، از حکمروای مزدور و مستبدخويش در کابل، امير عبدالرحمان خان، چه بدست آوردند؟ مگر تجزيۀ بی رحمانۀ سرزمين واحد، قوم واحد، فرهنگ واحد، زبان واحد و بسا مشترکات ديگر، این چنين ارزان و کم بها است؟!
عده يی از مدافعان و هواخواهان لشکرگاه های امريکايی در افغانستان با بی خبری يا پرده پوشی از واقعيت های روشن ادعا می ورزند،که گويا تأسيسات نظامی امريکا درهيچ يک از کشور های جهان، موجب بروز مشکلات و دشواری ها نگرديده؛ ازين سبب گويا در افغانستان نيز باعث مشکل و جنجالی نخواهد شد. در حالی که رسانه های گروهی جهان هر روز حاکی از ارتکاب ده ها جرم و جنايت توسط نظاميان اين مراکز استعماری و مظاهرات شديد اعتراضی مردم بومی عليه موجوديت شان می باشد.
درين بخش مقاله از وضع مشکل آفرين و جنجال بر انگيز لشکرگاه های امريکايی در پاره يی از کشور های جهان مختصراً ياد آوری نموده تا هموطنان آگاه و درست انديش ما خود عواقب فاجعه بار آن را در شرايط بخصوص جامعۀ سُنتی ما، پيشبينی نمايند.
تمام جهانيان آگاه به درستی می دانند، که مردم جاپان همواره به منظور مسدود کردن لشکرگاه های امريکايی در جزاير اوکيناوای آن کشور، به مظاهرات و راه پيمايی های اعتراضی می پردازند. اهالی شهر اوکيناوا از فساد اخلاقی و جرايم گوناگون نظاميان امريکايی، به بينی رسيده اند. مخالفت ها و کشمکش ها بر مسألۀ چونی های امريکايی در اوکيناوا، يوکيو هاتوياما، صدراعظم پيشين جاپان، را قبل از فرا رسيدن موعد انتخابات وادار به استعفاء کرد. زيرا او در بر آورده ساختن خواست مبرم اعضای حزب خود مبنی بر مسدود ساختن لشکرگاه های امريکايی در اوکيناوا، به شکست مواجه گرديده بود. برای تفصيل بيشتر پهلو های سياسی اين مسألۀ تشنج آفرين در افکار عامۀ جاپان، به اين صفحات اينترنيت، مراجعه نماييد:
http://www.closethebase.org/
http://people.sabanciuniv.edu/ficici/docs/20070710-Okinawa.pdf
http://www.telegraph.co.uk/news/worldnews/asia/japan/7795734/Japanese-PM-Yukio-Hatoyama-resigns-over-broken-Okinawa-base-promise.h
http://www.worldpublicopinion.org/pipa/articles/international_security_bt/579.php
اکنون دو – سه کلمه را در خصوص جرم و جنايت نظاميان امريکايی مستقر در اوکيناوای جاپان نيز به عرض بايد رساند تا بر سر سپردگان و مدافعان چنین لشکرگاه خوب هويدا گردد،که موافقت با تأسيس مراکز نظامی امريکايی ها در افغانستان علاوه بر عواقب خطرناک سياسی آن ، مشکلات و دشواری های فراوانی در عرصۀ جنايی نيز، به دنبال خواهد داشت .
مطابق به احصاييۀ منتشره، در سی سال تحويلدهی اوکیناوا به مقامات جاپانی، نظاميان امريکايی مستقر درين جزاير مرتکب پنج هزار (۵،۰۰۰) جرم گرديده،که ده ( ۱۰) فيصد آن به عنوان جرايم مشدده يا مطابق به دسته بندی قانونگزار کود جزايی افغانستان، به حيث « جنحه و جنايت » شناخته شده است . درين دسته بندی جرايم قتل، تجاوز جنسی، حملات گوناگون بر تماميت جسمی افراد، سرقت های مسلحانه و غيره شامل است . تفصيل بيشتر در بارۀ چگونگی، دسته بندی و عواقب چنين جرايم را درين ويب سايت ها، مطالعه نماييد:
http://www.davidappleyard.com/japan/jp22.htm
http://nihon.awardspace.com/okinawa_sofa_crime.html
http://okinawa-island.blogspot.com/2010/01/list-of-main-crimes-committed-and.html
به نقل از يک گزارش ديگر، مردم اوکيناوا تصور می کنند( گرچه درين طرز فکر شان، ممکن قدری از احساسات ضد خارجی ها نيز شامل باشد)که توسط « موج مجرمانۀ » نظاميان لشکرگاه امريکايی محاصره شده اند. از مشکلات ديگر اين مراکز جرم زا در اوکیناوا، که سياستمداران جاپانی از آن جمله هاتوياما – صدراعظم مستعفی، قادر به لغو يا تعديل آن نشده اند، اين بوده که منسوبان نظامی اين چونی های امريکايی با آسانی از پنجۀ قوانين جاپانی فرار می کنند . زيرا بعد از ارتکاب جرم و جنايت شديد تحت بهانۀ محاکمه و استرداد، به ايالات متحدۀ امريکا فرستاده می شوند. برای جزييات بيشتر اين مسأله، به اين صفحۀ اينترنيت مراجعه فرماييد:
http://thesop.org/story/world/2010/02/03/crime-and-the-us-military-in-okinawa.php
علی رغم برخی کشور های ميزبان، که از مدرک لشکرگاه های امريکايی درکشور شان يک مقدار پول بدست می آرد، دولت جرمنی سالانه حدود يک ميليارد (۱،۰۰۰،۰۰۰،۰۰۰) دالر از بابت چونی های امريکايی، به مقامات آن کشور اعانه می پردازد. تفصيل اين خبر را در اين لينک اينترنيت، ملاحظه کنيد:
http://www.fluglaerm-kl.de/dl/American_bases_in_Germany_fs.pdf
هر چند حکومت ايتلافی سوسيال ديموکرات ها و سبز ها (گرين پارتی) با تهاجم جنايتکارانۀ ايالات متحدۀ امريکا و بريتانيا عليه عراق مخالفت داشتند، ولی با وصف آن هم ناگزير بودند تا کشور های مهاجم را در امور نظامی و لوژيستيکی، ياری رسانند. فراهم آوری کمک در راه اندازی تجاوز عليه يک کشور مستقل، ثبوت روشن تخطی حکومت ايتلافی سوسيال ديموکرات ها وسبز ها از احکام قانون اساسی آلمان، به حساب می آيد. جزييات بيشتر اين موضوع را درين لينک اينترنيت، مرور نماييد:
http://www.wsws.org/articles/2003/apr2003/germ-a07.shtml
خوانندگان آگاه و با فراست ما می توانند با آسانی قضاوت نمايند، هرگاه کشور بزرگ، پيشرفته و نيرومند مانند آلمان تحت فشار های مستکبران سياسی و نظامی امريکايی، از احکام قانون اساسی خود تخطی می ورزد، رهبران ساير کشور ها، مخصوصاً سردمداران مزدور وفقير ما چه حال خواهند داشت؟! جای هيچ شک و شبهه وجود ندارد،که در موجودیت چونی های امريکايی هيچگاه حاکميت ملی و استقلال سياسی ما مصون از تعرض ها و تعدی های فرعونان امريکايی نخواهد بود.
مبصرين مسايل بين المللی نيکو می دانند، که فعاليت های لشکرگاه های امريکا در فليپين نيز همواره با مخالفت ها و اعتراض ها گوناگون مردم آن کشور مواجه بوده است . درين لينک نيويارک ټايمز به برخی ابعاد اين گونه جنجال ها و عکس العمل های ناگور، اشاره شده است .
http://www.nytimes.com/1991/12/28/world/philippines-orders-us-to-leave-strategic-navy-base-at-subic-bay.html
کاش حاميان لشکرگاه های امريکايی در افغانستان به جای گلو پاره کردن و قلمفرسايی کورکورانه در مدح لشکرگاه های تفنگداران بيگانه يکبار درس های تلخ و ننگين نظاميان امريکايی در فليپين را مطالعه می نمودند؛ و بالاخره نتيجه می گرفتند،که لشکرگاه های کاوبايان امريکايی يا هر نيروی بيگانه هيچگاه در ناموس داری و فرهنگ پُر شکوه افغانی ما، جا وگنجايش ندارد.
چنانکه بر همـگان معلوم است، فحشای شهر های اولنگاپو و انجليس هنگام حضورنظامــــــیان امریکايــی در
« پايگاه بحری خليـج سوبيک » و « پايگاه هوايی کــلارک » شهرۀ آفــــــاق بــــــود. ايـــن وضع تا سال ۱۹۹۱ م – درست زمانی که آتش فشان « مونټ پينتوبو» بخش اعظم « پايگاه هوايی کلارک » را منهدم ساخت، ادامه داشت . توضيحات بيشتر درين زمينه را می توانيد ازين ويب سايت ها و صفحات اينترنيت، به دست آوريد.
http://en.wikipedia.org/wiki/Prostitution_in_the_Philippines
http://www.filipinawives.com/memorial.html
http://www.google.co.uk/#hl=en&q=crimes+in+philippines&aq=1&aqi=g3g-v4g-j3&aql=&oq=crimes+in+phi&pbx=1&bav=on.2,or.r_gc.r_pw.&fp=ecb04e88bcddfc48&biw=1366&bih=620
در سالهای ۱۹۴۷ تا ۱۹۸۰م بيش از چهل و هشت ( ۴۸) تبعۀ فليپينی،که سه چهـــارم آن زن وکــــودک بودند، در حواشی لشکرگاه های امريکايی، به شکل وحشيانه به قتل رسيدند. بسياری سازمان های بشری را عقيده بر اينست، که تعداد کثيری از جرايم و جنايات مربوط به منسوبان لشکرگاه های امريکايی يا اصلاً گزارش داده نشده و يا توسط مقامات فليپينی عمداً پرده پوشی گردیده است . چه، هيچ يک از نظاميان امریکايی مشمول در همچو حوادث جرمی، در محاکم فليپينی مورد محاکمه ومجازات قرار نگرفته است .
در شهر اولنگاپو به تنهايی چهار هزار وسه صدو پنجاه و شش ( ۴،۳۵۶) زن اجازه نامه دريافت نموده تا به عنوان دختر های مهماندار [ نام جدید و فيشنی برای فاحشه] ايفای وظيفه نمايد. در شهر انجليس،که حاوی حدود پنج صد(۵۰۰) ميخانه است، تعداد اين دختر ها به سه هزار و چهار صدو سی (۳،۴۳۰) تن می رسد. تعداد اين گونه دختر ها در سوبيک به سی صدو چهل و هشت (۳۴۸) و در مبلکت به سه صد (۳۰۰) می رسد. اين ارقام تعداد واقعی دختران شامل در تجارت جنسی را نشان نمی دهد. زيرا اگر دختران خيابانی که بدون مجوز قانونی مشغول عفت فروشی در بازار اند نيز بر آن ها علاوه گردد، تعداد مجموعی شان تنها در شهر اولنگاپو به حدود نه هزار(۹،۰۰۰)و در شهر انجليس به حدود هفت هزار(۷،۰۰۰) بالغ خواهد شد.
در سالهای ۱۹۸۵ – ۱۹۹۱ م حداقل چهل ويک ( ۴۱) قضيۀ معلوم ايچ. آی . وی . با گروه کاری ايدز
شهر انجليس، ثبت شده است،که از جملۀ مصاب شدگان آن نه ( ۹)تن قبلاً زندگی شان را از دست داده اند.
د رکوريای جنوبی، جاپان و فليپين، کودکانی را که به وسيلۀ نظاميان امريکايی از بطن زنان محلی به دنيا آمده اند، به ديدۀ نفرت و اهانت می نگرند. چنين کودکان امريکايی – آسيايی ( آموريژن)،که در بسياری موارد از جانب پدران شان به دست فراموشی سپرده شده، با مادران بی شوهرخويش، بزرگ می شوند. اين گونه اطفال نسبت تشابه به رنگ و چهره پدری شان در همه عرصه های زندگی بخصوص تعلیم و تربيه، مورد تعصب وتحقير ساير هموطنان خويش قرار می گيرند. برای تفصيلات بيشتر درين زمينه، به اين مقالۀ مستند وتحليلی، مراجعه نماييد:
http://www.yonip.com/main/articles/womenmilitary.html
اگر سرسپردگان و مدافعان سينه چاک لشکرگاه های امريکايی به اين واقعيت ها و ارقام تکان دهنده نيز وقعی نمی گذارند، در آن صورت بهتر است مزدوران حاکم در کابل را مشوره دهند تا برای عواقب ننگين چنين جنايات نابخوشودنی نظير مسألۀ زايمان حرامزاده ها، گسترش ايدز و ساير مصايب ناشی از آن نيز، چاره انديشی کنند. زيرا جايیکه پای اين فرعونان نظامی می رسد، وجود شرابخانه ها، رقص خانه، فاحشه خانه ها و ارتکاب جرم و جنايت امر حتمی و ضروری است . شنيده ام،که همزمان با آغاز اشغال ميهن مقدس و پُر افتخار ما توسط نيروهای امریکايی، تخم های چنين بی ناموسی ها و رذالت ها در گوشه و کنار مختلف کشور ما نيز کاشته شده،که لشکرگاه بگرام درين ميان نام خاصی را کسب نموده است . لعنت و نفرين بر همه ناموس فروشان روس مآب و غرب مآب و مسلمان نما و شيطان نما،که کوچکترين نقش در زمينه سازی این لکۀ سياه و ننگين در سرزمين مقدس و پُر غرور ما دارند.
مخالفت مردم عادی با چونی های امريکايی در عربستان سعودی نيز، سخن تازه يی نيست . خوانندگان گرانقدر ما به خاطر خواهند داشت،که مقاومت مسلحانۀ القاعده و ساير مخالفين نظام سعودی در وهلۀ اول متوجه وجود همين لشکرگاه های امریکايی بوده است . زيرا عساکر امريکايی به بهانۀ جنگ خليج در عربستان سعودی جاگزين شده بودند؛ و قرار بود تا بعد از ختم مأموريت شان، فوراً خاک عربستان سعودی را ترک بگويند. ولی با توجه به مقاصد استعماری شان در منطقۀ حساس ستراتيژيک خليج فارس، از ترک خاک عربستان اباء ورزيدند. اگر با عکس العمل های شديد و مقاومت مسلحانۀ مردم اين کشور مواجه نمی شدند، تا حال به مثابۀ مالکان وجاگيرداران آن جا، به اشغال شان ادامه می دادند. تفصيل بيشتر اين موضوع را درين ويب سايت ها، ملاحظه فرماييد:
http://en.wikipedia.org/wiki/United_States_withdrawal_from_Saudi_Arabia
http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/middle_east/2984547.stm
همۀ ما می دانيم، که برخی بم افگن های امريکايی در سال ۲۰۰۱م از ميدان های هوايی پاکستان بر قلــــــمرو ما حمله کرد؛ و تا کنون عقيده بر آنست،که طيارات بی سرنشين سی . آی . ای .predators) (drone از
ميدان های هوايی پاکستان، مخصوصاً پايگاه هوايی « شمسی » در ايالت بلوچستان آن کشور، بر قلمر افغانستان و مناطق قبايلی بمباری می کند. اين واقعيت به دنبال حملۀ قاتلانۀ نيروهای امريکايی بر خانۀ اسامه بن لادن در ايبت آباد پاکستان و بروز اختلافات شکلی ميان حکمروايان پاکستان و مقامات امريکايی بيش از پيش هويدا گشت . در حقيقت بعد از وقوع حادثۀ قتل بن لادن بود،که نظاميان پاکستانی برای تسکين احساسات برانگيختۀ هواداران بن لادن و القاعده، از مسدود ساختن اين پايگاه هوايی بروی طيارات بی سرنشين امريکايی، حرف زدند. شايد اين وضع تا حال بخشی از کارزار تبليغاتی پاکستان و امريکا بوده باشد. علی رغم کتمان حقايق مبنی بر استفاده از پايگاه « شمسی » توسط نظاميان پاکستانی و امريکايی ، ازين واقعيت آشکار به هيچ وجه نمی توان انکار کرد،که همه مردم پاکستان، علی الخصوص پشتون های مظلوم و ستم کشيده، در مخالفت شديد با حملات وحشيانۀ طيارات بی سرنشين امريکايی، قرار دارند. رسانه های گروهی جهان همه روزه شاهد گردهمايی ها و راه پيمايی های مردم پاکستان به صورت اعم و پشتون های جنگ زده به صورت اخص عليه تأسيسات نظامی امريکايی در پاکستان و حملات آن بر مناطق قبايلی اند.
همه شاهديم،که سراسر قلمرو پاکستان يعنی خاک، آب و فضای آن تاکنون به طور آشکار يا پنهان مرکز فعاليت های نظامی و استخباراتی نيروهای خاص امريکايی و ايجنت های سی . آی . ای . بوده است . همدستی وهمکاری مقامات پاکستانی با حلقات نظامی و استخباراتی امریکا، شعله های خطرناکی را دامن زده است، که امنيت و ثبات سراسر اين کشور را شديداً تهديد می کند. از اثر اين آشوب ها و بی ثباتی ها طی ده سال گذشته به مردم واقتصاد پاکستان چنان خسارات بزرگی وارد گرديده است،که کمک های ايالات متحدۀ امريکا با حکومت های پرويز مشرف و زرداری، قطعاً قادر به تلافی آن نمی باشد. معلومات بيشتر دربارۀ برخی پهلو های مربوط به همکاری نظامی پاکستان و امريکا را درينجا، مطالعه نمايید:
http://www.foxnews.com/politics/2009/02/19/official-confirms-using-pakistan-base-launch-attacks/
http://www.timesonline.co.uk/tol/news/world/asia/article5762371.ece
لشکرگاه امريکايی اينجرليک در ترکيه نيز مانند ساير چونی های امريکايی در ممالک ديگر، به منظور تفوق نظاميان ترکی در نظام سياسی اين کشور ، همکاری در تحکيم امنيت دولت صهيونيستی اسراييل و اهداف استعماری ديگر امريکا و ناتو در منطقه، بنيانگذاری شده است . بيجا نخواهد بود، درين بخش مقاله از حاميان و دلباختگان حضور دايمی تفگنداران امريکايی در کشور ما، سؤال نماييم : هرگاه نظاميان و سياستمداران هويت باختۀ ترکيه علی رغم حقوق و آزادی های پذیرفته شدۀ جهانی و سنن ملی – اسلامی به زنان خويش، حق پوشيدن چادر( روسری) در ادارات دولتی و مؤسسات تحصيلی را نمی دهند، ما افغان ها نيز بايد ازين عمل جاهلانه، کورکورانه و ضد انسانی آنان تقليد به عمل آريم . آيا جای خجالت نيست، در حالی که زنان مسلمان، جز فرانسه، در همه کشور های غربی حق داشتند و حق دارند مطابق به ذوق خويش لباس بپوشند، اما نظاميان و سياستمداران متعصب ترکيه تا تاريخ هفتم فبروری سال ۲۰۰۸م ازپذيرش اين حق مسلم و انسانی زنان ترکيه، انکار می ورزيدند. سير تاريخی منع کورکورانۀ چادر پوشی در ترکيه را درين صفحۀ ويکيپيديا، مرور نماييد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Headscarf_controversy_in_Turkey
هرگاه نظاميان و سياستمداران ترکی به منظور بقای حيات سياسی شان به هر طرف دست درازی کنند، ما افغان ها نيز بايد کورکورانه از آن تقليد نماييم؟ آيا ما افغان ها با داشتن عارفی چون مولانا جلال الدين بلخی و متفکر و مبارز بزرگی چون سيد جمال الدين افغانی مجبوريم سياست ترکان هويت باخته را پيشه نماييم؟! لباس هيچگاه مانع پيشرفت و ترقی ما نبوده است . ازين رو بايد مردم را آزاد گذاشت تا مطابق به ذوق، رسوم و عقايد مذهبی شان، لباس بپوشند.
هرچند ترکيه دارای موقعيت خاص جيو – ستراتيژيک و مشکلات فراوان تاريخی با يونانی های قبرس، کُردها و ارمنی ها بوده است، ولی با آن هم اگر به مردم عادی کشورش اختيار داده شود، شايد همين اکنون نه به عضويت در ناتو و نه هم به حضور لشکرگاه دايمی امریکا در کشور شان، گردن نهند.
خوانندگان آگاه از تاريخ سياسی ترکيه به وجه احسن می دانند،که ايالات متحدۀ امریکا همواره از طريق پايگاه نظامی شان در آن کشور و دوستان وفادار خويش در اردوی ترکیه در سرنگونی رژيم های مترقی و ديموکرايتک آن کشور، سهم بزرگ و اساسی گرفته اند. برای معلومات بيشتر دربارۀ کودتا های عسکری ترکيه و منازعات تاريخی اين کشور با قبرس و ارمنی ها، به اين صفحات اينترنيت، مراجعه گردد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Category:Military_coups_in_Turkey
http://www.historyplace.com/worldhistory/genocide/armenians.htm
http://en.wikipedia.org/wiki/Cyprus_dispute
بالادستی نظاميان غرب مآب در سيستم سیاسی ترکيه مسأله ايست واضح و عيان، که حاجت به بيان ندارد . ترکيه، پاکستان و اسرايیل از جملۀ سه کشور مشهور جهان است،که اهرم های مهم نظام سياسی آن هميشه در دست فرمانروايان عسکری آن بوده است . ازين رو پيوسته سعی می کنند تا همزمان با نزديکی به قدرت های ديگر منطقه و جهان،کشور شان را از وابستگی به ایالات متحدۀ امريکا دور نسازد. به گونۀ مثال، دولت صهيونيستی اسرايیل را یک لحظه نمی توان بدون کمک های مالی و نظامی ايالات متحدۀ امريکا، تصور کرد.
گذشته ازين، آيا آنچه احياناً به خير و صلاح ترکيه يا مملکت ديگری باشد، بايد حتماً به خير و صلاح کشور ما نيز باشد؟ مگر تا حال بوی نبرده ايم،که اقتضاآت و شرايط عينی و ذهنی جوامع مختلف با هم تفاوت های کُلی يا نسبی دارد. انتقال ميخانيکی وکورکورانۀ سيستم ها و پرزه های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی يک کشور به کشور ديگری همواره توأم با شورش ها، مخالفت ها و دشواری ها بوده است . تاريخ سی و اند سالۀ کشور جنگ زده و بحران کشيدۀ ما خود مصداق روشن این مدعا است .
از آن چه گفته آمديم، نتيجه بايد گرفت،که مراکز نظامی امريکا در هيچ يک از کشور های جهان، خواست مردمان اصلی و بومی آن نبوده است .
چرا؟
به خاطری که اين گونه لشگرگاه های استعماری نه تنها در کشور های ميزبان، بلکه در منطقه گرد و نواح به مثابۀ مراکر خطرناک اسارت، اختناق، غارت گری، فساد پراگنی، تهديد به تماميت ارضی، حاکميت ملی و استقلال سياسی کشور ها، ارتکاب جرايم، تخريب و آلودگی محيط زيست و ساير آفات و آلام محيطی، عمل می کند . درين لينک اينترنيت، مقياس مخالفت مردم محلی کشور ها و مناطق مختلف جهان را با لشکرگاه های امريکايی، مطالعه نماييد:
http://www.worldpublicopinion.org/pipa/articles/international_security_bt/579.php
خلای پول يا ساير کمک های اقتصادی استعمارگران راچگونه پُر بايد کرد؟
صفحات تاريخ پُر افتخار ملی ما گواهی می دهد،که هموطنان ما می توانند مثل پدران و نياکان آزادۀ شان با فقر، بيچارگی و مشکلات گوناگون اقتصادی دست وپنجه نرم کنند، ولی به هيچ وجه حاضر نيستند بخاطر چشم داشت به پول و کمک های مغرضانۀ اجنبی ها، طوق غلامی آنان را به گردن بياندازند؛ و بدين وسيله اختيار ميهن عزيز و سربلند خويش را از دست بدهند. نابود باد کلاهی، که خطر سر ببار آرد.
ما افغان ها بايد هرگز ماهيت کمک های مالی بيگانه ها، طرق بدست آوردن و سرانجام پيامد های آن در جامعۀ خويش را به ديدۀ اغماض ننگريم . به عبارۀ ديگر هنگام دريافت کمک های مالی بيگانگان بايد همواره به اين پرسش ها پاسخ بيابيم :
– کشور ها و سازمان های بيگانه برای چه مقصدی پول یا ساير کمک های مالی می دهند؟
– در بدل همچو کمک های خويش، امروز يا فردا، صريح يا ضمنی، از ماچه می خواهند؟
– کمک های شانرا به چه نحوی در اختيار ما می گذارند- از طريق رسمی و قانونی و يا به شکل رژيم منافق آخوندی ايران – دور از انظارعامه، در کابين طياره، در خريطه های سياه، به شکل بندل های دالر يا يورو ؟
وبالاخره دريافت جواب مقنع به اين سؤال مهم که پول ها و کمک های غرض آلود بيگانگان می تواند تماميت ارضی، حاکمیت ملی و استقلال سياسی ما را با چه اضرار و خطرات احتمالی، مواجه سازد؟
هرگاه در بدست آوردن پول و کمک های مغرضانۀ بيگانه ها به اين اصول و معيار ها معقول توجه ننمايیم، در آن صورت بايد خطرات خدشه دار شدن و حتی نابودی حاکميت ملی ، استقلال سياسی و ساير ارزش های پُر اهميت ملی خود را نيز بپذيريم .
بايد بيدار و هوشيار بود، که استعمارگران مکار مانند سوداگران طماع و فريبکار اقلام باستانی با پرداخت چند قيران ناچيز، گنجينه های کهن و تاريخی مرا به يغما می برند. بايد ميراث های گرانبهای تاريخی پدران و نياکان آزادۀ خويش را به هيچ قيمت، تکرار می گويم، به هيچ قيمت، از دست ندهيم . تصور بدست آوردن فايده درهمچو قمار های هلاکت بار، افسانه يی بيش نيست .
ازين رو، بايد برای پيشرفت اقتصادی کشور مان در عوض چشم داشت به محصول تباهکن لشکرگاه های امریکايی، بر منابع سرشار طبيعی، بازوان توانا، مغز های مبتکر، تجارب علمی،ادارۀ مؤثر، عدالت گستری، کار خستگی ناپذير، همبستگی، اخلاص و دلسوزی مردم خويش تکيه نمود. تکيه بر اين عوامل سازنده نه تنها مردم ما رابه سوی پيشرفت و تعالی اقتصادی ياری رسانده، بلکه وطن، آزادی، رسوم و ارزش های فکری – فرهنگی ما را نيز از گزند هر نوع مداخلات و تعرضات بيگانگان، نگاه خواهد ساخت .
ادامه دارد