برای بخش اول این موضوع اينجا کليک کنید
مخالفين وحاميان لشکرگاه های امريکايی در افغانستان
حاميان لشکرگاه های امريکايی در افغانستان با دروغ پراگنی و بی انصافی ادعا می کنند، که اکثريت مردم افغانستان با تأسیس و تداوم چاونی های امريکايی درکشور، هيچگونه مشکل و مخالفتی ندارند. اين تنها نيروهای مسلح مخالف و به اصطلاح آنان کمونيست های سابق (خلقی ها و پرچمی ها) اند،که با حضور نظامی امريکايی ها درکشور، سر سازش وآشتی ندارند. بياييد در سطور زيرين بر بيهودگی و واهی بودن ادعای اين آقايان امريکا مشرب ما، قدری غوَر وتأمل نماييم .
هرگاه مخالفت با حضور مهاجمان بيگانه واقعاً سرشت کمونيست های به اصطلاح آنان خلقی و پرچمی باشد، در آن صورت بايد پدران و نياکان مارا قبل از پيدايش بنيانگذاران ايديالوژی کمونيستی ( مارکس، انگلز، لنين و شماری ديگر)، کمونيست خواند. چه، تاريخ شکوهمند اين سرزمين آزاده شاهدست، که پدران و نياکان غيور ما همواره جانبازی کرده اند؛ خون ريخته اند؛ شدايد و مصايب ناشی از جنگ های تحميلی را متقبل شده اند، ولی هيچگاه به متجاوزان و غاصبان اجنبی در ميهن سربلند و مقدس خويش، جای پای نه گذاشته اند. از کوروش هخامنشی وسکندر مقدونی گرفته تا چنگيزی ها و مغول های گورگانی، انگليس ها، روس ها و فرعونان ايتلاف کنونی، به همه نيروی های متجاوز درکاسۀ سر، آب دا ده اند؛ و بر تمام جهان ثابت ساخته ،که افغانستان آزاد اين سرزمين تسخير ناپذير، در همه ادوار تاريخی، قبرستان فاتحان و مهاجمان بوده است .
اين ادعای سرسپردگان و هواخواهان گوناگون لشکرگاه های امريکايی به کلی ميان تهی و بی اساست،که گويا خلقی ها و پرچمی ها، مخالف حضور دايمی عساکر امريکايی در افغانستان اند. زيرا غلامی سيزده سالۀ شان تحت چکمه های خونين نيروهای اشغالگر روسی، به خودی خود بيانگر نادرستی اين ادعای است . کسانی که ديروز طوق وقلادۀ مزدوری اُردوی سُرخ به گردن انداخته بودند، چگونه می توانند، امروز با گردن افراشته، لاف از مخالفت و مقاومت با عساکر امريکايی و ايتلافی بزنند؟ ! چهره های سياه و جبون اين دست نشاندگان، به همه هموطنان آگاه و از بندرستۀ ما خوب روشن است . حافظ شيرازی ( در حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هـ ق) – شاعر لسان الغيب زبان فارسی اندر اين باب، چه خوب می سرايد:
به هـــــــر رنگی که خــــواهی جامه میپوش
مــــــن از طـــــــرز خــــرامت میشـــــناســــم
فراموش نبايد کرد، که درس آزادی و استقلال، کار غلامان زنجيری نيست . اما هر خلقی، پرچمی، مجاهد يا عضو ساير سازمان های سياسی را نبايد درين دسته بندی قرار داد. بدون شک، در میان خلقی ها، پرچمی ها، تنظيم های اسلامی و اعضای ساير سازمان های سياسی، تعداد کسانی اندک نيست، که آشيانه های استعمارگران امريکايی را در سرزمين آبايی خويش، به ديدۀ تنفر وانزجار مینگرند.
واقعيت اينست،که حراست و دفاع از تماميت ارضی، استقلال سياسی، حاکميت ملی و نواميس ملی، اعتقادات دينی وفرهنگی، ميراث پر افتخار پدران و نیاکان دلير ماست، که با کمونيست، ممونيست و يا اعضای ساير گروهای سیاسی به اصطلاح چپ گرای کشور، هيچ ربطی ندارد. از نظر من اصطلاحات چپ، راست، يا مرکز ديگر در سياست های کنونی جهان، مفهوم کهن و سنتی خود را از دست داده است . چه، اگر از همين مسألۀ مخالفت با لشکرگاه های امريکايی درکشور، به عنوان مثال حرف بزنيم، با آسانی در می يابيم، که طيف وسيعی از هموطنان آزاده و پر غرور ما اعم از چپ و راست و ميانه در مخالفت با آنها، صف بسته اند. من که نه راستم و نه چپ، نه کمونيست نه اخوانی، بلکه افغانم و مسلمان، تا ابد در صف مقدم مبارزه با نقشه های استعمار، قرار خواهم داشت . آنهم نه به خاطر مخالفت وتعصب کورکورانه با استعمار امریکا، بلکه به خاطر اين واقعيت، که تداوم چنین اردوگاه ها، کشور آشوب زدۀ ما را بيش از پيش دچار درگيری ها و خون ريزی ها خواهد کرد؛ و زمينه را برای تجزيه و نابودی اين ميراث تاریخی پدران و نياکان ما هموار خواهد کرد . در ساير کشور های جهان نیز مسألۀ چپ و راست به همين منوالست . برای من جای تعجب و شگفتی نبود،که تونی بلير – صدراعظم پيشين انگلستان به عنوان رهبر حزب کارگر( حزب دست چپی) همراه با جورج دبليو بوش ( رهبر حزب دست راستی) به جنگ جنايتکارانه علیه مردم افغانستان و عراق توسل جستند؛ و صدها هزار انسان معصوم و بی گناه را قربانی ماجراجويی های جنون آميز خویش ساختند. در سياست جهان کنونی الگو ها و مثال های ازين دست، خيلی زياد است،که بر شمردن آن از حوصلۀ اين مقالۀ مختصر بيرون است .
به همين دليل، مخالفين حضور عساکر اجنبی و چاونی های امریکايی در واقع افغانان دلير، آزاديخواه و سربلندی اند،که نه ديروز حاضر به انقياد و فرمانبرداری اردوی سرخ شوروی ؛ و نه امروز به هيچ شکل و هيچ عنوانی حاضر به موافقه و مصالحه با حضور تفنگداران بيگانه و اردوگاه های دايمی شان درکشور آبايی خويش میباشند. به زبان ديگر، غرور افغانی، عشق به آزادی، ناموس داری، غيرت، پايمردی، سربلندی، تسليم ناپذيری به ستمگران و مهاجمان، مهمان نوازی و سایر ارزش های والای افغانی از زمرۀ خصوصياتيست،که در خون همه باشندگان غيور و بی باک اين خطه غرور آفرین، توفان آسا موج می زند. تمام افغانان شجاع و آزادی دوست از آمو تا آباسين، از چترال تا هرات، به خصوص پشتونهای حماسه آفرين، درين رسالت آزادیبخش ملی و ميهنی سهم بزرگ و خطير دارند.
علی رغم ادعای نادرست نويسندگان و تحليلگران غرب مآب ما، مقاومت بی نظير مردم افغانستان عليه نيرومند ترين ايتلاف نظامی دنيا ظرف ده سال گذشته، خود مصداق اين واقعيت است، که مردم سحلشور ما هيچگاه تن به حاکميت مهاجمان بيگانه نخواهند داد.
بعد از معرفی مختصر مخالفين عساکر و لشکرگاه های بيگانه درکشور، درين بخش مقاله فرصت آن می رسد تا سخنی چند در شناسايی سرسپردگان، مدافعين و هواخواهان آن نير، ارايه داريم . سرسپردگان، طرفداران و هواخواهان عساکر ايتلافی و چاونی های امريکايی بر گروه های مختلفی تقسيم شده اند،که برخی از آن را درسطور آتی، بر شماری می نماييم :
– در گروه اول کسانی شامل اند، که همزمان يا اندکی بعداز هفتم اکتوبر سال ۲۰۰۱م – روز تهاجم نيروهای امريکايی عليه کشورما – بر بالهای طيارات جنگی و تانک های امریکايی، وارد افغانستان گرديدند. مردم ما اين بگيلان جنايتکار، تباهکاران، دزدان و خاينان ملی را خوب می شناسند. کرزی ها، فهيم ها، دوستم ها، ربانی ها، سياف ها، گيلانی ها، مجددی ها، رحيم وردگ ها، قانونی ها، خليلی ها، محقق ها، امرالله ها، عطاء هاوغيره همه درين گروه اند .
تمام افغانهای جنگ زده ورنج کشيدۀ ما به وجه احسن ميدانند،که زندگی سياسی، نظامی و اقتصادی اين چهره های سياه تا چه حد وابسته به نيروهای ايتلافی و لشکرگاه های امريکايی است . با جرأت می توان ادعا کرد، اگر امروز سايه های شوم نيروهای ايتلافی وگروه های جنگی داخلی از سر آنها دورگردد، فردا از زندگی سياسی و اربابی آنان درکشورخبری نخواهد بود . زيرا ويرانه های هولناک شهر کابل، قبر های دسته جمعی دشت لیلی وتلفات و خسارات روز افزون مردم بی گناه ما در سرتاسر افغانستان، همه و همه مدارک انکار ناپذير جنايات و خيانت های نابخشودنی شاملان اين گروه، به حساب می آيد.
– در گروه دوم کسانی شامل اند،که در دوران تهاجم امريکايی عليه وطن عزيز ما، به عنوان « تکنوکرات » و« متخصص » و « دانشمند» به افغانستان فرستاده شدند، ولی در واقعيت امر دست پروردگان و نمايندگان با اعتبار سازمانهای استخباراتی، ادارات دولتی و مؤسسات غيرحکومتی دولت های غربی می باشند. اشخاص شامل درين گروه به علاوۀ ارتباطات مستحکم با مراکز اصلی قدرت در افغانستان يعنی اشغالگران ايتلافی، از روابط وسيع و ذو جوانب با گروه های جنگی، سياسی و مذهبی درکشور نيز برخوردار اند.
وظيفۀ اين گروه آنست تا گويا به ادارۀ جنايت پیشگان حرفه يی، تبهکاران و چپاولگران معلوم الحال، صبغۀ به اصطلاح مشروع و قانونی ببخشند. شماری از اعضای اين گروۀ پاراشوت شده بعد از ارتکاب جنايات، چپاولگری ها، اختلاس ها، سؤ استفاده ها، افتضاحات و بی کفايتی های گوناگون دوباره به خانه و کاشانۀ شان در ايالات متحدۀ امريکا، کانادا، کشور های اروپايی و استراليا برگشتند؛ و عده يی تا حال با هزار و يک فضيحت و رسوايی، کماکان به حيث وزير، معين، سفير، والی، رييس، قوماندان، جنرال، وکيل، سناتور و غيره به جنايات، خيانت ها، چپاولگری ها و سؤ استفاده های شان، ادامه می دهند. ارسلا ها، احدی ها، سپنتاها، زاخيلوال ها، جلالی ها، اشرف غنی ها، امين فرهنگ ها، زلمی رسول ها، رهين ها، فضل ها، لودين ها، رامين ها، و دهها اشخاص ديگر پاراشوت شده توسط کشور های استعمارگر غربی همه درين گروه اند .
همانند سرکردگان و قومندانان جنايتکار تنظيمی، حيات و ممات اين تکنوکراتهای نام نهاد و بی کفايت وارد شده نيز در گرو عساکر ايتلافی و گروه های دهشت افگن داخلی می باشد. جای کوچکترين شک و ترديد نيست، که با خروج عساکر ايتلافی، اثری از اين نوابغ، پروفيسران، داکتران، ماستران و هرکاره های بی کرامت نيز در ذره بين ديده نه خواهد شد. ازين جهت، بی مورد نخواهد بود تا برای چنين ناز پروردگان پاراشوت شده، اصطلاح « افغانان کراشده » را استعمال کرد. تعداد کثيری از همين به اصطلاح تکنوکراتان کرا (کرايه ) شده، نه به خاطر عشق به وطن، و غم شريکی با هموطنان، بلکه به خاطر تاراج دارايی ها و سؤ استفاده ها در افغانستان، رنج دوری از زن و اولاد را نيز بر خود هموار میکنند. بلی! زن، اولاد و متعلقان نزديک تعداد کثيری از شاملان اين گروه هنوز هم در ايالات متحدۀ امريکا، کانادا، کشور های اروپايی و استراليا، به زندگی خویش ادامه می دهند. دلیل آن روشنست . مدعيان دروغين حقوق بشر، ديموکراسی، قانونيت، آزادی مطبوعات و غیره پروژه های فريبندۀ استعماری، آنچه برای هموطنان مظلوم و زجر ديدۀ ما ميخواهند، برای زن و فرزند، خويشان و نزديکان خود نمی خواهند. روی اين ملحوظ ، مانند شکاری های تيز بين و چالاک در سنگر لانه کرده اند. زيرا همۀ شان به اين حقيقت روشن پی برده اند،که شکار های چرب ونرم و تنور های مست وگرم از پول کشور های خارجی، تا ديری دوام نخواهد کرد. بنابرين، تا دير نشده بايد از پول ها زمينه های باد آوردۀ استعمارگران مغرض، برای نواسه ها وکواسه های شان نيز تايه ها و ذخيره ها بسازند . . .
– در يک گروه ديگرکسانی شامل اند،که ديروز در صف اول غلامی و دست بوسی اشغالگر روسی قرار داشتند؛ همه روزه بدون کوچکترین اعتقاد، شعار های زنده باد سوسیاليزم ؛ مرده باد امپرياليزم راسر می دادند؛ ولی امروز بنابه سرشت انقياد طلبی، بی ايمانی و بی مسلکی خويش در رکاب نيروهای مهاجم ايتلافی و مزدوران جنايتکار آنان، خوش خدمتی مینمايند؛ و در مداحی پروژه های عوامفريبانۀ استعماری گلو پاره میکنند. داستانهای چاکرمنشی مردمان فرمايه را بسيار شنيده بودم؛ اما پابسوی چنين مزدوران را هيچگاه نه شنيده و نه ديده بودم . بلی! اين شعبده بازان شرف باخته، قطعاً چيزی به نام عزت، غرور، ايمان، مسلک، آزادی و افغانيت نمی شناسند. آنچه می شناسند فقط پول، درایی ها، شهرت، جاه وجلال و سؤ استفاده های گوناگون به قيمت خون و اشک هموطنان ماست وبس . بناءً تصادفی نيست،که همواره به منظور حفظ مقام ها وامتيازات ناروای خويش بر دسترخوان باداران خويش در ادوار مختلف، شاش کرده اند. بلی!
درین گروه می توان از نام کسانی حرف زد، که با وصف حلف وفاداری با حکومت های ظاهر خان، داوود خان، تره کی، امين و داکتر نجيب، بر هيچ يک ازين رژيم ها صرفه نکردند؛ و اين هم جای تعجب نيست، که همزمان با خوش خدمتی به باداران ايتلافی و دست نشاندگان داخلی آنان، نه به خاطر آزادی و استقلال کشور، بلکه برای تمديد حیات ننگين سياسی خويش، با طالبان و ساير گروه های مسلح کشورنيز، روابط مخفيانه داشته باشند . جمشيدها، طنين ها، اکرم ها، وزيری ها، کريمی ها و دهها مزدور ديگر درين گروه اند. شکی نيست که حساب چنین وطنفروشان و توطيه گران از آنعده کسانی به کُلی جدا و متمايزست، که با حفظ غرور افغانی، احساس ملی و وطنپرستی جهت کمايی لقمه ای نان حلال در حکومت مزدور کرزی به کار و فعاليت مشغول اند.
– سرکردگان و فعالان گروه های تجزيه طلب ستمی نظير خراسانی ها، افغانستانی ها و غيره نيز سالها از طفيل توپ و تانک، پول ونعمات استعمارگران، بهره جسته اند. اين گروه های خود فروخته، چرا دعای سر اشغالگران امريکايی و ائتلافی نه کنند؟ مگر نيرو های ايتلافی طی ده سال گذشته دقيقاً کار های نمی کرده است، که گروه های گوناگون ستمی از ساليان متمادی، خواب های تحقق آن را درسر می پرورانيدند؟ کشتار بی رحمانۀ پشتونها در دو طرف خط تحميلی ديورند و تلاش به خاطر کم رنگ کردن زبان، رسوم و عقايد پشتون های استعمار شکن را چه چيز، جز عملکرد اين برنامه توان خواند؟
همه افغانان سلحشور، آزاد و مليگرا، به ويژه پشتون های حماسه ساز و سرسپرده، بايد به خاطر داشته باشند،که عساکر ايتلافی و چاونی های امريکايی با قتل عام پشتون ها درين سو و آنسوی خط منحوس ديورند، همواره خواب های شيطانی اين خاينان تجزيه طلب و ستم انديش را تحقق خواهند بخشيد. ازين رو بايد به قيمت هر نوع خودگذری و قربانی ، از آن جلوگيری به عمل آورد.
– درگروه ديگری،کسانی شاملندکه حين حاکميت اردوی سرخ و مزدوران آنان درکشور، شعار های اشغال افغانستان سر می دادند؛ در داخل و خارج کشور سخن از جنايات اشغالگران روسی و دست نشاندگان داخلی شان ميزدند، ولی امروز که جنايات به مراتب دهشتناکتر از آنان را تماشا می کنند، چنان ساکت و آرام نشسته اند، که گویی آب از آب تکان نه خورده است؛ نه مانند دوران استيلای نيروهای اشغالگر روسی، حرف از اشغال و تهاجم می زنند؛ و نه هم سخن از جهاد و مقاومت در برابر آن . برخی ها درين گروه برای بدست آوردن مقام ها و امتيازات در ادارۀ تحميلی کابل، حتا( حتی) سياه را سفيد و سفيد را سياه نيز می خوانند؛ بر جنایات تکان دهندۀ اشغالگران ايتلافی پرده پوشی نموده؛ و بار همه مصايب و نابسامانی ها درکشور را يکسره بر دوش طالبان و ساير احزاب و گروه های مقاومت مسلح می اندازند.
همانگونه که مزدوران گوناگون نيروهای اشغالگر روس، بخصوص پرچمی های چاکرمنش، دوستی با استعمار روس را انترناسيوناليزم و همبستگی بين المللی عنوان می دادند، حاميان اين گروه نيز استعمار امريکايی را به مثابۀ نيروی آزاديبخش، حافظ صلح و ترقی در کشورتلقی میکنند. از توصيه های اين پله بينان بی غرورست، که ميگويند: « بگذاريد امريکايی ها با احداث سرکها، راهها، پوهنتونها، روغتونها، فابريکه ها، بندهای آب وبرق، کانالها و ساير پروژه های انکشافی، اين مملکت فقير و درمانده را از وحشت و ببريت نجات دهند . . . »
از نظر من اين مداحان و دلباختگان استعمار غرب همه به خطاء رفته اند . برای روشن ساختن اذهان شان بايد ناگزير، مثالی چنداز واقعيت های انکار ناپذير جامعه خود را بازگو کرد . دوستان آگاه ما میدانند، هرگاه نیروهای مهاجم ايتلافی غم ترقی وتعالی مارا می داشتند، حدود هشتاد ودو سال قبل رژيم ملی و مترقی اعليحضرت امان الله خان را با دسايس و توطيه های خویش، سرنگون نمی ساختند. بگذاريم مباحث تاريخی را، که تحليل و بررسی آن وقت زيادی را در بر خواهد گرفت . بياييد چشم ديد خود را مورد بحث و مداقه قرار دهيم . همۀ ما شاهد بوديم، که هنگام حاکمیت خلق و پرچم درکشور مکاتب، کلينک ها، فابريکه ها، سرکها، راهها، پلها، کانالها و ساير تأسيسات عام المنفعۀ ما به وسيلۀ دست های سياه، بی رحمانه منهدم می گرديد. سؤال اينست، که آيا در آن زمان کدام وجدان آگاه و باعاطفه وجود نداشت، تا چنین گروه های سياه و مخرب رادرس ترقی، پيشرفت و تمدن انسانی می دادند؛ و از صدمه زدن به ملکيت ها و نهاد های عام المنفعه، برحذرش می ساختند؟!
وقتی معلمان و شاگردان مکاتب، استادان پوهنتونها، دکتوران شفاخانه ها، انجينران فابريکه ها و ساير تعليم يافتگان وطن تحت عنوان کفر و الحاد بی رحمانه کشته میشدند، آيا مدعيان بشر دوستی، پيشرفت وتمدن به خواب ابدی رفته بودند؟! چه، از هيچ جايی نشنيديم،که چنين دست های نابکار و ضد انسانی را حداقل به باد سرزنش و انتقاد بگيرند. جهاد با دشمنان وطن از نابودی و تخريب وطن،زمين تا آسمان فرق دارد .
خوانندگان ارجمندو گرانقدر! شما دانيد و قضاوت منصفانۀ تان، اما من به عنوان يک شاهد عينی می ديدم، که علمبرداران دروغگوی بشر دوستی، ترقی و تمدن نيز در ويرانی و سياه روزی کشور جنگ زدۀ ما نقش مستقيم داشتند؛ و این وضع ظالمانه تا حال ادامه دارد .
هيچ انسان هوشیار و درد کشيدۀ افغان مخالف اعمار سرک، پُل، مکتب، پوهنتون، روغتون، فابريکه و ساير مؤسسات عام المنفعه نيست . ولی سؤال اساسی اينجاست، که امریکايی ها و ساير دول « متمدن » ايتلافی ظرف ده سال گذشته در بدل ريختاندن خون هزاران افغان، به ويژه پشتون های مظلوم وبی گناه، چندروغتون، فابريکه، بندبرق و ساير پروژه های حياتی ساخته اند؟
خوانندگان عزيز به خاطر خواهند داشت، که نيرو های انگليسی در بدوء لشکرکشی به کشورما، با تفاخر و مباهات اظهار می داشتند،که نه به خاطر جنگ و خونريزی، بلکه به منظور سهمگيری در بازسازی افغانستان، به اين کشور میروند؛ اما حال با چشم سر می بينيم که نه تنها از بازسازی وتعمير شان هيچ خبری نيست، بلکه در کشتار بی رحمانۀ مردم بی گناه و رنج کشيدۀ ما نيز از امريکايی ها و ساير نيروهای ايتلافی عقبتر نبوده اند . در ادبيات استعماری ازين ياوه سرايی ها فراوان خوانده ايم . انگليس ها برای توجيه لشکرکشی های استعماری شان در قرن هجده و نزده، همواره ادعا می کردندکه به خاطر آشنايی مردمان مستعمره با مظاهر تمدن وپيشرفت، دست به کشورگشايی زده اند .
– در آستانۀ تهاجم نيروهای امريکايی و انگليسی بر سرزمين تاريخی ما، گروهی بزرگی از خوش بينان و خوش باوران نيز به چشم می خوردند،که به نقش عساکر امريکايی و متحدین ناتو شان در تأمين صلح، امنيت و رفاه اقتصادی کشور ما، اهميت فراوانی قايل بودند. اين بیچاره های نيک انديش تصور می کردند، که امريکا وکشور های مؤتلفۀ شان در يک چشم به هم زدن، از افغانستان جنگ زده و ويران شده هانگانگ، سينگاپور يا کوریای جنوبی خواهند ساخت؛ اما بی خبر از اين واقعيت، که نيروهای امريکايی و ايتلافی اصلاً برای تأمين زندگی انسانی، ترقی و پيشرفت برای افغانها، به اينجا نيامده اند؛ و طرح حمله بر افغانستان مدتها قبل از وقوع حادثۀ دلخراش يازدهم سپتمبر ۲۰۰۱م برنامه ريزی شده بود . خوشبختانه اين گروه از هموطنان خوش باور ما با مشاهدۀ ريکارد خونين عساکر امريکايی طی ده سال گذشته، از دير باز بر اميد های اغفال کننده و سراب آسای خويش، خط بطلان کشيده اند .
واقعيت اينست، که افغانان محوه شده در شان و شوکت امريکا و دنيای غرب يا اصلاً قادر به تشخيص رول دوگانۀ قدرت های استعماری ( رول بشر خوهانه و رول استيلاء گرانه) نبوده اند؛ و يا به سبب منافع و امتيازات شان درين کشور ها، عمداً از حقايق آشکار، چشم پوشی می نمايند. همۀ ما ميدانيم، که دولت های استعماری همين اکنون درکشور ما سياست يک « بام و دو هوا» را تعقيب مینمايند. آيا ازين حقيقت می توان انکار کرد، که سردمداران کشور های مهاجم ايتلافی برای مردم مظلوم و رنجديدۀ مابمباری های هوايی و زمينی، تلاشی های شبانه؛ دست بستن و پا بستن؛ زندانی ساختن، تعذيب ها و شکنجه ها؛ منهدم کردن خانه ها، قريه ها و باغ ها؛ فقر، بيکاری و بيچارگی؛ حاکميت جنايتکاران، زورمندان و چپاولگران روا می دارند؛ در حالی برای مردم خويش حقوق بشر، حاکميت قانون، ارزش های ديموکراتيک و پيشرفت های اقتصادی می خواهند.
بلی! هيچکس از نحوۀ انتخابات آزاد و شفاف، حقوق بشری، بالادستی قانون، فرهنگ پروری و غيره دست آورد های ارزشمند دنيای غرب، چشم پوشی نمی تواند؛ اما کاش حاکمان اين کشورها،چنين حقوق و ارزش های ولای انسانی را بر مردم بی بضاعت و ستم کشيدۀ ساير کشور ها نيز روا ميداشتند.
هرگاه امريکاييان و ساير دول ايتلافی طی ده سال گذشته با طرح ستراتيژی معقول در تأمين صلح و امنيت می کوشيدند؛ به هموطنان رنج کشيدۀ ما کار و روزگار فراهم می ساختند؛ و در اعمار اين خانۀ ويران شده با افغانهای جنگ زده یاری ميکردند، شايد مردم ما نيز به تداوم اردوگاههای شان، مخالفت نمی کردند. اما واقعيت های تلخ جامعۀ ما ظرف ده سال گذشته، همه خلاف آن گواهی می دهد. ازين رو، اکثريت خاموش جامعۀ افغانی مانند ساير نيروهای سياهکار ومداخله گر ، از حضور تفنگداران بيگانه – اين پيام آوران جنگ و خونريزی ، به بد ترين وجه نفرت و انزجار دارند.
بياييد درين بخش گفتار خويش نمونۀ ديگری از سياست های يک بام و دو هوای امريکا و ساير دول غربی را ارايه داريم، تا بدين وسيله بتوانيم هموطنان طلسم زدۀ خويش را کمی از خواب غفلت بيدار سازيم . خوانندگان گرانقدر به خاطر خواهند داشت، که ايالات متحدۀ امريکا مسووليت سقوط پروزا يکصدو سه (۱۰۳) شرکت هوايی پانم در ۲۱ دسمبر سال ۱۹۸۸م را بر دوش حکومت ليبيا گذاشت . تحقيق اين مسأله، که درين سانحۀ دلخراش واقعاً دست رژيم ليبيا شامل بود يا خير، موضوع بحث این گفتار نيست . به هر حال، مقامات امريکايی بعداز تهديد های فراوان توانستند تا از بابت اين حادثۀ تروريستی از دولت ليبيا يک اعشاريه پنج ( ۱،۵) ميليارد دالر غرامت به دست آرد، که پنجصد وچهار( ۵۰۴) ميليون دالر آن به عنوان غرامت، به دو صدو چهل وسه ( ۲۴۳) مسافر و شانزده (۱۶) عمله ء طياره تفويض گرديد؛ و مبلغ باقيماندۀ آن طبق ادعای مقامات امريکايی، به قربانيان و ساير متضررين تروريزم رژيم قذافی، اختصاص داده شد. برای تفصيلات بيشتر درين مورد، می توانيد به اين ويب سايت ها مراجعه نماييد:
http://www.independent.co.uk/news/world/americas/us-begins-lockerbie-compensation-transfer–
http://en.wikipedia.org/wiki/Pan_Am_Flight_103
به دين نهج، ملاحظه میکنیم که دولت امريکا در بدل هر يک از راکبين طياره، چيزی بالاتر از يک ميليون ونه صد هزار (۱،۹۰۰،۰۰۰) دالر جبران خساره به دست آورد. حالا بياييد اين مثال غرامت ستانی را با وضع هموطنان خويش، مورد مقايسه قرار دهيم . عساکر امريکا و ساير کشور های ايتلافی روزانه با بمباری های وحشيانه و غيرمسؤولانۀ شان افغانان بی گناه مارا به خاک وخون می کشانند؛ خانه وکاشانۀ فقيرانۀ شان را با قساوت و بی مبالاتی، به ويرانه مبدل می سازند؛ ولی باوجود آن هم به خانواده های شهيدان همچو حوادث، بيش از دو هزار و پنجصد (۲،۵۰۰)دالر غرامت نه می پردازند . آيا اينست انسانيت، عاطفه و انصاف دنيای « متمدن »؟! آيا اين برخورد غير انسانی خود به وضاحت نشان نمی دهد،که خون اتباع امريکايی نسبت به خون افغانهای معصوم ما، به مراتب سُرختر وغليظتر است؟!
اگر نقل اين مثال غم انگيز سياست يک بام و دوهوای امريکايی ها وساير کشور های غربی کافی نباشد، بياييد مثال ديگری درخصوص قيام های مردمی کشور های شرق ميانه، به عرض رسانيم، که همۀ ما و شما شاهدان عينی آنيم :
مردم جهان از ورای امواج تلويزون ها و ساير رسانه های گروهی مشاهده نمودند وتا حال مشاهده می نمايند، که امريکا و برخی از دول غربی نه تنها به هيچ گونه اقدام نظامی عليه رژيم های مزدور خويش در تونس، مصر، بحرين، اردن، يمن، مراکش و عربستان سعودی توسل نه جستند، بلکه بالعکس به اعتراض کنندگان درين کشور ها توصيه مینمودند تا از اختلال نظم و خشونت دست کشيده؛ به تغييرات نمايشی در دستگاه دولت گردن نهند. همۀ ما شاهديم، که گروه های مختلف اعتراض کنندگان در تونس، مصر، يمن و بحرين به رگبار گلوله بسته شدند؛ و حتا اين وضع المناک تا حال در برخي کشور ها ادامه دارد؛ اما با وجود آن هم فرمانروايان قصر سفيد و بعضی از کشور های اروپايی از اعتراض کنندگان مطالبه می نمودندو تا حال مطالبه می نمايند، از قانون و نظم عامه، به هيچ وجه سرپيچی نه کنند. بر خلاف اين سياست انقياد طلبانه و آشتی جويانه در برابر رژيم های مزدور، مخالفين رژيم قذافی از روز اول تشويق، تسليح و تمويل شدند تا از طريق زور و خشونت به حاکميت دولت قذافی در ليبيا خاتمه دهند . حتا با اين مداخلات وقیحانه هم بسنده نکردند؛ و ار تقريباً چهار ماه بدينسو تحت بهانۀ دروغين دفاع از مردم ملکی، دست به جنگ تمام عيار نظامی عليه اين کشور زدند؛ وهمۀ ما به وضوح مشاهده می کنيم، که مردم ملکی ليبيا درهر دو طرف منازعه از اثر اين دست اندازی ها و حملات وحشيانۀ نيروهای جنگ طلب غربی، روزانه چه بهای سنگينی می پردازند. تمام مردم جهان می بينند،که استعمارگران امريکايی و اروپايی امروز با توسل به هر نوع وسيلۀ غير انسانی از گروه های جنگی و مليشايی حمايت می کنند؛ ولی فردا با آورده شدن اهداف استعماری شان دوباره به کشتار، زندانی ساختن، شکنجه کردن و بدنام سازی آنان دست می يازند . زيرا، مهر های جعل شدۀ فريدم فايتر، هولی واريير، تروريست، کمونيست، مسلمان افراطی، مسلمان معتدل و دهها الزام ديگر، همواره در دست اينها قرار داشته، که هر کدام آن در شرايط و هواوفضای خاصی مورد استفاده قرار می گيرد.
بلی! حقوق بشر، د موکراسی و رفاه انسانی همه ارزش ها و دست آورد هايست، که هيچ کس نميتواند از درستی و محاسن آن انکار نمايد؛ ليکن نيل به تجسم عملی اين ارزش های سترگ انسانی صرف از طرق و روش های انسانی ميسرست وبس . پياده ساختن چنين تغييرات و آرمانها به زور راکت های کروز، طيارات بی ۵۲، ایف ۱۸و ساير سلاحهای مرگبار را چه چيز جز منافع آزمندانۀ استعماری و استکبار فرعونی، عنوان توان گذاشت؟
بياييد به چشم سر ببينيم و منصفانه قضاوت کنيم،که حقوق بشر، ديموکراسی و انکشاف با سبک و روش استعمار امريکائی واروپائی بعد از همه تجارب وحشتناک آن در افغانستان، عراق و سوماليا، چه گل های را برای مردم ليبيا به ارمغان خواهد آورد؟
با ذکر این واقعيت های انکار ناپذير، آيا می توان بر سياست های استعمارگران امريکايی و ايتلافی در کشور خود اعتماد کرد؛ و حضور دايمی عساکر خارجی را به خير و صلاح کشور مان دانست ؟ قضاوت را به شما خوانندگان آگاه و دور انديش می گذارم .
به نظر قاصر نگارنده، دست های همه سرسپردگان و هواخواهان چاونی های دايمی امريکايی درکشور آزاده و سربلندما، به نحوی از انحا، به جيب های استعمارگران راه دارد. زيرا می بينيم، که هر گروه و دار و دسته به شکلی از اشکال در حاکميت استعمارگران ونظام مزدور شان، منافع آشکار و پنهان دارند. بنابر ان بايد چار و نا چار به دفاع از منافع ولی نعمت های شان برخيزند . بسيار ديدم افرادی را که ديروز لاف از انديشه های وطنپرستانه و ملی گرايانه می زدند، ولی امروز جهت دست يابی به مال و منال يا مقام و منزلت دو روزه، برای پا بوسی استعمارگران شياد و مزدوران جنايتکار شان، چند قاته خَم می شوند.