کور / هراړخیز / زن و اسلام

زن و اسلام

بیایید با اقتباس از یک مضمونی که در دهۀ چهارم قرن بیست توسط  مفکر اسلام استاد محمد قطب نوشته شده است واضح نماییم که آیا اندیشۀ برخاسته از عقیده روشن دین مبین اسلام در خور انسانیت و مقام زن درآن مصون است یا اندیشۀ نطریات وضعی غرب وفیلسوفان خشک اندیش ومنکرین عقیده ، که مقام زن در آن جز متاعِ بیش نیست ؟ .
ایشان تحت عنوان ( اسلام وزن ) می نویسند :
  ” اکنون درشرق بالعموم ودرعالم اسلامی بالخصوص وقتاً فوقتاً مطالبه مساوات زن با مرد و شورش وهیجان در مورد حقوق زن  برپا می شود . ودر لابلای این شورش وهیجان کسان بنام دفاع از اسلام مرتکب این خطا می شوند وقتی می گویند که اسلام در هر چیزمیآن این دو جنس فرق نمی کند ، وهر دو را بطور مطلق برابر یک دیگر قرار می دهد . وکسان دیگر از باب جهالت وغفلت مانند (روشنفکران ومتفکرین ) نوین ما می گویند که اسلام دشمن زن است واز کبریا وکرامت زن می کاهد وبه احساس اعتماد به ذاتش خدشه وارد می کند ، و زن را در مرتبۀ قرار می دهد که به حیوانیت نزدیک است ، وجزمتاعی بیش نیست که مرد در اشباع غرایز جنسی خود وتولید نسل از آن  استفاده می کند …که درین مورد زن تابع مرد و تحت تسلط وی وهر چیزاو زیر احسان وفضل مرد قرار می گرید .
در حقیقت این هر دو گروه حقیقت اسلام را نمی فهمند ، ویا حقیقت اسلام را می دانند لکن بخاطرنشر فساد در جامعه وفتنه انگیزی کوشش می کنند تا حق را بر باطل بپوشانند ، تا آب را برای آنانی گل آلود کنند که می خواهند در آن شکار خود رابه آسانی وسادگي  بکنند .
پیش ازینکه قضیه حقوق زن را در اسلام جستجو شویم ،بهتر خواهد بود تا تاریخ قضیۀ حقوق زن را در اوروپا بطور مختصر ورق زنیم وببینیم که آن غربیکه در مورد حقوق زن در اسلام این همه سرو صدا را بلند نموده است چه گلی را به آب داده است ، ونیز ببینیم که از طریق تقلید همین زنی غربی نیست که شرق کنونی دچار فتنه گردیده است؟ .
زن در اوروپا وهمه جهان چیزی بود فراموش شده ، وعلما وفلاسفه در رابطه به جنس زن درین جرو بحث بودند ،که آیا زن دارای روح است یا هم اصلا روح ندارد ؟، اګر دارای روح است آیا روح وی روح انسانی است ویا هم روح حیوانی ؟ واگر فرض شود که دارای روح انسانی است ، آیا در وضعیت اجتماعی و انسانی خویش نسبت به مرد در کدام حالت قرار دارد !
وهنگامیکه در یونان و امپراتوری روم زنان برای چند باری محدود به عهده های ومراکز اجتماعی بزرگ نایل شدند ، نایل شدن زن برین مراکز اجتماعی برین اساس  نبود که برای جنس زن منحیث کل امتیازی داده شده باشد ، بلکه برای چند زن محدود وبه اساس خصوصیت شخصی شان بود ، ویا برای زن های پایتخت بود که بطور زینت مجالس استخدام می شدند ، ویاهم بطوروسایل تعبیر ازعیش وعشرت وآرمش استعمال می شدند . ولکن در حقیقت هر گز زن در آنوقت مورد احترام حقیقی مانند یک مخلوق کریم  انسانی که به کرامت اراسته باشد نبود .
ووضعیت همینطور به حال خود در دوران بردگی وفیودالیزم  در اوروپا باقی ماند، وهمچنان زن در جهالت خویش بسر می برد ، گاهی بخاطر عیش وعشرت نوازیده میشد ، وگاهی مانند حیواناتی در جهان فراموشی بسر می برد که می خورند ومی نوشند ، وحمل برمی دارند ومی زایند وشب وروز کار می کنند .                                    
 تا اینکه انقلاب صنعتی در غرب رونما گردید ، واین انقلاب صنعتی برای زن به مثابه فاجعه شرانگیز بود که زن در تاریخ طویل خویش به فاجعه بدتر ازآن دچار نه شده بود .
طبیعت کسب ومزد درتمام عصور در اوروپا چنین نهاده شده که یک پول هم بطور رایګان به کسی داده نشود ، در پهلو این بخل مطلق اوروپا مبتلا بر یک بدبختی دیگری نیز می باشد ، عبارت است از تشبث مطلق برمدارک اقتصاد .  مگر اوضاع اقتصادی در عصر های بردگی وفیودالیزم وطرز معیشتی که محیط زراعتی انسان را بآن وادار می ساخت مرد را مکلف می نمود تا نفقۀ زن را بدوش گیرد ، علاوه برآنکه زن خودش در صناعات خفیفۀ منزلی رایج آنوقت مشغول می بود که می توان گفت وی به این وسیله دستمزد نفقۀ خود را می پرداخت  .
اما انقلاب صنعتی وضعیت را در شهر و دهات یکسان تغیر داد ، وبا توظیف زن هاواطفال برای کار در فابریکه ها های صنعتی کیان و ارتباطات خانوداه را منهدم ساخت ، وبرعلاوه ازین کارگران را از محیط دهاتی شان که  عادتاًبه اساس همکاری و همبستگی استوارمی باشد ، رابه شهر ها آوردند که کسی درآن کسی را نمی شناسد ، وکسی هم به کسی دست نمی دهد هر کسی به کاروزندگی خویش مشغول می باشد ؛ ودست یابی به متعه جنسی از طرق غیر شرعی در آن به سادگی میسر است که در اثر آن رغبت به ازدواج ومکلفیت ازنفقه خانواده متضرر می شود ، ویا هم برای سالیان دراز به تعویق می افتد ! .
منظور ما در ینجا بحث کردن از مراحل تاریخی اورپا نیست بلکه منظور ما از آن عوامل واسباب است که در زندگی زن تاثیر خود را گذاشت . گفتیم که انقلاب صنعتی در اوروپا زن ها واطفال را به کار گماشت ، وکیان وروابط خانواده را منهدم ساخت . اما در اساس زن قیمت گزاف زحمت وکرامت و ضرورتهای نفسی و مادی خود را پرداخت  ازیک سومرد بالایش اتکا کرد و وی را وادار ساخت تا برای اعاشه خود کار کند حتی اګر مادر و خانم هم می بود !. واز سوی دیګر فابریکه ها وی را بطور ناشایستۀ استغلال کرد ،برای ساعت های متواتربالایش کار می کرد وبرایش مزد کمتر ازمزد آن  مرد می پرداختند که عین کار را در عین فابریکه اجرا می کرد .
نه می پرسیم که چرا چنین شد چونکه اوروپا همینطور است ، بخیل مطلق ومتشبث مطلق در مدارک مالی… به کرامت انسان ،منحیث انسان اعتراف نمی کند ، تاوقتی در دایره شرمنفعت بخش  امور خود را تدارک دیده می تواند به خیر رونمی آورد  .  در طول تاریخ طبیعت اوروپا چنین است ، در گذشته ،آینده وحال تا اینکه خدواند برایش هدایت کند .
اگر زن ها واطفال قشر ناتوان وضعیف جامعه است پس چه چیزی می تواند از استغلال و ستمگری بالایشان جلوگیری کند ؟ چیزی که می تواند جلواین ستمگری را بگیرد صرف وجدان است ، اما  اوروپا و وجدان !!.
با این هم انسان های رحمدلی  بود که ظلم را بالای اطفال برداشت کرده نمی توانست ، بلی ، فقط اطفال ! اما مصلحین اجتماعی به کار گماشتن اطفال را در کارهای شاقه که جسم ضعیف شان متحمل ان نمی شد ، آن هم در بدل دستمزد ناچیز راتقبیح کردند . تا اینکه مساعی شان مثمر واقع شد وآهسته آهسته سن کرگری و دستمزد بلند رفت وساعات کار کاهش یافت .
اما زن مددگاری نیافت . چون مددگاری زن به قدری بلندنتری از احساسات  نیاز داشت  که برای اوروپا  طاقت فرسا بود ! ازین روزن در محنتش همچنان باقی ماند ، وناګزیربود کار بکند تا اعاشه ونفقه خود را بدست آورد ، آنهم بامزد کمتر از مزد مرد، با وجود یکسانیت زحمت و تولید  .
درین میآن جنگ جهانی اول به وقوع پیوست ، وده ملیون جوان ومرد اوروپا وامریکا کشته شد . که اثرش بالای  زن نهایت وخیم بود ، به ملیون ها زن  سرپرستان شان را از دست دادند  ، بخاطریکه یا سرپرست شان در جنگ کشته شد و یا هم از دهشت و خوف وغازات سام هوش و اعصاب خود را از دست داد ، ویا بخاطریکه اززندان چار ساله آزاد گردیده ومی خواهد که جسم واعصاب خود را آرامش دهد ونه می خواهد که ازدواج کند ومکلفیت نفقۀ خانواده را بدوش گیرد ، که به مال و زحمت واعصاب ضرورت دارد .
از جانب دیگر برای به کار انداختن فابریکه ها وآباد ساختن انچه را که جنگ ویران کرده بود از جنس مرد کارگربقدر ضرورت وجود نداشت ، پس نیاز مبرم برین بود تا زن کار کند ، در غیر آن دست خوش گرسنگی شده خود واطفال خود را از دست می داد . وهمچنین ضرورت برین بود تا از اخلاق خود تنازل کند ، چونکه اخلاقش قیدی بود که وی را از پیدا کردن لقمه نانی باز می داشت ! صاحبان فابریکه ها و مامورین آن ، تنها به طبقه کاگر نیاز نداشتن ، برایشان فرصت فراهم شده است ، پرنده ازفرط گرسنگی برای چیدن دانه فرو می آید پس چه چیزی  شکار ی را ازشکار باز می دارد ؟ آیا وجدان !!؟ در صورتیکه زنی به سبب نیاز مندی خودش را وادار به کار می بیند   ، پس کار  میسرنخواهد بود الا برای زنیکه  خود ش را برای کار طلبان تقدیم نه کند .
مسأله صرف مسالۀ یی گرسنگی و ضرورت به طعام نیست . جنس نیز خواسته یی طبیعی انسان است که نیاز به اشباع دارد ، بخاطر کمبود بزرگ که  دراثر جنگ جهانی اول در جنس مرد رونما گردید ، دوشیزه ها نمی توانست توسط ازدواج بآن مردانیکه زنده مانده بودندغرایز جنسی خود را تدارک ببیند ، وهمچنان  عقاید و دیانتهای اوروپا به چنین حلی هم اجازه نمی داد طوریکه  اسلام برای حل این چنین حالات مماثل آنرا گذاشته است (تعدد زوجات )  . پس چاره نبود جز اینکه زن برضا یا بدون رضا در راه یی بدست آوردن ضرورت طعام وجنس ، برآورده شدن شهوت آرایش ، زینت ولباسهای فاخر، وهر انچیزیکه زن به آن اشتها دارد ، سقوط کند ، کرامت، حیثیت واهمیت خود را از دست دهد .
پس زن بان مصیر حتمی خویش روبرو شد ، وخود را در سبیل برآورده کردن ضرورتها جسمی  وغرایز جنسی خویش به آناینیکه علاقه ورغبت دارند پش می کرد ، واشباع این غرایز را از آن راه واین راه برآورده می کرد . اما مساله زن وقتی عمیقتر شد که فابریکه ها از نیاز مندی زن به کارسؤ استفاده کردند ، ودر معاملۀ غیر انسانی که نه وجدان انسان آنرا می پذیرد ونه هم عقل انسان ، ادامه داد ند، وبرایش  در عین کار وعین جای مزد کمتر از مزد مرد می پرداخت . درین مرحله ایجاد تحولی دیگری ناگزیر بود ، یک انقلاب بی لجامی که جبری قرن ها ونسلهای متمادی را بشکند .
برای زن چه باقی مانده بود ؟ کبریا ، انوثت وحتی خویش را از دست داد ه بود، از ضرورتهای طبیعی خویش همچو خانواده و اولاد واحساس به کیان خویش درمحیط آنها را از دست داده بود ، تا  زندگی مشترک با ایشان سبب   سعادت و خوشبختی اش می ګردید . آیا مقابل از دست دادن این همه خوشبختی ها مستحق این نبود تا علی الاقل  مزد مساوی با مرد برایش پرداخته شود ؟، آن حق طبیعیکه بسیط ترین بدیهیات آنرا تعین کرده می تواند ؟ .
ومرد اوروپا په سادگي از سلطان و حکمروایی خویش بالای زن تنازل را نمی پذیرفت و گفته می توانیم که به سادگی از آن انانیت که عادتش گردیده بود تنازل نمی کرد لذا معرکه میان زن ومرد در اورپا گرم شد ، زن تمام آن وسایل دست داشته خود را درین مصیر استعمال نمود ، از مظاهرات گرفته تا بیانیه ها وکنفرانسها… ، وهمچنان بیانیه ها در تجمعات و نیز مطبوعات را درین راه استخدام نمود . سپس درک نمود که باید در قانون گذاری و ارگان های حکومتداری شرکت کند تا بتواند ظلم را از منبعش جلوگیری کند ، نخست به مطالبه حق انتخاب پرداخت ، سپس به آن حقیکه منبعد ازین حق می آید ، حق اشتراک در پارلمان ، وبه همان ترتیب تربیه شد وآموخت طوریکه مرد اموخته بود ، چرا که همان کار را باید انجام دهد که مرد انجام می دهد ، وطبیعی بود که باساس این چنین تربیه وتعلیم یکسان مانند مرد داخل پارلمان وارگانهای دولتی شود ، چونکه هردو بطور مماثل تربیه وتعلیم حاصل کرده اند . 
این بود قصۀ مبارزه  بدست آوردن حقوق زن در اوروپا ، قصۀ مسلسل ، هر مرحلۀ آن به مرحله دیگری راه را هموار می کند ، اگرمرد آنرا بخواهد یا نه خواهد ، بلکه اگر زن  آنرابخواهد یا نه خواهد ، چونکه زن خودش سرنوشت خود را درین جامعه پست وفرومایه  که زمام امرخویش را  از دست داده است، ندارد . وباين همه شايد تعجب كنيى وقتي بىانيد كه بريتانيا – مادری آزادی – تا به این لحظه در ارگان های دولتی برای زنان مزد کمتر از مزد مردان را می پردازد ، با وجود اینکه در پارلمان نماینده های محترمی زنان وحود دارد !! .


اکنون به وضعیت زن در اسلام بر می گردیم ، تا بدانیم که شرایط تاریخی ، جغرافیایی ، اقتصادی ، عقایدی وتشریعی ما برای زن (( قضیۀ ))  را بار می آورد که در راهش زن مبارزه کند ، طوریکه برای زن غربی قضیۀ  را ایجاد کرده بود . ویا این سرو صدا ها بلند نمودن بجزشهوت تقلید ، وبندگی پنهان غرب چیزی بیش نیست – چون ما را وا میدارد تا چیزها را به چشمان خویش ، وبطور حقیقی آن نه بینیم – که فضای کنفرانسهای دروغین حقوق زن را پر کرده است؟! .
از بدیهات اسلام که نیاز به تکرار تذکر ندارد اینست که در عرف اسلام زن کاین انسانی شناخته شده است ، دارای عین  روح انسانی است که مرد از آن برخوردار است .بناً این یک مجموعه متکامل در اصل ، نشات ، مصیر و مساوات کامل در کیان بشری است ، پس حرمت خون ، شرف ،مال و کرامت که جواز ندارد پایمال شود ، وجواز ندارد که در رابطه به آن غیبت وبرای تجسس برآن حرمت خانه ها زیر پا شود ….همه این امور حقوق مشترک است که تیمز در آن بین جنس وجنس دیگر صورت نمیگیرد . واوامر وتشریعات برای همه عام است ، وپاداش وجزا در آخرت برای هردو جنس یکسان است  ، واستفاده از مخلوقات کون برای هر دو جنس فراهم است ، اهلیت ملکیت وتصرف وتصرف باتمام انواعش مانند ګروی ،اجاره ،وقف ،خرید وفروش واستفاده کردن ……برای هردو جنس یکسان میسر است .
درینجا در مورد استضاح دو امر در رابطه با حق ملکیت ،تصرف و انتفاع به مکثی نیاز است :  تشریعات متمدن غرب تا عهد نزدیک زن را ازهمه این حقوق محروم ساخته بود ، ویګانه راه که می توانست توسط آن این حقوق را بدست آورد مرد بود ، خواه این مرد شوهر یا پدر ویا هم ولی الامر وی باشد  .  یعنی زن اوروپایی برای مدت دوازده قرن از آن حقوقی که اسلام انرا برای زن تدارک دیده است ،محروم بود . ووقتی آنرا بدست آورد ، آنرا به سادګی بدست نیآورد بلکه همه آن ارزش های پربها خود را در راه حصول آن از قبیل کرامت ،شرف واخلاق خود را از دست داد ، ومتحمل ریختن عرق ، خون و اشک درین راستا نیز شد ، تا چیزی از آنعده حقوق را بدست بیآورد که اسلام انرا برایش  بطور رایګان بدون مقابل داده است ، نه انرا برای ګردن نهادن به کدام ضرورت اقتصادی ، ویا برای تسلیم شدن برای کدام کشمکش موجود بین بشر برایش داده بلکه برای تحقق حق وعدالت ازلی وتطبیق آن در عالم واقعی نه در عالم خیال و خوابها برایش بخشوده است .
وامر دیګر اینکه کمونیزم بالخصوص و غرب بالعموم کیان بشری راکیان اقتصادی می پندارند ، وبه صراحت می ګویند که زن دارای کیان نبود ، چرا که حق ملکیت را نه داشت ، ویا هم حق تصرف در آن چیزی را نداشت که ملکیت آنرا داشت ، وزن وقتی مخلوق آدمی ګشت وقتیکه استقلال اقتصادی پیدا کرد ، یعنی وقتیکه دارای چنین ملکیت خاص جدا ومستقل از مرد شد ، که از آن امرار معاش خود را تامین کرده توانست .
با صرف نظر از انکار ما درمورد تحدید کیان بشری درین حدود ضیق ، وپاین آوردنش به اندازیکه یک عرض اقتصادی بیش نباشد ، ما با ایشان از روی این مبدا که استقلال اقتصادی  می تواند در تکوین احساسات ونمو آن ونیز در احساس بذات تاثیر ګذار باشد ، هم نظراستیم .
ودرینجا برای اسلام است تا به آن کیان مستقلیکه برای زن بخشوده است ببالد ، سپس می تواند که خود بدون وکالت حق ملکیت ،تصرف وانتفاع را داشته باشد ، وبا جامعه بدون میانجګری تعامل داشته باشد. واسلام تنها به تحقق کیان  حق ملکیت زن کفایت نکرد ، بلکه در رابطه به آن مساله مصری (ازدواج) که با زندګیش تعلق داردبرایش حق قایل شد ، سپس جواز ندارد که بدون اجازه اش به ازدواج داده شود ، قبول وایجابش تا وقتی صورت نمی ګیرد تا خودش اجازه ندهد ، وعقدش باطل می ګردد اګر عدم موافقه خود را اعلان نمود .
اما زن در غیر از اسلام برای فرار از ازدواج که انرا نمی پسندید به طرق کج وپیچ متوصل می شد ، چونکه این زن قوانین وتشریعات را نمی شناخت که توسط آن زواج را رد کند، ونه پذیرد . لکن اسلام این حق را بصرحت برایش اعطا کرد ، هر ګاه بخواهد آنرا استعمال نموده می تواند ، بلکه حق خواستګاری برای خود را برایش داد ، واین از آخرین دست آورد های اوروپا در قرن بیست است که به آن راه یافته است ، وآنرا انتصار بزرګ بر تقالید و رواجهای فرسوده شمرد ! 
بعد ازینکه بشریت در جهل و تاریکی بسر می برد اسلام آمد تا برای هر دو جنس حق تعلیم واموختن را بدهد ، تعلیم را حقی از حقوقی بشری شناخت ، بلکه آنرا بر هردوجنس یکسان فرض کرد ، اضافتر ازین آنرا رکن از ارکان ایمان بالله در روش اسلامی قرار داد ، ودرینجا نیز حق با اسلام است تابرین امر ببالد که در تاریخ اولین نظامی است که  زن را چون کاین بشری شناخت ، و تکوین بشریش تا وقتی کامل نمی ګردد تا به جوهر علم اراسته نه شود ، و اورپا تا عهد نزدیک ازاین حق رومیګرداند . با این همه تقدیر واحترام که اسلام برای زن قایل شده است ، دشمنان اسلام نمی تواند که آب را ګل آلود کنند و بګویند که زن مخلوق ثانوی است و تابع مخلوق دیګر است ، ودر زندګی بشری رول کوچک دارد ، چونکه حق تعلیم درین مورد دلالت عمیق خود را دارد .  بدون ضرورت به مسایل دیګر تنها تعلیم کفایت می کند  که وضعیت حقیقی زن را در اسلام تعین کند ،  وضعیت با کرامت نزد خداوند و مردم .
اما اسلام بعد ازین ، بعد از اقرار مساوات کامل درانسانیت ،  ومساوات در همه حقوق کیان بشری که بین همه مشترک است ، بین مرد وزن در بعضی از حقوق ومکلفیتها فرق می کند . واین آن محیطی است که زنان کنفرانسها و دشمنان ګماشته شده  وقلم بدستان فروخته شده ضد اسلام  تحت پوشش اصلاح و حقوق بشردر فضای آن شورش وسروصدا بلند می کنند . وخدواند می داند که چقدر به اصلاح خلوص نیت دارند ، وچقدر می خواهند  زن زیب وزینت محفلها ایشان باشد ؟!


قبل از دخول در تفاصیل آن مواضیعیکه اسلام در آن در مورد زن ومرد فرق کرده است ، لازم دیده می شود که اول مساله را به جوهر حقیقی اش برګردانیم ، به اوصول جسمانی ،روانی ، وظیفی آن ، سپس رای اسلام رادرین مواضیع جستجو خواهیم شد . که آیا آنها یک جنس است و یا دو جنس مختلف ؟ وایا هردو دارای یک وظیفه است ویا ظیفه های مختلف ؟ وهمین ګره اساسی موضوع است .
اګر زن های کنفرانس ها و فعالین حقوق بشر و قلم بدستان فروخته شده می خواهند بګویند که در ساختار جسدی ، ووظایف زندګی بیلوژی ، و کیان وجدانی زن ومرد خلاف وفرق وجود ندارد پس بحث کردن با ایشان اصلاً سودی ندارد !؟ واګر این خلاف و فرق را قایل شدند منبعد اساس بحث و مناقشه مثمر به میان می آید .
    مساوات درانسانیت میان دو جنس امر طبیعی ومطلب معقول است ، چونکه هردو جنس دوپهلو انسانیت است ، دو پهلو یک نفس ، اما مساوات بین وظایف هردو در زندګی چګونه ممکن است ، اګر تمام زن های ها روی زمین این مساوات را بخواهند وبخاطرش کنفرانس ها را دایر کند هم این امر تحقق پذیر نیست . وآیا این کنفرانس ها و تصمیم های خطرناکش می تواند که خاصیت و طبیعت چیز ها را تغیر دهند ، ومرد را وادار کنند تا با زن در حمل ، ولادت و شیر دادن شریک باشد ؟ و آیا ممکن است که یک وظیفه بیلوژی بدون آمادګي جسمانی وجسدی وجود داشته باشد ؟ آیا اختصاص یک ازین دو جنس برای حمل ګرفتن و شیر دادن به مولودش ضرورت این را ندارد تا احساسات ،عواطف و افکار این جنس برای استقبال این چنین امر بزرګ و خواسته های دایمی اش آماده باشد ؟ . پس ساختار بیلوژی زن چنین خلق شده است تا امکانات جسدی و جسمی اش از لحاط عاطفه ، فکر ، ملاحظه دقیق …برای پیشبرد اینګونه وظایف خاص آماده باشد که مرد از پیشبرد آن عاجز و ناتوان است . وباساس خلقت جسمی و جسدی وی همین وظیفه درست و طبیعی وی است .
ومرد از سوی دیګر به وظیفه دیګری مکلف است ، و باساس خلقت جسدی وجسمانی برای این وظیفه آماده شده است . ومکلف است تادر بیرون با کشمکش زندګی مشغول باشد ، خواه این کشمکش هر ګونه باشد ، لکن در نهایت در نتیجه آن قوت و نفقه زن واولاد خود را بدست بیآورد ، وآنها را ازهر نوع تجاوز وعدوان نګهبانی کند . این وظیفه ضرورت برین ندارد تا صاحبش دارای عاطفه قوی باشد ،بلکه عاطفه برایش ضرر وارد می کند چونکه عاطفه بزودترین فرصت ازیک حالت به حالت دیګری تغیر می کند ، ودر یک اتجاه برای مدت طولانی صبر نمی کند .  پس باید مرد در وضعیت درستش قرار داشته باشد طوریکه ساختار جسمانی و جسدی وی آماده شده است ، وآن وظایف را انجام دهد که با وظایف جسمی اش مناسبت دارد .
ولکن این بدین معنا نیست که این دو جنس بطور قاطع و محکم از هم جدا باشند ، ونه هم به این معنا است که یکی از آن بدرد دیګرش نمی خورد . پس هردو جنس به اندازه های متفاوت بایک دیګر مخلوط استند . اګر زنی پیدا شد که برای قضا و حکم ، برداشتن اثقال ، وجنګ و قتال مناسب بود … ومردی پیدا شد که برای آشپزی ، امور خانه ، تربیه و اشراف بالای اطفال ونوازش انثوی ، ودارای عاطفه قوی چون زن بود ، همه این امر طبیعی است ، ونتیجه طبیعی اختلاط یک جنس در کیان جنس دیګر است . اما این امر از آن دلالت ومفهوم دروغین فارغ وخالی است که پست فطرتان در غرب آفتاده وشرق پارچه پارچه آنرا بدان می بندند . پس وضعیت درست این مساله باید چنین باشد : آیا این همه کارها که زن می تواند انرا اجرا کند ،که اضافتراز وظیفه اساسی اش است ، می تواند وی را ازوظیفه اساسی اش باز دارد ؟ از خواستن اولاد ، خانواده و خانه وی را منصرف کند ؟ از خواستن مرد ،که در خانه مرد باشد وی را باز دارد ! با صرف نظر از شهوت جنس و ګرسنګی جسم ؟.
حالا که حقیقت اختلاف بین زن ومرد را روشن کردیم ، برمی ګردیم به مواضع فرق بین ایشان در اسلام .
وراثت : اسلام در رابطه به ارث می گوید : (( للذکر مثل حظ الأنثیین )) . مرد را دو نصیب زن است . همین حق است . اما اسلام مرد را مکلف می سازد نفقه زن واولاد را بپردازد ، واز زن نمی خواهد که از مال خود چیزی را بجز ازخود و زینیت خود به مصرف برساند ( بجز اینکه وی یګانه سرپرست خانواده اش باشد ودر سایه نظام اسلامی این حالات نادراست ) . پس کجاست ظلمیکه دعات مساوات مطلق از آن سخن می سرایند . مساله مسالۀ حساب است ، نه مساله عواطف و خواهشات . زن سوم حصه وراثت را می گیرد تا آنرا صرف بالای خود مصرف کند . ومرد دو حصه را می گیرد تا آنرا بالای همسر واولاد خود یعنی زن وخانواده اش مصرف کند ، پس کدام ایشان نصیب بزرگتر را باساس منطق حسابی گرفته است ؟. واگر مردان شاذ وجود داشته باشد که تمام ثروت خود را بالای خود بمصرف برساند و از تکوین خانواده خویش را محروم کرده باشد پس اینها حالات نادر است . اما امر طبیعی اینست تا مرد ثروت خود را بالای خانواده و اولاد وزن که همسر وی است بمصرف رساند . ومرد مکلف است تا نفقه شان را بپردازد ، ودر صورت عدم پرداخت نفقه حق شکایت را دارد . پس در کجا این حساب ظلم شده است ، طوریکه روشنضمیران فروخته شده وفریفته غرب دعوا دارد تا آب را برای دشمنان اسلام گل آلود کند .
شهادت دوزن مساوی به شهادت یک مرد بدین معنا نیست که زن مساوی به نصف مرد است ، این یک موضوعی اجرائي ايست كه تمامي ضمانت هاي گواهی در آن مراعات شده ُ خواه این گواهی در حق متهم باشد یا علیه او ، واز آنجایکه زن دارای عاطفۀ جیاش واحساسات باریک است امکان دارد کوایف قضایا او را فریب دهد، سپس بودن زنی دیگری با او هنگامی گواهی ناگزیر است .  زنی زیبایی مورد اتهام می تواند احساس رقابت را در زن که شاهدت می دهد برانگیزد ، یا جوانی می تواند غرایز فطری  یا عطوفت مادری او را بر انگیزد .. اینها همه اموری اند که آگاهانه یا غیر آگاهانه زن را به بیراهه بکشاند . مگر خارج از امکان است که دو زنی در تزیفی امری با هم متفق شوند ، مگر اینکه یکی از ایشان اسراری دیگری را افشا کند وبدینگونه حقیقت درمیان ظاهر شود . اما با وجود این هم در قضایا اختصاصی زن ها شهادت یک زن قابل قبول است ”