کور / سياسي / تاثیرات ناگوار «بازی بزرگ» (Great Game) برتعین سرحدات

تاثیرات ناگوار «بازی بزرگ» (Great Game) برتعین سرحدات

3
یا حدود جغرافیایی افغا نستان معاصر
به ادامه کذشته 



طوریکه اشاره شد امیر دوست محمد خان دردور دوم امارت اش از حساسیت جیوپولیتیکی افغانستان به خوبی آگاه شده و به این نتیجه رسید که منافع کشورش در آن خواهد بود تا از نزدیکی با روسها پرهیز نموده و تا یک مدتی نیز تصرف دوباره سرزمین های از دست رفته غرب دریایی سند را به تعویق اندازد.
درین ایام تحریکات نظامی امپراتوری آسیایی روسیه رو به افزایش بوده و خود تاثیرات به سزایی به طرز تفکر و اندیشه دولتمردان برتانیه غرض حفاظت هند به جا گذاشته و سبب شد تا دولت برتانیه در امور داخلی افغانستان بصورت گسترده ای مداخله نماید و در قرن 19م دوبار این کشور را مورد حمله نیروهای نظامی قرار داده که هر بار علاوه بر تلفات جانی و مالی فراوان بخش های از اراضی کشور عزیز ما را از بدنه زیبا اش بریده و بر هند برتانیوی پیوند نمود. زمانیکه پیشروی روسیه در آسیایی میانه ادامه داشت برتانیوی ها تلاش نمودند تا بدانند که آخرین سرحد امپراتوری آسیایی میانه روسیه در کجا خواهد بود؟
ولی هر بار روس ها جواب میدادند که؛ درجایکه روسیه به آن رسید، همان جا سرحد این امپراتوری محسوب میشود . در مورد مکتوب گورچاکوف سند مهم امپراتوری روسیه در قرن 19م میباشد. درمکتوب تاکید شده بود که؛ هدف از توسعه اراضی روسیه جانب آسیایی میانه صرفآ انتشار فرهنگ اروپایی در میان اقوام نیمه وحشی ساکنین آنجا میباشد (مکتوب گورچاکوف – 1864م).
ازینرو سیاستمداران انگلیس تلاش نمودند تا یک ساحه بیطرف (حایل) را بین دو امپراتوری بوجود آورده تا حد اقل جلو پیشروی روسها را جانب افغانستان گرفته و تمامیت ارضی این کشور را حفظ نماید. بعد از مذاکرات طولانی و تبادله مکاتیب روسیه راضی شد که افغانستان را جارج از ساحه نفوذ خویش خوانده و افغانستان در میان دو امپراتوری وجود آشکارا داشته باشد. همرا با این موارد روسیه این را نیز قبول کرد که توسعه اراضی آنها در آسیایی میانه تا سرحد شمال آفغانستان خواهد بود (قرار داد گرانویل – گورچاکوف 1873م).
قابل ذکر است که در سال 1860م روسها پیشروی در آسیایی میانه را ازسر گرفته و چندین بار بر خیوا که از موقیعت خاص جغرافیایی برخوردار بود لشکر کشی نمود ولی هر بار قوت های شان بر عقب نشینی مجبور میگردید تا آنکه در سال 1873 میلادی طور مسلسل و دوام داد بر خیوا حمله را آغاز و بعد از قتل عام و آنجان اعمال وحشیانه، به شیوه شناخته شده روسی اش در سال 1874 خیوا را درهم کوبیده و خیوا به دست روس ها افتاد. سقوط ناگهانی خیوا سبب ناراحتی بیشتر دولت انگلیس شده و بریتانیه در سدد آن شد تا امیر افغانستان (شیرعلی خان) را در موقفی قرار دهد تا از پیشروی روسها جانب سرحدات شمال افغانستان به انگلیس ها شکایت نماید ولی امیر آگاهانه از موضوع،حتی در کانفراس امباله 1869م به «لارد مایو» وایسرای هند برتانیوی نیز یاد آوری ننمود. امیر بخوبی میدانست که از پیشروی روسها بیشتر از همه جانب انگلیس در تشویش بوده و جانب بریتانیه باید از موضوع یادآور شده، صلاح، مهمات و کمک مالی تهیه و به جانب دولت افغانی تسلیم دهد.
امیر شیرعلی خان که از روسها نسبت به انگلیس ها بیشتر نفرت داشت در سال 1873م به وایسرای هند پیشنهاد پیمان دفاعی را در برابر تهدید روسها از شمال نمود. وایسرا که از جانب لندن هدایت دریافت نموده بود پیشنهاد امیر را رد و هنوز مدتی از آن نگذشته بود که به هند گزارشات مبنی بر نزدیک شدن امیر به جنرال کافمن (درتاشکند) مواصلت نمود. لذا دولت انگلیس در تلاش آن شد تا برامیر فشار وارد نموده تا نماینده دایمی انگلیسی نژاد دولت برتانیه را در کابل یا هرات بپذیرد. قبول نماینده گان دولت انگلیس در افغانستان معنی آنرا داشت تا امیر از نزدیکی با کافمن صرف نظر نموده و در سیاست خارجی اش تنها به دستور فرنگی ها گوش داده و مطابق میل آنها حرکت نماید. درچنین اوضاع و شرایط پیش آمده، بعضآ امیر نیز به شدت در یک حالت تردد و دو دلی قرار میگرفت و میخواست که طور قسمی با روسها سر بجنباند نه آنکه کاملا بالای آنها اعتماد نماید. از جانبی هم برای انگلیس ها ثابت شده بود که امیر از پذیرش نماینده گان انگلیسی نژاد دولت انگلیس در هر ولایت افغانستان که آنها یاد آوری نموده اند دوری مینماید. لذا پیروان سیاست پیشروی در لندن به این نتیجه رسیدند تا افغانستان را کاملا تحت نفوذ شان درآورده و از لحاظ سیاسی و نظامی آنرا در یک چارچوب نوین اداری بگنجاند.
درین موقع از جانب لندن به وایسرای هند هدایت داده شد تا با امیر افغانستان تماس دوباره برقرار نموده و او را به قبول نماینده انگلیس در کابل وادار سازد. لذا وایسرا با امیر تماس حاصل تا هیئت دولت انگلیس را بریاست «لوین پیلی» در کابل بپذیرد تا در مورد روابط کابل و کلکته با هم صحبت نمایند ولی امیر از پذیرش هیئت موقت در کابل نیز معذرت خواست. بعد وایسرا نمایده مسلمان هند برتانیوی (عطا محمد) را از کابل در سمله نزدش خواسته تا در مورد امیر از ایشان طالب معلومات گردد (اکتوبر 1876م).
ایشان نکات عمده ذیل را در مورد به وایسرا ابراز داشت؛
– امیر افغانستان به شما باور و اعتماد نداشته و گمان میکند که دولت انگلستان در فکر ازبین بردن او میباشد.
– امیر از حکمیت گولد سمت (19 اگست 1872) در سیستان کاملا ناراض بوده و آنرا حکمیت نا درست میداند.
– امیر میگوید که، انگلیس ها خاک افغانستان (کویته) را تصرف و از آن به حیث پایگاه نظامی شان استفاده مینماید، در حالیکه طبق معاهده منعقده سال 1841م بین خان قلات (میر نصیر خان) و دولت بریتانیه کویته جز خاک افغانستان شناخته شده است.
– کمیشنر پیشاور (لوئیس پیلی) با امیر با لهجه غیر مؤدبانه مکاتبه مینماید.
– در عقد قرار داد ها و موافقت نامه ها بین دولتین افغانستان و بریتانیه شرایط مساوی رعایت نگردیده است.
وایسرای هند برتانیوی که از جمله طرفداران سیاست پیشروی بود به این نتیجه رسید که؛ باید تمام دره های هندوکش توسط عساکر بریتانیوی اشغال و به استحکامات نظامی مبدل گردد، کابل، قندهار و هرات تمامآ تحت اداره و نفوذ مستقیم دولت برتانیه درآید. منطقه شینوار و مهمند از پیکر ولایت ننگرهار مجزا و جز خاک پیشاور گردد. پیشین و سیبی از ولایت قندهار جدا و به بلوچستان محلق گردد. و به همین ترتیب خیبر کرم و بولان به مناطق استراتیژیک نظامی مبدل و به هند برتانیوی تعلق گیرد. لارد لیتن وایسرای هند میگفت؛ اساسآ کشوری به نام افغانستان لزوم نداشته و درین راه باید از قاطیعت کار گرفته شود.
در جنوری 1877م کانفرانس پیشاور دایر و نماینده دولت افغانستان (سید نورمحمد شاه خان) مسایل را که موجب آزرده گی امیر از دولت بریتانیه شده بود طور ذیل بیام داشت؛
– عدم موافقت دولت بریتانیه به عقد پیمان دفاعی با افغانستان در برابر تعرض دولت ثالث.
– نتیجه حکمیت گولد سمت در سیستان.
– مداخله حکومت هند بریتانیوی در رابط بین امیر و پسرش یعقوب خان.
– عقد قرار داد ها و موافقت نامه های نا برابر بین دولتین.
نمایده دولت بریتانیه در این مذاکرات حاضر شد تا به بعضی خواسته های دولت افغانستان از جمله عقد پیمان دفاعی جواب مثبت ارایه دارد مشروط براینکه امیر از داشتن روابط مستقیم با روسیه صرف نظر نموده و نماینده گان انگلیسی نژاد دولت انگلیس را در کابل، هرات و یا قندهار بپذیرد. لاکن جانب افغانی از پذیرش نماینده گان دولت انگلیس در افغانستان معذرت خواسته و به این تقاضا انگلیس ها جواب رد داد.
از جانب دیگر امپراتوری روسیه تزاری در تلاش آن بود تا جانب شرق نزدیک (ترکیه) و غرب به پیشروی خویش غرض دسترسی به بحیره مدیترانه و آبنا های باسفورس و دردانیل ادامه داده و قدرت های بزرگ اروپایی آنروز انگلستان، آستریا- هنگری، آلمان و فرانسه برعکس خواهان آن بودند تا از پیشروی قوت های نظامی روسیه جانب غرب و دسترسی به بحیره مدیترانه جلو گیری نموده و ایشان را به عقب نشینی مجبور سازند. ازین رو روسها کوشش نمود تا از طریق آسیایی میانه و افغانستان به منافع انگلستان در هند ضربه وارد نموده و انگلستان را تحت فشار قرار دهد.
چنانچه در 1878م نیرو های روسی جانب ترکیه پیشروی نموده و قطعات نظامی بریتانیه در دهانه بحیره مدیترانه (آبنایی دردانیل) لنگر انداخت تا به روسها اخطار جدی داده تا دیگر پیشروی ننماید.
درعین حال جنرال کافمن (فرامانده روسی) نیروی بزرگ سی هزار نفری را در ترکستان روسی تهیه و در همان لحظه که جنگ در جبهه شرق نزدیک و غرب آغاز یابد، از طریق افغانستان ضربه اش را بر هند وارد نماید. غرض این منظور جنرال کافمن نامه ای به امیر فرستاد مبنی بر اینکه، تصمیم دارد تا هیئت را غرض مذاکره به کابل بفرستد. بلافاصله روسها در 18 جون همان سال هیئت را به ریاست ستالیتوف، با آنکه امیر ازین معامله راضی به نظر نمی رسید، به کابل فرستاد.
امیر تلاش نمود تا از ورود هیئت مذکور به افغانستان جلوگیری نماید ولی لجاجت و پررویی هیئت و کم جرآتی قوایی سرحدی افغان، موجب آن شد که هیئت داخل خاک افغانستان شود.
حین ورد هیئت روسی در کابل دولت روس در کنگره برلین (13جون- 13جولای 1878م) تحت فشار شدید قدرت های اروپایی با کسب بعضی امتیازات با انگلیسها آشتی نموده و کافمن به هیئت هدایت داد تا از عقد هر نوع قرارداد و تعهد با دولت افغانستان از طریق خدعه و فریب و نه بیان صادقانه اوضاع و علل واقعی خود داری نماید.
از جانبی هم هئیت روسی مسوده ای عهد نامه را به امیر ارایه نمود که هدف آن داشتن روابط دوستانه بین دو کشور و امداد نظامی روسیه با افغانستان در برابر نیروی ثالث بود.
داکتر یاوروسکی یکی از اعضایی هیئت استالیتوف در مورد مینویسد؛ «اگر هیئت وزارت مختار ما با آن اعتماد نامه و مکتوب رسمی جنرال کافمن نزد امیر افغانستان نرفته و آن مرد خوشباور را وادار به اجتناب از مراوده با دولت انگلیس نمی گرد، یقیننآ این جنگ که ما اکنون بصورت تماشی چی به سوی آن میبینیم هرگز صورت نمی گرفت.»
یقیننآ که با ورود هیئت روسی به کابل روابط دولت افغانستان با انگلیس رو به خرابی نهاده و آهسته آهسته قطع شد. هنگامیکه جانب لندن از اعزام هیئت روسی به افغانستان که آنرا ساحه نفوذ خود میشمرد به سن پترزبوزگ اعترض کرد وزارت خارجه روسیه از موضوع بی اطلاعی نمود.
لارد لیتن وایسرای هند حالا کاملا درک نموده بود که امیر از ایشان دوری گزیده و مکررآ از پذیرش هیئت انگلیسی برای بحث در مورد مناسبات دو کشور ابا میورزید.
کافمن به امیر گوشزد نموده بود، درصورتیکه او از امضایی یک پیمان دوستی با روسیه کناره گیری نماید، انها بطور فعال از برادر زاده اش که رقیب او بود و تحت حمایت روسها در ثمرقند زنده گی میکرد حمایت خواهد کرد. به این ترتیب استالیتوف وظیفه اش را انجام داد و چند تن از اعضایی هیئت را در کابل گذاشت تا بالای جزیات قرارداد کار نماید و خود با عجله به تاریخ 24 اگست کابل را به قصد تاشکند ترک گفت. قبل از عزیمت او امیر را از پذیرفتن هیئت انگلیسی نیز برحذر داشت و در عین حال از حمایت روسیه و در صورت ضرورت اعزام سی هزار نفر نیروی نظامی نیز به امیر وعده سپرد.
درین هنگام لارد لیتن بعد از اخذ هدایت از لندن، تصمیم گرفت تا هیئت را به کابل اعزام و درصورت ضرورت از استعمال قوا نیز کار گیرند.
در راس هیئت جنرال چمبرلین با یک افسر ارشد سیاسی مجرلویس کیوناری قرار داشت که با یک قطعه دوصد پنجاه نفری (ستالیتوف ریس هیئت روسی نیز همین تعداد عساکر را با خود آورده بود) همرایی میگردید. کیوناری با نزدیکترین پوسته نظامی افغان در تماس شده و اجازه دخول خواست ولی از جانب قوت های سرحدی ممانعت صورت گرفت. لندن تصمیم گرفت که قبل از لشکر کشی به افغانستان اولتیماتم نهایی صادر و از امیر خواست تا از برخورد غیر دوستانه شان با هیئت انگلیس رسمآ معذرت بخواهد. ولی زمانی اولتیماتم به تاریخ 20 نوامبر خاتمه یافته و از جانب امیر جواب دریافت نگردید. جنگ دوم افغان انگلیس عملا آغاز و لندن مصمم بود تا به سنت پیترزبورگ کاملا روشن سازد که برتانیه هیچ رقیبی را در افغانستان تحمل نخواهد کرد. در21 نوامبر که زمانی اولتیماتم نیز به پایان رسیده بود صدر اعظم وقت بریتانیه طی اعلامیه گفت که هدف از جنگ با افغانستان ایجاد سرحد علمی بجای سرحد عارضی میباشد.
نیروی سی و پنج هزاری فرنگی سرحدات افغانستان را از سه نقطه؛ دره خیبر، کرم و بولان ( ننگرهار، پکتیا و قندهار) عبور و بر افغانستان تجاوز نمودند. امیر با عجله به جنرال کافمن روسی رو آورده و از او تقاضایی کمک نمود ولی از جانب کافمن جواب رد شنیده و خواست شخصآ عازم سنت پیترزبوزگ شود تا در مورد کمک با تزار گفتگو نماید ولی از جانب روسها ممانعت صورت گرفت. بلاخره حوصله هیئت افغانی سر رفته و یکی از وزرایی هیئت همراه , جنرال راسگونوف روسی را مخاطب قرار داده گفت «شما چهل سال قبل طوفان مخوف را بر سر ما نازل کردید و آتش جنگ را بین دو کشور همسایه دامن زدید، اکنون باز همان نیرنگ دیرینه را به کار برده و میخواهید صحنه های خونین را از دور تماشا کنید.»
بعد ازین واقعه غم انگیز امیر در حالیکه کاملا درک مینمود که روسها او را فریب داده با کمال سراسیمگی و سرخورده گی در فبروری 1879م در بلخ درگذشت. بتاریخ 13 فبروری سال 1879م صدر اعظم بریتانیه به پارلمان آن کشور چنین بیان داشت؛ هدف ما از حمله بر افغانستان با آنکه تجاوز خوانده میشود ولی ما عملا صاحب سه شاهراه عمده ورودی به هندوستان میباشیم و هندوستان را به قلعه مستحکم مبدل ساختیم.
کیوناری با نوشتن نامه تسلیت به یعقوب خان به پایان دادن به جنگ و عقب کشیدن نیرو های بریتانیه از قلمرو افغانستان شرایط بسیار سنگین را پیشنهاد نمود. این شرایط شامل واگذاری سیاست خارجی افغانستان، مواقفت امیر جدید برای اقامت هیئت بریتانیوی در کابل و هر جای دیگر کشور و واگذاری سرزمین های اصلی افغانستان درجوار سرحد هند به برتانیه به شمول دره خیبر را در بر داشت. یعقوب خان بعد از دریافت پیشنهاد به بیشترین مطالبات انگلیسها موافقه نمود. درمقابل او تضمین از حمایت انگلیس ها در برابر حمله روسها و شصت هزار پوند را به حیث معاش مستمری، بدست آورد.
قرار داد گندمک که متن آن قبلا توسط انگلیس ها آماده شده بود، ذریعه امیر در قریه گندمک جایی که چهل سال قبل عساکر فرنگی توسط غازیان افغان به کلی ازبین رفته بودند با وجود خشم و نفرت اکثریت افغانها به امضا رسید. که در تاریخ افغانستان لکه ننگ شمرده شده و جسم نازنین کشور ما را پارچه پارچه نمود (26 می 1879م). کیوناری به حیث اولین نمایده سیاسی بریتانیه در سر زمین افغانها بجای سرویلیم مکناتین که در زمستان 1841م تعین شده بود، مقرر گردیده و بر اساس این قرارداد افغانستان رسمآ به یک کشور تحت الحمایه (Protectorate) انگلستان مبدل و درسیاست خارجی اش کاملا وابسته به دولت انگلیس گردید.
به موجب این قرارداد ولایت سیالکوت و علاقه فوشنگ الی کوه کوژک، علاقه کرم الی سرحد جاجی تا گوشه مشرقی (هفت چاه) و لندی کوتل به انگلیس واگذار شد.
همچنان قابل ذکر است که علاقه کرم، پشین و سیبی طور امانت و موقت به انگلیس ها واگذار شده و توقع مستردی دوباره آنها را داشتند و نیز در متن قرار داد ده ماده ای گندمک تذکار یافته بود که مالیه این مناطق به دولت افغانستان سپرده خواهد شد. و تنها اداره این مناطق به دولت بریتانیه غرض حفظ هند برتانیوی واگذار شده است.
ملکه ویکتوریا که مسایل آسیایی میانه و امور هند را از نزدیک تعقیب مینمود بسیار مسرور بود ازینکه مشاهده مینمود که چگونه تزار الکساندر امپراتور روس را از عرصه خارج کرده بود.
با آنکه مبارزه غرض تسلط بر مرکز افغانستان به پیروزی انجامید ولی جنک تا هنوز از پایانش بسیار فاصله داشت. چنانچه مدتی انگلیسها در افغانستان باقی ماندن ولی کشور بدون اداره کننده و زمامدار بود، امید واری غرض احیایی مجدد صلح بسیار دور به نظر میآمد. چیزی عمده این که افغانستان از دور نمایی که انگلیس ها میتوانستند به آن به حیث یک مانع قوی در برابر تجاوز روسیه به هندوستان نگاه کنند نیز دور به نظر میرسید. نتیجه آن شده که لیتن با چنین اقدامات اش مخالفت افغانها را بر ضد فرنگی ها بر انگیخت. هنگامیکه وایسرا مایوسانه دست و پا میزد و وضع روز به روز وخیم تر شده و از کنترول خارج میشد، ناکهان یک راه حل ممکن پدیدار گردید که تا آنوقت کاملا غیر منتظره بود. عبدالرحمن خان نواسه امیر دوست محمد خان، پسر محمد افضل خان و برادر زاده امیر شیر علی خان که دوازده سال در تحت حمایه جنرال کافمن با دریافت معاش مستمری از تزار روسیه در ثمرقند در تبعید زنده گی مینمود ادعایی تاج و تخت کابل را کرد. کافمن از عبدالرحمن خان تقاضا نمود تا قبل ازینکه انگلیسها کسی را در کابل به جای یعقوب خان که در پناهی انگلیس ها به سر میبرد نصب نماید، او منحیث مدعی تاج و تخت وارد میدان شود. ظهور ناگهانی او در صحنه سیاسی افغانستان به حیث مدعی تاج و تخت موجب گردید تا لندن و کلکته در مورد به سرعت فکر کنند.
بنآ تمام سوالات مبنی بر اشغال دایمی افغانستان، با بهای تلفات جانی و مصارف گزاف پولی و نفرت افغانها از اشغالگران خارجی رد گردیده و تفاهم عمومی مبنی براین بود که کشور مذکور باید تجزیه گردد. ولی این موضوع نیز عملا مشکلات فراوانی را غرض امنیت هند برتانیوی در بر داشت و نیز امکان آن میرفت که دشمن بالقوه دیگری (روسها) برآن تسلط یابد.
لذا دولت بریتانیه تصمیم بر آن شد تا به جای مخالفت از ادعایی عبدالرحمن خان که تحت حمایه روسیه بود پشتیبانی نماید. زیرا عبدالرحمن خان با انتباع از اسلاف خود (امیر دوست محمد خان و شیر علی خان) که در موارد مختلف علی الرغم وعده های روسها مایوس شده و سقوط نموده بودند درس عبرت گرفته بود. عبدالرحمن خان تحت شرایط چون؛ پذیرش یک نفر نماینده مسلمان هند برتانیوی و اینکه با هیچ قدرت خارجی دیگری به استثنای برتانیه روابط قایم ننماید و نیز جانب برتانیه در امور داخلی او مداخله ننموده به امارت دولت افغانستان پذیرفته شد (22جولای 1880م). امیر کوشش مینمود تا خود را به حیث دوست دولت برتانیه نشان ندهد تا مبادا مردم افغانستان او را نیز مانند شاه شجاع دست نشانده انگریز ها نه نامند. ولی موردی دیگری که به تقویت پایه های امیر کمک مینمود این که انگریز ها واقعا نسبت فشار های زیادی غازیان و مجاهدین ملی افغان میخواستند افغانستان را ترک گویند، که ناگهان قرعه فال به نام عبدالرحمن خان برآمد. طوریکه اشاره شد انگریز ها بنا بر موارد ذیل ضرورت خروج سریع نیروهای شان را از افغانستان مطرح نمودند؛
– اصول اخبار وحشت ناگ از سرنوشت هیئت سیاسی و نیرو های نظامی انگلیس ها در کابل و فتح قندهار توسط غازی ایوب خان پسر کاکا امیر عبدالرحمن خان بود که بر علیه «فرنگی های کافر» اعلان جهاد نموده و اخراج فوری آنها را ازافغانستان تقاضا مینمود. اصول اخبار جهاد قندهار فقط شش روز بعد از اعلان امارت عبدالرحمن خان به انگریز ها مواصلت نمود. اعلان جهاد علیه فرنگی های کافر اساسا از هرات جای که مجاهد ملی غازی ایوب خان اداره آن را بدست داشت منشآ گرفت. ایوب خان یک فرمانده بر قدرت و در جنگ های معاصر وارد بود. نتیجه جنک میوند برای انگلیس ها یکی از بدترین شکست های بود که تا آنزمان در آسیا ندیده بود (27 جولای 1880م).
– تغیر حکومت در بریتانیه، توریها به شدت شکست خورده بودند که عمدتا به خاطر بحران افغانستان بود و لبرال های گلادستون یک بار دیگر بعد از شش سال دوباره به قدرت رسیدند. حتی توری ها قبل از شکست حکومت شان تصمیم داشتند تا هرچی زودتر قوایی شان را از افغانستان جارج سازند. گلادستون یقین داشت که؛ سیاست پیشروی صرفآ روسها را تحریک مینمایند تا عمل مشابه را انجام دهند.
بلاخره دولت برتانیه تصمیم گرفت که بخاطر مداخله کمتر در امور افغانستان و تشویق بیشتر افغانها غرض مقاومت در برابر روسها باید قندهار را تخلیه نمایند. به این ترتیب برتانیه نتوانست قطعات اش را در کابل، قندهار و نقاط دیگر کشور حفظ ولی توانست تا جلو نفوذ روسیه را در کابل طوری دردناک آن بگیرد و افغانستان را به حیث یک کشور حایل (Buffer) با در پیشگیری سیاست تجرید تحت اداره یک زمامدار دوست کنترول نماید.
ادامه دارد