به ادامه گذشته
طوریکه گفته باعقدقراداد( 1814م) بین دولت فارس وانگلیس ُ فارسیان تصور مینمودند که این عهد نامه
متوانندایشانرادربرابرتعرض آینده روسیه تزاری مصؤن نگهدارد ’ ولي برعكس موقعيكه درسال 1827م روسيه تزاري برفارس كشكركشي نمودودولت انگلستان به بهانه مختلف از ایشان دفاع ننمود , دولت فارس مجبورأ معاهده خجالت آوری دیگری را بنام « ترکمن چای » باروسیه امضا ومتباقی سرزمین های قفقاز را تادریای «ارس» به روسها واگذار شد. بعدازین واقعه دولت فارس به این نتیجه رسید که ؛ دوستی بادولت انگلیس بدردبخورنبوده ویگانه راه نجات نزدیکی بادولت روسیه تزاری میباشد .
روسها درمغزودماغ شاه فارس این نظریه غلط واشتباه آمیزراتزریق مینود که ؛دولت فارس میتواند اراضی ازدست رفته خویش در قفقازراازطریق حمله وپیشروی به جانب همسایه شرقی اش یعنی افغانستان جبران نماید.
بالاخره دولت فارس در سال 1837م باتشویق وحمایه روسها درراس یک اردوی بزرگ ومجهزباتوپ خانه وسلاحهای ثقیل که صاحب منصبان فراسوی وافرادوقطعات عسکری روسی نیزدران شامل بودندازسرحدافغانستان عبور نموده وبرشهرزیباوباستانی هرات عزیزحمله واین شهر ا در محاصره کشیدند.که این وضع نه (9)ماه بطول انجامید.مدافعین دلیریکجاه بامردم شریف ووطن پرست هرات تحت قومانده وزیر یارمحمدخان به مقاومت برخاستند.درماه اپریل 1838م نماینده دولت انگلیس در فارس به قرارگاه نظامی شاه فارس دربیرون از شهرهرات رفته واورابه ترک عملیات نظامی ومصالحه با افغانهاترغیب نمود .درابتدا جانب فارس موضوع را پذیرفته ولی متعاقبأ نماینده دولت ر وسیه « سیمونوویچ » به قرارگاه نظامی رسیدونظرشاه فارس راتغیردادکه بعد شاه فارس حمله بزرگ را برشهرهرات براه انداخته ونیروهای افغان نیز به
دفاع مردانه هرمترمربع پرداختند.سرانجام نیروهای متجاوزراشکست داده وشهررا ازلوس دشمن پاک کاری نمودند.
ازجانب هم دولت انگلستان نیزقوتهایش را از راه بحیره عرب به جزیره « خارک» فرستاده وبه شاه فارس اخطاردادکه ؛ هرگاه فارس ازعملیات نظامی برشهرهرات صرف نظرننماید, درانصورت از جانب انگلستان به عملیات بزرگ نظامی مواجه خواهند شد.ازینروشاه فارس بتاریخ 9 سپتمبر1838م ازمحاصره هرات دست کشیده ومأیوسانه وسر افگنده با قوایش عقب نشینی نمود . ولی باانهم ازماجراجوییهاو دست درازیها برحریم مقدس افغانها روگردان نبود .
طوریکه اشاره شد درعقب این همه دسایس دست روسها بوده و«خرسهای قطبی » باکشیدن دست نوازش بر «گربه فارسی » ,« گربه ها» جرات نموده تا برحریم کشورتجاوز وبسوی هرات عزیز پیشروی نمایند.
باقرارگرفتن هرات بدست فارسیان , روسها یک موقعیت مهم جغرافیایی وجیواستراتیژیک را درغرب افغانستان بدست میاوردند که در انصورت منافع سنت پترزبرگ تنها به هرات محدود نشده بلکه قندهار وکابل نیز در یک موقعیت خطرناک قرار میگرفت . همچنان درنزد مسولین انوقت دولت انگلیس
یک تصوری دیگری نیزبوجودآمده بود که ؛ هرگاه روسها امیر افغانستان را بنابر وعدۀ کمک درتصرف دوباره پیشاور ازاشغال رنجیت سنگ بسوی خود بکشاند , بدون شک روسها به موفقیت بزرگ غرض دسترسی به هند نایل میشوند .
بهرحال طوریکه قبلأاشاره شد دولت فارس بنابر تشویق روسیه ازهرات دست بردار نبوده ودر سال 1856م بار دیگر بر هرات لشکرکشی نمود که این ماجرا جویی ها ودست درازی هاسبب تشویش بیشتر دولت انگلستان غرض حفظ هندبرتانیوی شده که این بار نیز علاوه برمقاومت ودفاع دلیرانه , دلیران هرات دولت انگلیس نیز ازرا بحیره عرب به بندربوشهروجزیره خارک حمله نموده وقوای فارس راشکست داد.دولت فارس مجبورأ معاهده مؤرخ 4مارچ 1857مبنی براینکه ؛ « …پادشاه فارس موافقه میکندکه ازهرگونه ادعای حاکمیت برشهر هرات افغانستان صرف نظرنموده وازمداخله در امورداخلی افغانستان خودداری مینماید. », درپاریس عقدنمود.بالاخره امیردوست محمدخان درسال 1861م غرض انضمام دوباره هرات به مرکز , بران ولایت لشکرکشی نموده وان شهررا دوباره ضم دولت مرکزی وحدود قدیم افغانستان نمود , که ازجانب دولت انگلیس نیزدرموردکدام مخالفت صورت نگرفت.
اززمان سقوط امپراطوری بزرگ درانی که توسط احمدشاه بابا دراوسط قرن هجده هم میلادی بنیادنهاده شد (بعدازوفات تیمورشاه – 1793م ) افغانستان در مرکز جنگهای لاینقطع قدرت (بین پسران تیمورشاه، برادران سدوزایی وبارکزائی الی سقوط سلسله سدوزایی بدست پسران پاینده محمدخان غرض انتقام خون برادر (وزیرفتح خان) وبعدبین خودبرادران بارکزایی غرض گرفتن قدرت ) , قرارگرفت . تاانکه دوست محمدخان درمسجدعیدگاه کابل (1836م ) اعلان امارت نموده وخطبه بنام اوبعنوان امیر کابل خوانده شد. درین مدت قریب چهل سال که بنام دوره فتور ثبت تاریخ افغانستان میباشد , افغانستان حدودوقلمرو قبلی دورۀ احمدشاهی خویش راازدست داده , از روندپیشرفت وترقی بازمانده , اقتصادکشورکه متکی به زراعت ومالداری بودضربات خوردکنندۀ برداشته ومملکت ازتماس باسایردول جهان محروم وهریک ازبرادران سدوزایی وبارکزایی وحکمرانان ولایات که خودرامرکزقدرت می پنداشتند طورانفرادی غرض حفظ وبقای خویش بایکی ازکشورهای همسایه ویا هند برتانیوی تماس وارتباط قایم مینمودند.
بااستفاده ازین اغتشاشات وهرومرج داخلی وضعف اداره دولت مرکزی افغانستان ,رنجیت سنگ طرف غرب پیشروی نموده پنجاب را تاپیشاور ازان خود ساخت .
دوست محمد خان بعدازانکه در کابل ملقب به « امیرالمؤمنین » گردید (1836م) , برضدسکها اعلان جهادکرد.
سلطامحمدبرادرامیرکه بحیث حکمران پسشاور ایفای وظیفه مینمود ازجنگ دست کشیده وطبق پلان جواسیس انگلیس خودرا به رنجیت سنگ تسلیم کرد.ازین تاریخ ببعد اراضی غرب دریای سندالی دره خیبر ازپیکرزیبای وطن نازنین ماجدا وتلاشهای امیر و فرزند قهرمان وطن وزیرمحمد اکبرخان نیزبی نتیجه ماند.
زیراانگلیسها دره های استراتیژیک کوهای سلیمان راطبق پلان استراتیژیست های نظامی دولت انگلستان وطرفداراتیوری سرحدعلمی (Scientific frontier) غرض دفاع از هند برتانیوی بکاربردو یکسال بعدازجنگ اول افغان وانگلیس (1843م) سندرامتصرف ودوسال بعدان پیشاوررانیزازحکمران پنجاب به تصرف خویش دراوردند.
بهرحال امیرغرض الحاق دوباره پیشاور( ازتسلط رنجیت سنگ) ازدولت انگلیس وروسیه تزاری طالب کمک شد، دولت انگلیس اولین هیئت را به رهبری برنس ( 1836 – 1837م )به کابل فرستاد .ازجانب هم نماینده دولت روسیه « ویتکوویچ » نیزبه کابل رسید(1838م).
امیرتوقع داشت درصورتیکه دولت انگلیس دربازگردانیدن اراضی غرب دریای سندبه اویاری رساند, وی همکارودوست خوب دولت انگریزباقی خواهدماند.ازجانب هم برنس نماینده دولت انگریز قبلأ به امیرهوشدارداده بود که، انهانسبت به پیمان که بارنجیت سنگ بسته اند متعهدمیباشندو «لارداکلند»وایسرا هند با هر نوع معامله و سازش با امیر که موجب رنجش رنجیت سنگ شودمخالف است.
بتاریخ 20 جنوری 1838م بعدازمذاکرات طولانی گورنرجنرال هندبرتانیوی شخصأ به امیر چنین نوشت؛ به این امیدواری که شاید بریتانیا بر رنجیت سنگ فشار بیاورد تا پشاور را دوباره به امیر واگذار کند کاملآ وداع گوئیدو هر نوع مفکوره دوباره به دست آوردن پشاور را از سر بیرون کنید. نامه مذکور که بسیار توهین آمیز بود، طوری تنظیم گردیده بود تا غرور امیر را جریحه دار سازد، زیرا گورنر جنرال از موضوع کاملا آگاه بود که نماینده روس به کابل رسیده است. لذا به امیر دوست محمد خان هوشدار داد تا از هر نوع معامله با روسها بدون توافق قبلی انگلیس خود داری نمایددر غیر بریتانیا خود را مکلف نمی داند تا جلو پیشروی اردوی سیک را بگیرد .همچنان گورنرجنرال طی نامه به امیر نوشت؛ در صورتیکه امیر با روس و یا هر قدرتی دیگری که ضد منافع انگلیس باشد دست دوستی دراز نماید در آنصورت، بزودی از تخت کابل برآنداخته خواهد شد. همینطور لارد اکلندبه برنیس هدایت داده بود که از امیر تقاضا نماید تا طی نامه رسمی عنوانی رنجیت سنگ از ادعای خود بر پیشاور منصرف شود.
در 21 اپریل 1838م امیر دوست محمد خان نماینده روسها را با اعزاز، اکرام و اظهار دوستی در بالاحصار کابل (قصر شاهی) پذیرفت. دولت انگلیس بعد از ملاقات امیر با نماینده دولت روسیه تزاری در لندن و کلکته به این نتیجه رسیدند که دیگر امیر با روسیه نزدیک شده و قرعه اش را با روسها انداخته است. لذا دولت انگلیس تصمیم گرفت که کاری دولت افغانستان را یکباره، تمامآ حل نماید. ازینرو تصمیم برآن شد تا بر افغانستان لشکرکشی نموده و او را با جبر و اکراه از تخت کنار آورده و با عنصر بیشتر طرفدار انگلیس تغویض نماید. دولت انگلیس در افغانستان دو کاندید غرض احراز تخت شاهی داشت (کامران و شجاع)، لذا دولت انگلیس به این فیصله رسید که شجاع یکجا با رنجیت سینگ غرض بر انداختن امیر دوست محمد خان دست به کار شود. درعوض شاه شجاع غرض حفظ تاج و تخت از تمام ادعای خود بر پیشاور منصرف گردد، سپس قطعات منظم اردوی انگلیس یکجا با لشکر رنجیت سینگ و شاه شجاع به سوی افغانستان مارش نمایند.
شاه شجاع که درین وقت برای استرداد تاج و تخت به قبول هرگونه سفالت و پستی حاضر بود. بتاریخ 12 مارچ 1834م اولین معاهده اش را که هیچ گونه حیثیت حقوقی نداشت در 14 ماده با رنجیت سینگ عقد نمود. شجاع در معاهده منعقده تمام کشمیر، پنجاب، سند و اراضی اتک و پیشاور را تا خیبر به رنجیت سینگ گذاشت، ولی معاهده چون تنها بین رنجیت سینگ و شجاع بود و انگلستان از آن منفعت نمیبرد لذا طرف قبول انگلیس واقع نشد. و متعاقب آن معاهده لاهور (26 جون 1838م) بین گورنرجنرال هند بریتانیوی، رنجیت سینگ وشجاع در سمله بتاریخ (25 جولای 1838م) به امضاء رسید. طبق اعلامیه سمله تصمیم برتانیه غرض برانداختن جبری امیر دوست محمد خان از سلطنت و تعویض او با شجاع علنی شد و امیر دوست محمد خان انسان کله شخ و غیر قابل اعتماد دولت انگلیس معرفی گردید. درین معاهده گورنر جنرال هند برتانیوی و رنجیت سینگ شخصیت های حقوقی ولی از جانب افغانی شجاع شخص فاقد صلاحیت حقوقی و فراری به حساب میآمد.
به هر حال معاهده لاهور را از جانب لارد اکلند، مکناتن به نماینده گی از جانب هند برتانیوی در 18 ماده امضاء نمود. شاه شجاع در مقابل امداد تاج و تخت افغانستان وعده داد تا از تمام اراضی افغانستان در دامنه کوه های سلیمان (تا ماوراء دره استراتیژیک خیبر و بولان) دست بردارد و بعد از تحصیل تاج و تخت مبلغ دولک روپیه باج را نیز با پینج هزار لشکر سالانه قبول نمود تا به رنجیت سینگ تحویل دهد و با هیچ دولت دیگری که مخالف دولت انگلیس باشد، عقد مودت ننموده و روبط سیاسی برقرار ننماید. با این عهدنامهء عجیب دولت انگلیس به قومندانی سرجانکین شجاع را با خود گرفته و در فبروری 1839م از راه سند و بولان بر قندهار حمله نموده و شجاع را بر تخت شاهی قندهار نشاند. درقندهار مکناتین از شجاع تعهد گرفت که قطعات دایمی انگلیس را با یک نفر نماینده سیاسی شان در افغانستان بپذیرد و به این اساس دولت انگلیس غرض حفظ هند برتانیوی طبق اندیشه های بازی بزرگ، به قمار خطرناک سیاسی دست زد و بتاریخ 17 اگیست 1839م شجاع را به پادشاهی رساند.
گورنر جنرال هند که از جمله طرفداران سیاست پیشروی (Forward Policy) دولت انگلیس بود میگفت؛ «… افغانستان را بگیرید و به مربوطات انگلیس تبدیل نمائید… اگر روسها تلاش نمایند تا آنها را روسی سازند، ما باید مواظب باشیم تا آنها را بریتانیوی باشند…»
لارد اکلند اعلان نمود: «برنیس مدتی زیاد را در کابل برای مذاکره بی ثمر سپری نمود. در نتیجه واضح شد که امیر با نقشه های جاه طلبانه و بلند پروازانه اش که به امنیت و صلح سرحدات هند برتانیوی صدمه وارد مینماید اعتراف نموده و به صراحت از پیشبرد نقشه هایش دفاع نموده است، که هر نوع کمک خارجی را غرض تصرف دوباره اراضی غرب دریایی سند (پیشاور الی دره خیبر) میتواند مطالبه نماید. از مدتی که امیر در کابل به قدرت رسیده، کدام امیدی برای اینکه در همسایگی ما آرامش حفظ گردد و منافع هند برتانیوی از دست اندازی مصئون باشد، دیده نمی شود.»
البته روشن بود که امیر از روسها طالب کمک گردیده ولی گورنر جنرال به احتیاط از ذکر نام روسها خود داری مینمود.
طوریکه فوقآ ملاحظه شد دولت انگلیس غرض جلوگیری از تصرف دوباره پیشاور توسط امیر افغانستان، به کشور لشکر کشی نموده و به این اساس جنگ اول افغان و انگلیس را بر افغانها تحمیل و اراضی غرب دریایی سند را که دارای اهمیت خاص جیواستراتیژیک و جغرافیایی میباشد به سان دیوار مستحکم حفاظتی هند برتانیوی به کار برد و از پیکر وطن عزیز ما جدا نمود.
ازجانبی هم جنگ اول افغان انگلیس حیثیت مانور بزرگ نظامی را داشته و دولت انگلیس میخواست تا به روسیه تزاری نشان دهد که از تعرض به منافع شان خود داری نمایند. ولی شکست اردوی انگلیس در افغانستان ضربهء سختی به غرور و حیثیت امپراتوری بزرگ وقت روی زمین که ادعا داشتند «آفتاب در قلمرو شان غروب نمی نماید» وارد نموده که نمیتوان آنرا با شکست روسها در خیوا مقایسه کرد.
در سال 1841م زمانیکه دولت برتانیا در افغانستان شکست خورد، انگریز ها با حاکم بلوچستان (خان قلات – میرنصیرخان) که از بابت خانه جنگی رنج میبرد در یک اتحاد دفاعی درآمد، که طبق مواد این موافقت نامه خان قلات منطقه بولان و گارنیزیون نزدیک به شهر کویته را طور دوامدار به برتانیه واگذار شد و هند برتانیوی الی سال 1875م ـ آنجا را به مرکز بزرگ نظامی طبق اندیشه های سرحد علمی مبدل ساخته و کوتل کوژک را نیز سنگر بندی نمود و چنانچه ملاحظه شد یکی دیگر از اثرات نا گوار این بازی غرض تسلط بر مناطق سوق الجیشی و جیواستراتیژیک تسخیر ولایت بلوچستان و تقسیم آن به دوقسمت (فارس – هندبرتانیوی) و جدایی کامل آن از بدنهء زیبایی کشور عزیر ما افغانستان میباشد. این ساحه نیز حیثیت کمربند حایل حمایتی هند برتانیوی طبق اندیشه سرحد علمی (Scientific Frontier) به حساب میآمد و چنانچه اشاره شد در سال 1870م طبق هدایت دیزرائیلی صدراعظم وقت انگلیس نه تنها بلوچستان، بلکه افغانستان نیز شامل اتحاد دفاعی انگریز ها گردید.
به هر حال جنگ اول افغان انگلیس تا یک مدت تادیب بود برای برتانیه و روسیه که به ماجرا جویی های شان در آسیایی میانه ادامه میدادند. بعد از این واقعه مشوره های بسیار محتاطانه را به کار میبردند، چنانچه از جانب لندن به گورنر جنرال هند برتانیوی کوش زد شده بود، برای اینکه روابط دوستانه با کابل حفظ گردد، به هیچ قیمتی در امور داخلی افغانستان مداخله ننماید. پس از چندین دهه تعقیب سیاست جنگ و تجاوز هردو قدرت به فکر آن شدند تا به تعین، تحکیم سرحدات و تقسیم ساحه نفوذ شان به اندیشند. ازینرو تزار نیکولای اولین کسی بود که شخصآ در تابستان 1844م از انگلستان بازدید رسمی نمود. تزار بر سلسله ملاقات هایش با صدراعظم وقت انگلیس (سررابردپیل) و وزیر خارجه اش (لارد امردین) اطمینان داد که او تنها صلح میخواهد و بیشتر ازین قصد کدام پیشروی در آسیایی میانه نداشته و هیچ گونه نظری جانب هند برتانیوی ندارد.
درعین حال در انگلستان این نظریه قوت میگرفت که غرض حفاظت از هند برتانیوی باید تیوری سرحد علمی (Scientific Frontier) مورد تطبیق قرار گیرد.
طبق مواد این سیاست انگلستان غرض حفظ هند برتانیوی تمام دره های کوهای سلیمان (خیبر، پیوار، پاره چنار، توچی، کرم، گومل و کوژگ) را کاملا تسخیرو به سنگرها و مواضع مستحکم نظامی مبدل نموده تا هرگاه برهند حمله گردد، ازین مناطق به دفاع پرداخته شود.
همینطور یک تعداد از انگلیس ها به این نظر بودند تا با دولت روسیه به توافق رسیده و ساحه نفوذ دو امپراتوری معین گردد. همچنان در بین دو امپراتوری منطقه حایل (Buffer) بوجود آید که خارج از ساحه نفوذ روسیه و برتانیا بوده و هیچ یک ازین دو امپراتوری در آن مداخله ننمایند تا از اصطکاک و رویارویی آنها جلوگیری به عمل آید. دولت انگلیس علاقمندی بیشتری به کشور حایل داشته و خواهان آن بود تا سیاست کشور حایل را با سیاست تجرید پیوند دهند ولی هیچگاه نمی خواست طور رسمی از موضوع یادآور شده و کوشش میشد تا روسها درین مورد رسمآ پیشقدم گردند. روسها در اوایل نمیدانستند که کشور حایل در کجا به میان آید و انگریز ها نیز موضوع را که هدف نزد شان معین بود، توضح نمی دادند تا آنکه روسها را به نظر خویش قانع ساخته بعد بر موضوع روشنی انداخته و از افغانستان منحیث کشور حایل (Buffer) نامبردند.
در سال 1869م وزیر خارجه برتانیا با سفیر روسیه در لندن ملاقات و حین صحبت بر مسایل آسیایی میانه از موجودیت منطقه بیطرف یا (Neutral) در بین دو امپراتوری یاد آور شد تا بنا بر موافقه هر دو کشور به میان آید و خارج از ساحه نفوذ دو امپراتوری باشد. همچنان وزیر خارجه برتانیا به سفیر روسیه یاد آور شد که، دولت برتانیا هیچ خطری را از جانب روسیه به سرحدات هند برتانیوی احساس نمی نماید، ولی با آن هم موجودیت منطقه بیطرف بین روسیه تزاری و برتانیا که؛ آزادی، امنیت و بیطرفی آن ساحه از جانب هر دو امپراتوری تضمین گرددبهتر خواهد بود.
درین دیدار سفیر روسیه با وزیر خارجه انگلستان موافقه نموده و از موضوع رسمآ به سن پیترزبورگ خبر داد، دولت روسیه طی نامهء به سفیر خویش در لندن در مورد موافقه نموده و افغانستان را خارج از ساحه نفوذ خویش خواند. به این ترتیب لندن به هدفی دست یافت که میخواست آنرا رسمآ از جانب رقیب خویش بشنود.
ازجانبی هم غرض به وجود آمدن ساحه بیطرف ضروری به نظر میآمد تا اولآ سرحد بین دولت افغانستان و امارت بخارا که تحت اثر دولت روسیه تزاری بود تعین و مشخص گردد. در ماه اکتوبر سال 1869م وایسرای هند برتانیوی نماینده خویش را به مرکز روسیه تزاری (سن پیترزبورگ) فرستاد تا با احتیاط تمام در مورد منطقهء بیطرف با روسها صحبت نموده و شرایط سه گانه ذیل را به آنها پیشنهاد نماید؛
1- تمام زمین های موجود که همین اکنون تحت تصرف دولت افغانستان (امیرشیرعلی خان) قرار دارد جز خاک افغانستان شمرده شود.
2- امیر افغانستان باید غرض نفوذش به خارج از ساحه موجوده اش کوشش ننماید.
3- امپراتوری روسیه باید از نفوذ خویش کار گرفته و کوشش نماید تا امیر بخارا را از حمله و تجاوز به سرزمین افغانی وادارد.
چنانچه گفته شد دولت روسیه در سال 1869م اصولا موافقه نمود که افغانستان جز منطقه بیطرف و خارج از ساحه نفوذ روسیه شناخته شود. بعد ازین موافقت نامه دولت انگلستان در سدد آن شد تا حدود شمالی افغانستان را با موافقت روسها تعین کند.
پامیر به حیث گره یا عقده ای جیالوژیکی نتنها سلسله کوه های هندوکش، قراقرم و تیان شاه را با هم اتصال داده بلکه سه امپراتوری وقت (روسیه تزاری، انگلستان و منچورها) نیز با هم وصل مینمود و اقوام که در اطراف «بام دنیا» زنده گی مینمایند بطور عموم از محلات اسکان، اشجار و دسترسی به سبزیجات محروم میباشند. گذشت ازین منطقه پر برف و یخ بندان خیلی دشوار بوده و دربرابر یک اردوی مدرن و مجهز با سلاح های ثقیل به حیث سد نفوذ نا پذیر تلقی میشد، ولی دیگر عبور ازین ارتفاعات نیز امکان پذیر گردیده بود زیرا گارنیزیون روسیه تزاری در منطقه خوقند جابجا گردیده و میتوانست از آنجا به سوی معبر های کشمیر حرکت و جانب هند مارش نمایند. آنها میدانستند که آسیب پذیر گذرگاه، گذرگاه بروغیل و اشکاشم بوده که صد میل دور در شمال غرب کالگیت قرار دارد. با وجودیکه دو کوتل مذکور از نزدیکترین پایگاه های برتانیه و روسیه تزاری یک اندازه فاصله داشتند ولی تقرب از شمال نسبت به جنوب اسانتر بود. در جریان رقابت و بازی بزرگ بین دو قدرت وقت گزارش ها میرسید که روسها یقیننآ با در نظر داشت مواضع مستحکم، ساختمان اراضی و توپوگرافی محل برنده خواهند شد. آنها با عبور از کوتل بروغیل میتوانند از طریق چترال خود را به سرحد هند برسانند. پامیر را انگلیس ها دروازه عقبی هند برتانیوی نامیده و درصورتیکه نیروهای روسی کاشغر را اشغال نمایند این ساحه بیشتر آسیب پذیر خواهد بود. علاوتآ انگلیسها میدانستند که بین کاشغر و افغانستان 50 میل فاصله وجود دارد و روسها بعد از تصرف خو قند میتوانستند ادعا نمایند که این مناطق نیز به انها تعلق دارد. درینصورت تقرب روسها به افغانستان و شمال هند نزدیک و نزدیکتر میشد. طول این دهلیز بیش از سه صد کیلومتر بوده و به اساس موافقت نامه سال 1895م بین برتانیه و روسیه به حیث منطقه حایل به افغانستان سپرده شد تا از برخورد و رویارویی دو امپراتوری جلوگیری به عمل آید. مشکل اساسی هم زمانی ایجاد شد که روسها (امیربخارا) بدخشان و واخان واقع در جنوب دریایی آمو (آموی علیا) را جز خاک افغانستان نه شمرده بلکه آنرا جز خاک امیر بخارا میشمردند. دولت افغانستان آن قسمت های از روشان و شغنان را که در جانب راست دریایی آمو موقیعت دارد جز خاک خود میشمرد.
آخرالامر با آنکه مسئله تعین سرحدات شمال افغانستان بین دولت افغانستان و روسیه تزاری طوری کامل حل نگردیده بود ولی دولتین برتانیه و روسیه تزاری به موجودیت یک کشور حایل (افغانستان) به موافقه رسیدند. ولی با آن هم تطبیق تیوری حایل بالای این کشوربین دو امپراتوری باز هم صادقانه نبوده، چنانچه روسها نماینده خویش استالیتوف را به دربار امیر افغانستان (شیرعلی خان) فرستاده و دولت برتانیه که آنرا مذاخله مستقیم در ساحه نفوذش و خطری غرض امنیت سرحدات هند برتانیوی تلقی نموده که بلاخره دولت انگلیس در سال 1879م باز بر افغانستان لشکر کشی نمود.
چنانچه قبلا اشاره شد بعد از ملاقات های مسلسل بین سن پیترزبورگ و لندن (1869م الی 1873م) بدون آنکه مدعیان اصلی یعنی دولت افغانستان و امارت بخارا از موضوع تعین سرحدات آگاه باشند دولتین روس و انگلیس در سال 1873م به این فیصله رسیدند که؛ افغانستان از روشان و شغنان و بخارا از بدخشان و واخان صرف نظر نماید و دریایی پنج از سرکول در شرق تا نقطه اتصال آن با دریایی کوکچه و از آنجا تا گذر خواجه سالار در سر راه بلخ (ترکستان افغانی) و بخارا را که در آنجا دریایی مذکور به طرف شمال غرب دور میخورد، سرحد دو کشور شناخته شود.
از خواجه سالار به طرف غرب چنین فیصله شد که خط سرحدی به طرف غرب الی سرحد ایران امتداد یابد بطوریکه آقچه، سرپل، میمنه، شبرغان و اندخوی شامل خاک افغانستان بوده و مرو و اراضی ترکمن نشین اطراف آن خارج از خاک افغانستان میباشد.
این موافقت نامه بتاریخ 31 جنوری 1873م بین دو دولت فوق الذکر صورت گرفت، دولت انگلیس از این موافقت نامه دو هدف ذیل را در سر داشت:
– سرحد شمال افغانستان را که منحیث کمربند حفاظتی هند برتانیوی شمرده میشد بنا بر موافقت دولت روسیه تعین و امکان تعرض دولت روسیه تزاری را در ساحه نفوذش به حد اقل تقلیل بخشید.
– دولت روسیه تصدیق نمود که افغانستان خارج از ساحه نفوذش بوده یعنی ساحه نفوذ دولت برتانیه میباشد.
اما جانب روسیه منافع ذیل را از این موافقت نامه حاصل مینمود؛
– قبل از همه روسها ترس از آن داشتند تامبادا انگلیسها به مناطق آسیایی میانه نفوذ نموده برمنابع طبعی و تجارت این مناطق دسترسی پیدا کند.
– روسها در اروپا و شرق نزدیک (ترکیه) درمحاصره قرار داشته و در جستجوی آن بودند تا عجز شان را به وسیله اشغال سرزمین های دیگر در آسیا بپوشانند و حیثیت امپراتوری شان را محفوظ دارند.
– منافع امپراتوری روسیه در بحیره بالتیک همواره دستخوش تغیرو انقراض بوده و آنها میدانستند که تحکیم مواضع شان در آسیایی میانه برای مقابله با تهدید سرحدات شان در بحیره بالتیک غرض امتیاز گیری چانس شان را بیشتر ساخته و هند را که آسیب پذیر ترین نقطه امپراتوری برتانیه بود گاه و بیگاه تهدید نماید، لذا داشتن پایگاه های قوی و مستحکم در آسیای میانه میتوانست مواضع روسیه را برای مقابله با تهدید سرحدات شان در اروپا و شرق نزدیک تحکیم بخشد.
به هر حال چنانچه که فوقآ ذکر شد بعد از موافقت نامه 1873م حدود و سرحدات کشور حایل (Buffer) معلوم و ساحه نفوذ دو امپراتوری تا حدی معین گردیده و موانع موجود بر سر راهی کشور حایل رفع گردید، ولی هیچ یک از آنها سندی را به عنوان کشور حایل امضاء ننموده اند.
حایل کشوریست که موقیعت میانه، میان دو امپراتوری یا دو قدرت را دارا بوده که حفظ استقلال و آزادی شان در حفظ تعادل و تناسب نیرو های نظامی این قدرت ها نهفته است. درصورتیکه یکی ازین دوقدرت کمی ضعیف گردد و یا در حاشیه قرار گیرد، قدرت رقیب دیگری بر منطقه محوری ویا حایل حمله ورگردیده، استقلال و تمامیت ارضی کشور حایل را به خطر می اندازد(البته قابل ذکر است که استقلال و تمامیت ارضی کشور حایل نیز از جانب این نیرو ها تضمین میگردد). طوریکه فوقآ تذکار یافت قرارداد ها و مداخلات دولتین روس و انگلیس در طول قرن 18 و 19 و حتی نیمه اول قرن 20 سبب گردید که افغانستان به کشور حایل مبدل گردد و به همین منوال سیاست هایش را تنظیم و پلان های اقتصادی و فرهنگی اش را طرح ریزی نمایند.
گرچه سیاست حایل در شکل ظاهری اش به سیاست خارجی کشور اختصاص داده شد، ولی در واقع ابر قدرت ها در هر حالت آن به ساختار سیاسی و توسعه ملی کشور حایل نیز توجه خاصی مبذول میدارند و میخواهند که تمام ساختار کشور حایل یعنی اقتصاد و سیاست آن نیز به همین منوال انکشاف و پیش برده شود. به بیان دیگر سیاست و اقتصاد کشور حایل در عرصه خارجی نیز باید به نفع و مطابق اهداف هر دو طرف باشد.
باقی دارد……..