مشکل اول:
تخریب وحدت ملی:
تخریب وحدت ملی که با آغاز اشغال اولی ذریعه باند جنایتکار ببرک کارمل غرض کسب و غصب تاج وتخت با زور بیگانه های وحشی تحت نام انتر ناسیو نالیزم پرولتری صورت گرفت، آغاز یافت و طی موجودیت اشغال کشور ذریعه خرسهای قطبی به هر وسیله ممکنه تلاش صورت گرفت تا همه قدرت بشکل قانونی آن به اقلیتها انتقال گردد تا اشغالگران و نوکران حلقه به گوش انان به هدف مشترک شان مبنی بر چور وچپاول هستی مادی و معنوی ادامه داده بتوانند.
اما با آغاز جهاد عیله اشغالگران این ارمان دیرینه اشغالگران و نوکران حلقه بگوش شان به نتیجه نرسید که کشور برای ابد اشغال بکند و تنها توانستند تا بازهم با عَقد قرار دادها با تنظیم جمعیت اسلامی و قومندان مشهورآن که به شکل مصنوعی به شیر پنجشیر مسمی گشته بود،تا دراینده جاه نشین نوکر اصلی اش”ببرک کارمل”شود،موفق شدند.
تنظیم جمعیت و شورای نظار آن از همان آغاز اشغال کشور، داخل پروتوکولها و قراردادها با اشغالگران شدند و تا اخیر یعنی تا خروج اخیرین سرباز اشغالگر، آنها بعوض رزم با دشمن ننگ وناموس به بزم روی اورد ودرعین حال به اکملات شان از همین دوستان ناخوانده توانستند که خودرا برای روز مبادا را اماده سازند.این واقعیت زنده تاریخ است و درین مورد صدها کتب نوشته شده و ضرورت به اقتباس نمی باشد.
اشغال کشور ذریعه شوروی ها تحت رهبری ببرک کارمل ، نشنلیزم ستمی از حالت پوشیده به شکل عریان و بیشرمانه آن تبارز نموده و خطر فوق العاده بزرگ را به وحدت ملی و تمامیت اراضی را بمیان اورد .
اما بعد از اشغال اولی دستگاه دست نشاندۀ غرض ایجاد تفرقه عملآ دست بکار شدۀ و اولین اقدام عملی شان در وقت صدور تذکره ، در نوشتن ملیت که قبلآ معمول بود وبدون تبعیض به همه افراد کشور افغان نوشته میشد، به عوض نوشتن کلمه افغان ،تاجیک،پشتون،هزاره،ازبک و سایرین مروج گردید،که آغاز تفرقه و جدایی مصنوعی یک ملت واحد که تا این زمان تفرقه را نمی شناخت،ذریعه باند جنایتکار کارمل رایج گردید.
این باند خونخوار در عمل تلاش کرد که پشتونهای انتی پشتون را با راضی نمودن در پوست دلخواه شان ،علیه پشتونها استعمال نمایند تا خود پشتونها (همین پشتونهای فروخته شده) تبلیغ نماید که پشتونها عقب مانده و بی کلتور هستند و لیاقت تقرر در پوستهای حساس را ندارند.
مسوؤلیت سازمان دهی این کار خطیر ملی بدوش محمود بریالی و نجم الدین کاویانی بود تا با جذب “مرتدان ملی” خصوصیات ملی کشور را بشکل مصنوعی تغیر دهد.در حالیکه رهبر دست نشانده شان غرض ماندن در پوست اولی خودرا پشتون معرفی کرده بود.اما با آنهم پشتونها را نامردانه عقب مانده و بی کلتور تبلیغ میکرد.
اما بعد از سبکدوشی کارمل به نسبت عامل تجاوز و عاشق ادامۀ تاج وتخت و خروج قوای اشغالگر ، همه جاه طلبان عصر تحت قومانده ک – گ – ب و اخوند های ایرانی و کمک مستقیم ناتوتحت رهبری ستمیهای اجنبی ببرک کارمل – مسعود در ائتلاف شمال متحد و غرض تجزیه مادر وطن عملآ کار وسیع را آغاز کردند.
اما بعد از شکست ننــــــــــــــــــگین اشغالگران و خروج شرمنــــــده این سوپر پاور،دستگاه جاسوسی ( ک – گ – ب)آن با تلاشهای همه جانبه شان توانیستند تا رهبران نشنلیزم تنگ نظر ستمی به همکاری دستگاه جاسوسی غرب از حالت نیمه فعال به حالت کاملآ متجاوز آن زیر نام دفاع از حقوق اقلیتهای تحت ستم ، در شورای جهادی باهم متحد ساختند و این اتحاد و همبستگی بعد از قرار داد ننگین جبل السراج بین پرچمیهای سیاه و مجاهدین سرخ ،بنام ائتلاف شمال یاد نمود،راایجاد نموده تا جاگزین مطمئن اینده باشد .
یکی از علل اساسی شکست خونین پلان صلح ملل متحد تحت رهبری دوکتور نجیب الله هم وحدت عملی شرق و غرب بود ،که درآن کمونستهای که خود را انقلابی دواتشه قلمداد میکرد با جهادیان دو شمشیره که خودرا وارثین اسلام و جهاد قلمداد میکرد با هم یکجا کردند ،تا پلان صلح باید با حمام خون مبدل شود وجاه گزینان هم باید دزدان مادرزاد شود ، نه کمیته بیطرف ،تا در اینده مسئله اکثریت طبعی و اقلیت طبعی مورد بحث نباشد.
محترم فلیپ کاروین درصفحه 69 کتاب وزین شا ن بنام سرنوشت غم انگیز در افغانستان مینویسد که:
“بینن گفت که نجیب میخواهد تا حین انتقال قدرت به تعداد یک هزار نفر قوای ملل متحد به کابل ارسال شود.
اما این کار مشکل بنظر میخورد.کی پول مصارف آنرا خواهد پرداخت؟این تعداد پرسونل چگونه درین مدت کوتاه جمع اوری شود؟ما نباید در برابر خواسته های ناممکن دست و پاچه شویم.جلسه باید هرچه زودتر در ویانا دایر شود.حداقل در ختم ماه.متوقعم که سرمنشی ملل متحد نیز درآن شرکت کند .اشتراک او جلسه را حیثیت میبخشد و حمایت جامعه بین المللی را منعکس میسازد.”
پلات گفت که صدراعظم پاکستان در مورد شورای ماقبل انتقال و حکومت انتقالی سوالاتی دارد.او میخواهد بداند کی،چی را درکنترول میداشته باشد؟ قدرت اصلی در کجا قرار خواهد داشت؟(به نظر من این علاقمندیهای انحرافی است،پاکستان به وضاحت میخواهد از پراگندگی ایکه بعد از دورشدن نجیب ایجاد میشود بهره برداری کند تا اجنت های او بتوانند قدرت را در دست گیرند. پاکستان یک انتقال منظم قدرت را نمی خواهد زیرا درینصورت وابسته های آن قدرت را تصاحب کرده نمی توانند.)
بینن گفت در لست شورای بیطرف اشخاص قدرتمند جا داده شوند،وبه این دلیل است که او از گروپهای مجاهدین میخواهند تا کاندید های خودرا معرفی نمایند.بینن اخطار داد اگر”یکبار این پروسه بهم بخورد بمثابه انفجار آتشفشان است که باید مدتهای طولانی انتظار کشید تا گرد و غبار آن فرونشیند.”
حالا اگر این سوالات مطرح شود که تطبیق پلان صلح ملل متحد یک حکم خدایی بود که باید در وقت معین آن که خدای پروردگار حکم کرده بود باید تطبیق شود ویا یک مطلب انسانی و درعین حال آشتی بین طرفین متخاصم که ملل متحد میانجی آن بود؟ و میانجی وقتی به تطبیق فیصله شان حکم تطبیق میدهد که اطمنان هردو طرف متخاصم را حاصل بکند.درحالیکه بینن و کوردویز هردو از مداخله یکجانبه امریکا متآثر بوده واز خطر انفجار آتشفشان هوشدار میدهد!
کاریکه بنظر بینن مشکل بود بخاطر آنکه کی پول مصرف آنرا خواهد پرداخت ؟ واین تعداد پرسونل چگونه درین مدت کوتاه جمع اوری شود؟ما نباید در برابر خواسته های ناممکن دست و پاچه شویم.
اگر این سوال مطرح شود که این خواست معقول از کجا ناممکن بود و عجله از کجا منشآ میگرفت و هدف پلان نامنهاد صلح ملل متحد چه بوده ؟ صلح ویا حمام خون؟و مصارف که امروز صورت میگیرد از کجا پرداخته میشود؟ و به تعداد 150 هزار قوای ترسو که غرض تامین امنیت خود به تعداد 80 هزار نفررا استخدام نموده و برای این همه پرسونل از 150 هزار نیروی غارتگر جمع 80 هزار امنیتگر مصرف از کجا تادیه میشود؟ازین جا بصراحت باید حکم کرد که برعلاوه باند جنایتکار کارمل –مسعود، سازمان جاسوسی ناتو”ملل متحد” نیز در تخریب آن پلان انسانی صلح نقش تعین کننده داشت.واین عمل قبلآ نیز با پاتریس لولومبا صدراعظم 35 ساله کانگو که با دزدان در مقابله بود صورت گرفته بود .درینمورد سایت جام جم چنین مینگاردکه:
لومومبا به سازمان ملل متحد متوسل شد و سازمان ملل نيروهاي كلاه آبي خود را به كنگو اعزام كرد اما به دليل وسعت آشوب ها كاري از آنها ساخته نبود.
پاتريس لومومبا نااميدانه به پايتخت هاي اروپايي و حتي مسكو رو آورد.
اما اين فعاليت هاي ميهن پرستانه لومومبا به مذاق ساير مقامات حكومت خوش نيامد و ژوزف كازاوبو ، رئيس جمهور كنگو لومومبا را در يك توطئه دستگير كرده و به موسي چومبه تحويل داد.
موسی چومبه همان دزد که علیه حکومت لولومبا از منطقه معدن مس به تحریک استعمارگر دیروزبلجیم شورش کرده بود. ودرین مورد فلم مستند نیز از طرف بلجیم بنشر رسیده است.مستمند
محترم فلیپ کاروین در کتاب وزین شا ن بنام سرنوشت غم انگیز در افغانستان مینویسد که:
در صفحه 72 مینگارد که:
“نجیب الله به تعداد یکهزار عسکر بین المللی را درکابل تقاضا میکند،اما پاکستان شدیدآ در برابر این پیشنهاد عکس العمل نشان داده و معتقد است که برای چنین امری ضرورت وجود ندارد.
{این واضح است که پاکستان قوتهای را میخواهد که با پلان آن در مورد تسخیر کابل و نشان دادن حکومت تحت فرمانش در آنجا باوی کمک نماید.قوای بین المللی که در حفظ بیطرفی شهرت دارد مانعی است برای پیشبرد پلانهای پاکستان.علاوتآ منحیث یک ملت مسلمان هر پیشنهاد راکه از جانب کمونیستها ارائه شود نفرت انگیز میشمارد.با آنکه احزاب کمونیستی در صحنه سیاسی افغانستان احزاب قانونی اند. وشاید اصولآ در هر حکومت با پایه های وسیع و مصالحه وی سهیم گردند،پاکستان هیچ کدام آنرا قبول ندارند.و از آنجائیکه موقف شدیدآ اتنی کمونیستی پاکستان از طرف ایالات متحده حمایت میشود وبه خواسته های آن بدون توجه به اینکه چه نتایجی را بار میاورد،حرمت گذاشته میشود.طوریکه کوردویز و هریسن در مطالعات ارزنده خود میگوید که پالیسی امریکا در بخش اعظم این جنگ عبارت بوده از جنگ تا آخرین افغان،زیرا امریکا در همآهنگ ساختن پالیسی خود که بر حمایت از مجاهدین استوار بود مساعی صلح ملل متحد را حمایت کرده نتوانست.نویسنده کتاب کاروین}
او علاوه کرد که هنوز هم کسانی استند که قوتهای نظامی را با ارسال اسلحه اکمال مینمایند ،به عوض اینکه قطع ارسال اسلحه را متوقف سازند.”
محترم فلیپ کاروین در صفحه 81 مینگارند که:
“از جانب دیگر نجیب در لحظه کنونی نمی خواهد در قدرت جای داشته باشد. از چیزیکه در هراس است این است که ممکن است افغانستان بدست بنیادگرایان و دشمن عنـــعنوی افغانها یعنی پاکستان بیافتد.نجیب نمی خواهد شاهد آن باشد که حکومت جدید ، استقلال افغانستان را تسلیم دیگران نموده و یک دولت مذهبی ایجاد شود.”
از همین سبب است که در نابودی پلان نامنهاد صلح ملل متحد خرسهای قطبی یکجا با خرسهای ناتو دست داشتند.
درین مورد غرض معلومات مزید بهتر است به کتاب افغانستان رشتیا پلتنه ویا هم به کتاب وزین محترم فلیپ کاروین بنام سرنوشت غم انگیز در افغانستان مراجعه شود.
د کتاب نوم : « افغانستان : رښتیا پلټنه »
لیکوال : بروس ګ . ریچاردسن
پښتو ژباړن : رحمت آریا
د پښتنو تصفیه :
کتاب، په دې سربېره، په آتیایمه لسیزه کې د هندوکش له شمال، د افغانستان له شمالي سیمو، نه د پښتنو د را ایستلو او د افغانستان د ټوټه کولو توطیې ته ګوته نیسي . کتاب د احمدشاه مسعود د شورای نظار، دبرهان الدین رباني د جمعیت اسلامي، پرچمیانو، ستمیانو او نورو افغان دښمنو سازمانونو، کړیو په مرسته د « کسکد )۱(» او « چامېلیون )۲(» په نومونو د شوروي اتحاد د تصفیوي عملیاتو په ترڅ کې له شمال نه د پښتنو د ایستلو توطیه بربنډه کړې ده .
په رښتیاوو باندې د کتاب ولاړې منځپانګې، له اکثریت نه اقلیت ته دپښتنو د را ښکته کولو (د ببرک کارمل) پرونۍ شوروي طرحه چې نن سبا د امریکې په ملاتړ د برهان الدین رباني د جمعیت اسلامي افغانستان، د احمدشاه مسعود د شورای نظار، ستمي کړیو، پخپله د ولسمشر حامد کرزي د ټیم او د ګوتو په شمار پښتانه په اصطلاح دېموکراتانو له خوا له پرون نه نن ښه پلې کېږي، ځای ځای په غټو غټو تورو کښلې ده!
خرسهای قطبی بعد ازآنکه درک نمود که پیروزی درین کشور ازادیخواه که بنام قبرستان سوپر پاور شهرت یافته ممکن نیست دست به اقدام زد که باید مثل انگلیسها آنرا باید تجزیه بکند تا به اهداف ازمندانه برسد از همان سبب بود که ببرک کارمل غرض ماندن در قدرت به این ابتکار نیز دست یازید تا حد اقل در نصف کشور هم اگر بر تاج و تخت باقی بماند نور الله نور است،زیراکه وی بی حد عاشق خراسان بوده و بعد از تجزیه احتمالی باید کشور جدیدالتاسیس خراسان را به جهانیان معرفی میکرد که این ارمان شوم را نیز با گورستان که وجود ندارد ،باخود برد.
اما بعد از سبکدوشی کارمل به نسبت عامل تجاوز و عاشق ادامۀ تاج وتخت و خروج قوای اشغالگر ، همه جاه طلبان عصر تحت قومانده ک – گ – ب و اخوند های ایرانی و کمک مستقیم ناتوتحت رهبری ستمیهای اجنبی ببرک کارمل – مسعود در ائتلاف شمال متحد و غرض تجزیه مادر وطن عملآ کار وسیع را آغاز کردند.
محترم محمد اعظم سیستانی در کتاب پر محتوای شان بنام مقدمه برکودتا ثور و پیامد های آن در
در صفحه 362 چنین مینگارد که:
“متاسفانه که طرح تجزیه افغانستان شمـــــــالی و جــــــنوبی پس از قشون شوروی به افغانستان ،باری در دورۀً دولت کارمــــــــل ، به کله رهبران افغانستان راه یافت و حتــــــی محل اداره و حکومت افغانستان شمالی در بلخ و در شــــــــهر مزارشریف معیــــــن شده بود و یکی از معاونیــــــن حکومت کشتــــــــــمند بنام نجیب الله مسیر نیز به آنجا اعزام و مستقر گردید.
اما با روی کار شدن دوکــــــــــــــــــــــــــــــــــتور نجیب الله این طرح بهم ریخت و عملی نگردید.”
موفقیت وطن پرستان برای خروج اشغالگران نجاتگر دیروز و دارو دسته بیگانه پرورشان و دفاع مستقلانه و جانبازانه افغانها تحت قیادت خردمندانه رهبر شهید در مقابل همه دشمنان مادر وطن و بعد از شکست ننگین آنان ، اعلام سیاست مصلحه ملی غرض تامین صلح و ثبات و اعمار مجدد کشور ،همه این ارزوها با خون وخاک یکسان شدند.
زیرا متحد شدن خرسهای قطبی با غربی غرض نابودی پلان انسانی و افغانی مصالحه ملی ذریعه ستمیهای اجنبی در وجود ببرک کارمل – احمدشاه مسعود و پیروزی آنان در بمیان اوردن حمام خون و غصب تاج وتخت در 1992 که این توطیه خونین را انقلاب اسلامی قلمداد نمودند ،و کشور را نه تنها به یک جنگ دیگر تمام عیار ،بلکه در استانه تجزیه قرارداد،منجر شد.
محترم سیستانی در صفحه 167 کتاب مقدمه بر کودتا ثور و پیامد های ان می نویسند که:
” تلاشهای خستگی ناپذیر بینن سیوان و پافشاری نجیب الله بر تحقق مشی مصالحه ملی در سال 1991 و پس ازان بخاطر قطع جنگ و ایجاد یک حکومت فراگیر ائتلافی ( نه از ائتلاف شمال)که انتقال قدرت بدون خونریزی تحقق ببخشد به مرحله جدی خود نزدیک شده میرفت و این امید واری را تقویت میکرد که عنقریــــــــب کبوتر صــــــــــــــــــلح بر شهر و دیار افغانستان که از 14 سال د ر آتش جنگ برادر کشی سوخته و خاکستر شده میرفت ، بال و پر خواهد گشود و مردم رنجدیده افغانستان از بلای جنگ و ویرانی و فقر وگرسنگی نجات خواهند یافت.
امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا متاسفانه که دشمنان صلح وطن و دوکتور نجیب الله و مشی آشتی ملی او در وجود برخی از پیشروان سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان یعنی حزب وطن بر آن شدند تا پروسه صلح و پلان ملل متحد را ناکام سازند و با سقوط قبل از وقت دولت نجیب الله بر آتــــــــــــــــــش دل پر حـــــــــــــــسرت خود آب بریزند و با این عمل خود نگذارند تا نجیب الله با تحقق اشتی ملی ، در تاریــــــخ نام نیکی کمائی کند که نسبت به رهبران کمونست پیش از خود برجسته تر بنماید. پس با ناکام ساختن پلان ملل متحد یکبار دیگر خود را بدنام تاریخ ساختند و بر بدبختی مردم افغانستان و مخصوصاٌ مردم پایتخت افزودند و کابل را با جمعیت دو میلیون آن در چنان تـــــــــــــــــــنــــــــــــــــــــوری از آتش ســـــــــــــــــــــــــــوختنــــــــــــــــــد که تاریخ نظیر آن را به یاد نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدار.”
اما بعد از انقلاب اسلامی ویا توطیه خونین کارمل – مسعود که کشور جنگ زده را در گودال نابود کننده یک جنگ دیگر تمام عیار انداخت و هنوز راه خروج ازین فاجعه قرن قابل پیشبینی نیست.اول جنگ کوچه به کوچه چنان در گرفت که کابل زیبا را به حمام خون مبدل کرد ودر عین زمان چور وچپاول به چنان شدت صورت گرفت مثلیکه کدام کشور بت پرست را اشغال کرده باشد وباید همه چیز را غنیمت گرفت تا امروز نیز بدون توقف ادامه دارد.
اما بعد از اشغال دومی ستمیهای اجنبی چنان چشم سفید شده اند که حتی مقامات عالیرتبه رژیم دست نشانده از افغان بودن شان نه تنها منکر هستند بلکه ازین نام پرافتخار و حماسه آفرین نفرت نیز دارند وخود را افغانستانی ،کشف جدید ستمی های اجنبی، مینامند.وکشور را از داخل با تجزیه مواجه ساخته، عملآ در تلاش هستند تا اکثریت طبعی هموطنان شانرا بشکل مصنوعی،از یکطرف با جنگ که در هر دو طرف خط دیورند ذریعه ناتو و پنجاب با شدت تمام در جریان است ،و از طرف دیگر ذریعه انتصابات فرمایشی که جهان ازان اگاهی دارد، به اقلیت مبدل نماید تا ستمیهای اجنبی با مهر و محبت بتوانند زیر چتر خونین اشغالگران بیگانه به تاج و تخت که غصب نموده ادامه داده بتوانند.
مشکل دومی:
حل معضله خط دیورند:
زمانیکه رژیم دست نشانده باشد و دروجود رژیم دست نشانده وحدت ملی نه تنها موجود نبوده بلکه برای نابودی این وحدت نیم بند کاربیسابقه در جریان باشد،تا اکثریت طبعی را بشکل مصنوعی به اقلیت مبدل بکند،یعنی هم به زور ذریعه جنگ عصری ناتو ازبمباردمان طیارات بم افگن ناتو از یکطرف و از طرف دیگر قتل عام ذریعه قوای پنجابی در دیگر طرف خط دیورند.و هم به زر یعنی انتصابات فرمایشی ذریعه مصرف میلیونها دالر ناتو و منتصب کردن دزدان حرفوی بعوض بومیان طبعی کشور در هر ولسوالی بطور مثال غزنی،قندوز و بغلان و غیره.تا حالت طبعی را بشکل مصنوعی با زور وزر مطابق خواست سوپر پاور تغیر بدهد.اما بعد از خروج سوپر پاور و سرازیر شدن مردم بومی، بازاین گریختگان دزد دو پای دیگر را از کجا بدست خواهند اورد؟
درینمورد مراجعه میکنم به مضمون مستند محترم اعظم سیستانی در سایت وزین افغان جرمن که چنین مینگارند:
رهبر شورای نظار،آمرصاحب باری هنگام ورود به کابل (در اخیر اپریل 1992) گفته بود : “من وقتی خوشبخت خواهم بود که شما در کابل دروازه ها را بکوبید و صدای نشنوید که بگوید: ” څوک ئی ؟” بنابرین پشت فرید یونس، به شورای نظار تکیه است و شورای نظار و ائتلاف شمال در مجموع مورد حمایت امریکا قرار دارند و بنابرین اگر وضع به همینگونه تحت سلطۀ ائتلاف شمال با رهبری کرزی تا یک دورۀ دیگر ادامه یابد، بدون تردید قوم پشتون درافغانستان به یک اقلیت کوچک تنزل خواهد نمود.
ما میدانیم که امریکا از اکتوبر 2001 تا امروز برهنمائی وکمک شورای نظاریها است که هزاران بمب و توپ ومرمی های آتش افروز برسر پشتونها ریخته است وهر ستم و ظلمی که از دستش آمده ، درحق پشتونها اعمال کرده است. بگزارش سایت خبری رادیو صدای آلمان،در12 دسمبر امسال،”هواپيماهاي نظامي امریکا در ماه نوامبر 850 حمله را انجام داده اند که سه برابر ميزان حملات هوايي در نوامبر سال گذشته مي باشد. از اوایل جنوري تا آخر نوامبر2010، نیروهای امریکائی 30 هزار ماموريت هوايي جنگی درافغانستان انجام داده اند که نسبت به سال گذشته، 13 درصد افزايش را نشان مي دهد.” اگربا هریک از این عملیات ویژه دونفر افراد ملکی افغان کشته شده باشند باید 60 هزار افغان درسال گذشته کشته شده باشند. این تراژیدی بلاوقفه از 9 سال بدین سو در ولایات پشتون نشین تطبیق میگردد، ومعنی این عملیاتهای نظامی اینست که امریکا و ناتوقصد دارد تا نفوس پشتونها را درافغانستان تقلیل و به نفع دیگر اقلیت های قومی تغییر بدهد.
اما در باره انتصابات دالری مراجعه میکنم به مضمون پرمحتوای غمخوار صاحب که:
همدا ډول د لوی څارنوال مرستیال ښاغلي نظري د فرانس پریس خبري اژانس خبریال ته هغه ليک ورښکاره کوی کوم چي د یوه کاندید اود انتخاباتودیوه چارواکي ترمنځ د(( ۲۲۰۰۰۰)) ډالرود معاملي شاهدي ورکوي .
دټاکنو شکایتونوکمسیون اعلان کړی و چې دوزیرانو او والیانو په ګډون یوشمیرلوړ پورو دولتی چارواکو هم ځینو خاصو نوماندانو ته کمپاین کړی دی چي په هغه کي دتورن اسماعيل خان نوم دخلکوپر ژبه دی ،دغه دوسيه هم تر اوسه نده فيصله شوې .
بل لورته همدغه کمسیون نږدې یونیم میلیون رايي باطلې اعلان کړې ،خوداخلکوته څرگنده نشوه چې دا رايي ولې باطلې اعلان شوې،ایا دا هغه د هیواد نه بهر جعلي چاپ شوی پاڼي وې اوکه هغه چي درغلي پکښې سوې وې .
دټولټاکنودشکاياتو دکمسیون دچارواکو دوینا سره سم په لس هاوو زره داسی رایې په کمسیون کي موندل شوی دي چې شمیرل شوی نه وې،ددوی په وینا(( ۵۱۱ )) درایو ډک بکسونه موندل شوی دی.
بدون در نظرداشت این واقعیت که اگر:
پلان صلح ملل متحد دیروز ذریعه باند جنایتکار کارمل – مسعود نابود نمی شد و همان اردوی دشمن شکن برای دفاع از مادر وطن وجود میداشت،و امنیت عام وتام انتخاباتیکه تحت نظر سازمان جاسوسی ناتو”سازمان ملل متحد” صورت میگرفت،ایا همین دزدان مادرزاد و حرفوی امکان آنرا میداشت تا در کشور باقی بماند و یا اگر باقی میماندند ایا این ممکن بود که آنان خودرا کاندید بکند؟
ودر صورت انتخابات ایا این دزدان میتوانیستند تا پیروز شود؟ویا دیگر عناصر وطن دوست که غرض دفاع از ننگ وناموس کشور جان میداد ولی سنگر نمیداد؟
مشکل سومی:
جبهه جنوب یا امارات “بهشتی” پنجاب:
جنگ پنجاب در وجود طالب و جهاد بنام نجات کشور مثل دیروز به اوج خویش رسیده که در عمل اشتراک همه جانبه مردم وطندوست و مجاهد افغان بوده، نه پنجابیهای وحشی و غلام صفت،که تحت رهبری پنجاب عرض وجود نموده ،مثل دیروز.اینکه چرا بعد از ده سال از شکست طالبان ،باز هم طالب سر بلند نموده ،دو علت اساسی دارد .یکی موجودیت قوای اشغالگر و دومی آن موجودیت رژیم دست نشانده ائتلاف لعنتی شمال است که نابودی سر و مال و ناموس مردم جنوب را حق خدایی خود شمرده و مطابق وصیت دزدان ازبین رفته شان عمل میکند، میباشد.و رهبری پنجاب درین جنگ مسئله تصادفی نبوده بلکه مطابق پلان ستراتیژیک ناتو ،این وظیفه پنجاب بود تا باز هم بقایای مجاهد وطالب را متشکل نموده و جنگ را باید تااخرین افغان ادامه داد،که کمک مالی همه جانبه به پنجاب و افشاگری سایت ویکیلس نشاندهنده آن است .
درین مورد محترم شاه محمود حصین در کتاب پرمحتوای شان تاریخی لویدنه در صفحه 29 چنین مینگارند که:
یو فرانسوي لیکوال په خپل کتاب ٬٬بن لادن:ممنوع حقیقت٬کې لیکي چې: امریکا له ۱۹۹۴ کال څخه را په دیخواپه افغانستان کې د آی اس آی په مرسته دداسې یوې واکمنۍ د راوستو غوښتونکې وه چې وکولی شی هلته خپلو موخو ته د رسیدو له پاره یو با ثباته واکمني را منځ ته کړي.په دغه بهیر کې سی آی اې په افغانستان کې دلاس لرونکو امریکائیانومرسته هم تر لاسه کوي. د۱۹۹۶کال دمارچ په میاشت کې په پاکستان کې د امریکا سفیر د پاکستان صدر اعظم دې ته اړ باسي چې دګازودپایپ لاین دتیریدو انحصاري امتیاز د یونیکال کمپنۍ ته ورکړې. د یو نیکال د مشرانو په لست کې د امریکا دپخوانیو پوځي مشرانو نومونه هم شته.د آرام سمندر د سمندري ځواکونوپخوانی قوماندان چارلز لارسون، دخلیل زاد نږدې ملګری دونالد رایس چې دجورج بوش په واکمنۍ کې دهوايي ځواکونو قوماندان و او نورپه همدې خبرو کې لیدل کیږي (وګوری افغانستان در آتش نفت)
در چنین شرایط دشوار که دو جبهه ضد میهنی متوجه نابودی عام وتام هست وبود مادر وطن را هم از شمال در وجود ائتلاف لعنتی شمال و هم از جنوب در وجود امارات “بهشتی” پنجاب کشور مرا و مردم جنگ زده را با خطر نابودی تا خرین افغان مواجه ساخته و ما دهل و سرنا حل معضله خیالی دیورند را براه بیاندازیم مناسب است؟
چرا منتظر حل طبعی و قانونمند موضوع نباشیم ،مثلیکه در جرمنی ،ویتنام ویا یمن جنوبی ویا هم در بنگله دیش صورت گرفت،بخاطر آنکه نجات سرزمین های اشغالی به یک رهبر معجزه اسآ ضرورت دارد تا غرض نجات مادر وطن بیباکانه وجانبازانه با دشمن میهن رزم بکند، رهبر ملی باید وحدت ارگانیک و طبعی کشوررا تآمین بکند ،نه وحدت میکانیکی با سرش انگلیسی و دالر امریکایی، این رهبر بیباک به اردوی دشمن شکن وبی هراس ضرورت دارد. نه به دزدان دیروز که از چند هزار طالب پای لوچ تا خواجه بهاوالدین یکجا با بُحران الدین فرار کردند وبا اشکارشدن ب 52 به مارشالان کابل “گیرک” مسمی شدند . یک قلم از دزدی شان 52 میلیون دالر است و رهبران که غرض غصب و کسب تاج وتخت با مادر تجارت بکند ،حق حل مسئله ملی ندارد و اگر فیصله هم بکند مشروعیت ندارد.
در عمل مشاهده میشود که جنگ تباه کن در جنوب با تمام شدت و حدت آن در جریان است ،لیکن قوای ملکی زیر نام اربکی در شمال کشور مسلح میشود،چرا؟هدف دفاع از مادر وطن است یا هدف دفاع از ائتلاف شمال و بخصوص اخرین سنگر شان؟
ایا کُل جهان ازین مطلب اگاه هی ندارد که مرکز تجمـــــع ،تربیــــــــــه ،تســــــلیح و انتقال مطمئن به افغانستان،پاکستان است ،لیکن عملیات تباه کننده در قریه جات هلمند ،قندهار وکنر وسراسر دوطرف خط دیورند درجریان است.چرا این عملیات قطع نمی شود؟ویا چرا این عملیات در مرکز جهانی تروریزم یعنی پـــــــــــــــــــــــــــــــــــاکستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان صورت نمی گیرد؟
در شرایط عینی امروز نه هوشی مین و هیلموت کول در کابل وجود دارد ونه هم شیخ مجیب ویاسر عرفات در پشاور تا حل معضله خط لعنتی دیورند را به پیش کشید. و رهبران دلیر افغان که خواستار اعاده سرزمینهای اشغالی بودند از سردار محمد داودخان تا نورمحمد خان و نجیب خان در زیر انبار خاک هستند و هنوز رادمردان تاریخ به ذره بین دیده نمی شود تا شمشیر شهامت افغانی را از نیام بکشد و دین مادر وطن را به سر رساند.
لذآ پیشنهاد میگردد تا محترم مسکین یار صاحب بر پروگرام جرگه دیورند تجدید نظر فرموده و بعوض آن:
ختم نسل کُشی افغان توسط ناتو – پنجاب، ختم حاکمیت دزدان حرفوی در کشور،ختم اشغال افغانستان،اعاده حاکمیت قانون بدون دزدان،کار به اهل کار سپردن بدون تبعیض قوم ، زبان،جنس و مذهب ویا…درغیر آن ادامه پروگرام فعلی به مفهوم اینکه افغانستان در شرایط فعلی مثال پودین را دارد که خودرا استاد کرده نمی تواند ولی باید خط لعنتی دیورند را با رهبران “پرتوان و نیرومند” تجارت پیشۀ و دوستان که برای نابودی این مرزوبوم هجوم اوردۀ ،منتظر کمک باشیم؟!
تا مشکل را حل بکند ،آنهم به رقم که ستمیهای اجنبی انتظار آنرا دارد.یعنی مثل همان خیاط مشهور که هم از سر میزد و هم از بر!
پایان