در روی زمین کشوریکه روز پرافتخار استقلال، روزنجات ملی ویا کدام افتخار دیگر ملی را نداشته باشد وجود ندارد. و کشور پر افتخار و حماسه آفرین من در زمره اولین کشورهای جهان است که قبل از انتخاب واشنگتن، یک رژیم که در نتیجه تدویر اولین لویه جرگه با انتخابات ازاد و دموکراتیک احمد ابدالی را بحیث اولین پادشاه افغانستان باستانی راانتخاب کرد و در نتیجه فتوحات آن رادمرد تاریخ بود که سرحدات کشور ما نصف اسیا را احوا میکرد.
رادمردان حماسه آفرین افغان بودند که در هردو جنگ با اولین سوپر پاور جهان دست و پنجه نرم کردند و با شکست ننگین و با روی سیاه آنان را از کشور خارج کردند و سرانجام در سومین جنگ حماسه آفرین استقلال شانرا از انتقام جویان وحشی در حالی بدست اورد که تفاوت سلاح و قوا از هزار ها بار نیز زیاد بود ، ولی با ایمان قوی و ارداه اهنین توانستند تا استقلال شانرا از انتقام جویان وحشی بدست اورد.
همین رادمردان افغان بودند که طی ده سال مکمل با دومین سوپر پاور جهان رزمیدند و سر انجام کشور شانرا از خرسهای قطبی نیز آزاد ساخت و روز پرافتخار 26 دلو را روز نجات ملی اعلام کرد و بعد از خروج اشغالگران شوروی طی سه سال مکمل همین افغانهای با ایمان و شرافتمند بودند که با همه دشمنان کشور از اتحادشوروی سوسیالستی گرفته(کودتا های در وجود حسن شرق و شهنواز تنی) تا امپریالیزم “نجاتگر” امروزی و از پنجابیهای بی تنبان گرفته تا عربهای “با تنبان” و از القاعده بیقاعده تا تنظیمهای مرتد نامنهاد جهادی و از شوونیزم چین تا اخوندهای ایرانی و افراطیون سراسر جهان که تحت قومانده سی، آی، ای و آی ،ایس، ای در پاکستان جمع شده بودند طی جنگهای خونین و حماسه آفرین دست و پنجه نرم کردند و مادر وطن خود را تا استانه تطبیق پلان صلح ملل متحد مثل مردمک چشم در مقابل همه دشمنان سوگند خورده حفظ کرد.
اصولاً لازم بود که باید این دو روز ملی،روز استقلال و روز نجات ملی، طی مراسم شاندار باید تجلیل فوق العاده که همه مردم کشور در آن باید شرکت میکرد میشد ، و ضمن تجلیل ازین روزهای پرافتخار از پدران و نیاکان که در راه استقلال و نجات کشور، از انتقام جویان وحشی وخرسهای قطبی، کشور شانرا آزاد ساختند یاد اوری باید صورت میگرفت .
اما در کشور اشغالی من چنین تجلیل پرشکوه مشاهده نشد که علت اصلی آن همان کاسه زیر نیم کاسه است و بس. اشغال کشور زیر نام مقدس نجات در وجود ائتلاف شمال و به بهانه نجات کشور از طالب و القاعده، که همین طالب و القاعده ، هردو قوای خبیثه تحت رهنمایی امپریالیزم جهانخوار همین حالا در مرکز بین المللی تروریستان جهان یعنی پاکستان تربیه ، تسلیح ، تمویل و در پناه گاه های مطمئن پنجاب غرض نابودی افغانستان جابجاه شده و توسط دستگاه استخباراتی پاکستان غرض نابودی کامل کشور من به شکل مطمئن به سراسر کشور انتقال داده میشود تا این جنگ لعنتی نفت تا نابودی اخرین افغان ذریعه اشغالگران نجاتگر باید ادامه یابد.
غارتگران شرق و غرب در 1990 میلادی تصمیم گرفتند که باید افغانستان نیرومند به هر وسیله که ممکن باشد چنان ناتوان و ضعیف شود که حتی قدرت دفاع از خود را نداشته باشد. همان بود که شبکه های اجنتوری شرق و غرب مشترکاً کار و فعالیت را آغاز کردندو در استانه تطبیق پلان صلح ملل متحد این شبکه ها توانستند که کمونستهای دو اتشه را با جهادیان دو شمشیره در وجود ائتلاف شمال باهم یکجا نموده تا اگر ممکن شود کشور را تجزیه و اگر نتوانستند درینصورت پلان انسانی صلح ملل متحد را باید یکجا با قوای مسلح دشمن شکن و حاکمیت ملی نیز بایدنابود میشد تا میدان کاملاً شغالی شود.
در عمل پلان فوق الذکر ذریعه ائتلاف شمال تحت رهبری “خردمندانه” کارمل – مسعود به کار شان از حیرتان آغاز کردند ،بهترین راه غرض تطبیق پلان شان دفاع از حقوق اقلیتها و مقابله با فاشیزم پشتونها بوده آنهم توسط انتر ناسیو نالست “مشهور” که خودش نیز غرض رسیدن به تاج و تخت هم خود را پشتون وانمود ساخته بود و هم قوای اشغالگر را به نام قوای انتر ناسیو نالست نجاتگراورد و کشور را زیر پاشینه های خونین اشغالگران شوروی گذاشت با کمال افتخار از آن یاد میکرد .ولی بر مردم صلحدوست کشور فاجعه اولی را تحمیل کردند.
فاجعه دومی را زمانی مبتکرین عصر”کارمل- مسعود” بر مردم صلحدوست کشور تحمیل کردند که پلان صلح ملل متحد در استانه تطبیق بوده و کشور باید از جنگ تحمیلی لعنتی نجات می یافت و بطرف صلح دائمی و حقیقی باید به پیش میرفت ،که پلان خونین شرق و غرب در وجود ائتلاف شمال این غاصبان نامشروع قدرت و دشمنان سوگند خورده مادروطن را وارد کردند.
روسها و اجنتهای شان سالها قبل از 1990 تصمیم داشتند تا کشور را تجزیه و درین راه کار شانرا آغاز کردند که درینمورد مراجعه میکنیم به یک ورق تاریخ.
به صفحه 179 کتاب محترم یوسفزی تاریخ مسخ نمی شود مراجعه میکنیم:
” قبل از انکه حکومت داکتر نجیب روی کار اید ،کارمل به مجرد انکه از شوروی در سال 1364 برگشت با کمیته مرکزی در مورد نظریات گرباچوف و نهایت تصمیم وی مبنی بر خروج قطعات نظامی شوروی از افغانستان به بحث و نظر خواهی پرداخت ، پلینوم شانزدهم حزب را دایر ساخت و همچنان با افسران اردو به مشورت پرداخت.
تورن جنرال مرجان خان که خود در همین جلسه در تالار وزارت دفاع صورت گرفته بود ، حضور داشته ، جریان صحبت های کارمل را چنین یادداشت نموده است:
کارمل با طمطراق که عادت همیشگی اش بود ،به سخن امد و حاضرین را چنین مخاطب قرارداد: ” افسران و جنرالان قوای مسلح جمهوری دموکراتیک افغانستان! من میخواهم علاوه ازانکه در جریان چگونگی فعالیتهای نظامی قوای مسلح قرار گیرم با شما یک موضوع را مشورت نمایم.به شما بهتر معلوم است که دشمنان ما امریکا-انگلیس-چین-عربستان سعودی-ایران و پاکستان دست بدست هم داده اند و میخواهند نظام مترقی و نوین راکه ما به قیمت خون هزاران انسان به وجود اورده ایم ،نابود و سرنگون سازند.
رفقا! ما باید از انها هوشیار تر باشیم و در هرگونه شرایط باید مقاومت کنیم و تدابیر عملی داشته باشیم….. فرضاً اگر فشارها زیاد شوند ولایات جنوب ویا کابل را تصرف نمایند ،شما چه تدبیر عمل دارید؟ “
در حالیکه دستهایش بلند می انداخت افسران را مخاطب قرار داده گفت:” در انصورت چه باید کرد؟” بدون انکه به کسی وقت دهد تا به جواب بپردازد چنین ادامه داد: “مرکز را به مزار انتقال می دهیم،همین حالا دستور میدهم تا شهری در حیرتان ساخته شود
…. برای انکه ارمانهای حزب را حفظ کرده بتوانیم ولایات جنوبی-مشرقی- جنوغربی- وغربی را کاملاً تخلیه می کنیم و قطعات خود را همه به شمال انتقال میدهیم ، در انجا یک مرکز یت قوی را ایجاد میکنیم و بعداً قول اردوی مرکزی و قول اردوی قندهار را قسمی به هم وصل می کنیم که “لوی قندهار ” را بسازیم بعداً مواضع را محکم ساخته به سراغ و لایات جنوبی و مشرقی می رویم ،همه را تصفیه و دشمنان را نابود میسازیم.”
با شنیدن این سخنان کارمل همه مبهوت ماندیم و در سراسر تالار خاموشی عجیبی به وجود آمد.”
( همان شهر که به مرکز قومانده انقلاب ائتلافی “اسلامی” مبدل شد و بعداً مطابق وصیت شان جسد وی را نیز درین شهر ارمانی دفن شد ولی مردم شرافتمند حیرتان جسد این اجنبی بیگانه پرست را از خاک پاک خود کشید وبه دریا انداخت .نویسنده .)
دریمنورد مراجعه میشود به یک ورق دیگر تاریخ از کتاب محترم شاه محمود حصین در صفحه 543 کتاب مثلث بی عیب چنین امده است که:
“واقعیت این است که توطیه شمال مستقیماً به تحریک ،تشویق و تمویل مسکو شکل گرفت ، تهداب ان از گذشته های دور ریخته شده بود، کارمل نقش مرکزی در ان داشت ، کاویـــــانی ها و مــــزدک ها و دیگران افراد و حلقه های ارتباطی بودند ،حضور و تحریکات جمعه اڅک و منوکی منگل و دیگران در زون شمال با همه زیاده رویهای شان یک بهانه بود ،روسها آتشی را در شمال مشتعل می ساختند تا مرکز را در محاصره آن آتش قرار داده کشور ما رابا چنان در گیریهای ذات البینی گرفتار اورند که داستان شکست و بی ابروئی خود شان را از خاطره ها زدوده شود.
درینمورد مراجعه میکنیم به صفحه 378 کتاب محترم یوسفزی تاریخ مسخ نمی شود که:
” یگانه وجه مشترک که میتوانست گروه های کاملاً مخالف شمال را با هم پیوند بدهد همین ایجاد روحیه ستمی و سمتی بود که از طرف کشورهای طراح به سران ائتلاف کننده گان دیکته میکردند و انها به نوبهء خود این روحیه را به خاطر بلند بردن روحیات طرفداران خود تبلیغ مینمودند.
مبر هن است که در ائتلاف شمال گروه های مختلف نظامی که با عقاید مختلف ، مذاهب مختلف ، اقوام مختلف و نظریات مختلف گرد هم امده بودند. احمد شاه مسعود که در راس این ائتلاف انتخاب گردیده بود عقاید اسلامی داشت . حزب وحدت که از اکثر گروه های متفرق تشیع با مساعی مشترک ایران بوجود امده بود خود را پیرو خط امام معرفی میکرد و بخاطر حفظ منافع ایران غیر مستقیم با عنوان کردن حقوق اقلیت ها ، هم از لحاظ مذهبی و هم از لحاظ نظر یات سیاسی هیچ گونه توافقی با مسعود نداشت.
دوستم که از برکت چور چپاول و غارتگری افراد خود مشهور شده بود بدون انکه کدام عقیده مشخص داشته باشد به نسبت حفظ منافع قومی و لسانی خود به تشویق مستقیم شوروی و رهنمایی های آزادبیگ که مسؤلیت انسجام اقلیتها را در ماورای کوکچه به عهده گرفته بود، داخل حلقه ائتلاف منحیث قوت نظامی طراحان سیاسی کارملی گردید.
کارملی ها که از نظر عقیده کمونستهای دوآتشه بودند و هیچگاه حاضر نبودند از عقاید خرافی کمونستی بگذرند. چون آتش انتقام سمتی و لسانی در دلهای کارملی ها جوش میزد ، به خاطر سر نگونی نجیب که حریف سر سخت انها بود و رسیدن به اریکه قدرت با تمام امکانات نظامی و سیاسی با دو عضو دیگر ائتلاف پیوستند. همان بود که کار سیاسی مطابق روحیه سمتی و لسانی در داخل اردو و گروپ های مجاهدین در شمال اغاز شد .وبا تطمیع پول ، وعده مواقف بلند و عنوان کردن شعار نجات شمال، یک تعداد زیاد از قومندانهای تنظیم های مختلف با ائتلافیون همنوا گردیدند. ائتلافیون در همین یک نقطه سمتی و لسانی نیز باهم استوار نماندند.این ائتلاف سست و بی بنیاد بین گروه های مختلف العقیده و مختلف الرایی صرف الی کابل پایدار ماند و به مجرد سقوط کابل و طرد مخالفین اساسی ائتلاف از هم پاشیدن گرفت.”
درین مورد محترم فقیر محمد ودان در صفحه 276 کتاب وزین حقایق، پندارها و کردارها مینویسد که:
“دوکتور نجیب الله به جواب سوالم در مورد علل قضایای شمال طی ملاقاتی که در ماه حوت با او داشتم گفت: “دشمنان نتوانستند افغانستان را تجزیه کنند، اکنون دوستان میخواهند افغانستان را تجزیه نماید”.”
شرایط امروزی نیز چنین است مثل دیروز، که امروز هم باز همین دوستان” نجاتگران اشغالگر” تلاش دارند که در وجود بقایای ائتلاف لعنتی شمال که فعلاً در وجود جبهه ملی فعالیت دارد ، ارمانهای دیرینه شوروی شکست خورده را تطبیق کند تا به منابع بزرگ نفت و گاز بحیره خزر بیدون مشکل دسترسی یابند.لذا آنها اول باید طالب جان و القاعده نازنین شانرا در وجود مادر تروریزم در پنجاب ،تربیه ، تمویل، تسلیح و به شکل مصوًن تا اهداف معین در افغانستان انتقال نماید و جنگ فعلی رابه ولایات شمال و سرحدات دیروز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالستی که روسها بخاطر سطر همین سرحدات پلان انسانی مصالحه ملی را نابود کرد، برساند و یک بلای مصنوعی را برای کشورهای که بشکل تصادفی از شر سوسیال امپریالیزم شوروی نجات یافتند،و منابع بزرگ نفت وگاز دارد نیز بنام نجات پای شانرا درین کشورها داخل بکند و در عمل بادار ذخایر نفت و گاز جهان باید باشد.وبه همین منظور جنگ و افغان کشی باید در وجود همین رژیم دست نشانده ادامه یابد .زیراکه انها نه احساس ملی دارد ونه هم غیرت افغانی و مسلمانی.
اگر غیرت افغانی میداشت چنین باید استدلال میکرد که:
مرکز تروریزم جهانی که تروریستها در آن تربیه ، تمویل و تسلیح میشود پاکستان است نه افغانستان ،لذا جنگ علیه تروریزم باید خارج از افغانستان صورت گیرد.نه در داخل افغانستان. این است منطق زمانه و خواست هر افغان جنگ زده.اگر جنگ از افغانستان خارج نمی شود در آنصورت باید بیدون چون وچرا با طالبان مصالحه صورت گیرد و کسانیکه بنام مقاومت و دشمن طالب خود را در مخالفت با مصالحه قرار میگیرد باید قاطعانه سرکوب شود و اشتباهات زمان دوکتور نجیب الله تکرار نشود .
دشمنان مصالحه و اجنتان حلقه بگوش شرق وغرب که هم اولین پلان صلح ملل متحد را نابود کرد و هم اردوی دشمن شکن را به دزدان معادن شکن تسلیم داد و بعداً در مقابل چند هزار طالب پای لوچ و چند صد پنجابی کون لوچ مقاومت نکرد و بزدلانه کابل را به دشمن بیرحم پنجابی تسلیم کرد باید به نام دشمن مصالحه و نابودکنندگان حاکمیت ملی منحیث جنایتکاران ملی محکوم به مجازات شوند.
خانه ملت اگر واقعاً خانه ملت باشد نه خانه دزدان مادرزاد باید هرنوع تبلیغ علیه تمامیت اراضی ،حاکمیت ملی( که متاًسفانه تا هنوز وجود ندارد) و استقلال( که باید مجدداً استرداد شود) را جرم سنگین تلقی نموده و به مرتکبین آن جزای سنگین مطابق احکام قانون به تصویب رسانیده شود.
درغیر آن اعمال دیروز کارمل – مسعود در وجود بقایای ائتلاف شمال در وجود جبهه ملی با همکاری مستقیم پنجاب و تهران و نجاتگران اشغالگر جامه عمل خواهند پوشید و مسوؤلیت همه این جنایات از خروج شوروی تا امروز بدوش همین دشمنان سوگند خورده میهن خواهد بود وبس.
درصورت مصالحه و اماده گی برای دفاع مستقلانه در وجود اردوی ملی ، نه اردوی فعلی اجیر که فرار را بر قرار بخاطر حفظ معاش دالری ترجیح میدهد، تاریخ خروج برای اشغالگران نجاتگر تعین شود تا هرچه زودتر از شر این نجاتگران نجات یابیم.
از جامعه جهانی تقاضا شود تا تکمیل پلان مصالحه ملی ، دفاع مستقلانه و خروج نجاتگران باید تمامیت اراضی کشور را گرنتی نموده وبه تبلیغات شوم و نامردانه نجاتگران خاتمه دهد که مایه نگرانی افغانهای جنگ زده گردیده و قابلیت تحمل همچو تبلیغات ناروا و تخریبی را نداشته و باید هرچه عاجل جلو همچو تبلیغات گرفته شود.
از کشورهای اسلامی کمک خواسته شود تا خروج نجاتگران اشغالگر باید قوای شانرا منحیث عایق بین ازادیخواهان افغان و نجاتگران ناتو جابجا نماید و راه را برای تطبیق پلان صلح مساعد سازد.
در غیر آن ارمانهای دیرینه کارمل – مسعود به کمک نجاتگران در عمل ممکن پیاده شود.
محترم یوسفزی در صفحه 181 کتاب پر محتوای شان بنام تاریخ مسخ نمی شود درباره
تجزیه کشور چنین مینگارد:
” کارمل تا اخرین روزهای حیات هم به فکر تجزیه افغانستان و حفظ منافع روس هابود.جنرال کمال”شجاع” یکی از جنرالان پولیس که در اخرین روزهای حیات کارمل با وی دیدن کرده است جریان دیدار خودرا با کارمل در حیرتان چنین حکایه می کند:
“روزی جبار قهرمان در شبرغان برایم گفت که به دیدن کارمل به حیرتان می رود و از من خواهش کرد که با ا و بروم، من هم موافقه کردم.هردو به راه افتادیم،من دریوری میکردم و جبار در کنارم نشسته بود،وقتی به حیرتان رسیدیم به جبار گفتم برای کارمل نگوید که من یک جنرال هستم بلکه بگوید که دریور میباشم، چون به منزل کارمل نزدیک شدیم او در حالی که سگرت میکشید در کوچه قدم میزد ، جبار خود را معرفی کرد.کارمل برایش گفت تو خورد بچه هستی اینقدر نام کشیدی،من فکر نمی کنم که جبار قهرمان به این سن وسال و قد وقیافه باشد. بعداً با او چند دقیقه نشستیم و صحبت اغاز شد.جبار پرسید کارمل صاحب حالات افغانستان چطور خواهد شد؟
کارمل جواب داد:
خیر و خیریت است ،این دشتهای بی سر وپا را که می بینید، من همرای روسها صحبت کرده ام “واترپمپ” ها را سر دریای آمو نصب می کنیم و همه را گل و گلزار میسازیم. برای تان جنت خواهیم ساخت.خاطر جمع باشید. نجیب خورد بچه بود من او را هست کرده بودم و دوباره نیستش کردم و فــــاشــــــیــــــــــــــزم 250 ســـــــــــــــاله پـــــــــشتــــــــــــون ها را خـــــــــــــاتمه دادم.”
محترم سیستانی در صفحه 167 کتاب مقدمه بر
کودتای ثور و پیامد های ان می نویسند که:
“ تلاشهای خستگی ناپذیر بینن سیوان و پافشاری نجیب الله بر تحقق مشی مصالحه ملی در سال 1991 و پس ازان بخاطر قطع جنگ و ایجاد یک حکومت فراگیر ائتلافی ( نه از ائتلاف شمال)که انتقال قدرت بدون خونریزی تحقق ببخشد به مرحله جدی خود نزدیک شده میرفت و این امید واری را تقویت میکرد که عنقریــــــــب کبوتر صــــــــــــــــــلح بر شهر و دیار افغانستان که از 14 سال د ر آتش جنگ برادر کشی سوخته و خاکستر شده میرفت ، بال و پر خواهد گشود و مردم رنجدیده افغانستان از بلای جنگ و ویرانی و فقر وگرسنگی نجات خواهند یافت.
امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا متاسفانه که دشمنان صلح وطن و دوکتور نجیب الله و مشی آشتی ملی او در وجود برخی از پیشروان سیاسی حزب دموکراتیک خلق افغانستان یعنی حزب وطن بر آن شدند تا پروسه صلح و پلان ملل متحد را ناکام سازند و با سقوط قبل از وقت دولت نجیب الله بر آتــــــــــــــــــش دل پر حـــــــــــــــسرت خود آب بریزند و با این عمل خود نگذارند تا نجیب الله با تحقق اشتی ملی ، در تاریــــــخ نام نیکی کمائی کند که نسبت به رهبران کمونست پیش از خود برجسته تر بنماید. پس با ناکام ساختن پلان ملل متحد یکبار دیگر خود را بدنام تاریخ ساختند و بر بدبختی مردم افغانستان و مخصوصاٌ مردم پایتخت افزودند و کابل را با جمعیت دو میلیون آن در چنان تـــــــــــــــــــنــــــــــــــــــــوری از آتش ســـــــــــــــــــــــــــوختنــــــــــــــــــد که تاریخ نظیر آن را به یاد نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدار.”
مطلب دلچسپ و غیر قابل باور کردنی ، که باید باور کرد در سایت وزین پیام وطن درین ارتباط به نشر رسیده که ذیلاً اقتباس میگردد:
نویسنده- ز.دره وال:
” کابل گیرک در اسارت!
انچه به کارنامه ها ی قهرمان افسانوی مرحوم احمد شاه مسعود ارتباط دارد باید عرض شود که،
در سال 1363 خورشيدی، در جريان جلسه کادر ها و فعالين «خدمات امنیت دولتی»، يک پارچه ياد داشت به داکتر نجيب الله رئيس خدماتِ امنیت دولتی افغانستان که در هيات رئيسه جلسه حضور داشت، داده شد. فقط در شرايط نهايت ضروری چنين مزاحمتی به رهبران داده ميشد، لذا معلوم بود که خبر مهمی بايد باشد. جلسه فعالين خدماتِ امنیت…، همزمان با عمليات تصفيوی مشترک (نظاميان افغانی و شوروی) در ولسوالی پنجشير در جريان بود.
داکتر نجيب الله شهید پرزه خط را برداشت و به همه ابلاغ كرد که: يکی از قوماندانان برجسته پنجشير احمدشاه مسعود، بدست نيروهای امنيتی افتيده است.
هنوز چند دقيقه يی سپری نشده بود، که ياد داشت ديگری و اما اينبار از جانب مشاورين روسی، به هيات رئيسه سپرده شد و باز هم اين داکتر نجيب الله بود كه ياد داشت را قرائت نموده گفت: احمد شاه مسعود هنوز در محاصرهء نيروهای امنيتی قرار دارد و عنقريب دستگير خواهد شد، عمليات تصفيوی موفقانه جريان دارد.
بلی خوانندهء عزيز! احمد شاه مسعود در همان عمليات دستگير شد، اما در عوض انتقال به اينسو (کابل)، به آنطرف آمو دريا، يعنی توسط هلی کوپتر مخصوص به قلمرو اتحاد شورویِ وقت (کولاب تاجکستان) انتقال داده شد، که بعد از توافقاتی دوباره آزاد گرديد. يکی از توافقات همانا قطع آتش بس ميان او و دولت بر سر اقتدار بود. قابل ذکر است که بعد از آن احمد شاه مسعود با مصونیت به فعالیت های مخفی در ادارات دولتی پرداخت.
بعد از اعلام مشی مصالحه ملی، بی جهت نبود که پُست مقام وزارت دفاع برای مدت سه ماه برای مسعود خالی گذاشته شده بود. ولی مسعود نخواست آنرا اشغال نمايد. زیرا شاید برای به قدرت رسيدن اش هنوز وقت بود و او می خواست تنها و مستقل، دروازه ای کابل را بکوبد و قدرت را بدست گيرد، چنانکه در حوادث ثور دوم کوبيد و بسيار خوب هم کوبيد(!)
او از پلان های روس و اختلا فات ببرک کارمل، کشتمند، نور ، بریالی و کاویانی با داکتر نجیب الله اﮔاهی داشت و پیوسته توسط فرید مزدک و یارمحمد و شبکه های استخباراتی در جریان قرار داده میشد. مسعود کاملا اﮔاهی داشت که مسکو در وقت مناسب شورای نظار و جمعیت اسلامی را با ح د خ ا «حزب وطن» تعویض خواهد کرد. مسعود بخوبی می دانست که او يکی از «ريزرف» ها در سياستهای بعدی مسكو است و لذا منتظر انکشافات بعدی شد. که در نتیجه در حوادث ثور دوم درنتیجه ی یک زدوبند و معامله ضد ملی و از طریق کودتا ی بعضی رهبران نظامی و سیاسی حزب وطن به قدرت رسانیده شد.“
یکی از دوستان من که عملاً درین عملیات شرکت داشت عین مطلب را به من در همان وقت به همین محتوای گفته بود.
صفحه 112 جلد 2 توفان در افغانستان مینگارد که:
” فرماندهی نظامی شوروی با استفاده از ارتباط سری با مسعود نامه ذیل را که امضا کننده گان آن عبارت بودند از – ایگرو ویچ از وزارت خارجه – وارینکوف از وزارت دفاع – و زایتسف از ک.گ.ب. و با مهر سفارت شوروی در کابل مزین بود به احمد شاه مسعود فرستاد.
نامـــــــــه
مسائل مورد بحث با احمد شاه مسعود
1- پیرامون ایجاد منطقه خود مختار برای تاجیکها در چارچوب افغانستان واحد در نواحی بود باش تاجیکها به شمول ساحات ولایات بدخشان ،تخار ،بخش یاز پروان و کاپیسا و همچنان در باره اشکال خود گردانی این نواحی .
2- 2- پیرامون واگذاری کرسیهای معین برای تاجیکها در اپارات رئیس جمهئر ، شورای ملی و شورای وزیران.
3- به رسمیت شناختن جمعیت اسلامی به عنوان یک حزب مستقل و دارای حقوق برابر با دیگر احزاب کشور.
4- ایجاد سپاه منظم منطقه خود گردان تاجیکها بر اساس تشکیلات جمعیت اسلامی و شامل ساختن آن به قوای مسلح .
5- استقرار صلح در چارچوب منطقه خود مختار تاجیکها .
6- ایجاد پیوند مستقیم تجارتی و اقتصادی و فرهنگی میان جمهوریهای تاجیکستان شوروی و منطقه خود مختار تاجیکهای افغانی .
این فهرست به مسعود از طریق یکی از فرماندهان او در سالنگ جنوبی بنام ملا غوث داده شده بود.
پس از چندی احمد شاه مسعود از طریق نفر مذکور در پاسخ به این نامه اطلاع داد که اماده است برای بررسی روی مسائل دیدار کند و پیشنهادهای دیگر هم دارد.فرستاده ویژه ما که از سفر به ولایات شمالی به کابل برگشته بود ، مفصلاً در باره دیدار با مسعود روشنی انداخته و اطمنان داد که مسعود با ابتکارات نظامی شوروی با حسن تفاهم برخورد کرده در نظر دارد این تماسها ادامه یابد.
از جانب شوروی ابراز امادگی گردید که حاضرند به محلی که مسعود تعین کند بدون محافظ و اسلحه بیایند. این رسالت را سفیر شوروی در افغانستان یولی ورنسوف و سترجنرال ورینکوف به دوش گرفتند.”
همچنین در صفحه 113 جلد 2 توفان در افغانستان مینگارد که:
“هر بار که پیشرفت در برپایی تماسها با مسعود پدیدار میگردید، گو اینکه به گونه تصادفی اعمال تحریک آمیز صورت میگرفت( گاهی در استانه دیدار قرار گذاشته شده با او ، نیروهای هوائی ارتش رژیم افغانستان روی دسته های مسعود و یاروی نواحی که این دیدار به زودی باید صورت میگرفت ، ضرباتی وارد میاوردند.و گاهی هم توپخانه افغانستان بر روستاهای زیر کنترول مسعود آتشباری میکرد).به هر حال رفتاری همانندی با دیگر فرماندهان محلی مجاهدین نیز صورت میگرفت که نماینده گان شوروی با آنها تماسهایی را برقرار میگذاشتند.”
سازش شورویها غرض تجزیه کشور با مسعود ، زیر نام منطقه خود مختار تاجیکها با عکس العمل شدید وپیوسته دوکتور نجیب مواجه میشد زیراکه او معتقد بود که مسعود یک شخص جاه طلب بوده و ترقی افغانستان را نمی خواهد و به هیچ شکل به مذاکره حاضر نیست. قرار بود که قوای اشغالگر شوروی بنام مصالحه ملی 14 ولایت شمال دری زبان را باید با احمد شاه مسعود واگذار نماید که خوشبختانه در نتیجه مقابله جانبازانه دوکتور نجیب الله ، خرسهای قطبی نتوانستند تا به این ارمان شوم دست یابند.
درینمورد در صفحه 106 جلد 2 توفان در افغانستان چنین مینگاردکه:
“درعین حال دوکتور نجیب اعلام داشت با احمد شاه مسعود باید مذاکره شود ، هرگاه از مذاکره خود داری نمود ، آنگاه باید دسته او را قاطعانه سرکوب کرد.درین حال دوکتور نجیب در حضور وزیران قوای مسلح و شیورد نازی و الساندروف گفت مدارک فراوان در باره روابط مسعود با سی – آی – ای در اختیار دارد. با درنظر داشت این مطلب نجیب الله ادامه داد،اندیشه های ستراتیژیکی مسعود جداسازی 14 ولایت شمال از پیکر افغانستان و اوردن امریکایی ها در آن است که بدین ترتیب اتحاد شوروی را در برابر عمل انجام شده قرار خواهد داد!
بنظر ما پذیرش پیشنهاد دوکتور نجیب مبنی بر کشانیدن پای قوای شوروی در جنگها با مسعود میتواند سپاهیان ما را در حالت بس نا هنجاری قرار دهد.این کار قطعاً امکان ندارد؛ زیراکه این اقدام زیانی به پرستیژ شوروی خواهد رسانید که به دشواری خواهیم توانست آنرا جبران کنیم .”
این مطلب قابل دلچسپی است که غرض رسیدن تا آبهای گرم خود را نجاتگران انتر ناسیو نالست معرفی کردند و رسوائی جهانی را قبول کردند، ولی بعد از سازش با اجنت جدید که در اینده باید جای کارمل را میگرفت هیچ نوع عملیات جنگی که رژیم کابل خواستار آن بوده ، صورت نمی گیرد که گویا سبب بدنامی ما در جهان میشد.یا علی العجب!
با تقدیم بهترین تمنیات به استاد مهربان و گرانقدر سیستانی صاحب!
مطلب دلچسپ و تاریخی شما که خوشبختانه از جانب سایت وزین افغان جرمن به نظر خواهی هموطنان گذاشته شده بود تا همفکران و غیر همفکران در آن نظر دهند و انزجار و نفرت شانرا از همچو اعمال که شایسته افغانها نبوده ، بلکه مکلفیت اجنتان حلقه به گوش و وطنفروش میباشند،ابرازنمایند ، تا از یکطرف دشمنان سوگند خورده و از طرف دیگر اجنتهای خود فروخته بدانند که هنوز هم هست افغانهایکه مثل نیاکان و پدران شان بخاطر استر داد استقلال و حفظ آن بیباکانه جان های شانرا نثار خواهند کرد و با همه دشمنان مادر وطن چه اجنت های داخلی حلقه بگوش و چه اشغالگران ترسو، بیباکانه و جانبازانه مقابله خواهند کرد و راه و رسم خونین نیاکان و پدران شانرا زنده نگاه خواهد کرد.
اما متاًسفانه که مضمون قبل از وقت از صفحه ناپدید گشت و اکثر هموطنان که فرصت ناچیز دارد نتوانستند که در فرصت کم هدف بزرگ را اماده نماید .
رژیم فعلی که مجموعه ایست از دزدان حرفوی و ماردزاد ،جنایتکارن حرفوی و وطنفروشان معلوم الحال ،که در نابودی اولین پلان صلح ملل متحد تحت رهبری کارمل – مسعود در وجود ائتلاف شمال نقش اساسی و تعین کننده داشت ،همان اشخاص و افراد دست دوم همان باند جناتیکار ائتلاف شمال در وجود جبهه ملی میباشند که به هیچ وجه خواستار افغانستان مستقل و ازاد نمی باشند و بشکل از اشکال با دشمنان خارجی که تحت نام مقدس نجات، کشور آزاده گان رااشغال نموده، همدست بوده تا که جنگ ، قتل و خون باشد باید آنان در قدرت باشد و اگر جنگ نباشد مردم نه همین دزدان مادرزاد را میخواهد ونه هم نجاتگران غارتگر، چپاولگرو اشغالگر.