فلم مستند از جریان بخشی از کودتای ۱۳۷۱
فلم مستند از جریان بخشی از کودتای ۱۳۷۱که توسط ائتلاف شمال، علیه دولت جمهوری افغانستان راه اندازی گردیده بود. درین فلمها 4 تن از اعضای بیروی سیاسی حزب وطن منجله محمود بریالی برادر ببرک کارمل،عبدالوکیل بچه مامای ببرک کارمل ،فریدمزدک و نجم الدین کاویانی ارادتمندان ببرک کارمل، معین آن وقت وزارت امنیت، آقای باقِـــر فرین( فعلا فرين محسنيان) و قوماندان گارد ملی (خاص) اقای سید اعظم سید وبرادران علومی ،محمد نبی عظیمی نواسه برگد عظیمو و…، را میتوان دید که بعد از پذیرایی جانیان «شورای نظار» در میدان هوایی کابل، آنها را به نقاط مختلف شهر کابل اعزام و رهنمایی میکنند
ویدیو را میتوانید با کلیک بر لینکهای ذیل مشاهده نمائید:
مردم جنگ زده افغانستان با دو انقلاب نامنهاد ثوری اشنا هستند که یکی آنرا انقلاب کمونیستی و دیگری آنرا انقلاب اسلامی میباشند.
من تنها مسله انقلاب اسلامی را با نشر ویدوهای مستند آن مورد بحث قرار
میدهم که درین اواخر به نشر رسیده است.
بعد ازانکه سردار محمد داود خان در ماسکو با برژنیف برخورد نمود،دستگاه جهنمی ک-گ-ب دست بکار شد تا علیه سردار محمد داودخان عملیات را اجرا نماید همان بود که اولین اقدام شان وحدت میخانیکی دو جناح خلق و پرچم بود که باید راه را برای یک عمل نظامی تدارک میکرد صورت گرفت.
اما در داخل حزب دموکراتیک خلق افغانستان بودند رادمردانیکه استقلال اراده داشتند و مقابله با هر نوع اقدام نظامی علیه سردار محمدداودخان نه تنها مخالف بودند بلکه با صراحت پشتیبانی خود رااز سردار محد داودخان صدای رسای شان اعلام نمود که متاسفانه با اسرع وقت توسط عمال ک-گ-ب این رادمرد تاریخ با روز روشن در پهلوی مطبعه دولتی به قتل رسید این رادمرد تاریخ که به شکل علنی از دستور انتر ناسیونالیستهای کاذب خود داری کرد وبه قتل رسید شهید میر اکبر خیبر بود که چند روز قبل از کشته شدن شان پیغام اصلاح شدن و یا مرگ را قبول کردن رااز ببرک کارمل ذریعه نور احمدنور برایش رسیده بودو این پیغام در عمل تطبیق شد
دشمن مردم افغانستان با یک تیر دو فاخته شکار نمود؛ هم سر سخترین دوست سردار محمد داود را به قتل رساند وهم راه را برای یک قیام نظامی اماده کرد.
رهبری حزب بعد از قتل میر اکبرخیبر تصمیم گرفت که هرگاه سردار محمدداود علیه حزب حمله نماید باید حزب دست به اقدام نظامی بزند
بعد از حمله رژیم سردار محمد داودخان علیه حزب نظامیها نیز دست به قیام زدند که البته یک بخش حزب مطابق دستور قبلی حزب عمل کردند
. امابخش دیگری حزب که رهبر آن شهامت انقلابی را نداشت منتظر اوضاع ماندند تا معلوم شودکه قیام توسط کیهاصورت گرفته و بعداً اقدام خواهند کرد ،که درین اثنا برنده میدان جناح خلقی شد ورهبران نظا می شان قیام را در حالی تا سرحد پیروزی رهنمایی نمود که رهبران جناح دیگر حزب در جستجو مغا ره بودند ، البته سهمگیری محمد رفیع از جناح پرچم ابتکار شخصی موصوف بوده زیراکه یکجا با اسلم وطنجار اغازگر قیام بودند.
بعد از پیروزی قیام هفت ثور وحدت مصنوعی که ذریعه موچیان ماسکو پینه دوزی شده بود در عمل از بین رفت ،زیراکه یک جناح تا اخیر رزمید و جناح دیگر به استثنی محمد رفیع همگی تا اخیر به شمول کودتاچی مادرزاد”محمد نبی عظیمی” در جویچه های دارالا مان مخفی شده بودند و یا هم علیه قیام عمل کردند،لذا در عمل حق مساوی را در پوستها نداشت. لیکن رهبر جناح پرچم ببرک کارمل تا اخیرین توان و طاقت شان تلاش کرد تا سهم مساوی بدست بیاورد که موفق نشد و راهی تبعید و سفیر در چکسلواکیا شد
زمانیکه این جاه طلب عصر بعد از آنکه به لانه شیطانی در ماسکو پناه هندگی را اختیار کردند و صدها ورق راسیاه کردند تا چنان وانمود سازند که گویا رهبر موجود در کابل یکجا با حکمتیار تصمیم دارد که انقلاب کمونیستی را نابود کند و یا آنرابه غیر کمونیستی مبدل سازند ،تبلیغ کردند و راه را برای اشغال کشور در حالی آماده کرد که توسط رهبر موجود در کابل”حفیظ الله امین”توافق شده بود که دههزار قوای اتحاد شوروی بزرگ غرض حفظ انقلاب به کابل اعزام شود و آنرا بنام قطعات محدود اتحاد شوروی مطابق معاهده دوستی بین دو کشور به کابل اعزام و در بگرام جا بجا شود تا در صورت وقوع خطر از انقلاب برگشت ناپذیر ثور باید دفاع
میکرد
اما در عمل توافق دیگری در ماسکو به امضا رسیده بود که مطابق آن باید صد هزار قوای اتحاد شوروی بزرگ داخل افغانستان شود تا انقلاب که گویا در خطر بود نجات داده شود، این نجات نجس صورت گرفت که به یک تیر دو فاخته به دست امد؛ هم ماسکو به ارمان دیرینه شان مبنی بر اشغال افغانستان و رسیدن به ابهای گرم ،و هم ببرک کارمل به ارمان نازنین شان مبنی بر کسب تاج و تخت که از زمان اشغال چکسلواکیا در باره آن فکر میکرد ، بر اورده شد ند.
ماسکو در زمانیکه صد ها ورق ذریعه عاشق تاج وتخت به آنها رسیده بود وبرایش گفته شده بود که به مجرد که صدای “رسای” رهبر بزرگ پرولتاریای افغان به گوش افغانان برسد دیگر در چند سال بعد
سوسیالیزم بیدون چون و چرا درین کشور مذهبی و ازادی دوست که در عمل قبرستان مشهور اشغالگران بوده، اعمار و کشور عقب مانده به گل و گلزار مبدل میشود. اما در عمل بخت باعاشق تاج وتخت و همچنان با سوپر پاور اشغالگر که خواب رسیدن تا ابهای گرم را دیده بود یاری نکرد وبا شنیدن صدای ناهنجار رهبر پرولتاریا و با مشاهده کردن تانکهای قوای سرخ خشم مردم اغاز شد وبا هر نوع سلاح که امکان دسترسی را به آن داشتند علیه اشغالگران به جنگ مقدس شروع کردند که سوم حوت 1358 اغاز قیام ظفر افرین مردم ازادی دوست شمرده میشود و افغانستان به مرکز مقابله دو سوپر پاور مبدل شد.
این مبلغ بدنام نهضت مترقی و دشمن ترقی و انسانیت که عاشق تاج و تخت بود در اغاز جوانی غرض دریافت شهرت با سردار محمد داودخان دراتحادیه پشتونستان شامل شد و بعداً با یاد گرفتن طوطی وارفلسفه مارکسیستی شامل حزب مترقی شد که همزمان وظایف اطلاعاتی را به دربار نیز به عهده داشت و با اشغال چکسلواکیا توسط اتحادشوروی وقت متوجه وظایف انتر ناسیونالستی میشوند و همان سبب بود که زمانیکه بعد از قیام در نتیجه عدم سهمگیری مساوی در روز قیام نتوانست که پوست دلخواه شانرا بدست بیاورد از کشور خارج شدند و بعد از ترک وظیفه به ماسکو پناهنده شدند و صدها ورق را غرض تشویق رفقای انترناسیونالست و متهم کردن حفیظ الله امین در تبانی با حکمتیار توانستند تا پای شوروی را با اشغال افغانستان بکشاند وتاج و تخت را در کابل غصـــب نماید
این عاشقان تاج و تخت در مدت یکنبم دهه تواستند که مردم ازادی دوست افغان را دو مراتبه به نام نجات کشور و انقلاب مردم را چنان بازی دادند که همه گی قبول کردند که شاید این تبلیغ راست باشد. مثلاً در نجات اولی تبلیغ کردند که باند امین جنایتکار یکجا با جکمتیار میخواهد که انقلاب را نابود نماید و ما مجبور شدیم که غرض نجات مردم و کشور از کشور دوست کمک بخواهیم، درحالیکه در آن زمان برعلاوه گارد محافظ ده هزار قوای شوروی در کابل نیز موجود بوده تا در صورت کودتای دشمن از انقلاب باید دفاع میکرد پس چطور در صورت موجودیت ده هزار قوای شوروی باند امین تحت رهبری سی – آی – ای بتواند که این پلان را تطبیق بکند؟ مسلماً که نه. مثل افتاب روشن است که عاشق تاج و تخت از شرایط سوء استفاده نمود و کشور به قمیت 2 میلیون کشته در خدمت شوروی گذاشت تا این عاشق بادار مردم شود.
دفعه دوهم باز هم همان آش و همان کاسه ، باز هم همان حکمتیار و سازش داکترنجیب با حکمتیار و نابودی انقلاب و نجات آن توسط این تیکه دار لعنتی آنهم در وجود دزدان حرفوی تنظیم جمعیت و دیگر تنظیم های جهادی و آنهم در حالیکه همه ولایات کشور از شمال گرفته تا کابل توسط ابتکار همین نجاتگر ویرانگر به دزدان تسلیم شده بود و اگر نجیب این پلان را میداشت قبل ازآنکه نجاتگران ویرانگر و وحشی نصف کشور را اشغال میکرد باید این کار را میکرد.
با ابتکار دومی این عاشقان تاج و تخت که در نتیجه آن پلان صلح ملل متحد نابود شد و قوای مسلح دشمن شکن را به دزدهای مادرزاد تسلیم کردند و سر انجام حاکمیت ملی که ثمره خون ملیونها افغان بود نیز نابود ساخت و کشور را به حمام خون و بعداً به مستعمره پنجاب مبدل کرد و در هر مرحله انها غرض کسب قدرت معا مله کردند و میدان باختند؛وقتیکه ملا ربانی و مسعود به قول و قرار داد جبل السرج وفا نکردند با ملا حکمتیار هماهنگی کردند و علیه ملا ربانی دست به قیام زدند و زمانیکه طالب نصف افغانستان را اشغال کرد این تاجران حرفوی نیز غرض کسب سهم قابل ملاحظه در قدرت مزار شریف را به ارامی به طالبان تسلیم کردند همانطوریکه کابل را به دزدان جمعیتی تسلیم کرده بود، ولی وقتیکه بر سر تقسیم قدرت مثل دزدان با هم جور نیامدند جنگ را اغاز کردند و طالبانیکه تسلیم شده بودند همه انانرا قتل عام کردند وزمانیکه اژدهای غرب غرض نابودی طالبان تصمیم گرفت باز هم این نجاتگران ویرانگر در پیشاپیش امپریالیزم نجاتگر بازهم داخل کابل شدند و یک نجات دیگر را نصیب مردم جنگ زده افغان کردند.
حالا که در نتیجه ابتکار بزرگ جناتیکار عصر کشور ما به ژاندارم منطقه و به میدان زور ازمایی بین ناتو و ایران ، ناتو و چین و بین هندوستان و پاکستان مبدل شده است و مردم رنجدیده و جنگ زده ما همان یک لقمه نان جوار ی و جو که سابق داشت نیز از دست داده است و اولاد نازنین خویشرا با دادن تریاک می خوابانند تا گریه نکنند و یک لقمه نان نخواهند
اما بعد ازانکه روی طرح مسوده قانون شهدا و معلولین در شورای ملی بحث داغ صورت گرفت و این نجاتگران را ملحد وکافر و کمونست خطاب شدند و شهدای شانرا که غرض پیروزی انقلاب اسلامی از دست داده بودند نیز مــــردار محسوب شدند ازان تاریخ به بعد دوباره غسل تـــعمـــید کردند و خودرا باز در زمره نیروهای ملی ، دموکراتیک و حتی مترقی نیز حساب کردند و ادعا دارند که از همه احزاب مترقی نیرومند و قوی هستند زیراکه هنوز که هنوز هست از پشتیبانی تنظیم جمعیت اسلامی و بخصوص از حمایت بیدریغ شورای دزدان نظار برخودار هستند و همان خدمت که آنان در تسلیمی حاکمیت ملی به
تنظیم جمعیت کرده به پاس همان خدمات شایسته شان بود که امروز از پشتیبانی تنظیم جمعیت و شورای دزدان نظار برخوردار هستند و احترام عیق به همه جنایتکاران کارمل دارند و همان علت بوده که همه رهبران شورای متذکره و جهادی جسد مرحوم محمود بریالی برادر مرحوم ببرک کارمل را با شانه های سنگین جهادی شان تا گورستان تاریخ بدرقه میکرد ..آفرین بر همه تان!
رهبر پرولتاریای کشور و دست نشاهده قوای سرخ بعد از چند سال زعامت کشور در حالت مدهوشی و ناتوانی توسط پلنوم هژدهم در نتیجه بیکفایتی از وظایف حزبی سبکدوش شد و راهی استراحت در ماسکو شد و جای شانرا کسی گرفت که به اتفاق اراً انتخاب شده بود
رهبر جدید غرض نجات مردم و کشور پلان مصالحه ملی را اعلام و از انحصار قدرت منصرف شد و غرض تطبیق این پلان بزرگ انسانی ، اسلامی و افغانی که تحت رهبری سازمان ملل متحد بایست تطبیق میشدنه تنها از پوست ریاست جمهوری بخاطر تامین صلح منصرف شد بلکه در عمل غرض حفظ تمامیت اراضی کشور و حفظ شرف و ناموس کشور با سرسخترین دشمن میهن در جنگ رویاروی جانبازانه رزمید و مردانه جان باخت
با علام سیاست مصالحه ملی هم اشغالگران روسی و هم رهبر شکست خورده پرولتاریای علیه پلان صلح ملل متحد دست بکار شدند تا از تطبق آن پلان انسانی جلو گیری نماید،غرض این هدف ضد انسانی و ضد افغانی شان به فعالیت مخفی اغاز کردند و درین زمینه از اخوندهای ایرانی و نظامیگران پنجابی نیز تقاضای کمک شد و بالاخره در اواخر سال 1370 شرایط را چنان اماده ساختند که با اغاز تمرد و شرارت در قوای مسلح از شهر حیرتان به کودتا ارام و اهسته برو اغاز کردند
قوای مسلح کشور که مدافع منافع ملی ، تمامیت اراضی و حاکمیت ملی باید میبود به تدریج از شهر حیرتان “مبارک” تا کابل تسلیم ناپذیر به دزدهای مادرزاد و حرفوی بنام جمعیت اسلامی تسلیم شدند و در محافل عام ازین ایتلاف که ابتداً به ائتلاف جهادی اسلامی و بعداً به نام ائتلاف شمال مسمی گشت جشن های خوشی گرفته شد و آنرا ابتکار رهبربزرگ پرولتاریا افغانستان نام گذاشتند و این پروسه را اشتی میهنی یاد کردند اما بعد از رسیدن به کابل خونین که در عمل قرار داد بین پرچمیهای وطنفروش وتنظیم جمعیت لاجورد فروش.تطبیق نشد و جنگهای داخلی بعد از نابودی قوای دشمن شکن به دزدان حرفوی تسلیم شد و سهم باند رهبر پرولتاریا در آن ناچیز شد آنر انقلاب اسلامی خواندند، اما در عمل و از روی ویدوهای مستند آنرا
کودتای بچه “مترقی” سقاو باید خواند.
زیراکه رهبر غیر نظامی ائتلاف شمال ببرک کارمل ،محمود بریالی ، عبدالوکیل ، مزدک و کاویانی بودند و قومندانان نظامی شان عبارت بودند از دوستم، مومن ،جناتیکار مادرزاد محمد نبی عظیمی،برادران علومی و دیگر ستر جنرالان چهار ستاره میباشند
این رهبرساختگی پرولتاریای افغانستان زمانیکه در نتیجه بیکفایتی از وظایف سبکدوش شد از موضعگیری علمی و مترقی انتر ناسیونالیزم پرولتری منصرف شد و در لجنـــزار نشـــنلیزم تنگ نظر سمتی غرض کسب مجدد قدرت سقوط کرد و خود را مدافع منافع اقلیتها قلمداد کرد و میخواست از اکثریت بی کلتور که 250 سال قدرت را رد انحصارداشت از دست شان خارج سازد، بدون در نظر گرفتن این مطلب که تا چند ماه پیش خود را نیز در زمره آن اکثریت معرفی کرده بود که اگر بتواند با این نیرنگ در قدرت بماند.
پایان