در زنجیره حوادث ناگوارطی سه و نیم دهه اخیر ، افغانستان داخل مرحله خطرناک دیگری پس از انتخابات احتمالی آینده میشود . درین مرحله امکان کامیابی کاندید هائیکه در ائتلاف با گروه های جنگی قرار دارد ، بسیار زیاد است : برد یا باخت در انتخابات با سوال زندگی و مرگ مجرمین جنگی و متخلفین حقوق بشر گره خورده است .
گروه های جنگی با زر و زور جامعه را به گروگان گرفته اند . آنها از قریب یک دهه به این سو از درون یا بیرون حکومت محرک و در عین حال طرف جنگ بوده اند . با متحدین ستیزه گر خارجی تلاش های مرئی و نا مرئی مذاکره و صلح با مخالفین را ( از جمله جرگه امن منطقوی ) بی اثر ساخته اند .
تفنگ داران فضای صلح و ثبات سیاسی را که در پهنای آن « عدالت » ، این سیمرغ افسانوی پر و بال بکشاید ، برای خود فضای مختنق قیاس میکنند .
بنآ هر کاندیدی که با ائتلاف گروه های جنگی از طریق آنچه انتخابات ( ! ) نامیده میشود ، قدرت را قبضه کند ، فصل خونین دیگری را که پایانش معلوم نیست در تراژیدی افغانستان میکشاید . آنگاه امید صلح به سراب بدل میشود .
سناریو واضح است : حکومتی که به حمایت گروه های جنگی دارای سابقه دشمنی با مخالفین مسلح با استفاده از شبه انتخابات اعلام پیروزی میکند ، مدعی مشروعیت میشود . درین حال توآم با طرح مذاکره با مخالفین همان ترجیح بند سیاسی خسته کن و مرگبار گذشته را تکرار میکند . یعنی :
قبول رهبری دولت ، پذیرش حضور قوای خارجی ، تآئید قانون اساسی و نهایتآ مدغم شدن به نظام . نظامیکه ریشه های آنرا خون مخالفین آبیاری کرده است .
ازان جائیکه به موازات از دست دادن هر چه بیشتر پشتوانه مردمی حکومت ، مخالفین مسلح تکیه گاه مردمی و در عین حال پوتانسیل جنگی خود را افزایش داده راهیست ، بنآ پیش شرط های صلح از جانب حکومت پذیرفته نمیشود و بدنبال آن جنگ دوام میکند .
به مشکل میتوان تصور کرد که رهبری سیاسی موجود مؤتلف با جنگ سالاران در صورت کامیابی در انتخابات ( ! ) با بار سنگین مسئولیت کشتار هزاران مخالف مسلح به زور قوت های مهاجم خارجی ، از جانب مخالفین ، منحیث طرف مذاکره صلح پذیرفته شود . بالفرض هر گاه جانب مقابل حاضر به مذاکره با حکومت ناشی از انتخابات ( ! ) هم شود ، محال است گروه های جنگی مؤتلف با حاکمیت با مخالفین در تقسیم غنایم سیاسی ( در صورت تشکیل یک حکومت ائتلافی ) ، به توافق برسد .
برخی از کاندید های وابسته به گروه های جنگی از تدویر لویه جرگه صلح بعد از انتخابات نام نهاد صحبت کرده اند . درین حال اگر مذاکرات با مخالفین منجر به جست و جوی راه حل سوم شود که طی آن باید حکومت مؤتلف با جنگ سالاران جایش را بیک حکومت مسلکی ، غیر وابسته و موقتی بدهد ، آیا چنین طرحی از جانب حکومت مدعی مشروعیت ! پذیرفتنی است ؟ . گمان نکنم . بالفرض رئیس حکومت حاضر به قبول چنین راه حلی باشد ، اطرافیان در موضع دشمنی با وی قرار خواهند گرفت . این دشمنی تا سرحد ترور احتمالی رئیس جمهور ( خدای ناخواسته ) به پیش خواهد رفت . آنگاه طبق قانون اساسی راه برای احراز مستقیم قدرت توسط گروه های جنگی هموار خواهد شد .
فعلآ به اینکه این سناریو تحقق خواهد یافت یا خیر کاری نداریم . مهم اینست که وجود همین فضای ترس کافی است تا رئیس حکومت در برابر فشار های جنگ سالاران به شکل متواتر عقب نشینی کند. ترس از دشمن واقعی یا موهوم وقتی به جبن سیاسی تبدیل میشود که شخصیت سیاسی پدر خود را بدنبال یک ترور سیاسی از دست داده باشد . آنگاه سایه ترور ، جراحات کافی روانی به ذهن وی میگذارد و زندگی سیاسی اش را رقم میزند .
به این حساب پروسه صلح لویه جرگه با ناکامی مواجه خواهد شد و جنگ ادامه خواهد یافت .
در کشور های رو به انکشاف که موازین جامعه مدنی و کولتور دیموکراسی در سطح زیب و زینت نظام قرار دارد و سیستم مکافات و مجازات در حد اقل مطرح است زمامداران در برابر اتهامات بزرگ سیاسی کمتر احساس مسئولیت میکنند و ندرتآ در قبال مسئولیت های بزرگ ملی حاضر به استعفآ میشوند . تاریخ سیاسی افغانستان درین رابطه برجستگی خاص خود را دارد : درین کشور فقط یک بار قدرت سیاسی به شیوه مسالمت آمیز انتقال کرده است : در طول 60 سال از حصول استقلال تا فاجعه ثور از جمله چار متن قانون اساسی مصوبه لویه جرگه ها صرفآ یک متن آن ( انتقال سلطنت از نادر شاه به ظاهر شاه ) توانسته است ، در امر انتقال مسالمت آمیز رهبری سیاسی مورد استفاده قرار بگیرد . در باقی موارد قدرت سیاسی خارج پیشبینی قانون اساسی از مجاری قهر آمیز دست بدست گشته است .
از آغاز کودتای محمد داود تا سال اول لشکر کشی شوروی به افغانستان طی قریب 7 سال 6 رئیس دولت یا صدراعظم کشته شده اند . در همین مدت اقلآ 4 کودتای ناکام کشف و به صد ها تن عاملین آن قلع و قمع شده اند .
رهبری آینده ناشی از انتخابات ( ؟ ! ) قدرت را « ایلا دادنی » نیست . بنآ جنگ تا زمانی دوام میکند که فکتور بیرونی یعنی تغییر در معادله قوای جنگی بر اراده افراد مسلط شود .
بهر حال ! ازان جائیکه در کشور طی بیش از سه دهه ، « کله شنکوف » به افزار منحصر به فرد حلال مشکلات سیاسی تبدیل شده است ، بنآ طبق معمول گذشته صلح و جنگ بیرون از اراده اشخاص در محور تناسب قوآ شکل خواهد گرفت . در فورمولبندی تناسب قوآ طبعآ انبوه فکتور های داخلی و خارجی دخیل خواهد بود .
از معادله قوآ صحبت کردیم . مخالفین مسلح با کنترول بر ساحاتی از قلمرو ملی و ایجاد ادارات موازی به نوعی به مشروعیت « دوفکتو » دست یافته اند . این مشروعیت انتخابات و نتایج ناشی ازان را سخت زیر سوال میبرد و حتی روی آن خط بطلان میکشد . در جناح دیگر جنگ ، قوای ائتلاف نظامی قرار دارد که همه کاره قیاس میشود و با سر زوری از انتخابات به قصد دادن مشروعیت ( ؟ ) به نظام آینده استفاده میکند . این مشروعیت به هدف برافروخته نگاهداشتن شراره های آتش جنگ برای دفاع از یک « حکومت قانونی » ( ؟ ! ) مورد استفاده قرار خواهد گرفت .
جنگ در واقع اصطکاک و تلاطم دو نوع مشروعیت خواهد بود : مشروعیت داخلی مبتنی بر اراده جنگ جویان ضد قوای خارجی که به نحوی برای آزادی میجنگند و مشروعیت خارجی مبتنی بر انتخابات برای دادن روپوش قانونی برای یک حاکمیت پاراشوته شده که توان حفظ قدرت را در غیاب قوای مهاجم ندارد .
واقعیت اینست که زمان دست اندر کار گسترش دامنه نفوذ مقاومت مسلح درمیان مردم و بنآ محکم بندی مشروعیت ناشی ازان به نفع مقاومت است : طی 8 سال علی الرغم افزایش قوای خارجی ، معادله قوای اجتماعی بالتدریج به نفع مخالفین مسلح شکل گرفته است .
جنگ سالاران مسلط در انتخابات ( ! ) پیش رو مانع انعکاس معادله قوای اجتماعی در مناسبات سیاسی میشوند . آنها به آرزوی تشویق کاندید های مشخص انتخابات به جنگ در آینده ، دست به تشکیل ائتلافات تکتیکی و اقتضایی زده اند . افغانستان محکوم به انتخاباتی است که پیشوند و پسوند های ناشی از انفجارات آن موجب خواهد گردید که بالای جنگ های عادی روزمره به اصطلاح شکر خداوند ( ج ) را به جا بیاوریم . « پایان »
فرانسه ــ 12 اگست 2009