پلان جنگی ضد تروریزم امریکا در افغانستان جزِئی از یک ستراتژی عمومی جنگی است که از سومالی آغاز و با گذشتن از فلسطین ، لبنان ،عراق و پاکستان به افغانستان ختم میشود .
افزایش عملیات ترورستی بدنبال آغاز جنگ ضد تروریزم در سطح جهان قرینه شکست این پلان به حساب میآید . علی الرغم این شکست ، جنگ با تروریزم در عالمی از تردد و سردرگمی ادامه دارد .
مقابله نظامی با آنچه تروریزم خوانده شد ، در مقیاس جهانی کار مشکل چه که ناممکن بود چه جبهه دشمن معلوم نبود . ستراتژیست های کاخ سفید تیوری جنگ وقایوی را مطرح نمودند و برای سهولت کار چند مرکز ( سودان ، فلسطین ، عراق ، افغانستان ) مقابله با تروریزم را ایجاد کردند . مبارزه با تروریزم در مواردی با مداخله مستقیم نظامی متحدین غربی توآم شد ( عراق و افغانستان ) در صورتیکه در حالات دیگر ( فلسطین و لبنان ) از متحدین منطقوی ( اسرائیل ) استفاده بعمل آمد .
برای تحریک اعصاب و نهایتآ کشانیدن رزمندگان اسلام سیاسی به مراکز تعیین شده « جنگ ضد تروریزم » ماشین عظیم تبلیغاتی دنیای غرب به حرکت افتاد : کاریکاتور حضرت محمد ترسیم شد،در موارد مختلفی به قرآن توهین صورت گرفت ، به اجساد شهدآ آتش زده شد و غیره . اینهمه به مقصد سوق جهادیست ها به جبهات داغ قبلآ تثبیت شده جنگ و حذف فزیکی شان .
آنچه مربوط افغانستان میشود ، ائتلاف ضد تروریزم علاوه از شیوه های ذکر شده از تکتیک تبلیغ در اطراف آمادگی برای آغاز مذاکره با مقاومت مسلح بهره برداری سرشار کرد :
زمینه سازی به قصد بدست گرفتن اداره برخی ولسوالی ها از جانب مخالفین مسلح به هدف ایجاد امید به آنها برای مذاکره از موضع قوت و در عین حال جلب و جذب رهبران مخالفین ومتحدین خارجی شان درین ولسوالی ها ، یکی از شیوه های بدام کشیدن مخالفین مسلح به حساب آمد . به این حساب مخالفین ساده دل به امید کاذب آغاز مذاکرات در ولسوالی ها تجمع کردند و هدف خوبی برای قلع و قمع از طرف قوت های ائتلاف قرار گرفتند .
نگویم زجنگ بد اندیش ترس ز آوازه صلح او بیش ترس
بسا کس به روز آیت صلح خواند چو شب شد سپاه بر سر خفته راند « سعدی »
حمله ائتلاف نظامی داخلی و خارجی به موسه قلعه که طی آن صد ها تن ملکی کشته شد نشان داد که قوت های خارجی طی سالیان اخیر از بخش شایعه مذاکره با مخالفین مسلح برای تمرکز و تجمع آنها در محلات معینی و سپس درهم کوبیدن شان از طریق بمباردمان هوائی استفاده نموده است .
عملیات نظامی در موسه قلعه علی الرغم مظاهر موفقیت آمیز ، قرینه بلاتکلیفی و سرگیچی ائتلاف نظامی بین المللی است که در جریان آن فقط کشتن به خاطر « هیچ » مورد نظر است . چه :
ــ طی عملیات صد ها تن از مردمان ملکی کشته ، معیوب و یا بیجا شده اند . بر خلاف گمان قبلی هیچیک تبعه خارجی در میان شهدا وجود نداشت . ادعای قوای حکومتی در موجودیت اتباع خارجی در میان کشته شدگان تا وقتی زیر سوال است که « فاتحین موسه قلعه » مرده ها را سر حرف زدن به قصد بیان هویت خود نیاورده اند.
ــ مخالفین مسلح با پوتانسیل دست نخورده جنگی به مناطق هم جوار عقب نشسته اند . یقینآ آنها از نیروی خود به قصد تصرف مناطق دیگر استفاده خواهند کرد و برای اظهار وجود به حملات انتحاری در شهر ها خواهند افزود .
ــ هیچ تضمینی برای حفظ منطقه بدست آمده از طرف قوای خارجی و داخلی وجود ندارد .
ــ مخالفین مسلح بکمک پاکستان در سوات ظاهرآ حذف شده اند ، اما خطوط اصلی تدارکاتی آنها در بلوچستان ( کویته ) دست نخورده باقی مانده است .
واقعیت آنست که عملیات نظامی بکمک خارجی وقتی با تلفات ملکی توآم باشد ، روی هر مقصدی که سازماندهی شود ( توسعه حاکمیت دولت ، مبارزه با تروریزم … ) نمیتواند قابل توجیه باشد . آنهم در شرایطی که سوال مشروعیت حضور قوای خارجی جواب قناعت بخش دریافت نکرده است .
بهتر بود تا عملیه سیاسی یعنی مذاکره با مخالفین مقدم بر عملیات نظامی قرار میگرفت و از عملیات نظامی از روی اجبار در صورت ناکامی مذاکرات سیاسی و داشتن اطمینان به حضور ملیشیای خارجی در میان صفوف مقاومت آنهم توسط اردوی داخلی استفاده بعمل می آمد .
بسیار احتمال داشت که طی یک مذاکره جدی و صادقانه و توافق روی استقرار یک حکومت ملی ، مسلکی و غیر وابسته به گروه های جنگی و در عین حال وعده خروج قوای خارجی ( بعد از تدارک زمینه خود کفائی امنیتی ) ، ملیشیای مقاومت خود طرد جهادیست های خارجی را از صفوف خود بعهده میگرفت .
جنگ موسی قلعه نشان داد که هسته جنگی ائتلاف جهانی ضد تروریزم علی الرغم انزوای روز افزون در میان متحدین ، در تعیین ارجحیت بین دو الترنتیف صلح و جنگ بیشتر روی ستراتژی جنگی تآکید میکند .
لنگر اندازی « چوت انداز » روی ستراتژی جنگی مانند گذشته در آینده نیز :
ــ جنگ را طولانی و فرساینده خواهد ساخت .
ــ تلفات انسانی ناشی از جنگ را بالا خواهد برد .
ــ روحیه دشمنی با مسیحیت و یهودیت را در میان توده های مسلمان ، بیش از پیش تقویت خواهد کرد و نهایتآ دیالوک تمدن ها را به بن بست خواهد کشاند .
ــ به جذبات نوپای دیموکراسی ، حقوق بشر و حقوق زن بخصوص در کشور های اسلامی معروض به جنگ صدمه خواهد زد .
ــ تروریزم را به افزار انتقام جویی از غرب مسیحی و اسرائیل یهودی و حکومت های وابسته به غرب در کشور های اسلامی تبدیل خواهد کرد و گره معضله فلسطین را پیچیده تر خواهد ساخت .
ــ فاصله میان روشنفکر مکتب خوانده و روحانی مدرسه دیده را بیشتر خواهد ساخت .
ــ موجب ایجاد حکومت های دیکتاتور در کشور های اسلامی خواهد گردید که برای سرکوبی توده های ناراض از حکومت های سربرآورده از جامعه روشنفکر متحد با غرب ، همیشه انگشت روی ماشه تفنگ خواهد داشت .
جنگ موسه قلعه مظهر ترس از صلح است . صلحی که با منافع جنگ سالاران افغانی متحد با هسته جنگی ائتلاف نظامی بین المللی در تقابل قرار میگیرد .
جنگ موسه قلعه قرینه ترس از صلح است . صلحی که دران حرف آخر را مردم میگوید و این حرف ممکن با آنچه به زور بمباردمان ها بر خلق اله تحمیل میشود ، مغایرت داشته باشد . « پایان »
فرانسه
15 دسامبر 2007
دوکتور روستار تره کی