برلین ، 29 نومبر 2007
کارستان هـرات و سوء استفادۀ ایران از پاکدلی برادران هـزارۀ ما
در مقالۀ “دکتاتوری فـرهـنگی ایران بر قـلمرو زبان فارسی” که بتاریخ 22 آگست 2006 نشر گردید، از فـتنه گری های رژیم فاسد “کربلانی ــ آخوندی” ایران، شمه ای پرده برداشته بودم. این مضمون توطئه های فـرهـنگی و سیاست فـرهـنگی ایران را در افغانستان و تاجیکستان برملا می ساخت. چنانکه انعکاسات شاهـد بوده اند، این مقاله در پهلوی استقـبال وسیع خوانندگان وطنخواه ، خشم “ایران پرستان” و نوکران رژیم آخوندی ایران را نیز برانگیخت.
مضمون که گوشۀ کوچکی از توطئه های گستردۀ همسایۀ مفـتن غـربی ما را نشان میداد ، در عـین زمان طلایه دار و مشوقی بود برای هموطنان دلسوز ما ، تا از جهات دیگر توطئۀ بزرگ دولـت ایران ، پرده برافگنند. خوشبختانه که چنین شد و ما شاهـد نشر دهها مقالۀ افـشاء گر در زمینه گردیدیم.
از سالهاست شنیده میشود، که کشور ایران مشغـول کشیدن کوریدوری میباشد ، که قـرار است از سرحد ایران تا قـلب افغانستان امتداد یابد. پروژه هائی که ایران زیر عـنوان کمک بازسازی به افغانستان روی دست گرفـته است ، نیز در چوکات همین ستراتژی تمرکز یافـته و آنانی که موضوع را از نزدیک و عملاً مشاهـده میکنند، بر این قـول صحه خواهـند گذاشت. سرمایه گذاری های نامعدود صنعتی ایران و ایرانیان در هـرات و تمدید شاهـراه “دوغارون ــ هـرات” ، که ادامه اش تا افغانستان مرکزی حتماً در نظر میباشد ، یکی از کارهای زیربنائی همین خط مشی توسعه جویانه ، شووینیستی و عظمت طلبانۀ ایران است.
درین اواخر آوازه ها و افـواهی در گردش است ، که گوشۀ دیگری از توطئه های خانه برانداز ایران را افـشاء میکند. آقای “عارف ذره بین” یکی از اولین کسانی بود که ضمن مقالۀ منتشرۀ خود در پورتال “افغان جرمن آنلاین ، زیر عـنوان “جنگ اقـتدار برعـلیه اراده بر سر مقایسۀ هـرات با فـلسطین” ، پرده از بسا ناروائی های جمهوری اسلامی ایران برداشت.
و آقای “جمیل بامی” که کاردار سفارت افغانی در تهـران بود و در چوکات وظیفـوی عمق فاجعه را از نزدیک لمس می کرد، موضوع را مشخصتر شگافـت و طی مقالۀ “استراتیژی خطرناک ایران در هـرات باستان” ( مؤرخ 18 نومبر 2007 ) خود در پورتال “افغان جرمن آنلاین” ، چنین آورد :
« در سالهای 1985 الی 1987 سکرتر دوم جمهوری دیموکراتیک افغانستان در تهـران بودم و بنا بر ارتباط وظایف، خوشبختانه با تعداد کثیر افغانها در تماس بودم و از یک پلان شوم و خطرناک رژیم آخوندی قـم و تهـران در قـبال کشورم افغانستان آگاه شدم که در آن زمان به مسؤولین سفارت آقای اسد کشتمند و به شخص عـبدالوکیل وزیر خارجه نوشتم که :
دستگاه استخبارات ایران تحت نظر آقای رفـسنجانی، قـطب زاده و شریعـت مداری با تجدید پلان های زمان رژیم شاه ( تهیه شده توسط سازمان استخباراتی آن زمان ساواک )، در نظر دارند ولایات هـرات، فـراه، نیمروز، غـور و بادغـیس را توسط افغانهائی که از جملۀ سران جهادی شاخه های حزب وحدت امروزی، متنفـذین محل، سران اقـوام هـزاره و ارکان دولتی داخل رژیم آن زمان آقایان سلطان عـلی کشتمند صدراعظم ، اسد کشتمند شاژدافـیر افغانی مـقـیم تهـران، عـوض نبی زاده ، آقای سرابی … تجزیه نمایند و غـرض تجزیه عمل اوپراتیفی ذیل را تحت اسم مستعار ( کرم ابریشم ) انجام دهـند.
مرحله اول :
اخراج در ظاهـر اجباری همۀ ملیت هـزاره از ایران و جابجا سازی آنها در نوار مرزی با ایران (هـرات، نیمروز، فـراه و بادغـیس). ترتیب و تنظیم اسکان توسط پول استخبارات ایران و حفـر چاه های عمیق، ساختمان های فـوری، مساجد، تکیه خانه ها و شفا خانه ها. ایجاد فارم های زراعـتی و دامداری و ایجاد مدارس، مکاتب و دانشکده های کوچک در این ولایات برای ملیت بخصوص هـزاره. ارسال و پرورش ملا ها و امامان ایرانی و افغانی از مشهد، تایبات، تهـران و قـم . ایجاد مراکز فـرهـنگی به سبک سیستم رژیم ایران، طبع و تالیف کتب درسی توسط ایران و ایجاد کانونهای کلتوری و مذهـبی در نوار سرحد .
مرحلۀ دوم :
تحریک مردمان بومی و مقاومت آنها عـلیه تازه مسکن گرفـته گان جدید هـزاره و مساعـد ساختن برخورد های میان قـومی، ملیتی و مذهـبی و تجهیز هـزاره ها با سلاح ایران و وخیم ساختن فـضای امنیتی و تشدید اختلافات تا سرحد قـتل عام هـردو جانب و بعداً سران و ملا امامان ملیت جدید جای گزین شده را وادار سازند که رسماً به کمک مطبوعات ایرانی اعلان کنند که ما ( در گذشته بخشی از ایران بودیم و فعلاً مجدداً خواهان پیوستن دوباره به ایران میباشیم و آنرا به مناقـشۀ دوکشور مبدل کرده و ایران خواهان الحاق آن بخشهای نا ارام افغانستان که گویا قـرار تقاضای مردم سرحد خواهان الحاق به ایران گردیده اند. در میان افـراد با نفـوذ رژیم ایران در داخل دستگاه دولتی افغانی نیز هـیزم آوران این معرکۀ خطرناک میگردیدند .»
هـردو نویسندۀ وطنخواه افغان، آقایان عارف ذره بین و ج. بامی ، با درک عمیق وظیفۀ ملی و وطنی، عمق فاجعه را درست ترسیم کرده و به مردم دلسوز این خاک و زمامداران افغانستان هـشدار داده اند ، تا مسأله را جدی گرفـته و نگذارند که کشور عـزیز ما افغانستان بر اثر توطئه های رژیم مفـتن و حریص “آخوندی ــ کربلائی” ایران خدای نخواسته دستخوش دگرگونی های ناگواری گردد. من طی این مقاله بدرجۀ اول بر “پاکدلی” و احساسات “بی آلایش” مذهـبی برادران هـزارۀ خود انگشت می گذارم، با این تأکید که این اعـتقاد مذهـبی می تواند مورد “سوء استفادۀ” استفاده جویان رژیم ماجراجوی ایران، قـرار گیرد. اما دم تیغ این اعـتراض و هـوشدار متوجه خود رژیم “ملائی ــ کربلائی” ایران است ، که به هـزار و یک دسیسه دست می یازد، تا وضع وطن مظلوم ما را ناآرام نگه دارد و یا حتی منقـلب بسازد.
من ده ها سال پیش خطری را که از جانب دولت ایران و پلان های عظمت طلبانه و بلندپروازانۀ شاه ایران ــ که خود را به گزاف “شاهـنشاه آریامهر” لقـب داده بود ــ متوجهِ تمامیت و سلامت ارضی وطنم بود، احساس میکردم ، اما وقـتی در سالهای دهۀ هـشتاد و نود سدۀ گذشته تا ابتدای قـرن حاضر ــ که مقارن دورۀ ناآرامیها و کش و کوک های وطنم میباشد ــ به سفـرهای بیشمار به کشور ایران پرداخته و جوانب مختلف موضوع را از نزدیک بررسی کردم، این احساس به درک و باور عمیق ِ تا سرحد یقـین تبدیل گردید.
درینجا باید به تأکید هـرچه تمام تر گفـته شود ، که طیف پلان دیررس و به اصطلاح فـرنگی “ستراتژیک” و تخریبکارانۀ ایران بسیار وسیع است و تنها افـرادی از مردم غـیور و برادران هـزارۀ ما نیستند که آماج تیر بلای رژیم شووینیست ایران میباشند. بسا فـرهـنگیان نامتو (1) ــ از داستان نویس گرفـته تا شاعـر و ادبیاتی و اهـل مطبوعات و استادان ادبیات پوهـنتون های افغانستان و خصوصاً “پوهـنتون کابل” و نویسندگانی که خود را “افغانستانی” و “خراسانی” مینامند و … ــ و تعداد معلوم و نامعلومی از کارمندان دولت در سطوح مختلف قـدرت و عـده ای از احزاب جهادی و غـیرجهادی و قـوماندانان ساختۀ ایران و شماری از سایتهای انترنتی مربوط به”خراسان خواهان” و “افغانستانی ها” و … متأسفانه دربست در استخدام مستقـیم رژیم های ایران قـرار داشته اند. این استخدام در دوران “جمهوری اسلامی ایران” سیر صعودی ، معجل و شتابناک خود را پیموده و اکنون کار به جائی رسیده که باید حتماً جلوش گرفـته شود، که اگر نشود، شاید حالتی خطیر و برگشت ناپذیر رخ بدهـد. با وصف این که میتوانم ضمن همین نوشته، نام های بسا ازین مستخدمان و اجیران و جیره خوران فـرهـنگی و سیاسی و نظامی افغان ِ رژیم فاشیستی و شووینیستی ایران را فاش کنم، این کار را مگر میگذارم به فـرصتی دیگر.
آنچه ضمن این نوشتۀ کوتاه پیش کشیده میشود، بخاطر اینست تا دانسته شود که تنها افـرادی از قـوم ارجمند هـزاره نیستند، که مورد استفاده جوئی مزوران و مفـتنان رژیم ددمنش و “سبعیت زادۀ” ایران قـرار گرفـته اند، که به فـرمودۀ حضرت حافـظ شیرازی :
“اندرین ره کشته بسیارند، قـربان شما”.
اگر از وطنداران ارجمند هـزارۀ خود اندک بگویم :
من ضمن بازدیدهای بی شمارم از کشور ایران که کران تا کران آن را در بر میگرفـت، پیوسته با هموطنان سادۀ متعارف و “پیراهـن و تنبان پوش و لنگوته دار” خود در تماس می آمدم و خوش داشتم که به کلبه ها و کوخ های محقـر شان بروم ، مهمان ایشان گردم ، با ایشان به رسم “وطنکی” سر دسترخوان بنشینم و به درد دلشان گوش کنم. موضوع قـوم و مذهـب و زبان و منطقه هـرگز مطرح نبود؛ دوستانی از فـراه پیدا کرده بودم و از کابل و پنجشیر و بدخشان و هـرات و تخار و چاریکار و قـندهار و …. در این میان دوستان هـزارۀ من ، کمتر از دیگران نبودند. با برادران هـزارۀ خود ساعـتها می نشستم و گپ میزدم. همین که هموطن دوره گرد و به اصطلاح ما “طواف” خود را سر سرک میدیدم، پیشش میرفـتم ، در پهلویش می نشستم و در حالی که او مصروف کار و بار خود میبود، همراهـش گرم صحبت میگردیدم.
خوب به یاد دارم، که صبح روز بود ــ در یکی از سفـرهایم در دهۀ نود قـرن گذشته ــ و با برادر هـزارۀ خود در “میدان آزادی” کرمان برخوردم، که تبنگ ساجق را پیش روی خود گذاشته بود. وقـتی جویای احوالش گردیدم، مهـربانی ها فـرمود و گفـت : « دوکانه جم مکنم ، میریم خانۀ ازمو و ….». واقعاً میخواست که بساط غـریبانۀ کار و بار روزمرۀ خود را ــ که ممر معاش او و خانواده اش بود ــ جمع کند و مرا مهمان خویش بسازد. در حالی که در دل بر همت والای وی ــ که خاصۀ خانه زاد همه افغانان اصیل است ــ آفـرین میگفـتم، ازش با هـزار زبان تشکر کرده و وعـده کردم که روزی دیگر و بعد از وقـت کارش، بخانۀ شان بروم و همین کار را نیز کردم.
یکی از روزهای اکتوبر 1992 یا 1993 و دروۀ زماداری منحوس و نامحمود “ربانی ــ مسعـود” بود و با یکی از هموطنان هـزارۀ ما که در “فکلۀ مشتاق” کرمان سگرت میفـروخت، داخل صحبت گردیدم. از هـر در سخن میرفـت، که دفعـتاً پرسید : « شما باد ازی سفـر چه مکنین؟ » گفـتم : « پس میرم به آلمان.» گفـت « چرا به وطن نمورین و یک کاری نموکنین که اوضای وطن جور شوه. آخر ما تا کی ده اینجه، ده ای ملکای بیگانه، مسافـر باشیم؟» برایش چیزهائی گفـتم و به تسلی خاطرش پرداخـتم ، که کار مملکت ان شاء الله روزی سر براه میشود و ما همه به وطن عـزیز خود برمیگردیم.
من ضمن “دفـتر خاطرات ایران” بسا چیزها و چشمدیدها را روی کاغـذ ریخته ام، که گوشه ای از آنها را در چند بخش در صفحۀ “ادب و فـرهـنگ” پورتال فخیم و مبارز “افغان جرمن آنلاین” نشر کردم، که همه در آرشیف بنده در همان صفحه قابل دریافـت است. قـسمت اعظم این خاطرات مگر هـنوز در لابلای دفاتر روزمره ام ثبت میباشد ، که با دست دادن فـرصت در قـید کمپیوتر آمده، بیرون داده خـواهـد شد و اگر عمری باقی بود، بصورت چاپی در دسترس هموطنانم قـرار خـواهـد گرفـت. بیشترین قـسمت این خاطرات حکایتگر حال و احوال هموطنان عادی و متعارف ما در ایران است ــ همانانی را که ایرانیان “افغانی پدر قحبه” و “افغانی پدر سوخته” خطاب میکردند ــ و اینکه بر این مظلومان در آن سامان چه میگذشته است. “شش سال جهاد و یک عمر شکست” عـنوان یکی ازین خاطرات است که به نشر رسیده و خاطرۀ فـراموش نشدنی با یک برادر هـزارۀ زمینگیرم را بازمیگوید و من خوانندۀ خواهـنده را به مطالعه اش از تهِ دل، دعـوت میکنم. ( آرشیف بنده در صفحۀ تحلیلات )
نکتۀ قابل تذکر اینست که هـزاره های ما به خاطر سیمای نمایان شان ، زود تر بحیث “افغانی” ــ که ایرانیانً از روی خشم و غـیظ “افـقـانی” تلفـظ میکنند ــ تشخیص گردیده و مورد آزار قـرار میگرفـتند. البته “پیراهـن و تنبان و لنگی” هم هـویت هموطنان ما را فاش میساخت و زمینۀ اذیت ایشان را فـراهم میکرد. طبعاً آن عـده از هموطنان ما که در ایران پرورده شده و به لهجۀ ایرانی گپ می زدند و پیراهـن و تنبان نمی پوشیدند، از ایذای ایرانیان خداناترس و کینه بدل ــ که حق و ناحق خلق خدا را زخم زبان میزنند ــ در امان میبودند.
زمانی که در کابل ارجمند بودم ــ یعنی سی چهل سال پیش ــ شنیده میشد که هـزاره ها گویا پابندی بسیار از ایران دارند و حتی میگفـتند که این هموطنان ما ، ایران را “مملکت اصلی” خود و “شاه ایران” را “پادشاه خویش” میشمرند. اما طوری که برداشت من است و قـسمی که از خلال صدها صحبت با برادران هـزارۀ متوطن در ایران معلومم گردیده ، هموطنان هـزارۀ ما سخت وطندوست و پابند و وفادار به کشور محبوبشان “افغانستان” میباشند و درجۀ “وطندوستی” و “وفاداری” ایشان به افغانستان، از هـیچ قـومی دیگر وطن ما کمتر نیست.
سخن اما بر سر وطندوستی و عـدمش نیست ، سخن سر اینست که احساسات پاک و بی آلایش افـرادی از قعـر توده ها را ــ مستقـل از قـوم و تبار و دین و مذهـب و زبان ــ میتوان به بازی گرفـت و از آن در جهتی سوء و بیشرمانه، استفاده کرد. همین کار را رژیم های ایران و خصوصاً رژیم خشن و متحجر مذهـبی “جمهوری اسلامی ایران” در حد برادران هـزارۀ ما روا داشتند و میدارند ؛ آن هم به حساب پیوند مذهـبی و اینکه گویا مجتهدان و مراجع تقـلید هـزاره های شیعی و شیعه مذهـب ما ، در ایران نزول اجلال دارند.
معروف است که رژیم جمهوری اسلامی ایران از احساسات بیغش مذهـبی جوانان هـزارۀ ما سوء استفاده کرده و هـزاران فـرد معصوم ایشان را به جنگ صدام فـرستاده ، طعمۀ میدان های نبرد ساخت. رژیم های ضدمردمی نقاط ضعف تودۀ مردم بی آلایش را درمی یابند و از آن به نفع خود سود می برند. رژیم های ایران و خصوصاً حکومت “آخوندی ــ کربلائی” موجوده ــ چنان که خاصۀ همه رژیم های مستبد و ضد مردمی است ــ این کار را همیشه روا داشته اند و تا در توان دارند ، از این عمل شنیع باز نمی ایستند.
قـراری که معلوم گردید، بعد از پخش مقالۀ آقای ذره بین در پورتال “افغان جرمن آنلاین”، مثلی که پورتال از آقای کامران میر هـزار ــ متصدی سایت “کابل پرس” ــ خواسته بود، تا بحیث یکنفـر نویسندۀ هـزاره تبار در زمینه چیزی بنویسد. موضوعاتی را که وی ضمن نوشتۀ خود طرح کرد، اما نه به موضوع ربطی داشت و نه مشکل کشای مسأله بود. وی به عـوض این که بدین موضوع مشخص بپردازد، شیرغـلتی به تاریخ زده و دست به دامان بزرگان انداخت و نکاتی را مطرح کرد که به هـیچ وجه درد امروزیان را دوا کرده نمیتواند.
بلی ؛ خاصیت “کج بحثان” است که از موضوع اصلی طفـره رفـته و بحث را به ناکجاها میکشانند. هـدف چنین افـراد ازین تکتیک چیزی دیگر نیست، غـیر از کتمان وقایع و واقعیت هائی که کاویدن و شگافـتن آنها را به صرفۀ
خود نمی بینند. آقای میر هـزار از سر سبکسری به پورتال “افغان جرمن آنلاین” نیز حمله کرده و چیزهائی را به پورتال نسبت داد، که فـقـط بر”خیالات عـنودانه و باطل” میتوان استوارش دانست.
جواب پورتال به نوشتۀ آقای کامران میر هـزار، چند روز پیش زیر عـنوان « پاسخ پورتال “افغان جرمن آنلاین” به غـلیان احساسات آقای میرهـزار » در صفحۀ تحلیلات پورتال نشر گردید، که مایلم یکی دو پراگرافـش را درینجا نقـل نمایم :
« آقای میرهـزار به عـوض اینکه به مطلبی که مشخصاً در رابطه با اسکان بخشی از مردم ما در هـرات بود، بپردازد با تکتیک خاصی از چنگیزخان مغول گرفـته الی چنگیز پهلوان و از احمد شاه ابدالی گرفـته الی نادرشاه و ظاهـرشاه و خلاصه خیزهای بزرگ به طول و عـرض تاریخ زده بود، تا قـضیۀ دخالت ایران به خصوص در شکلی که ادعا شده بود، به نوعی کم رنگ شده و ارزش ثانوی و فـرعی بیابد.
اما در مورد نفـس اسکان :
به منادیان و طرفـداران جابجائی و اسکان افغانان هـزاره تبار در هـرات و دیگر شهرهای هم سرحد ایران، باید جداً متذکر گردیم که : عجب است که اسکان پشتون ها را در شمال کشور شان ــ که بدون دخالت ممالک خارجی صورت گرفـت ــ نادرست می شمارید، ولی بر اسکان هـزاره ها در شهرهای سرحد غـربی کشور ــ که به اشاره و تحریک دولت آزمند و شووینست ایران صورت میگیرد ــ صحه میگذارید! در این رابطه باید تصریح گردد که اقامت مردم هـزارۀ افغانستان یا هـر قـومی دیگر چنانکه قـبلاً نیز بوده ، در هـر قـسمت خاک کشورشان امر کاملاً محق و از اولین اصول افغانی و حقـوق بشر میباشد. اما زمانیکه از این حق و نیاز یک بخش مردم، دولت های انسان دشمن همسایه و مخصوصاً ایران سوءِ استفاده میکنند ، بر تمام مردم افغانستان و بالخاصه بر روشنفکران و همان مردمی که در معرض آن سوء استفاده قـرار گرفـته اند میباشد ، که این توطئه ها را افـشاء سازند .