روز ۱۸ اګست(۲۸ اسد)، برای افغانهای آزادی خواه ، وطن پرست وحریت پسند ،یک روز میمون وبس ګرامی است. روز ۱۸ اګست،روزاعلام استرداد استقلال کشور، نه تنها برای ما افغانها بسیارمهم وپرارزش است ،بلکه برای برخی از کشورهای آسیائی نیز الهامبخش بود و جنبش های آزادی طلبی را در مستعمرات آسیائی انګلیس مهمیز زد.
اما بخاطر باید داشت که قبل از ۱۸ اګست، یک روز دیګر نیز ازروزهای پرمسرت وپرهیجان وارجناک برای مردم افغانستان بود وآن روز، روزسخنرانی شاه امان الله درمسجد عیدګاه کابل است که به شهریان کابل چنین مژده داد:« اول برهمه رعايای صديق ملت نجيبه خود اين را اعلان و بشارت ميدهم که من تاج سلطنت افغانيه را بنام استقلال وحاکميت داخلی و خارجی افغانستان بسرنهاده ام.»(۱) وسپس شاه انقلابی افزود: «ملت عزيز من ! من اين لباس سربازی را از تن بيرون نمی کنم تا که لباس استقلال را برای مادر وطن تهيه نسازم!
من اين شمشير را در غلاف نمی کنم تا که غاصبان حقوق ملتم را به جای خود ننشانم ! ای ملت عزيز و ای سربازان فداکار من ! بياوريد آخرين هستی خود را برای نجات وطن ، بيائيد تا که سرهای پرغيرت خود را برای خلاصی وطن فدا سازيم !» (۲)
این سخنان شاه آزادی خواه از جانب سربازان وافسران و شهریان کابل با غریو ونعره های الله اکبروزنده باد امیر امان الله ! بدرقه شد.
البته یک روز پرهیجان وپراهمیت دیګربرای افغانها، روز ۱۳ اپریل بود. شاه امان الله در این روز، مجلسی در دربارکابل، شامل دپلوماتان خارجی وبزرګان ومشران ملکی ونظامی کشوربرګزار، ودرآنروز استقلال افغانستان را با این جملات اعلام کرد:” من خودم و مملکت خودم را از لحاظ داخلی و خارجی کاملاً آزاد و مستقل اعلان نمودم . بعد از اين کشورما، مانند ساير دول و قدرتهای جهان، آزاد است و به هيچ نيروی، به اندازه يک سر موی اجازه داده نمی شودکه در امور داخلی و خارجی افغانستان مداخله نمايدو اګر کسی به چنين امری اقدام نمايد، ګردنش را با اين شمشير خواهم زد.» و سپس رو بجانب سفير انګليس (نجف علی) نموده پرسيد: « آنچه ګفتم فهميدی ! » سفير انګليس با حترام و تعظيم جواب داد: بلی فهميدم.»(۳)
همزمان با سخنرانی های استقلال خواهی شاه امان الله، تظاهرات عظیمی در شهرهای مختلف هند، از جمله در پشاور، بمبئی، لاهور، دهلی وسايرشهر های هند براه افتاد که درآن تصادماتی با افراد پوليس و عساکر استعمارګران رخ داد. روز ۱۳ اپريل شهر امرتسر دو هزار کشته و چندين هزار مجروح برجای ګذاشت که واقعاً تکاندهنده بود.(۴) به قول “ریه تالیستیوارت”، “انګلیس ها، روز ۱۳ اپریل ۱۹۱۹را، سیاه ترین روزدر تاریخ امپرطوری بریتانیا میدانند.”(۵)
وقتی امان الله خان از این کشتاروحشیانه استعمارګران مطلع شد، درمحکوم کردن آن دراخیر اپریل مجلسی ترتیب داد وبا یادآوری از قتل عام مردم هند درجلالیان والاباغ امرتسر، اشک ریخت ومردم را به جهاد علیه انګلیس دعوت کرد.
مردم آزادی خواه افغانستان به صدای برحق شاه جوان خود لبیک ګفتند وتاسوم جون ۱۹۱۹خود را برای سومین نبردرهائی بخش آماده کردند. یک سیاستمدارانګلیس بنام “جورج روزکپل” در۴جون ۱۹۱۹ نوشت:” امان الله خان آتشی را برافروخت که مدتها را دربرخواهد ګرفت تا ما آنرا خاموش کنیم.” (۶)
واقعیت همین بود که امان الله خان آتش آزادی خواهی واستقلال طلبی را درشرق ودرقلمرو امپراطوری بریتانیا روشن کرده بود که آن آتش تا پارچه پارچه شدن امپرطوری انګلیس همچنان شعله ور بود.مردم افغانستان در تحت رهبری زعامت جوان ودلیرخود شاه امان الله،نخستین مردمی بودندکه باقوی ترین قدرت استعماری وقت، یعنی انګلیس که آفتاب در قلمروش غروب نمیکرد،قهرمانانه رزمیدند و سرانجام انګلیسها را وادار به قبول متارکه جنګ ومذاکره برای استرداد استقلال کشور خود ساختند.نتیجه منطقی این مذاکرات پیمان صلحی بود که در ۱۸ اګست ۱۹۱۹م مطابق (۲۸ اسد ۱۲۹۸ش) به توشیح شاه جوان وبیدار افغان رسید و افغانها از آن پس همين روز ۱۸ اګست مطابق ۲۸ اسد را روز استرداد استقلال خودشناختند و آن را هرساله ګرامی میدارند.
پس از استرداد استقلال افغانستان، مسلمانان هند، شاه امان اﷲ را پادشاه خود مي دانستند، به همین خاطرجنبش هجرت در هند بریتانوی به حرکت آمد وتعداد بسیاری از هندیهای آزادی طلب، راه افغانستان درپیش ګرفتند که در آنجمله یکی هم ابوالکلام آزاد بود. حضور نمايندګان آزادى خواه و انقلابى هند درکابل و اوج ګيرى شورش هاى مردم قحطى زده هند در شهر هاى لاهور و امرتسرو دهلى وپشاور و تحريکات قبايل سرحدى بر ضد انګليس از جانب امان اﷲ خان، عواملى بودند که خشم وکینه استعمار انګليس را نسبت به امان اﷲ خان قمچین میکرد.
مردم هند در تحت رهبری حزب کانګرس،بالاخره درنیمه اګست۱۹۴۷،یعنی ۲۸ سال بعد ازحصول آزادی کشورما موفق ګردید یوغ استعمار انګلیس را از ګردن خویش بدور اندازند وبه کسب استقلال خود نایل آیند، اما متاسفانه که استعمار،با آنکه خون این کشور را بیش از سیصدسال مکیده بود،ورمقی برای حیات مردم فقیرنګذاشته بود، قبل ازبرسمیت شناختن استقلالش، غدارانه آخرین ضربت خودرا نیز برآن واردکرد وکشوردیګری از بدنه اش با نام “پاکستان؟” جدا کرد تا نیات شومش را در وجود این مولود ناپاک درمنطقه عملی کند. حل نکردن مسئله کشمیر وبی توجهی نسبت سرنوشت سی میلیون پشتون در آنسوی مرز دیورند، از جمله آن عملکردهای زشت استعماری است که نه تنهاپیکر هند بزرګ را مصاب به سرطان بنیادګرائی و جنګ های مذهبی کرد، بلکه این مسئله چون غده چرکین سرطانی خواب راحت را ازمردم افغانستان نیز ربوده است.
خلاصه، روز ۱۸ اګست۱۹۱۹ (۲۸اسد۱۳۹۸ ش)، از آنجهت نزدافغانها پرارج وګرامی است که اعلیحضرت شاه امان الله، پیمان صلح راولپندی را( که حاکی از برسمیت شاختن استقلال کشور بود)، توشیح کرد وبا توشیح آن فصل جدیدی در تاریخ سیاسی – اجتماعی واقتصادی کشور رقم خورد. افغانها این روزرا سخت ګرامی میدارند، زیرا که خونهای ریخته شده پدران ونیاکان شان بالاخره به ثمر نشست واین ثمر همانا استقلال کامل سیاسی واقتصادی کشور بود. نام های جان باخته ګان راه آزادی میهن را میتوان درلوحه یادګاری در نواباد دهمزنګ با خطوط درشت بر روی صخره بزرګی دید وخواند. فرزندان آن جان باخته ګان می بایستی به نام وکارنامه های فراموش ناشدنی نیاکان آزادی دوست خویش در برابر استعمار به خود ببالند وبا سرهای پراز غرور وعشق به آزادی واستقلال از میهن خویش در برابر هرمتجاوز وهر زورګوئی مثل نیاکان باشرف خود بایستند و از تمامیت ارضی وحاکمیت ملی خویش دفاع نمایند ونګذارند که بیګانګان برآنان حکم برانند وامرونهی کنند.
پغمان: رواق سپاهی ګمنام درجلو وطاق ظفردرعقب
طاق ظفرو رواق سپاهى ګمنام در پغمان و يادګار شهدا در نوآباد دهمزنګ، بخاطر جاودانګى نام شهداى راه آزادى بدستور شاه امان اﷲ غازى بنا يافتند. مګر متاسفانه که در جنګ ١٤ ساله با متجاوزين شوروى و قشون سرخ همګى آنها تخريب و سخت ويران شدند وبا ویران شدن اين بناهاى يادګارى،طبعاً نام شهدا راه استقلال هم نابود و از بين رفته اند.
شوراى ملت درحاشيه طاق ظفر پغمان متن آتى را بخاطر سپاس از خدمات وطنپرستانه شاه امان اﷲ و شهداى راه استقلال ثبت کردند:« بتقدير مظفريت و تذکار جانبازى هاى يګانه نخبه آمال افغانيان و قهرمان قوم پرست با وجدان ، الغازى الاعظم اعليحضرت امان اﷲ خان که از بدو جلوس خود جهت تحصيل حيات باشرف و امحاى زندګى منفور ملت عزيزخود اعتصام آزادى مغضوبه و استرداد حقوق مشروعه جامعه افغانان را بعهده غيرت ګرفته و متعاقباّ در سايه حدت عزم و قيام فوق العاده خويش تا ٢٨ اسد ١٢٩٨ استقلال تامه افغانستان را حصول نمود ، اين بناى مفخرت احتوا که شاهد بعث بعدالموت مانست در صيفيه پغمان مينو نشان بنام «طاق ظفر» بنياد کرده شد. و نيز اسماى همان جوانان سر فروش که درطى اثبات فداکارى وجديت شهيد راه و حريت ګشته، کارنامه هاى مقدس خودشان را سرمشق حيات ما و اولاد آنها ګذاشته اند در حواشى اين رواق ثبت ګرديد تا آئينه صحنه خونين مجاهدين و تاريخ سربازى هاى شهريار شجاعت قرين ما بوده، براى آتيه اخلاف افغانستان محرک غليان قومى و تازيانه غيرت ملى باشد.» (۷)
در تاريخ معاصر افغانستان، بعد از احمدشاه بابا، در ميان شاهان و شهزادګان و اميران ويا رؤسای جمهورکشور ( رهبران ګروه های چپ و راست افراطی، در سه دهه اخير) هيچ يکی از لحاظ وطنپرستی و مردم دوستی و عشق به آزادی و سربلندی کشورش و نيز از لحاظ ضديت با نفوذ بيګانګان در امور داخلی وطن، باشاه امان الله غازی برابری کرده نمی تواند.
موریس فوشه، سفیرفرانسه درافغانستان درعهد امانی، در باره امان الله خان مینویسد:”این جوان درمقایسه با عمر خوددر امور سیاسی شعور عجیب وحیرت آوری دارد.با شجاعت اهداف مشخص خود را به پیش می برد. هنګامی که من او را ملاقات کردم،لباس جنرالی بتن داشت.جلد سفید، چشمان سیاه ودرشت دارد. درچشمان او اقتداروحزم واعتدال معلوم میدرخشید. امان الله خان از اثر ذکاوت سرشار، شهامت وبافهم مسایل سیاسی هرکس را تحت تاثیرخود قرار میداد.امان الله خان این کفایت را دارد که مسایل پیچیده به ارتباط همسایګان(روس وانګلیس) را با اطمینان کامل مطرح کند ونظر وفیصله خود رانسبت به آنهاصادرکند. او صاحب عزم وارادۀ قوی است. تاهنوز صیقل زمانه را ندیده وکامیابی های زیادی را نصیب شده است.بطور مثال در مدت اندک افغانستان را به تمام جهان معرفی کرده است.کلمات نمیتواند بزرګی وعظمت شخصیت او را بیان کند.”(۸)
ګفتنى است که علياحضرت سراج الخواتين (مادر امان اﷲ خان) در تربيت فرزندش نقش برازنده داشت. علاوتاً شخصيت هاى ديګرى مثل محمود طرزى، مفکر و نويسنده و سياستمدار مدبر که خُسر امان اﷲ خان ميشد و محمود سامى معلم و قوماندان نظامى او نيز در تکوين شخصيت امان اﷲ خان نقش مهم بازى کردند. امان اﷲ خان در دوران جنګ جهانى اول با ديپلوماتان آلمانى و ترکى و اطريشى و هندى نشست وبرخاست ميکرد و از نظريات شان بهره مند ميشد.همچنان او با ديپلوماتان مقيم کابل نيز روابط دوستانه داشت و در محافل آنان شخصاً اشتراک ميکرد. امان اﷲ خان در دعوتهاى رجال سياسى ازطرز زندګى وفرهنګ خارجى ها و از معاشرت زنان با مردان در دعوتها و از پوشيدن لباس آنها تاثيرپذيرفت و در تکوين شخصيتش اثر ګذاشت. امان اﷲ خان تربيت نظامى ديده بود و به شکار و تينس علاقه فروان داشت. امان اﷲ به حرف هاى طرف بادقت ګوش ميداد و با ملاها در امور دينى و مذهبى مباحثات طولانى انجام ميداد و درسن پانزده سالګى ګفت که: از عقب ماندن کشورش واقعاً خجالت ميکشد و از نادانى و نا فهمى مردمش رنج مى برد.(۹)
داکترعبدالغنى خان(معلم مکتب حبيبه) در سال ١٩٢١ امان اﷲ خان را چنين تعريف کرده بود: «جوان ٣٠ ساله، قد متوسط و رسا، مقبول، جسم تنومند، رخسارګندمى، موهاى خوب ، چشمان سياه رنګ، مؤدب و خوش صحبت که هرګز عصبى نشده و از بذله ګوئى بهره کافى داشت. در صرف غذا از اعتدال کار ميګرفت و لباس ساده در برميکرد و به لباس ملى علاقه خاص داشت. خيلى ها کار کن بود، از ٨ صبح تا نيمه شب کارميکرد. براى غذا، نماز و موترسوارى تنها سه ساعت وقفه ميګذاشت. نظر اجتماعى و سياسى خاصى را دنبال ميکرد و هميشه به درباريان مى ګفت که وى را درزمره سايرمردمان وطن حساب کنند و به افغان بودن خود افتخار و مباهات ميکرد. از تکه هاى ساخت وطن استفاده مى نمود. در مجـالـس خيلى ها آزادمنش بود و يک مرتبه اظهارداشت: هرګاه اکثريت تان سيستم بلشويک را انتخاب کنيد، من اولين فردخواهيم بود که با شماهمکارى نمايم مشروط به اينکه براى بهبود افغانستان باشد، اما مردم صفات خجسته وى رادرک نکردند.» (۱۰)
امان اﷲ خان با پوشيدن لباس وطنى، پيراهن و تنبان، لنګى و کلاه و پوستين به سماوار هاو چايخانه ها ميرفت و با مردم مخلوط ميګرديد و مردم اګر وى را مى شناختند،باز هم چيزى نمى ګفتند و در زمان سلطنت خود نيز عين روش را تعقيب ميکرد. زمانى که پدرش در زمستان به جلال آباد ميرفت ، امان اﷲ خان درکابل باقى ميماند وبه صفت حاکم کابل ازمحابس ديدن مينمود تا معلوم کند که کدام اشخاص را پدرش زندانى ساخته و او زندانيان را آزاد ميکرد و برای شان سفريه نيز ميداد، حتى در زندان به بنديان کمک ميرساند. در مراسم فاتحه خوانى و سوګوارى مردم شرکت ميکرد. امان اﷲ خان جوانى جذاب، صاحب قامت متوسط، روى ګرد، چشمان سياه و روشن بود که هرګزآرامى نداشت. درګفتار خود سعى ميورزيد تا طرف مقابل را بسوى خود جلب و جذب نمايد. (۱۱)
خانم رياتالى ستيوارت نويسنده کتاب «آتش در افغانستان» در ادامه سخنان فوق مى افزايد: « اميران سابقه افغانستان متکبرو مغروربودند و تماس با ايشان دشواربود، اما امان اﷲ خان برعکس شخصيت دموکرات داشت و مانند هارون الرشيد اکثراًبدون [ګارد] محافظ دربازارهاى شهرګردش ميکرد و بامردم مخلوط و محشورميګرديد. از تشريفات بدش مى آمد و خود را مانند افغانهاى ديګرحساب ميکرد و احساس برترى نمى نمود. امان اﷲ خان يک ملى ګراى وطن دوست و پشتى بان آزادى شرق بود و خيلى ها شهرت يافت و محافظه کاران را به وحشت انداخت، او صادق بود و در عصرى ساختن کشورش خيلى ها جدى ګرديد، درختم سلطنت خود ګفت:چون تمرد عليه شخص وى است، لهذا نمی خواهد خون بريزد وبنابرین ازسلطنت دست کشيد وآنرا به برادرش عنايت اﷲ خان واګذاشت. درباريان بى کفايت به دورش حلقه زده بودند. همچنان حربه کفر راعليه وى به کار بردند و او را ضد اسلام دانستند، در حالى که وى يک مسلمان صادق بود.» (۱۲)
بقول نويسنده کتاب « آتش در افغانستان»: امان اﷲ خان هر روز صبح در باغ قصر قدم ميزدو مرغابى ها را نظاره ميکردو ساعت ٨ صبح به استثناى روزهاى جمعه در دفترکارش حاضر مى بود. در وقت نان مراجعين را به نان دعوت مى کرد. کمتر برنج مى خورد با آنهم قدرى وزن داشت، عصرهاچاى مى نوشيد و درضمن حرف مى زد ومى نوشت. تنها براى اداى نمازمى رفت و باقى همه روز را کار ميکرد. (لباس) هاى او را در دفترش نګهداشته بودند و اګر برايش نمى ګفتند شايد براى دوماه الى سه ماه عين دريشى رامى پوشيد. امان اﷲ خان وضع ادارى کشور راسرو صورت مى داد….فاميل شاهى باطرز حکومت امان اﷲ خان مخالف بودند، زيرا وى حقوق مستمرى شان را قطع کرده بود، فرستادن غذا را از کارخانه دولتى به سردارها قطع کرد و کاکاى خود (سردار محمدعمرخان) رامجبور ساخت تا در وزارت داخله کار نمايد و ميګفت سردار هابايد کار نمايند تا پول مورد نياز شان را بدست آورند. امان اﷲ خان هرګز معاش خود را ازبودجه دولت نګرفت و بارى چون به او ګوشزد کردند که حقوق خود را بګيرد ګفت : وقت اينکار را ندارد.اما روزى رسيد که در غربت پولى براى اعاشه خانواده اش نداشت مخصوصاً بعد از جنګ جهانى دوم براى خريدن نان خشک محتاج شده بود. (۱۳)
برای درک مقام عالی شخصت اعلیحضرت امان الله خان، باید از خانم “ریه تالی ستیوارت” امریکائی آموخت که برای شناخت روح بزرګ آن مردنامی افغان، از امریکا بلند شد و به لندن رفت وآرشیف های انګلیس را زیروروی کرد و سپس موزیم های هند وکتابخانه های کابل را ورق زد وبعد به امریکا برګشت وکتاب “آتش درافغانستان” را نوشت. انتخاب عنوان کتاب”آتش درافغانستان”، کاملاً به درستی انتخاب شده است، زیرا از نظرنویسنده، قرارګرفتن یک مرد بیسواد که دشمن مکتب وتعلیمات عصری وترقی کشور بود، به جای امان الله خان روشنفکرکه عاشق تعلیم وتحصیل اولادوطن وتعالی کشوربود، حکم آتشی را داشت که سراسر افغانستان را سوخت و آن راسالهای متمادی از کاروان تمدن به عقب برد.
این نویسنده امریکائی از راه مطالعه برخصوصیات شخصی وسیاسی شاه امان الله چنان به اودلبسته شده بود که در مراسم بخاک سپاری آن شاه درسال۱۹۶۰ در جلال آباد حضور یافت واز میدان هوائی تا محل بخاک سپاری جنازه احساسات مردم را بدقت مشاهده نمود واخلاص مردم را نسبت به آن شاه مرحوم از نزدیک به چشم خود دید و بارباربه زیارت قبراو قدم رنجه کرد تا مقام ارجمند او را درمیان هموطنانش بهتر درک کند. همچنان اودرمراسم تدفین ملکه آن شاه مترقی تاجلال آباد سفرنمود وبرقبرآن خانم هوشیار وفداکار ګل ګذاشت، وچشم دیدهای خودرا ثبت کتاب خود نمود. ولی متاسافانه که امروز یکی از فرزندان ناسپاس و بدنام (لطیف پدرام) با بی حیائی نام آن شخصیت ملی را با الفاظ تحقیرآمیز برزبان می آورد.
مردم حق شناس افغانستان، کاملاً حق دارند تا تنفرعمیق خود را از لطیف پدرام وامثال وی با راه اندازی تظاهرات ویا تدویرمحافل سپاسګذاری از آن شاه مرحوم ابراز بدارند. نام اعلیحضرت غازی امان الله خان، با استقلال کشور پیوند ګسست ناپذیر دارد وبی حرمتی به شخصیت او، درواقع بی حرمتی به استقلال وآزادی کشور است، زیرا مردم افغانستان در تحت زعامت ودرایت آن غازیمرد وطن پرست خونهای پاک خودرا برای استرداد استقلال ریختند تا آنرا از کام استعماربه دست آورد ند. مقام والای اين رهبر وطنپرست واین شخصيت سياسی افغان را، پس از ګذشت قریب ۹ دهه بعد از حصول استقلال،میتوان همین اکنون هنګام شنيدن خاطرات بزرګان و ريش سفيدان هموطن به وضاحت تمام درک کرد و به محبوبيت معنوی او در ميان ملت پی برد.یادش ګرامی وروانش شادباد!
پایان ۱۷/ ۸/۲۰۰۸
رویکردها:
۱ـ داکتراسدالله حبيب، دوره امانی، ص۱۰.
۲- حاکمیت قانون،ص ۸ مقدمه، بقلم حبیب الله رفیع
۳-دبلیو،ادمک، تاريخ روابط سياسی افغانستان، ترجمه زهما، ص۶۵.
۴- نفتولاخالفين، انګستان بر ضد افغانستان، مسکو ۱۹۸۴، ص۱۸۷،نیز: غبار،ص ۷۵۰
۵- ریه تالی ستیوارت،آتش درافغانستان،ترجمه کوهسارکابلی،ص۱۱
۶- آتش درافغانستان، صص ۱۲،۱
۷- عزیز الدین وکیلی پوپلزائی،سفرهاى اعليحضرت اما اﷲ خان،ص ٤٢٠
۸- تیمورشاه یوسفزی، ملی تاریخ، سایت بینوا
۹-فضل غنی مجددی،افغانستان درعهداعلیحضرت امان الله شاه،ص۳۲۷، آتش در افغانستان
۱۰-آتش درافغانستان ، ص ٢٠٤
۱۱-همان اثر، ص٢٠۲- ۲۰۹
۱۲-همان اثر، ص ٢٠٥
۱۳-همان اثر،ص ۳٠-۳۱