نويسنده:مصطفی عمرزی
تکرار تاریخ، اما با گسترده گی، تراژیدی پایان نیافتنی مردم ماست. با سقوط طالبان، هرچند حاکمیت جدید که بیشتر مدنی خوانده می شود، در تنوع زمینه ها فرصت های زیادی را در برابر مردم ما قرار داد، اما سیستم سیاسی با شبیه سازی های متاثر از عناصر بحران، آینده ی کشور را با خطر مواجه می کند.
کودتای ننگین هفت ثور که هشت ثور را می توان نهایت نتیجه ی آن شمرد، تنها یک تحول کودتایی سیاه نبود، بل برآمد آن باعث تداخل جبری در افغانستان شد؛ هرچند این تداخل، هرگز نتوانسته است طبیعت کشور را بنیادین آسیب بزند، اما توانسته بحران را در زمینه ی جغرافیای مردم ما طولانی بسازد. به این ملحوظ، ضایعات مادی و معنوی اکثریت کشور(پشتون ها) که در خلای فکری جبری، صورت می گیرند، مانع می شود توده های تاریخ ساز و کشورساز نتوانند با نوستالژی دولتداری، چنان عمل کنند که در سه سده ی پسین، باوجود عوامل سیاه استعمار و فقر فرهنگی ارتجاع(سقوی اول)، کشوری را پایه گذاری کردند که تمام کمال مدنی، عمرانی، انکشافی و رفاهی جدید و گسترده ی آن، مدیون کارروایی های خود آنان است. در این میان، پوشیده نیست که شاید بسنده گی، شامل تمام آن ها نباشد، اما محدویت های مالی افغانستان و جراحات ناشی از استعمار و ارتجاع، آن ها را توجیه می کند.
ما در تمام سده های پسین کشورداری، از منابع و سرمایه گذاری هایی نیز محروم بوده ایم که از دل طبیعت، بیشتر باعث رونق کشور های نفت خیز یا پیوسته به تجارت دریا یا با ماحصل توریسم مذهبی، رونق زنده گی ایجاد کرده اند.
به هر حال، چهل سال اخیر، به ویژه از رهگذر حضور خارجی که در زمینه ی ستیز سیاسی، دست پرورده گانی را اعزام کرده اند که خلاف عرف تحصیل، پس از تحصیل، چنانی که وطلایه ی شوروی، متشکل از کسانی بودند که در آن کشور، اما شست و شوی مغزی شدند، سرنوشت ما را به بازی گرفتند. در واقع عامل خارجی با استخدام عامل داخلی، مُعضل دایم در عذاب ماست.
در این میان، عدم تعهد ایدیالوژیک، میزان اعتبار بر چپ و راست سالیان بحران را به قدری کاسته است که حتی منطق رفاه جهش اجتماعی و رفاهی سوسیالیسم و امپریالیسم که هرکدام روی مولفه هایی استوار است، نیز در حد مذمت های مکتبی، در حد بالا نفی می شود.
عدم تعهد بر اعتقاداتی که در آن ها انسانیت، اصل است، به ویژه جریان چپ افغانستان را به خیانت هایی واداشت که در حد فراکسیون بازی های مذموم، خود را فروختند. تجاوز شوروی، خیانت آشکار رفقای پرچمی(بدنه ی اکثراً غیر پشتون) به رفقای خلقی(اکثریت پشتون) بود. این تداخل یا تجاوز آشکار، در زمینه ای که از قبل با قرائت های نادرست از تاریخ، به گونه ای افغان ستیزی را نیز نهادینه کرده بودند(باور های مبتذل کشور های آریانایی و خراسانی) عوامل بیگانه، به ویژه مهمانان ناخوانده(بقایای ناقلین آسیای میانه) را به خیانت ها و جنایت هایی واداشته است که در هر فرصت تجاوز خارجی، با فراموشی ارزش های انسانی، سعی کرده اند با وارد کردن جراحت به توده های اکثریت، ولو چند صباحی با گند و هرج و مرج، اما حکومت کنند.
با سقوط طالبان، تکرار تاریخ با گسترده گی هایی که با دهان باز(رسانه یی) توجیه می شدند، بیش از همه اکثریت مردم افغانستان(پشتون ها) را در عمل و بیان، با رکاکت هایی مواجه می سازند که در زمینه ی فرهنگ سازی های آن ها قسم مُعضلات کنونی ما خیلی بدتر از گذشته اند.
در هنگام تجاوزی شوروی، حداقل پابندی ها به مسئله ی انسان باوری و مدیریت رسانه یی، اجازه نمی داد فرهنگ قباحت تنقید، به گونه ای باشد که باعث درز های شدید اجتماعی شود؛ هرچند ماموریت های رسمی جهت طرح «ملیت ها» به جای «اقوام»، تضعیف رسمی اکثریت(پشتون ها)، مدیریت جنگ در مناطق پشتون نشین تا با تداوم آن، باور های افراطی مذهبی و قومی که در حد نفی خارجی مدیریت می شدند، به مردمانی آسیب بزنند/ می زنند که افغانستان را به زور و کیاست خودشان برپا کرده بودند.
استراتیژی ایجاد مُعضل، با تعهد ناپیمانان چپی و با افزودی راست غیر متعهد ملی که با عدم تنقید گذشته ی جهادی، فقط به رضای خارجی، دل بسته است، مردم ما را در حالی که همانند پیکره ی بی سر، فاقد رهبری ملی و قومی بودند، به چند دسته گی هایی می کشاند که در کشوری به نام افغانستان، سعی کنونی، حتی مدنی، به گونه ای به حاشیه کشانیدن آن هاست. جالب در این است که در این زمینه، قباحت سیاسی و فرهنگی، به قدری رشد می یابند که در قبال تنقید یا دهن گنده گی ها بر اکثریت، اما تلاش، و حتی تعصب می شود تا افرادی و اشخاصی مشروع شوند که از دوسیه های جمعیت و شورای نظار تا وحدتی، جنبشی و غیره، از نقش های علنی تا ستون پنجم، فقط عوامل تخریب، تخریش و نفاق ملی بوده اند.
کافی ست بار دیگر، اما تمام عیار فقط چهار سال حاکمیت ننگین سقوی دوم را بررسی کنید تا متوجه شوید که مشراکت به اصطلاح غیر پشتون ها در افغانستان، چه قدر بر رونق، اقتصاد، رفاه، عمران، استقلال سیاسی و مالی ما انجامیده است. کوتاه نگرشی به آن، آشکار می کند که از عوامل اساسی عقب مانی و ایجاد فرهنگ تن فروشی سیاسی چهل سال اخیر، مشارکت احزاب و گروه هایی ست که نه فقط از خاستگاه و پایگاه قوم و مردم خویش دور شده اند، بل با سربازگیری های اجباری و بی خانمانی اقوام خودشان نیز به افغانستان، خیانت ها کرده اند.
چه قدر دل گیر و باعث عذاب است که در درب و دیوار های کابل، توحشی تقدس می شود که روزی تمام بازی گرانش در چهار سوی پایتخت، موضع گرفته بودند و بدون کمترین اندیشه از این که سه صد سال دست آور های یک مملکت و یک ملت را برباد می دهند، مردم را می کشتند و در ویرانی های خانه های شان، قبرستان می ساختند، اما در این تراژیدی، هنوز به کسانی توهین می کنند که هرچه تخریب شده اند، ساخته و پرداخته ی میراث سیاسی آنان بودند.
به دنبال همین نتیجه، می خواهم بگویم که حافظه ی تاریخی ما، به ویژه اکثریت این کشور(پشتون ها) بسیار ضعیف است. بدتر از همه فرهنگ سازی های عمدی، به قدری روی اذهان و روان مردم ما تاثیر گذشته اند که حتی جرات نمی کنند به گذشته ای مراجعه کنند که بازخوانی آن، بدون شک ریشه های مشکلات کنونی را تبیین می کند.
ما در یک جنگ نابرابر و غیر عادلانه، با تمام دنیا می جنگیم و بدتر از همه، تعدادی به نام هموطن و شریک دسترخوان، از عقب، خنجر می زنند.
اگر روزی فقط کمی به ناهنجاری های کنونی جغرافی خویش تامل کنیم، پنهان نمی ماند که نه فقط از زمان ستیز با استعمار پیر انگلیس، بل با میراث تجاوز شوروی(هشت ثور) نیز فرهنگ های شومی برجا گذاشته اند که بیگانه گان داخلی از طریق آن ها سعی می کنند برای سیطره ی سیاسی، حتی با توجیه حضور خارجی، و با کنار گذاشتن تمام اصول انسانی مکتب های چپی و راستی(رفاقت و برادری) به فاجعه ای دامن بزنند که هرچند به زیان ما تمام شده است، اما عواقب آن ها دامان کسانی را می گیرند که در برگ ریزان آن، دسته دسته و گروه گروه فهرست می شوند تا تمام اوصاف زبان به اصطلاح فارسی نیز از وصف آنان، قاصر شوند.
تنها در 18 سال اخیر، آن قدر خورد و بزرگ عوامل بحران کشته، معیوب، بی خانمان، آواره، بدنام و بی عزت شده اند که با کثرت جمعیت آن، به مصیبت دیگری می ماند که مغرضان با باطن سیاه، برای تبار ما، تمنیات بد کرده بودند.
تمام احزب و جریان های سیاسی غیر پشتون در وابسته گی به خارجی، محرز می کنند که داعیه های چپی و راستی و عدالت اجتماعی آنان چه قدر غلط است. اگر این داعیه ها عوارض جانبی نمی داشتند، هراس از ترک نیرو های خارجی، خواب هیچ کسی را خراب نمی کرد.
تکرار تاریخ، ما را ناگزیر می کند به تاریخ برگردیم. 18 سال از چاپ دوم و 21 سال از چاپ اول کتاب سیاسی «دویمه سقاوی/ سقوی دوم» می گذرد، اما در همین مدت، جز خوانش تفاسیر و تعبیر منتقدان آن که بیشتر از خاینان چهل سال اخیر اند، نپرسیده ایم که دلایل اصلی مخالفت با این کتاب چیستند؟
چاپ اول کتاب سقوی دوم را مرحوم محب بارش به دری افغانی برگردان می کند، اما به نام برادرش، وداد بارش، منتشر می شود. برخلاف تبلیغات شوونیستی جمعیت و شورای نظار که همه جا را فراگرفته اند، به جز چاپ متعدد و کثیر دری افغانی آن، چاپ های پشتو، محدود به تیراژی اند که صورت گرفته است. چاپ اول پشتو500 جلد و چاپ دوم آن2000 هزار جلد می باشد.
من تقریباً پس از یک سال کندوکاو که تمام مراکز فرهنگی پشتون ها در شمال و جنوب، شرق و غرب را در برگرفت، انتظار داشتم بر اساس تبلیغاتی که ادعا می کردند «چند میلیون جلد کتاب سقاوی دوم در دو سوی خط دیورند، پخش شده اند»، در حالی به دو نسخه ی این کتاب(چاپ اول و دوم) دست بیابم که از نگاه صحافت و چاپ، به میزانی فقیر بودند که درک عامه ی اکثر پشتون ها از آن ها کاستی داشت.
تقریباً اکثر خواننده گان پشتون در افغانستان، این کتاب را نمی شناسند. می پندارم نشر نخست آن که در زمان جنگ های داخلی صورت گرفته بود و ماشین جنگی طالبان، دمار از روزگار تنظیمی های فاسد و قهرمانان کذایی شان درمی آورد، این کتاب را به خصوص در جبهه ی عقب نشینی یا موضع اعضای باند و شر و فساد، معروف کرده باشند.
می گویند مرحوم مسعود، نسخه ای از چاپ اول کتاب سقوی دوم را در جمعی از مردمان اقلیت ها نشان داده است و برخلاف حقایق تحلیل آن، وانموده که توطئه ای درکار است؛ یعنی می خواهند حذف را به گونه راه بیاندازند که باعث حذف سقوی اول شد.
از عوامل دیگر تکفیر و طرد کتاب سقوی دوم در جغرافیای پشتون ها، بهانه ی نفرت قومی از آن است. این نفرت، ماهرانه با تبلیغات گسترده، جلو کتابی را گرفت که در بطن خیانت های تجاوز شوروی به افغانستان و عمال آن، نخستین تحلیل ها و حقایقی را آشکار می کرد که اگر تلخیص کنیم، 18 سال اخیر، نسخه ی نو آن است.
تکفیر یک جانبه ی نسخه ی پشتو، در حالی که دری افغانی را به ده ها بار نشر کرده اند/ می کنند، خود تراژیدی دیگری ست که چه گونه سعی می شود اکثریت مردم را از اخذ معلوماتی محروم کنند که در پیوند به منافع آنان نیز منتشر می شوند.
من تمام جریان فرهنگی افغان ستیز 18 سال اخیر را به خوبی متوجه بوده ام/ استم که حتی ایجاد یک روزنامه، رادیو و تلویزیون به زبان پشتو را قبیح عنوان می کردند؛ زیرا طبیعی ست که بازتاب برداشت پشتون های فعال سیاسی و فرهنگی، حقایق ناگفته ی زیادی را آشکار می کند که تنها بخش اندک آن می تواند مشروعیت خاینانی را زیر سوال ببرد که شماری قهرمانان کذایی استند.
مرحوم محب بارش نیز با برگردان دری افغانی کتاب سقوی دوم، هرچند تلویحاتی به تعییر خودش از اغراض نویسنده، نویسنده گان یا ناشران کتاب سقوی دوم داده است، که نمی دانیم اصالت ترجمه ی او با نسخه ی پشتو، تایید می شود یا نه، اما از دست تنگی، به قدری خاموش می ماند که با فراموشی حافظه، مثلاً نویسنده یا نویسنده گان سقوی دوم را فقط ریشخند می کند که چرا در وصف بعضی، کلمه ی «خیل» را به کار برده اند.
تنها در دره کوچک و کم جمعیت پنجشیر، ده ها منطقه از علاقه داری «درخیل» که محل بود و باش ساپی های درانی قوم پشتون است و جنرال دین محمد جرات با تمام نزدیکان او در آن جا نام دارند، تا علاقه داری های «بخشی خیل»(نورستانی ها که محمد یونس قانونی به آنان منسوب است)، «ملا خیل»، «عبدالله خیل» و غیره، تعجیل منتقدانی را آشکار می کنند که فقط با بهانه ی ستیز قومی، جلو منطق کتاب سقاوی دوم را گرفته اند.
من از این کتاب، دفاع نمی کنم و نه مورد علاقه ی من است؛ زیرا استراتیژی آن(جا به جایی قومی یا مهمترین بخشی که مذموم وانمود شده) خلاف فرهنگ تعمیم مفاهیم مدنی است. بخشی از این کتاب به این می ماند که شاید بعضی از روستازاده گانی که در تجربه ی «خلقی» زنده گی خویش، طعم تلخ خیانت رفقای پرچمی را چشیده بودند، بدون توجه به اصل عدالت اجتماعی که اگر گسترده شود، رفاه اجتماعی، همه را به احترام وامی دارد، برنامه ریزی کرده اند.
چرا هجرت می کنیم و به ساده گی امریکایی و اروپایی می شویم؟ پاسخ، مشکل نیست؛ زیرا در آن هویت ها آسایش زنده گی، تضمین شده است. بنا بر این، بی نیاز از وضع طرح های قرون وسطایی، اگر جاذبه ی زنده گی در افغانستان، بیش از کشور های همسایه شود، شک نکنید که بدترین شوونیستان تاجیکستانی و ایرانی نیز افغان می شوند. هزاران تای آنان در روسیه، اروپا و امریکا، به مراتب بهتر از کشور های زادگاه خویش زنده گی می کنند و به آن خوش اند.
نحوست تجاوز، سراپای جامعه ی ما را فراگرفته است. تکرار تواریخ مکدر، بخش اساسی این نحوست است. بنا بر این، بازخوانی ریشه های مشکلات، ما را ناگزیر می کند به گذشته هایی بنگریم که اساس بدبختی هایند.
اما 21 و 18 سال پس از دو چاپ ناچیز کتاب سقوی دوم، بازنگری اساسی به محتوای این کتاب، به شناخت بهتر تکرار تاریخ، کمک می کند. مصایبی که با تجاوز شوروی بر مردم ما تحمیل شدند و در هشت ثور، به فاجعه ی ملی مبدل می شوند، با وسعت و دربرگیری بیشتر، ما را احاطه کرده اند. به نام آزادی بیان و رسانه، روسپی گری های نوع ستمی با دهن گنده گی های گونه ی فارسی- خراسانی، خیلی هشدار دهنده اند. این ماجرای شوم، خیلی قبل از 18 سال اخیر، شکل گرفته است؛ همان تحلیلی که در کتاب سقوی دوم ارائه شد، اما هنوز سعی می شود به بهانه ی سلایق، حقایق آن کتمان شود؛ زیرا بقایای خاینان نیز فرصت یافته اند(به اصطلاح نسل دوم مقاومت).
فهرست مطالب کتاب سقوی دوم/ چاپ دوم:
- لومړۍ سقاوۍ ته یوه کتنه
- په حاکمیت کې محکومیت
- اقلیت د اکثریت په رول کې
- کارمل: پېژندنه او د شخصیت شننه
- پرچمواکي: پښتو او پښتانه
- د ډاکتر نجیب الله حاکمیت او د پښتنو محکومیت
- طاهر بدخشی او د ستمیانو جوړښت
- ((برابر ملیتونه)) او د هغه تعبیرونه
- دویمه سقاوي
- ربانی د کارمل په فکري او د بچه سقاو په عملي رول کې
- مسعود د یو اتل په څیره کې یو ګوداګی او د دویمی سقاوۍ یو اساسی لوبغاړی
- د هیواد اقتصادي ویجاړي او د پیسو انفلاسیون
- ټولنیز حالات
- قومي، سیمه ییزه او ژبنۍ کینه
- د هیواد فرهنګ ته اړول شوي زیانونه
- اقلیتونه، سیاستونه او سازشونه
- د درېمې سقاوۍ د مخنیوي او د افغانستان د ملي یووالي او ځمکنۍ بشپرتیا د ساتنې په باب، څو وړاندیزونه…
یادآوری:
از طریق لینک های زیر، هر دو چاپ اول و دوم کتاب «دویمه سقاوی»(نسخه ی پشتو) را رایگان دانلود کنید!