کور / هراړخیز / قصه اى در باره اعلحضرت پادشاه سابق از قول مرحوم مسعود پوهنيار

قصه اى در باره اعلحضرت پادشاه سابق از قول مرحوم مسعود پوهنيار

خداوند مسعود پوهنيار اهل لغمان، ديپلومات سابقه افغان را غريق رحمت بگرداند. كه به گمان غالب حدود ده سال قبل به رحمت حق پيوسته است.
من در روز گاريكه بين سال هاى 1371 – 1380 هـ.ش در پشاور مهاجر بودم، قصه اى از وى در باره يك نوع مريضى اعلحضرت محمد ظاهر شاه، از زبان كس دگرى شنيده بودم كه در همان وقت در روزنامه وزين (سهار) كه به مديريت مسوولى ښاغلى محمد ذبير شفيقى به نشر ميرسيد، چاپ شده و مورد علاقه خوانندگان واقع شده بود.
اينك قصه اى مذكور را كه در آنوقت به زبان پشتو نشر شده بود يكبار دگر با خواننده گان عزيز در ميان ميگذارم. ممكن است كه بسيارى ها از آن آگاهى نه داشته باشند.
مرحوم مسعود پوهنيار به كسيكه به ما حكايت ميكرد، گفته بود كه در اوايل رياست جمهورى محمد داوود خان، هيچ كسى حاضر نميشد تا به عنوان سفير كيبير افغانستان به ايتاليا برود. زيرا محمد ظاهر پادشاه اسبق كه پسر عم رييس جمهور محمد داوود خان بود، در شهر روم به سر ميبرد و سفراى احتمالى بخوبى نمى دانستند كه روابط خانوادگى پادشاه سابق و رييس جمهور فعلى چگونه است و چه بايد بكند و چه نكند؟
بالاخره قرعه فال به نام مسعود پوهنيار زده مى شود و رييس جمهورى به او هدايت ميدهد تا بعنوان سفير به ايتاليا برود! چون بسيارى از مقامات دولتى در آن وقت در مقابل فرمايش يا هدايت داوود خان (نه) گفته نمى توانستند، مسعود پوهنيار نيز اين وظيفه را پذيرفته، اما دل نادل از رييس جمهورى پرسيده بود كه با بادشاه سابق چه كند؟ رابطه داشته باشد يا خير؟ و اگر پيامى به شما يا ساير اعضاى خانواده ميفرستيد، با آن چگونه برخورد كند؟
راوى از قول مسعود پوهنيار ميگفت كه رييس جمهور به او گفته بوده كه مشكل آنها خانوادگى است و ممكن است كه بزودى حل شود و به آقاى پوهنيار گفته بود كه بعضى اوقات حتى به ديدن پادشاه نيز رفته ميتواند!
مسعود پوهنيار به راوى گفته بود كه بالاخره وى به ايتاليا رفت، كارش را بحيث سفير كبير افغانستان آغاز كرد و گاهى با پادشاه نيز ميديده است. مرحوم پوهنيار گفته بود كه بعد از دو سه بازديد، متوجه يكنوع افسردگى در روان پادشاه ميشود. پادشاه ميگفته كه سال سختى را پشت سر گذاشته و با انواع و اقسام مشكلات مادى و معنوى دست و پنجه نرم نموه است. پادشاه گفته بود كه بى خوابى، بى اشتهايى، دردهاى عصبى و ناراحتى هاى بدنى داشته و روزها و شب ها حسرت ايامى را مى كشيده كه پادشاه افغانستان بود، چپ و راست امر ميكرد، نان در آشپز خانه تيار ميشد و اسپ در كمند ايستاده بود!
مسعود پوهنيار به راوى گفته بود كه بارى اعلحضرت پادشاه ميخواسته نزد يك داكتر روان شناس برود. وقتى كمر پادشاه زير بار بى خوابى ها، بى اشتهايى ها، افسردگى ها، دلواپسى ها و خفقان خم مى شود، از يك دوست ايتالوى خود ميخواهد تا او را نزد يك طبيب حاذق ببرد.
مرد ايتالوى نمره گرفته و در وقت معيين پادشاه را نزد داكترى ميبرد كه شهره آفاق است و كسى در كمتر از دو سه ماه او را ديده نمى تواند.
پادشاه به پوهنيار گفته بود كه حدود يك ساعت طول كشيد تا از اتاق انتظار به اتاق معاينه برسد. در وقت انتظار اخبارها و مجلاتى را از نظر گذشتانده بود كه براى مصروفيت مراجعين گذاشته شده بود.
پادشاه گفته بوده كه وقتى دو نفر در اتاق انتظار ماندند، مريض دومى خود را به وى نزديك ساخته و اظهار اميد وارى كرد تا از طريق آشنايى با يكدگر و قصه گويى وقت خود را كوتاه سازند.
در جريان گفتگو مريض ايتالوى از محمد ظاهر شاه ميپرسد كه نام اش چه است و چه مصروفيت دارد؟ بادشاه اسبق جواب ميدهد كه نام اش محمد ظاهر است و قبلاً پادشاه افغانستان بوده است!
اعلحضرت پادشاه بۀ آقاى مسعود پوهنيار گفته بود كه ابرو هاى مريض ايتالوى بآ سخنان من كشيده شد و خود را كم آنطرفتر كشاند و باز پرسيد كه پدرت چكاره بوده؟
پادشاه جواب داده كه پدرش اعلحضرت محمد نادر نيز قبلاً پادشاه افغانستان بوده است.
پادشاه به آقاى پوهنيار گفته بود كه مريض ايتالوى با شنيدن اين سخنان از جاى خود برخواست، اشياى تزئينى و سنگى روى ميز را آنطرف گذاشت، كمى دور تر نشست و گفت كه تو واقعاً مريض هستى. بسيارى از كسانيكه به اينجا مراجعه مى كنند فكر ميكنند كه يك وقتى پادشاه بوده و بعد ميگويد كه اين طبيب لايق بسيارى از مريضان روانى را كه فكر مى كنند خود و پدر و پدركلان شان پادشاه بوده اند و يك وقتى حكمروايى ميكرده اند، بخوبى معالجه كرده و آن ها را به حالت عادى بر ميگردانند!
راوى از قول مرحوم مسعود پوهنيار ميگفت كه پادشاه بعد از گزارش اين جريان، آهى عميق كشيده و گفته بود كه مهاجرت، بيوطنى و آوارگى اين مشكلات را ميداشته باشد!