کور / سياسي / انقلاب شکوهمند اسلامی يا توطيۀ ضد میهنی

انقلاب شکوهمند اسلامی يا توطيۀ ضد میهنی


انقلاب به معنی تغیر عمیق و بنیادی در سیستم اجتماعی، با اسلام به مفهوم پدیده تغیر ناپذیر و الهی با هم در تضاد بوده و یکجا شدن آن نیز جز یک بدنامی برای مسلمانان و اسلام چیزی دیگری نیست.


اما


در تاریخ دیروز کشور سه بار دزدان و دین فروشان بر دین مقدس اسلام تجارت کردند؛اول علیه امان الله خان غازی ، دوم علیه سردار محمد داود خان شهید و بار سوم نیز علیه دوکتور نجیب الله شهید.زیرا نه در زمان امانی کشور ذریعه کفار اشغال شده بود و نه هم در زمان سردار محمد داود خان اشغال شده بود و دوکتور نجیب الله شهید هم اشغالگران را کشید و روز خروج شانرا روز ملی نجات را اعلام نمود و پلان صلح  را نیز زیر نظر سازمان ملل متحد را روی دست گرفت.


در تاریخ معاصر افغانستان دوبار  از یک غار حاکمیت ملی با رهبران ملی آن ذریعه دزدان ، پیران و حضرتان اجنبی و دین فروش که اجنتهای ذلیل شبکه اجنتوری انگلیس- روس  بودند، مردم کشور را به نام جهاد مقدس ولی  در عمل بدون جهاد حقیقی بلکه جعلی  ، نابود ساخت  و کشور ما به میدان تاخت وتاز دزدان بیسواد مبدل شد.


بار اول :


توطیۀ انگلیس علیه امان الله خان غازی  بود  ؛ رژیم که تازه به استقلال سیاسی دست یافته بود و دست انگلیس را در حالی از افغانستان قطع کرد که افتاب در اسمان مستعمرات شان غروب نمی کرد. امان الله خان غازی  شخصیت بزرگ ملی که  یک کشور عقب مانده را از مستعمره انگلیس نجات داد، و ارزو داشت تا کشور خویشرا به مدارج عالی تره قی  و پیشرفت برساند. ولی با مقاومت شدید استعمار انگلیس  و نوکران بیسواد شان  در جامه  دزد ، سوسیالست ، پیر و حضرت مواجه شد و استعمار انگلیس توانست که این شخصیت بزرگ ملی را در حالی از کشورخارج کرد  که همۀ ارمانهای شان با خود به هجرت برد.ودر کشور رادمردان ،  دزدان حاکم شدند و همۀ هست وبود جامعه رابرباد کرد.


درین توطیۀ نه تنها دزدان بیسواد بچه سقاؤ بلکه حضرت ها و سوسیالیسها یکجا با انگلیسها رژیم امانی را نابود ساخت و فاجعۀ ای را به بار اورد که در تاریخ معاصر کشور داغ ننگین است بر جبین ویرانگران سقاوی.


درینمورد مراجعۀ میکنم به کتاب افغانستان در عهد امانیه:


افغانستان در عهد امانیه


نویسنده: سنزل نوید


مترجم:محمد نعیم مجددی


صفحه 210 در باره نابودی رژیم غازی امان خان چنین مینگارد :


بنا به گفته شاه اقا صدیق مجددی،در نوامیر 1928 یک ملاقات محرمانه بین حبیب الله بچه سقاء و بزرگ جان مجددی،مشهور به ملا بزرگ در منزل صاحب زاده عبد الله جان مجددی صورت گرفت.بزرگ جان مجددی(بزرگ آقا) که یکی از خلفای آخوند تگاو بود،ضمن مذاکرات با حبیب الله اظهار نمود که رهبران دینی در آغاز امان الله را بخاطر اعلان جهاد و مبارزه موفقانه اش به مقابل انگلیس حمایت کردند و او خود از جمله کسانی بود که جانشینی اورا به سلطنت تائید کرد،ولی امان الله خان بعد از مراجعت از سفر به روسیه شوروی،اسلام را ترک نموده و رفتارش بمقابل علمآ روز بروز تهدید امیز و ظالمانه تر گردید.درینوقت ملای بزرگ (بزرگ جان)اعلان کرد که امان الله مشروعیت قانونی خویشرا از دست داده و دیگر نمی تواند به صفت اولی الامر مورد اطاعت مردم قرار بگیرد.وی همچنان به حبیب الله کلکانی تعهد نمود که تا زمانیکه حرکات وی با شرعیت اسلام موافق باشد از وی حمایت خواهد کرد.در جلسه مشابهی که چند هفته بعد دایر شد،نقشۀ براه انداختن یک شورش عمومی به مقابل رژیم طرح گردید.


و همچنین در مورد دست داشتن سوسیالیستهای که در رژیم امانی وجود داشت و یکجا با دزدان  و حضرتان توانست که در نابودی رژیم امانی نقش داشته باشد، به کتاب ذیل مراجعه میکنیم:


روابط محمد ولى خان با امان اﷲ خان در نتيجه سياست مستقلانه شاه و عدم سهم دادن بديگران در نظام برهم خورد، لهذا گروپ او در فکر انقلاب عليه امان اﷲ خان و تعيين محمد ولى خان در راس دولت شدند. ليکن گروپ محمدولى خان در نتيجه دلايل سه گانه ذيل نتوانست کارى از پيش ببرد:


١ – نداشتن قاعده ملى قوى تا بدان در قيام ملت اتکاکند.


٢ – عدم همکارى علماى اسلامى با آنها بخاطر افکار سوسيالستى و مشروطه خواهى اعضاى گروپ٠


٣ – عدم روابط نيک بين اعضاى گروپ و نيروهاى نظامى.


چون عناصر فوق در تنظيم محمدولى خان وجود نداشت، لهذا براى رسيدن به هدف سياسى محمد ولى خان درتقويت حبيب اﷲ  کوشيد.با اينکه امان اﷲخان سقوط کرد، ولى گروپ محمدولى خان منفعت سياسى رابدست نياورد. (٤)


٤ -فضل غنى مجددى ، ص ٢٢٩       


بار دوم :


توطیۀ  روس – تهران – پاکستان علیه رژیم مصالحه ملی شهید دوکتور نجیب الله که باز هم تحت رهبری پرو فیسران دین فروش ، با دزدان مادر زاد و کمونیستهای وطنفروش بود، صورت گرفت.


و این توطیۀ را این بار نام انقلاب و آن هم اسلامی مسمی ساخت.


و انقلاب اسلامی در افغانستان در حقیقت یک توطیۀ ضد ملی  و ضد میهنی  وطنفروشان باند کارمل با دین فروشان تنظیمهای جهادی  غرض غصب و تقسیم قدرت ،علیه پلان مشهور مصالحه ملی شهید دوکتور نجیب الله ،که تحت نظر سازمان ملل متحد در استانه تطبیق بود، میباشد .


واین توطیۀ ضد میهنی  تحت نظر شبکه استخباراتی ماسکو – تهران و اسلام آباد بعد از ایجاد ائتلاف کارملی – جهادی که ابتدا بنام ائتلاف جهادی نامیده شد و لی بعد از توافق جبل السراج  بنام ائتلاف شمال مسمی گشت؛ این توطیۀ عصر را انقلاب اسلامی نامید ند، که نه رهبر شان از جملۀ رهبران تنظیمی بود ونه هم نتیجه و ثمره انقلاب شان با کتب اسلامی مطابقت داشت، میباشد.


این انقلاب نامنهاد اسلامی در زمانی شکل گرفت که پلان صلح ملل متحد از طرف همه طرفهای درگیر در جنگ 14 ساله با ایجاد حکومت موقت بیطرف مورد قبول قرار گرفته بود.ولی اشتهای جنون آمیز جاه طلبان عصر و تشنگان خون  و قدرت با ریختن خون 14 ساله اکتفا نه نمود و غرض نابودی آن پلان بزرگ اسلامی و انسانی مصالحه ملی ، دست به عملیات تخریبی غرض  ماندن در قدرت و حفظ منافع حیاتی  کشور های منطقه  تحت رهنمائی شبکه استخبارات  کشور های فوق الذکر غرض رسیدن به اهداف شوم ستراتیژیک ، تا سرحد تجزیۀ کشور؛ در صورت ناکامی پلان خونین شان مصمم شدند، میباشد.


انقلاب  شاید به این دلیل اسلامی باشد که جهادیان  قانون اسلامی و پنج بنای اسلام را از بنیاد تغیر داد و آنرا  مطابق  شرایط روز عصری ساخت  که واقعآ تغیر عمیق و بنیادی باید باشد که نمونه  های بارز ان قرار ذیل اند:


کلاشینکوف – قتل –  چور و چپاول  – قاچاق  و  جاسوسی  به عوض   کلمه  مبارک توحید   – نماز – ذکات – روزه  و حج و خدمت به اسلام و مادر وطن.


در حالیکه مردم مجاهد افغان  در مقابل هر اشغالگر و متجاوز  بیباکانه رزمیده اند و شجاعانه قربانی دادند ولی بدبختانه که تنظیمهای جهادی از همان آغاز  اشغال کارملی تا اشغال جهادی  ، با اشغالگران مطابق  خواست تنظیمی قرار داد ها داشتند و  زر اندوختند و این زر اندوختن را جهاد  خواند .


 و بعد از خروج اشغالگران کلمه مقدس  جهاد باید نفی میشد زیراکه دیگر جهاد مطابق اسلام مشروعیت نداشت، و به پلان انسانی و اسلامی مصالحه ملی باید لبیک میگفتند ؛ در حالیکه این تنظیمها بعد از خروج اشغالگران ، مثل زمان جمهوریت سردار محمد داود خان  از نام جهاد بخاطر فریب مردم عام سؤ استفاده کردند و آنرا باجنگ قدرت  ضمیمه کرد و جنگ را بیش از پیش شدت بخشید.


 تنظیم ها بعد از شکست ننگین در طی سه سال جنگ غصب قدرت و باخت میدان رزم به اشتی ملی روی اوردند و همۀ تنظیمها به استثنی مولوی خالص بر حکومت بیطرف که باید تحت نظر ملل متحد به میان می آمد توا فق کردند و با این توافق که امضای همۀ آنان در پای اسناد معتبر ملل متحد موجود بوده ، اگر در عمل تطبیق میشد صلح عادلانه نصیب مردم میشد.


 اما بعد از روی کار آمدن پلان نابودی اشتی ملی  که توطیۀ افتابی  ماسکو – تهران و پاکستان غرض نابودی پلان صلح ملل متحد  تحت رهبری وطنفروشان و دین فروشان ؛ ببرک کارمل – احمد شاه مسعود تنظیم شده بود، همۀ رهبران نام نهاد جهادی بخاطر منافع شخصی ازین توافق قبول شده امتناع ورزید وبه  توطیۀ جدید ماسکو  توافق مجدد  نمود و به این وسیله جنگ خانمانسوز کشور که در استانه ختم بود ، دوباره چنان شعله ور ساخت که حالا جامعه جهانی نیز از خاموش ساختن آن عاجز هستند، چه میماند به چند دزد مادرزاد که به زور سزنیزه اشغالگران ناتو قدرت را غصب نموده است.


 


این  است مشت نمونه خروار از قرار داد های تنظیمهای جهادی با قوای اشغالگر شوروی:


توفان در افغنستان مولف:الساندر لیاخفسکی


موصوف در صفحه 96 جلد 2مینویسد که:


مسعود بخاطر جلو گیری از نابودی کامل گروپ خویش با پیشنهاد فرماندهی شوروی حاضر گردید موافقتنامه آتش بس و مصالحه در پنجشیر را تا افریل 1984 به امضا برساند.


مسعود یکبار دیگر اطمنان داد تا پروپاکند خصمانه را پیش نبرد و وعده داد به جنگ در برابر سپاهیان شوروی و نیروهای دولتی افغانستان در پنجشیر پایان دهد. وی همجنان وعده داد تا در اینده مانع عملیات مشابه از سوی  شورشیان دیگر احزاب گردیده و به دسته ها ی آنها با کاروانهای اسلحه و مهمات از طریق منطقه مسئولیت خود پروانه عبور ندهد و جلو بازگشت باشنده گان محل به روستاها و رفتن مردم به کابل و دیگر ولایات را نه گیرد.


 


در حالیکه جهادیان  طی سه سال جنگ غصب قدرت مطلقآ از جهاد متآ ثر شده بودند و به یک بینی خمیری  و ابرو مصنوعی نیاز داشت و این بینی خمیری را برای جهادیان  شخصی که نه ابرو ، نه بینی داشت ، نه هم افغانیت و نه هم  انسانیت وسیله شد که فکر میکرد با این ابتکار شاید بتواند که هم خود  صاحب بینی خمیری شود و هم جهادیان  را، ولی در عمل جهادیان را صاحب بینی حقیقی  و ابرو کردند ،  و خودش همان  ابرو و بینی خمیری را نیز از دست داد که نام این دانه سرطانی تاریخ ببرک کارمل است.


ـ ملاربانی درنخستین روزهای حضور نامیمونش درسال ۱۳۷۱ درمقام رییس شورای رهبری مجاهدین(!) درکابل ګفت که «۰۰۰ درحالیکه همه جارا مایوسیت فراګرفته بود وبسیاریها وحتی تعداد ازرهبران بدولت کابل متمایل شده بودند وحتی مذاکرات انجام داده بود٬ درحالیکه همه چشم ها متوجه سیاستهای کابل وپلان بنین سیوان بود به ابتکار امرصاحب مسعود(منظور همان اییتلاف نامقدس راست وچپ است) وضعیت طوری انکشاف نمود که ابروی مجاهدین اعاده شد »(یعنی که ازپلان صلح جلوګیری شد وجنګ ادامه یافت وبدینطرق ابروی مجاهدین بجاشد ورنه بی ابروشده بودند)۰


 


ـ صبغت الله مجددی دراولین روزهای به تخت نشستن خود درحضور چند نفر که اقای«علومی» نیز انجا تشریف داشت ګفته بود که «ما درین اواخر مایوس شده بودیم٬ جهاد نتیجه نمیداد٬ من چند بار به برادران ګفتم که بیایید با نجیب ګفتګو نماییم ویا جای دیګر برویم ګپهای جهاد را بګذاریم که کدام فایده ندارد۰۰۰»۰


اگر این سوالات مطرح شود که رهبر سیاسی انقلاب اسلامی کی بود؟ رهبر کدام تنظیم ؟


قومندانان برجسته آن کیها بودند؟ از کدام تنظیمها؟


کدام گروپها ، قطعات و جزوتامهای جهادی توان آنرا داشت تا در جنگ رویاروی با رژیم مصالحه ملی تاب مقاومت بکند؟


کجا بود قطعات منظم جهادی که قابلیت جنگ رویا روی در مقابل قطعات رژیم دوکتور نجیب الله را داشته باشد؟


ایا جنگ حماسه آفرین جلال آباد و دیگر شهر ها که تفاوت قوا و اکمالات به نسبت حمایت عملی اردو پاکستان درین جنگها بیش از ده چند بوده از یاد شان رفته؟


با درنظرداشت این مطلب تاریخی و حماسه افرین که رژیم مصالحه ملی طی سه سال مکمل بعد از خروج قوای اشغالگر توانست تا در همه جنگهای رویاروی با همه دشمنان سوگند خورده کشور ؛ به شمول کودتا های که از طرف شبکه استخباراتی ماسکو تحت رهبری محمد حسن جان شرق و کودتای مشهور یک ائتلاف بزرگ از خلقیهای جاه طلب تحت رهبری غلام دستگیر پنجشیری و صالح محمد زیری تحت قوماندۀ وزیر دفاع وقت شهنواز خان تنی با یاری جاه طلبان عصر ؛  طرفداران ببرک کارمل گرفته تا جنگ های خانمانسوز و افغان کُش در جلال آباد و خوست ، گردیز و زابل که  در همۀ این جنگهای خونین  ننگ و ناموس مردم  کشوردر مقابل متجاوزین حفظ شد  ، و از استقلال ، حاکمیت ملی و تمامیت اراضی کشور قاطعانه و مردانه دفاع صورت گرفت ، مثالهای زنده شکست ننگین تجاوزگران نبوده؟


انقلاب نام نهاد اسلامی  که در عمل توطیۀ بود علیه پلان آشتی ملی 20 سال قبل که تحت نظر سازمان ملل متحد در استانه تطبیق  بود ، ولی در نتیجه فعالیت تخریبی شبکه های استخباراتی ماسکو – تهران و اسلام آباد ،وشرکت فعال جاه طلبان و وطنفروش مشهور   یکجا با دین فروشان  تجار پیشه ، در وجود ائتلاف شمال با شکست خونین و ننگین مواجه گشت، میباشد.


درین مورد شیر شاه  یوسفزی  یکی از مجاهدین  سرشناس در کتاب وزین شان تاریخ مسخ نمی شود در صفحه 371 چنین مینگارد:


“روی همین اصل زمانی که شورویها دانستند   که حکومت نجیب  و یا بهتر بگویم حزب بر سر اقتدار در افغانستان نمی خواهد منافع انها را حفظ کند،


در صدد ان شدند تا برای آن بدیل سراغ نمایند تا بتواند منافع انها را حفظ نماید ، شروع شد. در قدم اول تلاشهای محدود به ولایات شمال افغانستان بود …….


شوروی برای رسیدن به این هدف مثلث حزب وحدت –شورای نظار و کارملی ها را انتخاب کردومیخواست بدین وسیله در شمال سنگری به نفع خود ایجاد نماید.هریک ازین مثلث از پشتیبانی یک کشور خارجی برخوردار بود.


یوسفزی در صفحه 372 تاریخ مسخ نمی شود چنین ادامه میدهد:


شوروی برای رسیدن به هدف  خود مثلث شورای نظار –  حزب وحدت – و کارملیها را انتخاب کرد. ومیخواست بدین وسیله در شمال به نفع خود سنگر را ایجاد نماید.هر یک از اعضای این مثلث از پشتیبانی یک کشور خارجی برخوردار بود. باوجود که هریک منافع خود را داشتند.


در صفحه 376 ادامه میدهد که:


ائتلاف شمال مستقیماً تحت حمایه سیاسی شوروی-ایران –فرانسه و بعضی کشورهای دیگر صورت گرفته است که هیچ وقت نباید در هنگام نوشتن حقایق از نظر دور انداخته شود….


اگر چه این ائتلاف بخاطر سقوط دادن اخرین اسطوره دست نشانده شوروی در افغانستان انقدر کار بد نبوده مگر من به خاطر بار بار انرا ائتلاف نامقدس گفته ام که ائتلافیون هدف مقدس نداشته اند. بطور مثال مسعود هوشیار کار خود بود و می خواست نسبت به دیگران دست بالا داشته باشد وبا استفاده از نام و شهرت جهادی خود نقش کلیدی را در ائتلاف بدست گیرد و با استفاده از نیروهای منظم ائتلافی حریف های خود را نابود ساخته  تنها و فارغ بال بر اریکه قدرت تکیه زند. وی ادامه میدهد که:


دوستمی ها که سالها جز کشتن انسانهای بی گناه و غارت ودزدی و چپاولگری نداشت در ارزوی به وجود امدن حکومت فدرالی نشخوار میزد. جالبتر از همه موقف حزب وحدت بود که پیوسته دم اسپ تازی دوستم را در دست داشت و بدون انکه از منافع افغانستان صحبت کند از نقش ایران در اینده افغانستان سخن میگفت!


کارملی ها بدون انکه از اعمال گذشته خود اظهار  ندامت و پشیمانی نمایند ، با پشتیبانی جزوتام های منظم نظامی شمال و استفاده از نام مسعود می خواستند از یک جانب حریف سرسخت خویش (داکتر نجیب) را نابود سازند و بدنام زمانه معرفی کنند و از جانب دیگر روی سیاه تاریخی خود را سفید نمایند و وانمود سازند که در از بین بردن رژیم نقش داشتند. سر انجام آنها می خواستند قدرت را به دست خود بگیرند و اقلاً منحیث یک قوت مطرح در حکومت ائتلافی دست بالا داشته باشند.”


در صفحه 378 کتاب تاریخ مسخ نمی شود ادامه میدهد که:


” یگانه وجه مشترک که میتوانست گروه های کاملاً مخالف شمال را با هم پیوند بدهد همین ایجاد روحیه ستمی و سمتی بود که از طرف کشورهای طراح به سران ائتلاف کننده گان دیکته میکردند و انها به نوبهء خود این روحیه را به خاطر بلند بردن روحیات طرفداران خود تبلیغ مینمودند.


مبر هن است که در ائتلاف شمال گروه های مختلف نظامی که با عقاید مختلف ، مذاهب مختلف ، اقوام مختلف و نظریات مختلف گرد هم امده بودند. احمد شاه مسعود که در راس این ائتلاف انتخاب گردیده بود عقاید اسلامی داشت . حزب وحدت که از اکثر گروه های متفرق تشیع با مساعی مشترک ایران بوجود امده بود خود را پیرو خط امام معرفی میکرد و بخاطر حفظ منافع ایران غیر مستقیم با عنوان کردن حقوق اقلیت ها ، هم از لحاظ مذهبی و هم از لحاظ نظر یات سیاسی هیچ گونه توافقی با مسعود نداشت.


دوستم که از برکت چور چپاول و غارتگری افراد خود مشهور شده بود بدون انکه کدام عقیده مشخص داشته باشد به نسبت حفظ منافع قومی و لسانی خود به تشویق مستقیم شوروی و رهنمایی های آزادبیگ که مسؤلیت انسجام اقلیتها را در ماورای کوکچه به عهده گرفته بود، داخل حلقه ائتلاف منحیث قوت نظامی طراحان سیاسی کارملی گردید.


کارملی ها که از نظر عقیده کمونستهای دوآتشه بودند و هیچگاه حاضر نبودند از عقاید خرافی کمونستی بگذرند. چون آتش انتقام سمتی و لسانی در دلهای کارملی ها جوش میزد ، به خاطر سر نگونی نجیب که حریف سر سخت انها بود و رسیدن به اریکه قدرت با تمام امکانات نظامی و سیاسی با دو عضو دیگر ائتلاف پیوستند. همان بود که کار سیاسی مطابق روحیه سمتی و لسانی در داخل اردو و گروپ های مجاهدین در شمال آغاز شد .وبا تطمیع  پول ، وعده مواقف بلند و عنوان کردن شعار نجات شمال، یک تعداد زیاد از قومندانهای تنظیم های مختلف با ائتلافیون همنوا گردیدند. ائتلافیون در همین یک نقطه سمتی و لسانی نیز باهم استوار نماندند.این ائتلاف سست و بی بنیاد بین گروه های مختلف العقیده و مختلف الرایی صرف الی کابل پایدار ماند و به مجرد سقوط کابل و طرد مخالفین اساسی ائتلاف از هم پاشیدن گرفت. و بتاریخ 12 ثور هیآت دوستم از کابل نا امید به مزار برگشت”


در صفحه 380 کتاب تاریخ مسخ نمی شود ادامه میدهد که:


بر نامۀ ائتلاف شمال که تقریبآ یکسال قبل از سقوط حکومت داکتر نجیب ریخته شده بود ،درست 4 ماه قبل از سقوط حاکمیت در مزارشریف توسط پشتیبانان مهم سیاسی آن یعنی اتحاد شوروی زمانی علنی گردید که در 20 عقرب سال 1370 از هیآت مجاهدین به سرکردگی استاد ربانی دعوت به عمل آمد و هیآت وارد مسکو شد. در مذاکرات چهار روزه مسکو روی مسائل عمده و اساسی و طرح حکومت آینده افغانستان صحبت به عمل آمده بود. درین صحبتها مسکو اعتراف نموده بود که حکومت نجیب چون پشتیبانی مردم با خود ندارد باید با یک حکومت مردمی تعویض شود.مسکو به رئیس هیآت اطمنان داده بود که اگر در افغانستان حکومتی بوجود آید که سرحدات اتحاد شوروی محفوظ باشد بدون قید وشرط مسکو ازآن حکومت حمایت خواهد کرد وبه خاطر اعمار مجدد افغانستان همکاری جدی خواهد کرد.


رهبران اتحاد شوروی بخاطر به چنین اقدام غیر مترقبه دست زدند که طرح پنچ فقره ای سرمنشی ملل متحد که بتاریخ اول جوزا 1371  روی دست گرفته شده بود، و مسکو باید برای مقابله با آن به مجاهدین امتیاز را قایل میشدند.


طرح پنج فقره یی سر منشی ملل متحد اگر تطبیق میشد و جوانب درگیر مطابق آن مخلصانه عمل می کردند ، شاید سخن به بربادی و ازدست رفتن استقلال سیاسی کشور نمی رسید.”


در حالیکه محترم جنرال سید عبدالقدوس سید که شاهد عینی حوادث و نویسنده کتاب جنگهای کابل نیز است در صفحه 215 چنین نگاشته است که:


 


ابعاد خطرناک و مهیلانهً کودتا وقتی عریان گردید که هسته مرکزی آن در کابل اولاً موفق گردیدند که به تعداد 700 نفر از قوتهای ملیشه شمال مربوط به عبدالرشید دوستم رابه تاریخ 24 حمل 1371  از مزارشریف وتعداد 500 نفر از شورای نظار مربوط به احمد شاه مسعود را ذریعه هواپیما های نظامی قوای هوایی به کابل فرود اوردند و در نقاط مهم مانند میدان هوایی خواجه رواش ،رادیو تلویزیون ،قرارگاه گارنیزیون کابل و غیره نقاط جاه بجاه نماید ، ثانیاًبه حملات تروریستی علیه اشخاص پرنفوذ و بلند پایه دولتی که مخالف کودتا و ائتلاف شمال بودندو از توانایی های دفع وطرد کودتا بر خوردار بودند ، اقدام نمودند.در اولین حمله در ظرف یک روز مرحوم غلام فاروق یعقوبی وزیر امنیت دولتی جنرال عبدالباقی رئیساداره پنجم امنتیت دولتی و جنرال شهباز رئیس ارکان گارد جمهوری در دفاتر کار شان آماج حملات تروریستی قرار گرفته ،ترور شدند.اگر نجیب الله رئیس جمهور به دفتر سازمان ملل متحد پناهنده نمی شد ، ترور او قبل از همه حتمـــی بود.وزیر دفاع محمد اسلم وطنجار ومن به شمول یک عدهء زیاد دیگر در فهرست ترور شونده گان شامل بودیم ،مرحوم وطنجار از اشتراک در جلسه ای در قصر وزارت دفاع که در مسیر راهش توطئه ترور او چیده شده بود ،یعنی او را به جلسه قصابی فرا خوانده بود،امتناع کرد ،یکی از فعالان کودتا به دو نفر از جنرالان ارشد از جمله روسای قرار گاه وزارت داخله که به آنها معرفت قبلی داشت ،گفته بود که ما به استثنی وزارت داخله در سراسر کشور مسلط هستیم ، تنها وزارت داخله باقیمانده است،شما شخص وزیر و رئیس امور سیاسی را از بین ببرید و قدرت را بدست بگیرید ،پیروزی تکمیل میشود.


جنرال عبدالقدوس  سید از قول برادرزاده یعقوبی در همین صفحه درباره قتل وزیر امنیت ملی  مینگارد که:


اقای نجیب یعقوبی که فعلاً در المان زنده گی میکند اظهار میکند که جسد را بعد از پا فشاری زیاد به خانه اورده مشاهده کردیم که کاکا یم در اثر ضربه ماشیندار در روی سینه اش به شهادت رسیده بود


دوکتور جراح که جسد او را معاینه قرار داده بود به نگارنده گفت که با رگبار گلوله در تخت سینه اش ، با دوتن از محافظین اش به شهادت رسیده بود علت ترور او با توانایی هایش در دفع و طرد کودتا و نجات عملیه صلح ملل متحد، اطلاعات او از تمام راز های سربسته و عقب پرده ،و وابستگی خارجی کودتاچیان منشا می گرفت..


در مورد کودتاچیان حمل 1371 محترم فقیر محمد ودان در کتاب دشنه های سرخ که در باره کودتای جنایت کاران تاریخ تحریر شده است در صفحه 89 چنین مینگارد که:
” سقوط مزار شریف با تبلیغات وسیع و تاثیر گذاری روانی بوسیله “ستون پنجم” درمیان کادرهای حزبی و دولتی بخصوص در میان کادرهای نظامی مرکز و ولایات به منظور تضعیف مورال آنها  توام گردید.عملاً کمسیون هئیت اجرائیه شورای مرکزی حزب وطن با برجسته شدن محمود بریالی به عنوان مرکز قدرت در کمسیون ،مرجع رفت و آمد کادرها ،سپردن وظایف و استحصال و ظیفه از آنها گردید. وبدین طریق کمیسیون مذکور به حیث مرکز دیگر قدرت در برابر مقام ریاست جمهوری و رئیس شورای مرکزی حزب تبارز نمود.


نبی عظیمی که عملاً قومندان عملیات ضد مصالحه ملی  و یا قومندان  انقلاب به اصطلاح اسلامی بود در صفحه 595 اردو و سیاست در باره ایتلاف شمال و پیروزی شان مینویسد که:


در طول این روزها ، گارنیزیون کابل ، تقریباً به محل و مقر فرماندهی دولت جدید و دولت سابقه تبدیل گردیده بود. سوق و اداره عمومی هنوز بدست من بود .در گارنیزیون دوکتور عبدالرحمن معاون شورای نظار و قومندانان مربوط به او و جمعیت اسلامی بسر میبردند .چون بیزها اسلحه و اعاشهء امنیت دولتی و څارندوی در تصرف شورای نظار بود.پس، صدها نفر قومندانان،و مجاهد سلاح بدست که با پکول و پتو مجهزبودند به نزد او مراجعه میکردند و هرکس از وی تقاضای تیل، مهمات، اعاشه و نام شب تکت حمل سلاح و غیره مینمود. او توسط پرزه کوچکی انها را به بیزهای فوق الذکر می فرستاد و یا به من معرفی می کرد. شعبات وزارت دفاع، ادارات دولتی مانند سیلوی مرکزی، انحصارات دولتی، مخابرات، بانکهاو غیره به امضای من هنوز هم اجراءت میکردند. گارنیزیون کابل را مردان ریشوی تفنگ بدست انباشته بود، در حالیکه در انجا صدها نفر کارمند دولت سابق، اعضای حزب، افسران و جنرالان قوای مسلح، وزرای کابینه، حتی معاونین ریس جمهور نیز با پکول و پتو روزها را شام می کردند. چنان ازدحامی بود که تفریق آشنا و بیگانه مشکل گردیده بود. درهم جوشی عجیبی بود. حزبیها و جهادی ها فقط بعد از گذشتن دو، سه روزی چنان الفت و نزدیکی پیداکرده بودند که گویی هیچ وقتی با هم نه جنگیده بودند و هیچگاهی بیگانه نبوده اند. با هم می نشستند، بحث می کردند، خاطرات جنگهای همدیگر را قصه میکردند، با هم غذا صرف میکردند، میخندیدند و به همدیگر تو خطاب میکردند،و یکدیگر را فکاهی باران میکردند.”


این بود حقیقت انقلاب “اسلامی” که نه رهبران شان به اسلام و افغانیت عقیده داشت و نه هم اعمال شان مطابق پنج بنای اسلام بوده که ذیلآ درباره جنایات شان که بعد از توطیۀ کارملی – جهادی  نصیب مردم جنگ زده افغان شدند بر میشماریم:


این است باز هم مشت نمونه خروار از جنایات و ثمره انقلاب نام نهاد اسلامی:


ستر جنرال محمد نبی عظیمی، با نقل از سخنرانی مولوی عبدالباقی ترکستانی (یکی از چهره های معروف جهادی در شمال افغانستان) در تلویزیون مزار شریف در سال ۱۳۷۳، برگرفته از اردو و سیاست در سه دهۀ اخیر افغانستان،چاپ دوم صفحه ۶۲۰.


به اعتراف توجه نمائید: «در طول ۱۴ سال حکومت، کمونیست ها یک سوزن ملت و دولت را چور نگردند، ولی ما مجاهدین در ظرف یک سال،  یک  سوزن برای دولت و مردم باقی نگذاشتیم»


درمورد پیروزی انقلاب اسلامی محترم یوسفزی در صفحه 421 تاریخ فسخ نمی شود چنین مینگاردکه:


اشکار شدن چهره های کثیف ، منحوس وپست نامردان تاریخ که سالها نقاب جعلی اسلام را به تن داشتند ،یک بار دیگر صفوف مجاهدان ، قهرمانان ، حماسه افرینان و تاریخ سازان را از دزدان ، جنایتکاران ، چپاولگران و مسخ کننده گان تاریخ جهاد جدا ساخت و حد فاصل بین مجاهد و دزد به وجود اورد.


عده یی از رهبران جهادی به جای انکه اشک یتیمان را خشک سازند و تسلی دل خونچکان بیوه زنان شوند ،از چشم یتیمان خون جاری کردندو به قلب بیوه زنان خنجر زدند،و به جای آنکه گرسنه یی را لقمه نانی دهند آبش را نیز گرفتند، به جای آنکه کشور جنگ زده را آباد نمایند بر خرابه های آن قبرستانها آباد کردند، به جای آنکه ملت را از قید وبند غلامی استعمار گران نجات بدهند هر یک به نوبه خود آرا فروختند، به جای آنکه آبرو و عزت مجاهد و ارمان جهاد را حفظ نمایند آنها را بی عزت ساختندو جهاد را بدنام نمودند.بخاطر حفظ موقف و موجودیت خویش از هیچ نوع تخلف و جنایت ، ائتلاف های نا مشروع، سازش و غلامی ، تجاوز بر حریم مسلمان و هزاران جنایت دیگردریغ نورزیدند، آنانیکه نعره های عدل و انصاف می زدند چنان در لجنزار پر تعفن اختلاف سقوط کردند و مرتکب جنایات شدند که به هیچ وجهاز آنها توقع نمی رفت.بلاخره نظام که ثمره خون یک نیم میلیون شهید و جهارده سال جهاد و مبارزه بود به مسخره مبدل شد و مار سیاه یعنی استعمار جهانی یکبار دیگر سربلند کرد و به کمک مزدوران ودلالان منطقوی خویش به توطیه های جدید ی پرداخت.


در نتیجه سازشهای بین المللی در قدم اولنظام یعنی اردوی ملی پارچه پارچه شد تا هیچ نوع خطری محسوس نشود،سیستم نیمه جان اقتصادی کشور نابود گردید،تا همیشه دست در طلب باشد،دروازه های تعلیم وتربیه مسدود گردید تا یک نسل بی بند وبار به وجود اید، دولت و نظم اداری از بین رفت تا سروصدای بلند نشود،تخم نفاق پاشیده شد تا هر وقت بی نظمی و تشنج ظهور کند و بالاخره کشور به ویرانه مبدل شد.و جهل سراسر مملکت را فراگرفت.”


بیش از 7 میلیون گرسنه در کشور!


در گزارشی از سازمان ملل آمده است با وجود میليونها دالر کمکی که به افغانستان سرازير شده است؛ بیش از 7 میلیون افغان از گرسنگی رنج می برند


روزنامه 8صبح در جریان تهیه یک سلسله گزارش های تحقیقی در ارتباط به ملکیت های عامه


شیرپور به یکی از مجلل ترین محلات کابل مبدل گشت. برخی از رسانه های داخلی و بین المللی و شماری از کارشناسان به این منطقه نام های چون “شیرچور”، “ساختمان های مواد مخدر” و “کارته وزیران” دادند.
هشتاد درصد زمینها در کابل غصب شده است؟!


 


تاریخ انتشار:   ۲۳:۱۵    ۱۳۹۰/۶/۱۴        کد خبر: 26575        منبع:   نسخه چاپی       


به گزارش شبکه اطلاع رسانی افغانستان (afghanpaper)، حدود یکصد شهرک غیرقانونی در کابل توسط غاصبین ایجاد شده است،این مطلب را محمد یونس نو اندیش، شهردار کابل امروز در کمیسیون مواصلات و مخابرات مجلس سنا ابراز نمود.


روسیه و معضله تادیه غرامات جنگ به افغانستان


نوشته روستا تره کی


در صفحه 5 چنین مینگاردکه:


  مولانا برهان الدین ربانی در 1991 حینیکه وکیل وزارت خارجه حکومت مجاهدین در پشاور بود مسافرتی از راه تهران به شوروی کرد. وی در رابطه به انتقال قدرت از حکومت کمونیست به حکومت مجاهدین موافقتنامه یی را


طی 10 ماده با شوروی عقد نمود ، که دران از غرامات جنگ ذکری به میان نیامده بود. بعداً معلوم گردید که ربانی


با شوروی روی یک موضوع بنیادی به توافق شفاهی رسیده است و آن انصراف طرف افغانی از مطالبه غرامات جنگ در صورت شناسایی حکومت ائتلافی آینده مسلمان ـ کمونیست از جانب شوروی است. این همان حکومتی


است که با تشکیل آن علیه پلان صلح  م، م ، م کودتا شد و فصل نو خشونت و جنگ باز گردید که تا کنون ادامه دارد.


شوروی مسئول غرامات جنگ 10 ساله شریک این کودتا شناخته میشود.


  در 1992 نماینده حکومت مولانا ربانی در م ، م ، م  که از توافق شفاهی و پنهانی ربانی در رابطه به تاوان جنگ


با شوروی اطلاع نداشت ، ضمن بحث پیرامون قضیه افغانستان در مجمع عمومی ، مطالبه جبران خسارات جنگ را  از شوروی سابق کرد. نماینده شوروی در جواب همین قدر گفت که ما در رابطه با هیاًت افغانی به ریاست ربانی قبلاً


به توافق رسیده ایم .


  وقتی مولانا ربانی در راًس اداره کابل قرار گرفت طی یک مصاحبه مطبوعاتی با ژورنالیست ها در کابل ، توافق شفاهی گذشته را با شوروی ها تازه کرد و گفت: « مسئولیت جنگ بدوش نظام گذشته شوروی است . حکومت جدید


روسیه دارای برائت ذمه است ». به این ترتیب نماینده افغانستان در م ، م ، م از اصل قضیه مطلع ساخته شد.


محترم فضل الرحمان فاضل  خواهر زادۀ برهان الدین ربانی و عضو هیئت مجاهدین در سفر تاریخی جهادیان مؤرخ20 ـ 24 عقرب 1370  به مسکو ،گزارش مستند و مفصلی را از جریان این سفر تحت عنوان « مجاهدین در مسکو ـ مذاکرات با روسها » نشر نموده است . در صفحات 19 و20 این گزارش میخوانیم که:


برهان الدين ربانی در مورد «برچيدن بساط… رژيم نجيب» تماس گرفته، روتسکوی را مخاطب ساخته ميگويد: «شما بايد درين مورد همکاری کنيد».


بعد از برهان الدين ربانی، «حجةالاسلام سيد رحمت الله مرتضوی سخنگوی حزب وحدت اسلامی»، که رئيس هيئت مجاهدين مقيم ايران در هيئت مجاهدين نيز بود، ضمن صحبت خويش، روتسکوی را مخاطب ساخته، در زمينه چنين ميگويد: «شماوقتی دل ملت ما را بدست می آوريد که رژيم کابل را که ملت ما آنرا نميخواهد، از ميان برداريد…»


به تعقيب او نوبت به «مولوی  صاحب محمدنبی محمدی امير حرکت انقلاب اسلامی» ميرسد و او با تضرع و التماس، چنين ميگويد: «از روسيه در جهت از ميان برداشتن رژيم کابل، آرزومنديم و بايد نا اميد نشويم. بايد اينطور گفته نشود که ما در امور کابل مداخله نميکنيم،… اين کار مداخله گفته نمی شود.»


واقعآ روسها دل ملت افغان را بعد از نابودی  پلان صلح ملل متحد را بدست اورد زیراکه رئیس دولت جهادی افغانستان مبلغ 800 میلیارد دالر غرامات جنگی را به دولت روسیه و دوست جدید معاف کرد؛ درحالیکه عفو این غرامات در روز خروج اخرین سرباز شوروی از افغانستان در ملاقات قومندان قوای اشغالگر و سفیر آنکشور که با محترم دوکتور نجیب الله رئیس جمهور افغانستان داشت و ضمن ملاقات مکتوب که در آن تقاضای عفو این غرامات صورت گرفته بود توسط دوکتور نجیب الله رد شد و گفته بود این موضوع مربوط به لویه جرگه مردم افغانستان میباشد و من یک فر افغان هستم.


عبدالرحیم هاتف معاون ریاست جمهوری اسبق گقته بود:


اگر خیانت از درون نمیبود تا چهل سال دیگر ذخیره داشتیم که مقاومت میکردیم اما جبر زمان و خیانت دوستان ما را وا داشته تا حکومت را تسلیم تان کنیم.


با وجود اخطاریه ها و هوشدار های رهبر مصالحه ملی به جاه طلبان عصر؛ مبنی بر  بازی طفلانه شان که در آن نه تنها  نابودی مصالحه ملی  بلکه حاکمیت ملی ، استقلال و حتی تمامیت اراضی نیز در استانه نابودی بوده ، ولی  وطنفروشان کارمل و دین فروشان جهادی بخاطر منافع شخصی شان توطیۀ شانرا  از حیرتان آغاز و با رسیدن تا کابل  زیبا به جنگهای خونین یکجا شد که ویدوهای ذیل مشت نمونه خروار از جنا یات ، باند جنایتکاران پرچمی – جهادی میباشد.


ویدیو را میتوانید با کلیک بر لینکهای ذیل مشاهده نمائید:


قسمت اول


قسمت دوم


بعد از اشغال کشور ذریعه ارتش سرخ که نتیجه ابتکار ببرک کارمل بوده و بعد از شش سال تخت نشینی در کابل و شدت و حدت جنگ افغان کُشی ، که  طبعآ رهبر ترسو  نه مرد جنگ بوده و نه هم مرد صلح زیرا از هر دو ترس داشت، در نتیجه بی کفایتی از وظیفه سبکدوش شد  و غرض ماندن در قدرت  در توطیۀ ائتلاف شمال که باز هم ابتکار کارمل بوده ، تسلیم شدن به اشرار بی فرهنگ و  ثمره آن  مستعمره کردن کشور در دستهای خونین پنجاب و به عوض اعمار سوسیالیزم  ، کشور به لانه تروریزم مبدل کرد و سرانجام به لانه شیطانی امپریالیزم مبدل شد و از ابتکار اولی کارمل تا اخیری حد اقل دو میلیون شهید و سه میلیون مها جر و حد اقل یک میلیون معلول ، یکنیم میلیون معتاد و 9 میلیون گُشنه  را  بجا گذاشت ، میتوان ؛ ازادی ، امن ، رفا ، نجات ، تره قی  ، دموکراسی و یا هم  اسلام و یا انسانیت حساب کرد ویا هم متمدن شدن کشور؟ویا هم مرحله دوم و تکاملی انقلاب اسلامی به سرنیزه قوای اشغالگر و غاصب؟


پایان


 شاه محمود مستمند


8 اپریل


2012