ماه ها و سال هاست كه يكعده خانواده هاى افغان، خاصتاً نسل جوان بخاطر دستيابى به امنيت روانى و فزيكى، رفاه، تغذيه، درس، تعليم و ورزش بهتر و مهمتر از آن رسيدن بجايى كه در آنجا جان بكند و يك قسمت عوايد خودرا براى تامين معيشت خانواده خود به افغانستان بفرستند، دل بدريا زده و با خرچ هزار ها دالر كه با صد ها مشكل ذخيره كرده اند، حلال يا حرام، عزم سفر ميكنند و ميخواهند كه در كدام كشور پيشرفته دنيا پناه بجويند.
در دو هفته پيش خبرى به نشر رسيد كه كشتى حامل 120 مهاجر كه بيشترين انها جوانان افغانستان بودند، توسط پوليس اندونيزيا نجات داده شد و اگر نه باز حدود صد خانواده افغان به گليم سياه مى نشست و فاتحه جگر گوشه گان آرمان بدل شان را ماتم ميگرفتند. اينك باز خبرى نشر شد كه ارتباط ملوانان يك كشتى مسافربرى كه 60 افغان را از آبهاى پهلوى اندونيزيا بطرف سواحل استراليا ميبرد، با مامورين ساحلى قطع شده و هيچگونه خبرى از سرنوشت اين فرزندان آدم بدسترس نيست. تا ديده شود كه آيا مقامات اندونيزيايى به كمك اين بخت برگشته گان شتافته و يا آنها را به سرنوشت نامعلومى سپرده اند كه كسانى كه مستحق زنده گى آرام انساني در كشور اصلى خود نيستند، در دريا ها نيز مستحق كمك نبوده و بايد بدست كوسه ماهى ها، نهنگ ها و ساير حيوانات گوشت خوار دريا ها سپرده شوند!
اگر چه بعداً خبرى به نشر رسيد كه كشتى خالى اين مهاجرين در كدام منطقه ساحلى اندونيزيا يافت شده، اما از سرنوشت مسافرين آن خبرى در دست نيست و ممكن كه در جنگلات همجوار پراگنده شده باشند.
باين ارتباط قصه اى بيادم مييايد كه به نوعى با موضوع مورد بحث ما همخوانى دارد و جالب بنظر مييايد.
خواننده گان عزيز حتماً بياد دارند كه در ساليان ايكه ديوار برلين المان غرب را از المان شرق جدا ميساخت، يكعده از جوانان شرق ميخواستند كه به المان غرب بگريزند و البته كه اين كارى آسان نبود، پاسبانان مرزى المان شرقى، با سگ هاى تعليمى و وسايل زرهى در طول ديوار كشيك ميدادند و احدى اجازه نداشت كه بطرف غرب برود و چه بسا كسانى كه حين فرار از فراز اين ديوار، با شليك گلوله هاى سربازان المان شرق كشته شده و يا توسط سگها دريده شده بودند!
در يكى از همان سال ها خبرى به نشر رسيد كه دو جوان چترباز المان شرقى به المان غرب پناهنده شدند. خبر اين فرار در مطبوعات غرب بسيار جالب تهيه شده بود: ( فرار از بهشت شرق به جهنم غرب)!
منظور تهيه كننده گان عنوان فوق اين بود كه دو جوان از المان شرق، جاييكه رهبران حزب كمونست و پيروان حزبى ايشان آنرا بهشت روى زمين ميخواندند، بطرف المان غرب كه از نظر رهبران المان شرق حيثيت جهنم را داشت فرار كردند!
قصه كوتاه اين دو جوان المان شرق كه تصميم گرفته بودند به المان غرب فرار كنند، يكنوع كاغذ پران بزرگ پلاستيكى ساخته بودند كه با آن چتر بازى ميكردند. اين دو جوان بار ها خودرا با همين چتر از سر بام ها و يا تپه هاى بلند به پرواز درآورده و به كمك باد آهسته به زمين فرود مى آمدند. اين دو جوان بعداز تمرينات و نمايشات متعدد در شهر هاى مختلف المان شرق، بالاخره محلى را در نزديكى هاى سرحد المان غرب براى نمايش انتخاب كردند، مثليكه اين دو جوان مسير باد ها را نيز در نظر گرفته و محاسبه نموده بودند كه با يك پرواز چند دقيقه يى ميتوانند سرحد را عبور نموده و در آنطرف مرز به زمين بنيشنند! يكروز ايشان در يك نقطه نزديك به سرحد المان غرب به نمايش چتربازى پرداختند كه مردم زياد آنها را تماشا ميكردند.
چتربازان كه خود را از يك نقطه مرتفع رها كرده بودند، به كمك باد آهسته _ آهسته بطرف سرحد مشترك حركت نموده و بالاخره با اغفال پوليس سرحدى از خط مرزى يا ديوار مشهور برلين عبور كرده ودر خاك زمين المان غرب به فرود آمدند!
مطبوعات غربى اين فرار جالب را (فرار از بهشت شرق به جهنم غرب) نام نهادند كه تا حال ياد خاص و عام ميباشد.
حال اگر ببينيم جوانان افغان نيز در واقع كفران نعمت ميكنند و از بهشتى كه امريكا و ناتو و ياران افغانى ايشان مانند آقاى كرزى و حضرات معاونين و مشاورين و وزرا و واليان و رهبران تنظيم ها و قوماندان هاى به اصطلاح جهاد و مقاومت و ساير نور چشمى ها و دوستان و خويشاوندان و اقارب مسلح و غير مسوول ولى واجب الاحترام در افغانستان فراهم آورده اند، فرار ميكنند و به جهنم پناه ميبرند! فرار جوانان افغان به كشور هاى همسايه و دور و نزديك مسله ى نيست كه ساده انگاشته شود. اين سلسله سالها ادامه دارد و مردم بيچاره ما مليون ها دالر را براى ارسال اولاد هاى شان به كشور هاى پيشرفته دنيا هزينه ميكنند تا زنده و سلامت بمانند و درس و تعليم كسب نمايند.
من نميدانم وقتيكه رييس جمهور، معاونين رييس جمهور و ساير ارباب امور اخبار ناگوار و تكان دهنده غرق شدن جوانان و خانواده هاى هموطن ما را در آبهاى مناطق مختلف دنيا ميشوند، چطور از عرق خجالت آب نمى شوند؟ ايشان اگر خودرا بزرگان اين ملت و رهبران منتخب و خدمتگار مردم فكر ميكنند، بايد بدانند كه مادران و پدران جوانانيكه هر روز به بهانه هاى مختلف تلف ميشوند، كشته ميشوند، معيوب و معلول ميشوند، فرار ميكنند و خوراك نهنگ ها و كوسه ماهى هاى ميشوند، اولاد هاى خود را مانند فرزندان آقايان كرزى، مارشال و خليلى و ساير زعما و بزرگان و وزرا و مشاورين و رهبران و قوماندانان دوست دارند و ميخواهند كه روز هاى شاد فرزندان خود را بچشم ببينند.
اگر اقاى كرزى ميخواهد پستانك و شير و لباس اطفال اش از ايتاليا و فرانسه بكابل برسد و اگر مارشال دوست دارد كه فرزندان اش در قصر پروان مېنه زندگى كنند و همه چيز عالم در خانه وى انبار شود و اگر خليلى ميخواهد كه فرزندان اش از بركت شهرك ها و قرار داد هاى برادرش در عالمى از ناز و نعمت غرق باشند، يقين داشته باشد كه همه مادران و پدران افغان براى فرزندان شان آرمان هاى مشابه دارند، ولى امكانات آنرا ندارند كه فرزندان خود را حتى با نان خشك سير بسازند!
لا درك شدن و مرگ و مير مهاجرين افغان در آب هاى جوار اندونيزيا كه تا حال ده ها بار خانواده هاى عزيز ما را به ماتم نشانيده، داغى است كه هرگز از پيشانى بزرگان دين و دولت فعلى افغانستان زدوده نخواهد شد.
آنها بايد واقعاً شرايط زنده گى شرافتمندانه، تحصيل، كار و امنيت فزيكى و روانى مردم افغانستان را به نيكويى فراهم آورند، تا دگر كسى به ترك خانه و كاشانه خود مجبور نشود، در غير آن هر روز عده اى در حال فرار از وطن، و در واقع از دست ظلم و بى عدالتى موجود در كشور، در دريا ها غرق شده و داستان چند حاكم دنيا پرست، شكمباره، پول دوست و بى كفايت در تاريخ كشور ما بخط درشت ولى سياه نگاشته خواهد شد!