و تیکه داران دموکراسی و حقوق ” بشر”
تاریخ کشور ما شاهد زندۀ دفاع مشترک همه اقوام ، قبایل و ملیتهای با هم برادر در مقابل هر متجاوز از چنگیز گرفته تا انگریز و از سوپر پاور شوروی گرفته تا تیکه داران جنگهای صلیبی؛ ناتو چند ملتی ، میباشد.
کشور جنگ زده ما از همان استرداد استقلال تا امروز از دست جاسوسان حرفوی انگلیس و بعداً شوروی و اخیراً از دست جاسوسان اخوند های ایرانی و از اجنت های دال خوران پنجابیان بی تنبان
روز ارام را ندیده و به اشکال مختلف کشور مارا به آتش و خون ،نفاق لسانی،قومی ومذهبی تا سرحد نابودی رسانیده است.
نشــــــــــــــنلیزم ستمی برای اولین بار با اشغال کشورذریعه شوروی ها از حالت پوشیده به شـکل عریان و متجاوز ان تبارز نمود و خطر فوق العاده بزرگ را به وحدت ملی و تمــامیت اراضی بمیان اورد ، در نجات اولی ذریعه خرسهای قطبی که مرحله دوم و تکاملی انقلاب هفت ثور بوده این دانه سرطانی از شکل پنهانی به حالت متبارز و متجاوز ان بروز کرد .
حتی در آن زمان تلاشهای همه جانبه صورت گرفت تا تاریخ پر افتخار کشور را تحریف و به عوض مبارزین اصلی ،اجنت های اجنبی را در قالب قهرمان جا داده و بر افتخارات ملی ما خط بطلان کشیده شد.این سلسله تا امروز ادامه داشته و تا که دشمنان میهن در مادروطن خون چکان افغان موجود باشد این خطر هر لحظه محسوس میشود .
ملاقات امریکائیهای شکست خورده و فاشیستهای المان با دزدان فراری و جنایتکارن جنگی و حرفوی در جرمنی ، تکرار همان بدبختی و تراژیدیهای دیروز است که باز هم بشکل فجیع آن؛ بدون عبرت گرفتن از تاریخ ،آنرا تکرار مینماید،میباشد.
شورویهای دیروز نیز بعد از شکست ننگین شان در سرزمین حماسه ها و رادمردان تاریخ ،غرض بدست اوردن بینی خمیری ، تلاش کردند تا با بکار گماشتن دزدان با رهبران نامنهاد مترقی که در حقیقت نه مترقی بودند ونه هم خصلت ملی داشتند،در ائتلاف “مقدس”جهادی اسلامی که بعدآ بنام ائتلاف شمال معروف شد گرد هم جمع کردند و پلان انسانی مصالحه ملی شهید دوکتور نجیب الله رانابود ساخت و این فاجعه را بنام انقلاب اسلامی مسمی کرد که رهبر شان یعنی روسها به اسلام عقیده داشت و نه هم اعمال جهادیان به مسلمانان مشابه بودند.این تنها یک توطیه بوده علیه پلان صلح ملل متحد و نابودی اردوی دشمن شکن .
ائتلاف شمال یا فاجعه قرن در حقیقت توطیه قبلاً پلان شده مسکو – تهران بوده که در وجود مبتکر بزرگ، انتر ناسیونالست مشهور ببرک کارمل و پروفیسران اخوندی بحران الدین ربانی ،صبعت الله مجددی، سیاف وهابی و دیگر دزان جهادی در عمل پیاده شد. تا بدین ترتیب تاریخ سیاه گذشته شانرا سفید بسازند و در عین زمان در اینده کشور نقش داشته باشد و در ضمن چنان وانمود سازند که، اگر سرخ ها را اورده بود ، سیاه ها را نیز چنان برکت داد که حالا جهان متمدن ازین سیاهی میتر سد و سبب بد نامی کشور حماسه ها و تاریخی ما شد که نام و نشان با عظمت در ملل جهان داشت.
مجاهدین هنوز هم که بیست سال از سیاه رویی شان سپری شده است معترف نیستند که آنها یکجا با پرچمیهای کارملی علیه پلان صلح ملل متحد توطیه کردند وکشور را به حمام خون و باروت مبدل کردند.
درحالیه صدها کتب و رساله درین مورد بچاپ رسده و حالا حیوانات کشور نیز این حقیقت تابناک تاریخ را درک میکنند.
بطور مثال:
۶- «افغانستان سرزمین حماسه و فاجعه»، میر عنایت الله سادات، صفحه ۲۱۲
میر عنایت الله سادات دپلومات مطلع افغان در ضمن توضیح چگونگی عملکرد شوروی ها در چنین اوضاع و احوال، چنین مینویسد: « … آنها» (شوروی ها) تعلقات قومی، لسانی و محلی برخی از اعضای رهبری حزب (دموکراتیک خلق افغانستان) را به گروپ های معین نژادی اساس قرار داده و بخاطر نزدیک ساختن آنها با تنظیم های مشخص دست بکار شدند، روابط حزب اسلامی، وحدت و شورای نظار با تعداد از اعضای بیروی سیاسی در خفا بوجود آمد.» (۶)
هیئت مجاهدین تحت ریاست برهان الدین ربانی به ماسکو روز سه شنبه ۲۱ عقرب ۱۳۷۰ (۱۲ نوامبر ۱۹۹۱) به رقم فرومایګی از معاون رئیس جمهور روسیه در مورد رسیدن به قدرت به زور سرنیزه روسها تقاضا میکند که با مجاهدین کمک بکند تا به قدرت برسد.
در کتاب بنام «مجاهدين در مسکو – مذاکرات با روسها»، گزارشگران فضل الرحمن فاضل و فيض الرحمن وثيق چاپ کابل، ميزان ۱۳۸۱ درصفحه۱۵ ،19 و 20 چنین مینگارند که:
برهان الدين ربانی در مورد «برچيدن بساط… رژيم نجيب» تماس گرفته، روتسکوی را مخاطب ساخته ميگويد: «شما بايد درين مورد همکاری کنيد».
بعد از برهان الدين ربانی، «حجةالاسلام سيد رحمت الله مرتضوی سخنگوی حزب وحدت اسلامی»، که رئيس هيئت مجاهدين مقيم ايران در هيئت مجاهدين نيز بود، ضمن صحبت خويش، روتسکوی را مخاطب ساخته، در زمينه چنين ميگويد: «شماوقتی دل ملت ما را بدست می آوريد که رژيم کابل را که ملت ما آنرا نميخواهد، از ميان برداريد…»
به تعقيب او نوبت به «مولوی صاحب محمدنبی محمدی امير حرکت انقلاب اسلامی» ميرسد و او با تضرع و التماس، چنين ميگويد: «از روسيه در جهت از ميان برداشتن رژيم کابل، آرزومنديم و بايد نا اميد نشويم. بايد اينطور گفته نشود که ما در امور کابل مداخله نميکنيم،… اين کار مداخله گفته نمی شود.»
بلی ای هموطن!
نابودی پلان صلح ملل متحد ، نابودی اردوی دشمن شکن که پنجاب بیرحم ازآن ترس داشت،و بدون آن اردوی دشمن شکن بود که همین جهادیان ترسو، درغگو و غارتگر در مقابل 5000 هزار طالب پایلوچ و چند صد پنجابی بی تنبان تاب مقاومت نداشت و فرار را بر قرار ترجیح داد و “پایتخت” افغانستان را در کولاب؛ تاجکستان انتقال داد ،و این بود شهامت جهادی و اجدادی شان!؟
راستی هم برای جاه طلبان ، دزدان مادر زاد، جنایتکاران حرفوی و تاجران ننگ و ناموس یک مطلب ارزش دارد که به قدرت رسیدن است و بس چه ذریعه اشغال ننگین خرسهای قطبی باشد و چه “عدم “مداخله شورویها باشد و چه ذریعه “عدم” اشغال ترسوهای ناتو و بمباردمان ب۵۲ امریکا و ناتو باشد. چه یکجا شدن با انتر ناسیو نالیســــت کارمـــــــــلی باشد و چه یکجا شدن با تیکه داران لعنتــــــــــــــــــــــــــ
تعجب اور این است که تیکه داران جنگهای صلیبی مصمم بودند تا جنگ را تا نابودی جهان اسلام ادامه بدهند ؛اما حالا بخاطر نجات از قبرستان بزرگ و تاریخی کشور رادمردان تلاش دارند تا در وجود دزدان حرفوی و جنایتکاران جنگی ، برای خود بینی خمیری را جستجو نموده و خودرا از قبرستان کشور حماسه ها خارج سازند. بدون درنظر گرفتن این مطلب که ایا این جنایتکاران در گذشته چطور تا کولاب تاجکستان رسیده بودند؟!
این جنایتکاران جنگی با داشتن سلاح و مهمات عصری و فراوان که ذیلآ مشت نمونه خروار ازآن یاداوری میشود در اختیار داشته ولی با خصلت و کرکتر وطنفروشی که داشتند در مقابل چند هزار طالب تاب مقاومت نداشته و کله های ترسو شان از خاک تاجستان نمایان گشت.
درین مورد به کتاب محمود قاریوف بنام افغانستان پس از بازگشت سپاهیان شوروی در صفحه 116 چنین امده است که:
“در سال 1989 تعداد تانکهای نیروهای مسلح به 1568 دستگاه(چین)-نفربرهای زرهی828 دستگاه-توپها و خمپاره اندازها به 4880 همچنان نیروی هوایی افغانستان 126 فروند هواپیمای رزمی و14 هیلوکوپتر جنگی در اختیار داشتند.”
جمع هزارها موتر لوکس و عادی دولتی – جمع هزارها لاری ترانسپورنی جمع………. ها و…………………غارت شده.
حالا اگر ازین جنایتکاران جنگی” تره قیخوا ، دموکرات و با کلتور” ائتلاف شمال که فعلاً جبهه ملی و دیگر جبهات ترسو نماینده آن است سوال شود که این هستی ملی بوده و یا ملکیت شخصی جنرال محمد حسین خان ویا دگروال دوست محمد خان ؛که این هستی را یکجا با نیم ملیون اردوی دشمن شکن که قلب سیاه پنجابیها ی وحشی را سیاه تر کرده بود و انرا برای تان مثل دسته گل توسط باند کارمل تسلیم و تحفه داد شد وشما بر خلاف نورمهای انسانی انرا نوش جان نمودید در کجا است؟
اما ثمره این انقلاب نامیمون اسلامی چه بوده که ذیلآ توضیح میشود؛ واینکه کشور را به کجــــــــــا میرساند؛ به ترکستان ویا تاجکستان… موضوع آینده است.
درمورد پیروزی انقلاب اسلامی محترم یوسفزی در صفحه 422 تاریخ مسخ نمی شود چنین مینگاردکه:
“با پیروزی انقلاب اسلامی همه فکر میکرد که دیگر صدای توپها و غرش طیاره ها تا به ابد به گوش نخواهد رسید.دیگر فرزندان شان به ناحق کشته نه خواهند شد.دیگر از دیار هجرت راهی دیار خویش خواهند گردید.دیگر به جرم مهاجر بودن تحقیر نخواهند شدو….
مگر افسوس که این همه ارزوها به یاس و نا امیدی مبدل گشت و از حقیقت فرسنگ ها فاصله گرفت……..عده ئی (همه) از رهبران جهاد به جای انکه اشک یتیمان را خشک سازند و تسلی دل خونچکان بیوه زنان شوند، از چشم یتیمان خون جاری کردند و به قلب بیوه زنان خنجر زدند….بجای انکه ابرو و عزت مجاهد و ارمان جهاد را حفظ نمایند انها را بی عزت ساختند و جهاد را بد نام نمودند….وبه خاطر حفظ موقف و موجودیت خویش از هیچ نوع تخلف و جنایت ، ائتلاف های نامشروع ، سازش و غلامی تجاوز بر حریم مسلمان و هزاران جنایت دیگر دریغ نورزیدند……
در صفحه 438 می نویسد که:
افراد مسلح شورای نظار که بر مناطق مرکزی شهر کابل تسلط داشتند اشیای قیمتی و درجه یک را(درجه دوم را خوش نمی کردند.نویسنده)در مرکز شهر مانند،دوکانهای صرافی – دوکانهای زرگری – مغازه ها- بانک ها-اثار عتیقه و…. اولاً کشف و بعداً غارت می نمودند و هر نوع ظلم و جنایت را بالای شهریان کابل روا میداشتند.
حزب وحدت که بر مناطق مسکونی حاکمیت داشت ،چور وچپاول اموال مردم غیر هزاره را روا دانسته از قالین تا سوزن مردم را غارت می کردند و از هیچ گونه ظلم ، جنایت، وحشت و حتی تجاوز بر ناموس مردم دریغ نمی کرد.
چپاولگران اتحاد اسلامی حتی مردم مظلوم و غیر مسلح هزاره را مسلمان نمی دانستند و با کشتن انها جنت را به خود واجب دانسته ، اموال انها را غنیمت شمرده به غارت می بردند.
حزب اسلامی چون مدتی کوتاهی در شهر ماند به چیزی دست نیافت اما در اطراف شهر بهترین سرگرمی افراد ان اهن فروشی از فابریکه جنگلک- ریاست میخانیکی- تخنیکم کابل- برشنا کوت-حتی قطع نمودن پایه های برق و کشیدن سیم های برق از زمین(بخاطر ذوب کردن در کارخانه جات نوازشریف>نویسنده)و غارت کردن منازل مردم تشکیل میداد.
ملیشه های دوستم و جبار را اصلاً نمی توان ملامت کرد زیرا انها در فن دزدی و چپاولگری و تجاوز تحصیل نموده بودند.
اشکار شدن چهره های کثیف ، منحوس وپست نامردان تاریخ که سالها نقاب جعلی اسلام را به تن داشتند ،یک بار دیگر صفوف مجاهدان ، قهرمانان ، حماسه افرینان و تاریخ سازان را از دزدان ، جنایتکاران ، چپاولگران و مسخ کننده گان تاریخ جهاد جدا ساخت و حد فاصل بین مجاهد و دزد به وجود اورد.”
محترم کاندید اکادیمیسن محمد اعظم سیستانی صاحب در کتاب وزین شان بنام کتاب مقدمه بر کودتای ثوردر صفحه 322 چنین مینگارد که:
کردن مجرایی بولی اسیران ، مجبور ساختن اسیران
به خوردن فضله خود ویا دیگران ،مثله زدن و پستان بریدن زنان ،قطع کردن زبان ، گوش ،بینی و آلت تناسلی مردان و شکستن دندان و کشیدن چشم ،پوست کردن انسانها ، تصاحب جبری زنان شوهر دار، گرفتن موتر و پول و ساعت و جریمه کردن غیر قابل انجام افراد و اشخاص .” این بود نتائج مختصر ابتکار ببرک کارمل “رهبر پرولتاریای” کشور.
به ګمان من باند کارمل و یاران جهادی، روسی، امریکایی و ستمی شان باز هم میخواهد تا برای نابودی پلان انسانی مصالحه ملی، حاکمیت ملی و به تجزیه ویا هم در صورت عــــــــــدم موفقیت به مستعمره مبدل کردن کشور، “رستاخیز ملی”مشهور شانرا یکبار دیگر تحت رهبری دزدان مادرزاد و حرفوی در وجود تنظیمهای جمعیت ، وحدت و باند
ویرانگر دوستم را آغاز نموده و فاجعه خونین سال 1992 را به شکل وحشیانه آن دوباره تکرار مینماید.
اسدالله ولو الجی شخص دخیل و وارد در پوسهء نسج دادن بغاوت شمال، ضمن تبصره بر اختلافات میان جنرال دوستم و جنرال جمعه اڅک، چنین مینویسد: « بعد از وسعت یافتن کشیدگی سازمان داده شده توسط دستگاه استخباراتی شوروی جنرال دوستم و اعضای رهبری جناح حزبی آن (« جناح کارمل») که پیش از این با داشتن اعتقاد به انترناسیونالیزم کمونستی عمل میکردند، شعار اعادهء حقوق اقوام غیر پشتون را گرمتر از اعضای سازمان ستم ملی و گروه آزادبیگ بلند کرده و دست توقع خویش را آگاهانه بطرف آن عده از قومندانهای جهادی دراز کردند که … انتظار شکل گیری چنین حرکتی را میکشیدند» (۱۲)
۱۲- « در صفحات شمال افغانستان چه میگذشت؟» جلد اول و دوم اسدالله ولوالجی، بخش دوم صفحات ۶و۷
در حالیکه محترم کاندید اکادیمیسن محمد اعظم سیستانی صاحب در کتاب وزین شان بنام کتاب مقدمه بر کودتای ثور به صراحت و شهامت افغانی که دارد چنین مینگارد.
در صفحه 362 چنین مینگارد که:
“متاسفانه که طرح تجزیه افغانستان شمـــــــالی و جــــــنوبی پس از قشون شوروی به افغانستان ،باری در دوره ً دولت کارمــــــــل ، به کله رهبران افغانستان راه یافت و حتــــــی محل اداره و حکومت افغانستان شمالی در بلخ و در شــــــــهر مزارشریف معیــــــن شده بود و یکی از معاونیــــــن حکومت کشتــــــــــمند
بنام نجیب الله مسیر نیز به آنجا اعزام و مستقر گردید.
اما با روی کار شدن دوکـــــــــــــــــــــــــــ
اما محترم شیرشاه یوسفزی موضوع تجزیه کشور را مفصلتر توضیح مینماید .
محترم یوسفزی در صفحه 181 کتاب پر محتوای شان بنام تاریخ مسخ نمی شود درباره
تجزیه کشور چنین مینگارد:
” کارمل تا اخرین روزهای حیات هم به فکر تجزیه افغانستان و حفظ منافع روس هابود.جنرال کمال”شجاع” یکی از جنرالان پولیس که در اخرین روزهای حیات کارمل با وی دیدن کرده است جریان دیدار خودرا با کارمل در حیرتان چنین حکایه می کند:
“روزی جبار قهرمان در شبرغان برایم گفت که به دیدن کارمل به حیرتان می رود و از من خواهش کرد که با ا و بروم، من هم موافقه کردم.
هردو به راه افتادیم،من دریوری میکردم و جبار در کنارم نشسته بود،وقتی به حیرتان رسیدیم به جبار گفتم برای کارمل نگوید که من یک جنرال هستم بلکه بگوید که دریور میباشم، چون به منزل کارمل نزدیک شدیم او در حالی که سگرت میکشید در کوچه قدم میزد ، جبار خود را معرفی کرد.کارمل برایش گفت تو خورد بچه هستی اینقدر نام کشیدی،من فکر نمی کنم که جبار قهرمان به این سن وسال و قد وقیافه باشد. بعداً با او چند دقیقه نشستیم و صحبت اغاز شد.جبار پرسید کارمل صاحب حالات افغانستان چطور خواهد شد؟
کارمل جواب داد:
خیر و خیریت است ،این دشتهای بی سر وپا را که می بینید، من همرای روسها صحبت کرده ام “واترپمپ” ها را سر دریای آمو نصب می کنیم و همه را گل و گلزار میسازیم. برای تان جنت خواهیم ساخت.خاطر جمع باشید. نجیب خورد بچه بود من او را هست کرده بودم و دوباره نیستش کردم و فــــاشــــــیــــــــــــــزم 250 ســـــــــــــــاله پـــــــــشتــــــــــــون ها را خـــــــــــــاتمه دادم.”
این بود خاطره یک ” پشتون” انتی پشتون که بخاطر چند روز پادشاهی خود را پشتون معرفی کرده بود، خدا مردم افغانستان را از شر ستمی های انتی پشتون که ســــــــــــــابقه پشتون بودن نیــــــز نداشته باشند ، نجات دهند.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی”فاجعه افغانی” پروفیسران جهادی غیر پشتون در راس اداره کشور قرار گرفتند و تا جائیکه معلوم است ثمره این انقلاب خجسته بر علاوه مطالب فوق الذکر، میخ زدن در سر – بریدن سینه ها – رقص مرده ها- به راکت زدن کانتینر ها پر از انسانهای بیگناه و غیره بوده از همان سبب است که میگوید:.
آن که در کله ميخ می کوبيد
جای زندان به پارلمان آمد
زين معما شما چی می دانید ؟
گنگ در نقش نکته دان آمد
حالا اگر مختصر حساب صورت گیرد که از کارمل تا کرزی منفی دوره طالبان در اکثریت پوستها انانی جابجا بودند که غیر پشتون بودند.
بخصوص در مرحله دوم و تکاملی انقلاب هشت ثور که ائتلاف شمال به کمک (B 52 ) با مارش ظفر افرین از شمال به جنوب چنان یورش اوردند مثل که پشتونستان را ازاد کرده باشد و قدرت عام و تام در دست جمعیت اسلامی- شورای نظار آن و همه آن گروه های که قبلاً عضویت ائتلاف شمال را داشت ، که جمعاً مساوی میشود به پانزده ونیم تنظیم دزد و غارتگر و همه قدرت از بالا تا پاین منفی کرزی سمبولیک ، در دست ستمی های دانشمند و با کلتور بوده؟ ویا دردست فاشیستهای بی کلتور بوده ؟ ایا این عمل ضد وحدت ملی شما را باید وطن دوستی خواند! ویا مرض نابینائی ،کورمغزی ویا سادیزم ؟!! ویا دشمنی مجدد با میهن جنگزده ؟
شرایط امروز باز به یک راد مرد تاریخ که سر خود را بخاطر میهن، صلح ، مردم ، ترقی و تامین وحدت ملی صدقه بکند و برای نجات مردم بلاکشیده خود با شجاعت و مردانگی کمر همت بسته کند ضرورت دارد ، که با دفاع مستقلانه ، کشور اشغالی را از اشغالگران ترسو و معامله گر نجات دهند و با تنظیم اردوی ملی از رادمردان تسلیم ناپذیر افغان انرا مثل دیروز دشمن شکن بسازد ، بخاطر حـــــفــــظ شـــرف ونامــــــوس ،حاکمیت ملی و تمامیت اراضی با شعار وطنپرستانه توده های مردم را به دور خود جمع بکند ضرورت دارد.
پایان