بخش ګذشته از اينجا بخوانید
راه نجات از لشکرگاه های امريکايی وساير فتنه های استعماری؟
تجارب خونين و دلخراش ده سال گذشته درکشور جنگ زده و ماتم کشيدۀ ما با وضاحت نشان داد،که لشکر های وارد شده بنام صلح، امنيت، آزادی، ديموکراسی، حاکميت قانون، حقوق بشر و پيشرفت اقتصادی در افغانستان همراه با حکومت گوش بفرمانش حتی در بر آورده ساختن مبرم ترين خواست مردم زجر کشيدۀ ما يعنی تأمين صلح و امنيت سراسری نيز باز مانده اند. امروز در نوزاد هيلمند، ديروز در دوآب نورستان، آن روز ديگر درکونړ ها و پيش ازين در قراء و قصبات ديگری،که ذکر فهرست مکمل آن به هيچ وجه در حوصلۀ اين مقالۀ مختصر نمی گنجد، هزاران هموطن بی گناه ما اعم از کودکان، زنان و موسفيدان، مثل گوسفندان قربانی به خاک وخون غلتيده؛ و روزی نيست که خانه و کاشانۀ فقيرانۀ شان، هدف بمباری های وحشیانۀ عساکر ايتلافی يا حملات انتحاری نيرو های مخالفين مسلح قرار نگيرد.
ده سال خونبارگذشته همچنان ثابت ساخت،که دريافت راه حل مسايل بزرگ جامعۀ بحران زدۀ افغانی نظير جنگ، نا آرامی، خودکامگی، غارتگری، فساد، بيکاری و بسا نابسامانی های ديگر، از صلاحيت نيرو های تجاوزگر خارجی و حکومت گماشتۀ آنان، به مراتب بالاتر است . زيرا، تأمين صلح و امنيت درکشور، فراهم آوری کار و روزگار برای مردم، جلوگيری از خودسری ها و اعمال ناشايستۀ زورمندان، ريشه کن ساختن بی عدالتی و فساد در نظام سياسی، اجتماعی، فرهنگی او اقتصادی هيچ گاه کار نيرو های استعماری و گروه های جنگی و مافيايی نبوده و نمی تواند باشد .
آيا در جهان وسيع کنونی می توان کشور واحدی را سراغ کرد،که قاتلان، تباهکاران، غارتگران، زورمندان، قاچاقبران مواد مخدر و عناصر آلوده به فساد، مصدر کوچکترين خدمت در حق مردم مظلوم وبيچارۀ خويش شده باشند؟ گرسنگی، بيکاری، بی بازخواستی و خون و اشک مردم بينوای ما را نگاه کرده، خود قضاوت نمايید،که مزدواران چپاولگر و فسادپيشۀ حاکم بر سرنوشت ما طی ده سال گذشته، مصروف چه کار وبار بوده اند؟ قصر ها، شهرک ها، شرکت ها و ساير معاملات سياه اين غارتگران و غاصبان مزدور، همه نمايانگر ظلم و بی عدالتی در حق مردم ما نيست؟
جواب های این سؤلات بر همه هموطنان آگاه و بيدار ما خوب روش است . همه افغان ها به نيکويی درک می کنند،که گروه های جنگی و مافيايی مسلط بر کشور در فضای نا آمنی، فساد، بی بازخواستی، بيکاری، مخدر بازاری و ساير سياست های غير انسانی، منافع حياتی داشته؛ و تا جان در تن دارند، جهت ادامۀ وضع رقتبار موجود، تلاش خواهند کرد. ازين رو بايد خود آشوب گری و فتنه زايی کنند تا به حيات ننگين خويش چند صباحی ادامه دهند. همۀ ما شاهديم، اگر جنگ و خون ريزی و سياه کاری های ديگری در ميان نباشد، امريکا، دولت های غربی، روسيه، ايران، پاکستان، هند، کشور های عربی وغيره مغرضين هيچ گاه چنين گروه های جنگی و حلقات مافيايی را با پول های باد آوردۀ شان مورد ناز و نعمت قرار نمی دهند.
روی اين استدلال، خانۀ ويران شده و آغشته به خون افغان ها، راه حل عميق و اساسی می طلبد. چنان راه حلی که علاوه بر هموطنان ستم کشيدۀ ما، مورد قبول کليه جامعۀ جهانی، به خصوص کشور های همسايۀ مانيز قرار گيرد. چنين راه حل معقول و منطقی در شرايط کنونی تراژيدی سی و دو سالۀ کشور ما، دو بعد مهم و اساسی دارد:
– اول اين که حکومت مزدور، فاسد و بی کفايت کابل بايد به مثابۀ عامل اساسی جنگ، خون ريزی و فساد در کشور، هر چه زودتر، پيش از اين که حملات فزايندۀ مخالفان مسلح، پايه های لرزان آن را متلاشی نموده؛ و ازين رهگذر مصايب ديگری دامنگير مردم ما سازد، جایش را به يک حکومت موقت ملی، مرکب از افغان های مستقل، بيطرف، دلسوز و کارفهم بسپارد. خوانندگان گرانقدر می توانند برای شناخت هر چه بهتر چنين حکومت موقت ملی، با استفاده از لينک زيرين اينترنيت، نوشتۀ مفصل و مبسوط نگارندۀ اين سطور را که چيزی کم سه سال قبل در « بېنوا»، « لر او بر» و شمار ديگری از ويب سايت های ملی نشر گرديده، مطالعه نمايند:
http://www.larawbar.com/details.php?id=5710
– دوم اين که کليه نيروهای ايتلافی بايدبا پيشکش نمودن جدول زمانی معقول و عملی، سرزمين آزاد و پُرغرور افغان ها را ترک نمايند. زيرا اين نيرو های ايتلافی از ده سال بدينسو با بمباری های خودسرانۀ هوايی، عمليات زمينی وتعميل شکنجه های ظالمانه با همه افغانان آزاديخواه و وطندوست، مخصوصاً پښتون های آزاده وسربلند، مصروف جنگ بی مفهومی بوده اند،که هر روز تلفات و خسارات عظيمی به بار می آرد. اين جنگ تجاوزگرانه و غيرعادلانۀ نيرو های امريکايی و ايتلافی عليه مردم بی گناه ما، هيچ نوع توجيه انسانی و حقوقی نداشته؛ و خلاف ادعا های دروغين طراحان آن به تشديد وگسترش اعمال تروريستی، تشنجات منطقه يی، نفرت های قومی – مذهبی وگرايش های افراط گرايانه در افغانستان، منطقه و جهان، دامن زده است . خوانندگان آگاه و فرهيختۀ ما نيک می دانند،که درکشور جنگ زده و بلا کشيدۀ ما هيچگاه رسم و دستور حملات انتحاری وجود نداشت؛ اما بدبختانه حالا جزء اسفناک واقعيت های جامعۀ ما به حساب می آيد. هکذا، منفجر ساختن عبادتگاه ها، زيارت ها، اماکن مقدس وکشتار مردم بی گناه بر مبنای انگيزه های قومی، مذهبی و لسانی همه پديده هايست،که با آمدن عساکر امريکايی و ايتلافی به افغانستان، شکل گرفته است .
ليون پانيتا- رييس پيشين سی . آی . ای . که اکنون کرسی وزير دفاع ايالات متحدۀ امريکا را احراز کرده، چندی پيش خود اذعان نموده بود،که تعداد اعضای سازمان القاعده در افغانستان به بيش از صد( ۱۰۰) تن بالغ نمی گردد؛ در حالی که اين تعداد طبق گزارش های تازۀ سی . آی . ای . ميان پنجاه تا هفتاد و پنج ( ۵۰ – ۷۵ ) عضو تخمين می گردد؛ و زمامداران امريکايی برای دستگيری يا از ميان بردن آن ها، ماهانه حدود ده ( ۱۰) ميليارد دالر پول به مصرف می رسانند. تفصيلات بيشتر اين موضوع را درين لينک جوپوليتيکل مانيتور، ملاحظه فرماييد:
http://www.geopoliticalmonitor.com/opinion-us-wont-leave-afghanistan-4414/
بدون شک، همانگونه که سياستمداران امريکايی ادعا نموده، قتل اُسامه بن لادن به عنوان هدف اصلی و محوری لشکرکشی امريکا و متحدين به افغانستان، ضربۀ کاری ديگری بر روحيه و ظرفيت تبليغاتی اين سازمان به شمار آمده،که آن نيز به نوبۀ خود ضرورت وجود نيروهای امريکايی درکشور ما را به کُلی منتفی می سازد . می ماند تحريک طالبان، حزب اسلامی گلبدين حکمتيار، گروه جلال الدين حقانی و ساير گروه های مسلح مخالف، که استيصال آن نه کاريست عملی ونه معقول .
عملی به دليلی نيست،که اعضای شامل درين احزاب وگروه های مسلح، صرفنظر از اين که در اذهان عامه به چه نام و عنوان ياد گرديده، همه باشندگان اصلی اين مرزوبوم اند؛ در ميان مردم ريشه دارند؛ و طی ده سال گذشته، موجوديت و هويت شان را علی رغم همه بمباری ها، حملات، زندان ها و شکنجه های نيرو های امريکايی و ايتلافی، حفظ نموده اند.
معقول به دليلی نيست،که اين احزاب و گروه ها به شمول حادثۀ دلخراش يازدهم سيپتامبر سال ۲۰۰۱م، هيچ سهمی در تروريزم بين المللی نداشته؛ و هيچ گاه تلاش نکرده اند مانند القاعده يا ساير سازمان های جهادی، در مسايل ماورای افغانستان دخالت نمايند. بن لادن، القاعده و گروه های ازين قماش را در واقع از سی . آی . ای .، المخابرات ، آی . ايس . آی . و تنظيم های جهادی افغانی مقيم پشاور، به ميراث گرفتند. سياست های افراطی و بنيادگرايانۀ اين احزاب و گروه ها را نيز تا حدودی متأثر از کشور های خارجی و همسايه بايد پنداشت .
وقتی واقعیت جامعۀ افغانی بدين نمط باشد، حضور اين همه لشکر های بی سر و پا و اين همه خون ريزی ها ، تباهکاری ها وضايع کردن اين ميليارد ها دالر برای چه؟! زيرا همۀ ما شاهديم، که حضور نيروی های ايتلافی به سرکردگی امريکا در طول ده سال گذشته نه تنها در قلع و قمع تروريزم، خشونت و افراط گرايی مذهبی، کوچکترين کمکی انجام نداده، بلکه بالعکس در تشديد و توسعۀ اين همه پديده های مصيبت بار، نفش بسزايی ايفاء نموده است . ازين رو، جز مذاکره و مفاهمه، جز مصالحه و آشتی، هيچ راهی وجود ندارد؛ ولی مذاکره و مفاهمه با کی و تحت چه اصولی؟
هرگاه طراحان اشغال و دست نشاندگان منفور شان درافغانستان تصور می کنند،که مخالفين مسلح و غير مسلح سيطرۀ امريکايی و رژيم پوشالی شان با کميسيونی حاضر به مذاکره و مفاهمه خواهند شد،که برهان الدين ربانی رهبری آن را بدوش دارد، سخت به خطاء رفته اند. چه، ميانجيگری يا وساطت هم از زاويۀ ديد حقوقی و هم زاويۀ ديد رسوم و سنن پسنديدۀ مردم ما رسالت و مسووليت کسانيست،که علاوه بر شهرت نيک و مصلحانۀ خويش درمنازعه يا دعوای طرفين، هيچ گونه دخالت يا منفعتی نداشته باشند؛ در حالی که همۀ ما به چشم سر مشاهده می نمايیم،که درکميسيون نامنهاد« صلح و آشتی » حکومت کرزی صرفنظر از چند عضو کليشه يی و فاقد صلاحيت آن، قاتلان هزاران افغان بی گناه، مسؤولين ويران کردن شهر کابل و سر انجام پيش خدمتان خاين و فاسد اشغال کنونی امريکايی، عضويت دارند. آيا در وجود چنين جانيان وچپاولگران و شرف باختگان، می توان اميدی به قطع جنگ و خون ريزی درکشور ويران شدۀ خود بست؟ امريکايیان و ساير دولت های ايتلافی بايد اين حقیقت تلخ را با گوشت و پوست خويش درک نمايند.
پس راه حل چيست؟
راه حل صرف و صرف ايجاد يک حکومت موقت واقعاً ملی و مردمی است .
از همه طرفين داخلی و خارجی قضيۀ افغانستان بايد پرسيد: آيا داشتن يک حکومت ملی و مردمی، و تخليۀ اين خطۀ بلا کشيده از نيرو های مهاجم ايتلافی و جهاديان بيگانه، خواست نامشروع و نا معقول است؟ چه کسانی جز سرکردگان و قومندانان گروه های جنگی، جاسوسان معلوم الحال، وابستگان رژيم مزدور وباداران خارجی شان می توانند با اين خواست مشروع و انسانی هموطنان جنگ زده و عذاب ديدۀ ما مخالفت داشته باشند؟ بياييد در سطور آتی بر برخی پهلو های عملی اين آرمان بزرگ ملی خويش، قدری درنگ و دقت نمايیم :
خوشبختانه، افغانستان تاريخی از ميان اقوام و قبايل با هم برادر خويش در داخل وخارج از کشور دارای بسا شخصيت های ملی و مردمی می باشد،که همه هموطنان ما می توانند با يک آواز بر ايمان، استقلال، از خود گذری، فراست و دلسوزی شان، آمنا گويند.
حکومت موقت متشکل از چنين شخصت های مستقل، بیطرف، مخلص، کارفهم و با کفايت می تواند دو وظيفۀ بزرگ و خطير ملی را به پيش ببرد:
– اول اين که از طريق مذاکرات مستقيم، علنی و صادقانه با احزاب، گروه ها و شخصيت های مخالفين مسلح و غير مسلح دولت کنونی، از جنگ و ويرانی درکشورجلوگيری به عمل آرد .
– دوم اين که با تطبيق خط مشی واقعاً ملی و مردمی،به پشتيبانی بالفعل ميليون ها افغان وطندوست وآزادی پرور ما دست يابد.
اين دست آورد ها و پيروزی های حکومت موقت ملی يقيناً به تحقق صلح سرتاسری و مصالحۀ ملی درکشور کمک و مساعدت نموده؛ جبهۀ صلح ، امنيت، ترقی و پيشرفت را روز تا روز نيرومندوجبهۀ جنگ، خون ريزی، افراط گرايی و اختناق طلبی را روز بروز تضعيف و تجريد خواهد کرد.
مذاکرات و مفاهمات ميان حکومت موقت ملی و مخالفين گوناگون ( مسلح و غير مسلح ) دولت دست نشاندۀ کنونی به زودی زمينه های آن را فراهم خواهد ساخت تا همه بيگانگان ناخوانده ( نيرو های ايتلافی به رهبری ايالات متحدۀ امريکا و جهاديان همرزم مخالفين مسلح حکومت کرزی) خانۀ ويران و ماتم کشيدۀ ما را برای همیشه ترک گويند. البته این حقيقت نياز به مشاجره واثبات ندارد، تا وقتی که ميهن آبايی ما، افغانستان سربلند و پُر غرور، به صاحبان اصلی آن واگذار نه گرديده، اميد به صلح، امنيت و بهروزی درين کشور جنگ زده نيز امر عملی و ثمربخش نخواهد بود.
حکومت موقت ملی بعداز گذشت زمان معين ( اين مدت، منوط به توافق طرفين درگير در قضيۀ افغانستان خواهد بود) زمينه را برای تدوير انتخابات عمومی مهيا ساخته؛ و تا تشکيل يک حکومت منتخب و قانونی رسالت ملی و ميهنی اشرا ، خاتمه خواهد بخشيد. نسخۀ درست اداره و پيشرفت افغانستان فقط همين حکومت ملی بوده،که می تواند نه تنها حقوق همه باشندگان با هم برادر اين کشور، بلکه منافع مشروع کشور های همسايه و کليه جامعه بين المللی را نيز، به وجه احسن نگهداری نمايد.
با توجه به شرايط و احوال بخصوص افغانستان، نمی توان سيستم مؤفق تر و مؤثرتر از اين را سراغ کرد؛ زيرا در سی و اند سال گذشته عملاً مشاهده نموديم،که افراط گرايی چپ و راست، هموطنان مظلوم و بيچارۀ ماراچيزی جز سيه روزی و تباهی به آرمغان نياورد؛ و نه هم بايد می آورد . چه، افراط گرايی به هر شکل و هر نوع که باشد، ماهيت وارداتی داشته؛ وبا واقعيت های عینی و ذهنی جامعۀ ما سازگاری ندارد. به همين دليل است،که سيستم های بيگانه از واقعيت های سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی جامعۀ ما، همواره با مقاومت ها و مخالفت های مردم ما، مواجه گرديده و می گردد .
به زعم اين عاجز « خيرالامور اوسطها» بهترين و شايسته ترين راه نجات افغانستان از سقوط به پرتگاه های هلاکتبارچپ و راست است؛ اما انتخاب چنين راه وسط فکری هيچ گاه به معنای واپس گرايی، محافظه کاری و تسليم شدن به روش های غير انسانی نخواهد بود . مبارزه در راه آزادی، عدالت اجتماعی، حقوق بشر و ارزش های ديموکراتيک با جديت هر بيشتر ادامه خواهد داشت . نکتۀ مهم و درخور توجه اينست،که اين نوع جدو جهدشريفانه بايد از حمايت عینی و ذهنی هموطنان ما برخوردار باشد. توضيح اينکه، هموطنان ما بايد مانند مردمان کشور های شمال افريقا و شرق ميانه به منظور رونما ساختن چنین تحولات سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی در افغانستان، به طور آگاهانه و پيگيرانه، وارد ميدان مبارزه و فداکاری گرديده ؛ و با اشتراک مستقيم و فعال خويش سيستم های تحميل شده و وارداتی را از ميان بر دارند.
حکومت موقت ملی با داشتن پشتيبانی وسيع مردمی قادر خواهد بود در چهارچوب تفاهم، دوستی، برادری و ساير معيار های پذيرفته شدۀ بين المللی با کشور های همسايه، دولت های منطقه، ايالات متحدۀ امريکا و متحدين غربی و در مجموع همه کشور های جهان، مناسبات دوستانه برقرار نموده؛ از مساعدت های بشری، علمی، تخنيکی، فرهنگی و اقتصادی شان استفادۀ اعظمی به عمل آرد؛ و خود نيز به مثابۀ يک عضو فعال و با اعتبار جامعۀ بين المللی، مسووليت های ملی و بين المللی خويش را با درستی انجام دهد.
امريکا، دول اروپايی،کشور های همسايه و منطقه نيز به نوبۀ خود افغان ها را اجازه دهند تا نظام سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خويش را خود انتخاب نمايند. همان گونه که تلاش حکومت اتحاد شوروی سابق برای تحميل سيستم سياسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی خويش علیه ملل ديگر از جمله افغانستان به نتايج فاجعه باری روبرو شد، ايالات متحدۀ امريکا، کشور های همسايه مخصوصاً پاکستان و ايران وکشور های بزرگ منطقه نظير چين، روسيه و عربستان سعودی نيز بايد از صدور نظام های دلخواه سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خويش به افغانستان خودداری ورزد.
موجوديت سيستم های مختلف سياسی، اجتماعی، کلتوری و اقتصادی از نيازمندی های مهم تحکيم صلح و امنيت بين المللی،گسترش همکاری ها و پيشرفت تمدن بشری، به شمار می آيد. اصل زرين همزيستی مسالمت آميز میان دولت های دارای سيستم های متفاوت سياسی، اجتماعی و اقتصادی، نه تنها سه اصل مهم حقوق بين الملل معاصر نظير جلوگيری از استعمال زور يا تهديد به آن، احترام به حاکميت ملی دولت ها و عدم مداخله در امور داخلی کشور ها را به بهترين وجه بازتاب می بخشد، بلکه ساير بخش های دوستی و همکاری ميان دولت های جهان را نيز در بر می گيرد. اصل حقوقی زندگی مسالمت آميز بر تمام آن سياست ها خط بطلان می کشد،که دولت های واجد سيستم های مختلف سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی را بسوی تقابل و تصادم می کشاند. روی اين دلايل، تلاش های کشور های خارجی به منظور تحميل نظام های دلخواه شان بر افغانستان، پيامدی ديگری جز جنگ و خون ريزی و تباهی به دنبال نخواهد داشت .
بلی! يک دولت دارای وجهۀ ملی درکشور ما می تواند به منظور دفاع مطمينانه از تماميت ارضی، استقلال سياسی و حاکمیت ملی افغانستان، در چهارچوب موازین قبول شدۀ بين المللی، با همه کشور های جهان، اعم از ايالات متحدۀ امریکا، چين و روسيه، موافقتنامه های دفاعی و ستراتيژيک منعقد سازد. بدون شک، معاهدات و موافقتنامه های انعقاد يافته بر مبنای خواست ها و ضرورت های عينی جامعه توسط يک حکومت ملی و مردمی، هرگز به درگيری ها و تشنجات در سطح ملی و بين المللی دامن نخواهد زد. برای انعقاد چنين معاهدات و توافقنامه های دو جانبه يا چندین جانبه ، داشتن حمايت همه جانبۀ مردم افغانستان شرط اولی و اساسی است؛ چه همچوپشتيبانی گسترده و همه جانبۀ مردمی، دولت افغان را قادر خواهد ساخت تا شرايط و خواست های مشروع خود را به عنوان يک طرف متساوی الحقوق موافقت نامه مطرح نمايد؛ حال آن که انعقاد چنين قرارداد های با اهميت ملی از صلاحيت حکومت های ضد ملی، علی الخصوص حکومت مزدور و فاسد کرزی، به کُلی بالاتر است؛ زيرا همچو حکومت پوشالی و بی اراده قادر نه خواهد بود از پذيرش شرايط استعماری مقامات امریکايی به کوچکترين نحوی عدول نمايد. روی اين ملحوظ، جای ترديد نيست،که انعقاد قرارداد های استعماری به وسيلۀ چنين حکومت مزدور و بی پشتیوانه مسلماً بحران های موجود در افغانستان و منطقه را وسعت و شدت هر چه بيشتر خواهد بخشيد.
بی نیاز از اثبات است،که کشور های همسايه، بازيگران منطقه و دول معظم جهان از سی و اند سال بدينسو، درميهن عزيز ما طرح ها و نقشه های خاص خود را دنبال می نمايد. در همچو شرايط و اوضاع رژيم های دست نشانده نسبت نداشتن پشتيوانۀ مردمی و استقلال اراده، قادر به ايستادگی در برابر چنين نقشه های ناروا و مداخله گرانۀ کشور های بيگانه نبوده؛ و هر گروه از مزدوران شامل در حکومت ناچار اند، منافع و مصالح ولی نعمتان شان را به بهترين وجه بر آورده سازند،که اين امر خواهی نخواهی موجب برانگيختن عکس العمل های شديد ساير دولت های مداخله گر در امور داخلی ما می گردد؛ به عنوان مثال دوستی با هند، باعث دشمنی نظاميگران پاکستان گرديده يا دلچسپی های سياسی و اقتصادی چین و روسيه و ايران مورد مخالفت ايالات متحدۀ امريکا و متحدان غربی آن گرديده يا تشبثات سياسی، فرهنگی و اقتصادی عربستان سعودی و ساير کشور های عربی آتش به خرمن آخوند های ايرانی زده، سبب مداخلات و تخريبکاری ها آنان در امور داخلی کشور ما می گردد.
روی اين استدلال، تنها يک حکومت نيرومند ملی و مردمی است،که می تواندبا اتخاذ سياست فعال بیطرفی و عدم انسلاک، از منافع مشروع همسايگان، بازيگران منطقه و همه اعضای جامعۀ جهانی حراست به عمل آورده؛ و از مداخلات و منافع نامشروع شان با قاطعيت جلوگيری نمايد .
بی مورد نخواهد بود تا يکبار ديگر تکرار نمود،که مداخلات، جنگ ها و نا آرامی های موجود در افغانستان با لشکر های تجاوزگر خارجی و رژيم دست نشاندۀ آن، ارتباط ناگسستنی دارد. اگر امريکايی ها و متحدين سياسی – نظامی شان چنان که ادعا دارد، واقعاً به منظور مبارزه عليه تروريزم و افراطيت به افغانستان رفته اند، بايد در منتفی ساختن علل اصلی و اساسی بحران افغانی سعی و تلاش نمايند. مدامی که علل اصلی مداخلات، جنگ ها، خون ريزی ها و اعمال تخريبی از ميان برداشته شود، معلول های آن – تروريزم، نا آرامی ها، خشونت ها، افراط گرايی، فقر، بيکاری و ساير نابسامانی های سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی – نيز خود بخود از بین می رود .
چنانچه امريکايی ها و هم پيمانان شان کماکان بر حمايت و همکاری حکومت جنايتکاران، جاسوسان، وچپاولگران شناخته و ناشناخته در کشور ما تأکيدورزند، معنی آن بدون شک اين خواهد بود،که عمداً می خواهند زمام امور کشور جنگ زدۀ ما را يکبار ديگر در کف گروه های جنگی و افراطی گذارند؛ زيرا همۀ ما نيکو می دانيم،که حکومت فاسد و بيکارۀ کنونی قطع نظر از حملات فزايندۀ مخالفين مسلح، نسبت مخالفت های عميق درونی، به زودترین فرصت از داخل منفجر خواهد شد. تحت همچو شرايط و احوال، مسووليت دور جديد جنگ های وحشتناک تنظيمی، کشتار احتمالی هزاران افغان بی گناه، تباهی هر بيشتر اين خانۀ ويران شده و بالاخره به مخاطره انداختن تماميت ارضی، حاکميت ملی و استقلال ملی ميهن تاريخی ما همه و همه تحفۀ شوم و نکبت بار نيروهای مهاجم امريکايی و رژيم مزدور کنونی خواهد بود.
اگر شماری از عناصر رژيم مزدور کرزی چيزی به نام خدا، وجدان و افغانيت می شناسند، ازين اقتدار ننگين، خونين و خاینانه بايد هر چه زودتر دست بکشند؛ و در واگذاری قدرت به يک حکومت موقت ملی، صميمانه همکاری نمايند. سپردن قدرت سياسی به يک حکومت موقت با اعتبار ملی يگانه راهيست،که می تواند از دور ديگر جنگ های وحشتناک تنظيمی وحاکمیت نيروهای جنگی و افراطی در مملکت، جلوگيری به عمل آرد.
حضور دايمی عساکر امريکايی در افغانستان گام خطرناکيست در محدود ساختن حاکمیت ملی و استقلال سياسی کشور،که می تواند اين خطۀ تاريخی را در معرض خطر تجزيه نيز قرار دهد . ازين جهت، هيچ افغان آزاده، سربلند و با غرور حاضر به پذيرش آن نمی باشد. ستراتيژيستان امریکايی و ايتلافی بايد از مبارزات آزاديخواهانۀ افغانان دلير و بی باک در درازای تاريخ، درس عبرت گرفته؛ و نگذارند با قربانی هزاران نظامی و برباد ساختن ميليارد ها دالر خويش به عينِ سرنوشتی مواجه گردند،که امپراتوری های مهاجم ديگری، روبرو گشته اند. اوراق تاريخ پُر افتخار ما شاهدی می دهد،که در دره ها و دشت های اين سرزمین سربلندو تسليم ناپذير، پوز جهان گشايان فراوان به خاک ماليده شده است؛ برخی شان دست و پا، بعضی شان سر و وجود و عده يی هم لشکر های هزاران نفری خويش را همراه با همه ساز و برگ نظامی شان، از دست داده اند.
هرگاه امريکا به جای تعقل ومنطق راه زور و قوه را انتخاب نمايد؛ و بر خلاف ارادۀ همه مردم سربلند و آزادۀ ما به تداوم لشکرگاه های شان بپردازد، در آن صورت بايد به عواقب تهلکه آميز اين عمل مستکبرانه خويش نيز خوب پی ببرند. مردم غيور و از بندرستۀ ما تداوم چنین مراکز نظامی امريکايی ها را به عنوان اشغال دايمی ميهن خويش تلقی نموده؛ و همه با يک وجود و يک آواز در سنگر مبارزه عليه آن قرار خواهند گرفت . از جانب ديگر تداوم حضور تفنگداران امريکايی درکشور ما، که به هيچ صورت راه حل منطقی و اصولی مسألۀ افغانستان نبوده، آشکارا نشان خواهد داد،که سياستمداران امريکايی در افغانستان و منطقه، پی نقشه های استعماريی اند،که بر علاوۀ ملت ستم کشيدۀ افغان، با منافع ملی ساير ملل منطقه نيز در تقابل و تضاد واضح قرار دارد. عواقب چنين ماجراجويی های غير معقول و مستکبرانه، چيز ديگری جز تراژيدی ها و مصايب دايمی برای مردم زجرکشیدۀ افغان و ساير ملت های منطقۀ ما، نمی تواند باشد.
هرگاه لشکر تا دندان مسلح يکصد وپنجاه هزار ( ۱۵۰،۰۰۰)نفری جمع ده ها هزار نيروی استخباراتی و امنيتی و اکمالاتی ملبس به لباس ملکی نتوانست، طی ده سال گذشته، اراده های استوار و خلل ناپذير مردم ما به خاطر آزادی و استقلال شان را درهم شکند، سی – چهل هزار عسکر مستقر در لشکرگاه های امريکايی چگونه می تواند از قيام های برگشت ناپذير هموطنان سرسپرده و آزادی پرور ما، جلوگيری به عمل آرد؟!
بلی! شعله های لجام گسيختۀ اين جنگ تحميلی، خانۀ ويران و تاريک هموطنان داغديدۀ ما را به خاکستر مبدل خواهد ساخت؛ اما همراه با آن نظاميان اشغالگر امريکايی و حاميان رژيم مزدور شان نيز روز خوبی نخواهند ديد؛ اين همه خون و آتش، این همه ناله و فرياد تا قصر ها و برج و بارۀ مستحکم جنگ افروزان نيز فرا خواهد رسيد .
ادامه دارد