برای بخش گذشته اينجا را کلیک کنید
لشکرگاه های امريکايی وخطر فزايندۀ نيرو های هسته يی منطقه
برخی از حامیان و هواخواهان تداوم لشکرگانه های امريکايی در افغانستان، استدلال می کنند که يک همسايۀ ما ( پاکستان ) از سال ها بدينسو حايز سلاح های اتُمی بوده؛ وهمسايۀ ديگر ما( ايران) در آستانۀ بدست آوردن چنين سلاح ها قرار داشته؛ وکشورهای بزرگ منطقه نظير روسيه، چين و هند از ساليان متمادی، به مثابۀ قدرت های نيرومند هسته يی منطقه، شناخته شده اند .
طبق استدلال چنين اشخاص، افغان ها نيز ناگزير اند تا با توجه به اوضاع واحوال موجود، برای دفاع از تماميت ارضی ، حاکميت ملی و استقلال سیاسی شان در برابر حملات احتمالی همسايگان مجهز به سلاح های اتُمی، از شراکت و همکاری قدرت بزرگ هسته يی جهان يعنی ايالات متحدۀ امریکا بهرمند گرديده تا با استفاده از تأسیسات نظامی شان درکشور ما، به دفع هرتجاوز بيرونی اقدام نمايد. اما این طرز فکراز دو جهت مطرود و مردود است :
– يکی اين که افغانان آزاده و پُرغرور هيچگاه برای دفاع از خاک، آزادی و نواميس شان بر تفنگ و برچۀ عساکر بيگانه، تکيه نمی کنند.
– دوم اين که استقرار نيروی های کشور دارندۀ سلاح های اتُمی ( ايالات متحدۀ امريکا) در تأمين صلح و امنيت پايدارکشور ما و ثبات اوضاع سياسی و امنيتی منطقه، کمکی انجام داده نمی تواند. زيرا حملات تروريستی يازدهم سپتامبر ۲۰۰۱م بر مرکز تجارت جهانی و برخی اهداف ديگر در ايالات متحدۀ امريکا، به وضوح نشان داد،که داشتن سلاح های هسته يی به هيچ وجه ضامن حراست از تماميت ارضی، حاکمیت ملی، استقلال سياسی و نظم عامه دريک کشور بوده نمی تواند.
همۀ ما می دانيم،که هند و پاکستان هر دو دارندۀ سلاح های هسته يی می باشند؛ وپيوسته در افزايش و عصری کردن آن تلاش می ورزند، ولی با وصف آن هم مشاهده می کنيم،که هيچ وقت از جنگ ها، تصادمات و حملات تروريستی بر يکديگر مصوون نبوده است . قبضه کردن قله های کارگل توسط جنگجويان کشميری و نيرو های مسلح پاکستان درسال ۱۹۹۹م، حملۀ مسلحانه بر پارلمان هنددر مصوون ترين ناحيۀ پايتخت اين کشور در سال ۲۰۰۲م و بالاتر از همه حملات پيچده و سازمان يافتۀ تروريستی سال ۲۰۰۸م بر هشت مرکز مهم تجارت وسياحت آن کشور در ممبيی، بزرگترين و مهمترين شهر تجارتی آن کشور، همه مدارک انکار ناپذير اين مدعا است .
با توجه به چنين تهاجمات و حملات دراماتيک عليه تماميت ارضی، حاکمیت ملی، امنيت و نظم عامه هندوستان، سؤال اساسی اينست،که سلاح های اتمی تدارک شده به قيمت زندگی ميليون ها انسان فقير و بيچارۀ اين کشور، چه کمکی به نيرو های مسلح هندوستان در طرد و دفع اين تجاوزات تروريستی رساند؟
به منظور اقناع هر چه بيشتر مدافعان و هواخواهان حضور لشکريان امريکايی درکشور عزيز ما، عاری از دلچسپی نه خواهد بود تا موضوع را از يک زاويه ديگری نيز مورد بحث و بررسی قرار دهيم . بر همگان روشن است،که چين، هند وپاکستان هر سه قدرت های هسته يی منطقه به حساب می آيد. در مجاورت نزديک يا نسبتاً دورشان کشور های کوچک بوتان، نيپال و بنگلديش موقعيت دارد. این سه کشور نادار و فقير با اتخاذ سياست عدم مداخله در امور داخلی کشور های همسايه، هيچگاه ترس سلاح های اتمی همسايگان گرد و نواح خويش را به خود راه نداده است . همسايگان شمالی ما ( تاجيکستان، قرغيزستان، اُزبکستان و ترکمنستان) وچند قدم فراتر از اينها، کشور های مغولستان، آذربايجان، گرجستان، ترکيه، ارمنستان و غيره نيز در ميان دولت های دارای سلاح های اتمی مانند چين، قزاقستان و روسيه موقعيت دارد، که ايران نيز به زودی بر آن ها افزوده خواهد شد. اما با آن هم از سلاح های هسته يی همسايگان خويش، هيچگونه بيم و هراسی به خود راه نمی دهد .
ازين که بگذريم، کيوبا با داشتن نظام کاملاً عليحدۀ سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، از بزرگترین و نيرومندترين طاقت نظامی جهان کنونی ( ايالات متحدۀ امریکا) بيش از هشتاد – نود ( ۸۰ – ۹۰) کيلو متر فاصله ندارد. آيا برای دفاع از نظام و قلمرو خويش بايد به سان ساير کشور های اتمی نظير هند، پاکستان و ايران ، رو به سلاح های هسته يی بيارد؟ ويا اينکه از قدرت ديگر اتمی، بالفرض روسيه ،چين وغيره دعوت به عمل آورده تا تماميت ارضی، حاکميت ملی و سيستم سياسی – اقتصادی اشرا در برابر خطرات احتمالی ايالات متحده، دفاع نمايد؟ از نظر این عاجز، چنين طرز فکر قطعاً راه معقول دفاع از خاک و ارزش های ملی يک کشور، پنداشته نمی شود . چه، تجارب تلخ تاريخی نشان می دهد،که بحران اتمی سال ۱۹۶۱م ميان اتحاد شوروی سابق و ايالات متحدۀ امريکا بر مسألۀ کيوبا، به آسانی می توانست بر علاوه اين کشور کوچک کارابين، امنيت و ثبات ساير کشور های منطقه را نيز با تهديد بالقوۀ فاجعۀ اتمی، مواجه سازد.
از همين جهت، سلاح های اتمی نه تنها ضامن امنيت ملی يک کشور نبوده، بلکه سلاح های مدهش وخطرناکی است، که می تواند علاوه بر تباهی مردم کشور حايز سلاح های هسته يی، زمينۀ آفات و صدمات بزرگ به مردمان و محيط زيست کشور های همسايه را نيز فراهم سازد. بنابرين، هيچگاه نبايدبرای به دست آوردن يا عاريه گرفتن آن دل خوش نشان داد. همسايگان ما نيز بايد از ساختن و رقابت در ازديادچنین سلاح های وحشتناک ضد انسانی، هر چه زودتر دست بکشند. حوادث فاجعه بارچرنوبيل در اوکرايين (۱۹۸۶م) و فوکوشيمای جاپان (۲۰۱۱م) به اثبات رساند،که حتا( حتی) قدرت های پيشرفته و مقتدر جهان نيز در حالات اضطراری مثل زلزله، توفان، آتش فشان، حملات تروريستی و ساير حوادث غیرمترقبۀ طبيعی و انسانی، قادر به کنترول، عواقب خطرناک وخوفناک آن نمی باشد.
جای شرمست،که دولت های هند و پاکستان برای نان، لباس، خانه، دوا وتعليم اتباع خويش پول ندارند، ولی با تقبل صد ها ميليون دالر هزينه، راه ساختن سلاح های مرگبار اتمی را در پيش گرفته اند. البته، در سياست های نظامیگرانۀ اين دو کشور نيز منافع آزمندانۀ حلقات حاکم و دولت های استعماری نهفته است .
مقصداز ذکر مختصر اين همه حقايق اينست،که ايجاد ترس و نگرانی در اذهان هموطنان غيور ما از بابت سلاح های اتمی همسايگان يا سایر دولت های منطقه، اساس واقعی و عملی ندارد؛ و آنهم به دو دليل زيرين :
– يکی اين که سلاح های اتمی همسايگان ما اصلاً نمی تواند کوچکترين تشويشی در اذهان مردم شجاع و بی باک ما، ايجادنمايد.
– دوم اين که کشورهای همسايه برای بر هم زدن فضای صلح و امنیت درکشور ما از توپ و تانک و طيارۀ خويش، به ندرت کار می گيرد؛ و احتمال کاربُرد سلاح های اتمی را حتا در جنگ های منظم و اعلام شده میان دولت های جهان نيز امر بسيار بعيد بايد خواند. ازين رو، طرح خنثی ساختن چنين حملات خيالی و توهمی به زور عساکر امريکايی و ناتو از هر جانب نادرست و مضحک به نظر می رسد .
ما بايد به اين واقعيت مسلم دقيقاً پی ببريم،که استعمال سلاح های اتمی میان دولت های متحارب، اصلاً برنده و بازنده ندارد. در صورت وقوع همچو جنگ ها، همه بازنده خواهند بود. سلاح های هسته يی مانند ساير سلاح های کشتار جمعی، لکۀ سياه و ننگين بر پيشانی تمدن بشری است . کشور های مدعی تمدن و پيشرفت انسانی بايد از ساختن و استعمال چنين سلاح های تباهکن، جداً خودداری نمايد.
شکی نيست،که تعداد کثيری از کشور های همسايه و منطقه، بخصوص پاکستان و ايران در امور داخلی ما آشکارا مداخله می نمايد. امابا کمال تأسف، که اين همه مداخلات از بدوء شروع آن تا کنون، هميشه به کمک و ياری هموطنان ما صورت گرفته و می گيرد. هرگاه هموطنان ما با مداخله گران پاکستانی، ايرانی، عربی، روسی، انگليسی، امريکايی و ديگران دست به دست هم ندهند، سياستمداران و نظاميان پاکستان، ايران و ساير کشور ها به هزار سال جرأت نخواهند کرد تا خاک مرد خيز، آزاده و و پُر غرور ما را مورد حمله و تجاوز قرار دهند.
اين همه مداخلات و تجاوزات ظالمانه، چنانکه قبلاً هم اشاره رفت، به شکل پروکسی وار يا جنگ بيگانه و نيابتیی صورت می گيرد،که طراحان و سازمان دهندگان آن دور از محل وقوع جنگ ها، در قصرها و شيشه خانه های خويش نشسته اند. کشور های ديگر را کنار می گذاريم . صرفاً دو کشور هند و پاکستان را در نظر می گيريم، که مداخلات شان در امور داخلی ما چه مصايبی به دنبال دارد. خوانندگان آگاه و انديشمند ما می دانند،که نيرو های مسلح اين دوکشور در تاريخ شصت وچهار سالۀ خويش چهار بار يعنی در سال های۱۹۴۷م ، ۱۹۶۵م، ۱۹۷۱م و ۱۹۹۹م ، به مصاف جنگ رفتند؛ وتلفات سنگين جانی و خسارات هنگفت مالی بر يکديگر وارد آوردند. دوستان عزيز و گرانقدر، تفصيل جنگ های خونين ميان هند و پاکستان را درين صفحات ويکيپيديا، مطالعه نمايند.
http://en.wikipedia.org/wiki/Indo-Pakistani_wars_and_conflicts
http://en.wikipedia.org/wiki/Indo-Pakistani_War_of_1965
http://en.wikipedia.org/wiki/Indo-Pakistani_War_of_1971
http://en.wikipedia.org/wiki/Kargil_War
همۀ ما به چشم سر می بينيم، که اين دوکشور همسايه از تقريباً ده سال بدينسو درکشور آشوب زده و ويران شدۀ ما بابرباد دادن ميليون دالر، دشمنی های شصت و چهار سالۀ خويشرا، ادامه می دهد.
حکمرانان سياسی و نظامی پاکستان به منظور تلافی شکست های فضيحتبار گذشته و تجزيۀ کشمير از خاک هند، با تمام نيرو تلاش می ورزند تااز طريق نصب کردن يک حکومت مزدور يا لااقل دوست و همدرد درکابل، به کسب عُمق ستراتيژيک برای کشور شان دست يابد . در حالی که سياستمداران هندبا جديت سعی می کنند تا با خنثی ساختن پلان های ستراتيژيک نظاميگران پاکستان در افغانستان و ايجاد مشکلات گوناگون در ايالت بلوچستان و شهر کراچی، از حملات تخريبی جنگجويان اسلامی به کمک نیرو های مسلح پاکستانی در منطقۀ حساس ستراتيژيک کشمير، جلوگيری به عمل آرد. البته، تلاش به خاطر دست یابی به مواد خام ارزان و بازاريابی برای اجناس صنعتی شان در افغانستان وکشور های آسيای ميانه، از پهلو های ديگر رقابت های سياسی، اقتصادی و نظامی اين دو کشور همسايه به شمار می آيد. خوانندگان عاليقدر ما خوب مشاهده می کنند، که خاک از ما، خون از ما، بربادی و تباهی از ما، اما اهداف و منافع از آنها . اين را به زبان ساده و عاميانۀ مردم ما می گويند: رذالت، منافقت و شيطنت .
سؤال مهم واساسی درهمچو شرايط و حالات اينست،که مراکز نظامی امريکای مجهز با سلاح های اتمی چه درد ما افغان ها را دوا کرده می تواند؟ مگر از ده سال اشغال افغانستان به دست نيرو های امريکايی و ايتلافی تاکنون شاهد مداخلات و تجاوزات کم نظاميگران پاکستانی و آخوند های ايرانی بوده ايم؟ آيا نيرو های امريکايی و ايتلافی به منظور دفع و طرد آن، تا حال به کدام اقدام جوابی دست زده اند؟ و يا برای متوقف کردن اساسی و هميشگی آن بر نظاميگران پاکستانی و آخوند های ايرانی فشار آورده اند؟ اين وضع غير مسؤولانه به خودی خود ميرساند،که عساکر امريکايی و ايتلافی نه به خاطر دفاع از تماميت ارضی، حاکميت ملی، استقلال سياسی، ريشه کن ساختن تروريزم و تأمين صلح و امنيت در کشور ما، بلکه برای خِت کردن آب و ماهی گرفتن در آن، به اينجا آمده اند. از حملات وقيحانۀ بيرونی و کارشکنی های داخلی صرف برای يک مقصد استفاده به عمل آمده است، که آن عبارت از توجيۀ حضور دايمی عساکر امريکايی و ناتو در افغانستان است وبس .
تاريخ پُر افتخار ملی ما بيانگر اين واقعيت است،که پيروزی های مردم غيور ما در نبرد مقدس عليه مهاجمان اجبنی نه درسلاح ها و تجهيزات جنگی ، بلکه در وحدت، يکپارچگی و جانفشانی آنان بوده است . تجهيزات جنگی، وسايل تخنيکی، تعليم و تربيه، اکمالات و فراهم آوری ساير نيازمندی ها، همه در جايش از اهميت بسزايی برخوردار بوده، ولی هيچ چيز جای همبستگی ، روحيۀ عالی رزمی، احساسات آزادیخواهانه و ارادۀ شکست ناپذير مردم را نخواهد گرفت . آيا شکست های فضيحتبار امپراتوری برتانونی و روسی با آن همه برتری های نظامی و اقتصادی شان، مؤيد و مُثبِت اين حقيقت نيست؟ اوراق تاريخ نشان می دهد، که تجهيزات جنگی و سامان آلات لوژستيکی افغان ها به هيچ وجه نه با لشکر مهاجم فرنگی در قرن نوزدهم، و نه هم با اردوی سرخ شوروی در سالهای هشتاد سدۀ بيستم، قابل مقايسه بوده است . در ساير معرکه های ملی ما طی ادوار مختلف تاريخی نيز وضع به همين منوال بوده است؛ و جنگ جاری با امريکا و ايتلاف بيش از چهل کشور جهان نيز همين خصوصيت را داراست .
از هموطنان سراسيمه و نگران نسبت به سلاح های اتمی پاکستان و ايران ، بايد پرسيد: آيا سجده کردن به بت کوچک يا کلان هر دو بت پرستی نيست ؟ آيا می توان توجيه کرد،که به خاطر نجات از مداخلات همسايگان طماع و مغرض خود بايد حتماً طوق غلامی امريکا و ناتو را به گردن انداخت؟ آيا اين عمل پايۀ منطقی و معقول خواهد داشت تا برای رهايی از چنگال شغالان دور و بر، به آغوش هيولای مخوف و وحشتناک، پناه بُرد؟ مگر عقل و منطق چه حُکم می کند،که برای نجات مان از خطر دو بلا(کوچک و بزرگ) باید طرف کدام بلا را در پيش گرفت؟ آيا حکم عقل و منطق اين نخواهد بود تا از قدم برداشتن بسوی بلای که نيرومندتر و خطرناکتر است، بپرهيزيم؟ مگر از درک اين حقيقت ساده سر در نمی آوريم، که هر قدر بلا بزرگ و نيرومند بوده، به همان اندازه رهايی از چنگال ها و پنجه های آن، کار آسان و ساده نخواهد بود. از جانب ديگر، آيا فراموش کرده ايم، که بلای پاکستانی، هندی، ايرانی، عربی، چينی، روسی، امريکايی و غيره صرف در رنگ و چهرۀ ظاهری با هم تفاوت داشته، نه درخوی و خصلت شان . همۀ اين بلاها طی سی سال گذشته برای بدست آوردن منافع ضد انسانی شان در افغانستان، به کلبۀ فقيرانۀ ما آتش زدند؛ هيچکدام شان بر خون، مال و ناموس ما صرفه نکردند؛ و تا حال با چشم باز می بينيم، که هر کدام ازين بلا ها برای اهداف و مقاصد حيوانی خويش، از هيچ گونه جنايت و تباهکاری درکشور ما دست بردار نيست . ازين سبب، برتری بلای سفيد بربلای ديگری، حماقت و خودکشيی بيش نيست . جز چند وطنفروش و مزدور بی وجدان که سياه را سفيد و سفيد را سياه می خواند، کافه افغان های آگاه و بيدار به خوبی درک می کنند، که گاو سياه و شيرش سفيد است .
چنانکه قبلاً هم اشاره نموديم، همسايگان و کشور های مغرض منطقه از سال های طولانی، علی الخصوص سی و دو سال اخير همواره در امور داخلی کشور ما مداخله نموده است؛ و تا قدرت دارد ازين عمل زشت و غير انسانی شان دريغ نخواهد کرد . اما با وجوداين واقعيت آشکار، ما افغان ها نيز از مسووليت و ملامتی در زمينه سازی به چنين مداخلات و تجاوزات نمی توانيم مبراء باشيم؛ به عنوان مثال هرگاه پرچمی های فروخته شده با تهاجم اردوی سرخ شوروی همکاری نمی کردند، پاکستان، ايران، هند، چين، کشور های عربی، ايالات متحدۀ امريکا و ساير دولت های غربی چگونه زمينۀ مداخلات خونین و بی شرمانه در امور داخلی کشور ما را بدست می آوردند؟ به همين ترتيب، اگر جنبش طالبان، اعضای القاعده و ساير گروه های افراطی اسلامی را با چنان مهربانی و دلگرمی در آغوش نمی گرفتند، کاوبايان امريکايی روی چه بهانه ای به کمک مزدوران اتحاد سابق شمال و کرزی غلام منش، بر سرزمين آزاده و سربلند ما يورش می آوردند؟ و اينک يکبار ديگر شاهديم،که رژيم مزدورکرزی ، دار ودسته های جانيان و جيره خواران گوناگون لشکر امريکايی و ايتلافی از طريق به اصطلاح « رسميت دادن » و « قانونی ساختن » آشيانه های مخوف استعماری، به ماجراجويی خطرناک ديگر جهت تشديد مداخلات بيگانگان دامن می زنند.
این مسأله ضرورت به وضاحت و تفسير ندارد، که با تداوم لشکرگاه های امريکايی در افغانستان، بر ترس و هراس کليه همسايگان و بازيگران مغرض منطقه يی، افزوده خواهد شد. اين حقيقت را نيز همۀ ما به خوبی درک می نماييم، که انسان، حيوان و حتا نبات در حالت ترس و اضطرار، به عکس العمل های خطرناکی، توسل می جويد. نيتجه اين خواهد شد،که کشور های مداخله گر ديروزی و امروزی با تمام نيروی خود به تشديد جنگ، خونريزی و تباهکاری در مادر وطن ويران وآغشته به خون ما، کمر خواهد بست . بديهيست، که اين کارزار وحشیانه، ميزان ناامنی و بی ثباتی در افغانستان و منطقه را بلندخواهد برد؛ و خطرات اين خون خرابه ها، تصادمات مسلحانه و مشکلات گوناگون سياسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی پيش از همه متوجه مردم بيچاره و ستم کشيدۀ ما، خاصتاً پشتون های مظلوم و ستم کشيده، خواهد بود. ازين رو بايد با تمام قواء تلاش به خرچ دهيم تا مردم و ميهن را از شعله های ظالمانۀ اين جنگ وحشتناک و تباهکن، نجات دهيم .
لشکرگاه های امريکايی و نقشه های استعماری
بخش ششم
رسوم افتخار آميز دفاع از خاک و ناموس در تاريخ ملی ما
در مبحث گذشته تذکر به عمل آمد،که تبليغات آن عده نويسندگان و تحليلگران غرب زدۀ افغان در واقع وحشت پراگنیی بيش نيست، که مدعی اند نظامیگران پاکستانی و آخوند های ايرانی بعد از عزيمت نيروهای امریکايی و ايتلافی، کشور تاريخی ما، اين مهد آزادگان و شير مردان، را به سان يک لقمۀ چرب و نرم، بلع خواهندکرد. اين طرز ديد غير واقعبينانه، به خودی خود نشان می هد،که اين آقايان هويت باخته با وجود ادعا های بلند و بالای خود از تاريخ با مهابت و پُر صلابت ملی شان، به کُلی بی خبر اند. ازين رو، برای تداعی مباهات پُر شکوه ملی خويش در اذهان چنين رنگ باختگان، ناگزيريم درين گفتار بر برخی از پيش آمد های تاريخی وطن عزيز، مکث کوتاهی داشته باشيم . البته، به زمانه های دور و دراز بر نمی گردیم،که اين نوشتۀ مختصر را حوصلۀ شرح و بيان آن نيست، بلکه صرف به ذکر چند رويداد مهم و سرنوشت ساز در تاريخ سه صد سالۀ ما اکتفاء می نمايیم،که در حقيقت امر از بديهيات تاريخ اين سرزمين به حساب آمده؛ وحتی نيازی به ياد آوری مأخذ ومنبع هم ندارد.
خوانندگان آگاه ما می دانند،که زادگاه تاريخی ما حدود سه صد سال پيش از امروز در جنوب و شرق تحت تسلط امپراتوری مغول های گورگانی، در غرب تحت سيطرۀ استعمارگران صفوی و در قسمت های شمال زير استيلای زمامدران شيبانی، قرار داشت . هر قدرت استعماری با روا داشتن مظالم و بيداد گری های گوناگون مجدانه سعی می ورزيد تا ميراث گرانبهای پدران و نياکان ما را زير سيطرۀ استعماری خويش نگهدارد. اما پاسداران سربه کف اين خاک آزاده و سربلند با وجود آن همه مشکلات و دشواری ها، هيچگاه راه دفاع از آزادی، نواميس ملی، سنن و عنعنات ملی خويش را ترک نه گفتند. با قبول قربانی ها رنگارنگ بالاخره توانستند به رهبری حاجی ميرويس خان هوتک (۱۱۱۹- ۱۱۲۷ هـ ق) – رهبر دلير، مُدبر و مردمی خويش- بيرق آزادی و استقلال را به اهتزاز در آورند. مردم قهرمان و حماسه ساز ما نه تنها از حملات و تجاوزات استعمارگران گوناگون عليه سرزمين مستقل و پُر غرور خويش مردانه وار دفاع به عمل آورده، بلکه مراکز سيطره طلبی و ستمگری چنين مهاجمان و غاصبان را نيز به تصرف در آوردند.
بلی! اصفهان و دهلی و بخارا نه به خاطر استبدادو برده ساختن و غارت کردن ثروت های ملی آن ، بلکه به منظور نگهبانی مطمين وطن عزيز در برابر تهجامات لجوجانۀ استعمارگران و حراست از حقوق و آزادی های مردمان ستم کشيده آن کشور ها، سرانجام تحت تصرف افغان های غيور قرار گرفت .
چنانکه صفحات تاريخ شاهدی می دهد، خطۀ باستانی ما در قرن نوزدهم ميلادی، يکبار ديگر تحت فشار های دو امپراتوری مقتدر آن زمان، قرار گرفته بود. نيرو های متجاوز انگليسی در جنوب و شرق و امپراتوری روسيۀ تزاری در شمال برای مستعمره کردن و تجزيه کردن اين مملکت، دست به توطيه و دسيسه می زدند. حراست از تماميت ارضی، حاکميت ملی، استقلال سياسی در برابر دو ابر قدرت بزرگ استعماری زمان، آن هم درشرایط و اوضاعی،که افغانستان پُرشکوه در اثر خانه جنگی های طولانی و تسلط حکمروايان مزدور و مستبد، روز های ضعف و تاريکی خود را سپری می کرد، کار ساده و آسانی نبود. اما پدران و نياکان شجاع ما، علی رغم اين همه سختی ها و دشواری های بی نظير باز هم توانستند از موجوديت تاريخی وهويت ملی خويش در ميان دو هيولای بزرگ روزگار ، دفاع به عمل آرند . نابودی لشکر فرنگی در« جگدلک » وشکست های ننگين بعدی شان در« ميوند» و« واڼه » همه داستان های افتخار آميز سرسپردگی مردم دلير وحماسه آفرين ما در پاسداری از سرزمين آبايی و نواميس ملی و بيداری مردمان مظلوم جهان عليه يوغ استعمار، به حساب می آيد .
بلی! سه بار خاک مالیدن پوز بزرگترين قدرت استعماری جهان، قدرتی که آفتاب درقلمروش غروب نمی کرد، چيزی کمتر از معجزه نبود؛ و اين معجزه بدون شک از برکت ايمان راسخ، عشق آتشين به وطن و آزادی، نصيب مردم دلاور افغان شد ( البته، انعقاد تحديدنامه های استعماری و بالنتيجه جدا شدن برخی مناطق جنوبی و شرقی از پيکر افغانستان سربلند وپُر غرور در واقع ريشه در خيانت ملی و انقيادطلبی مزدوران حاکم برکشور داشته؛ و به هيچ وجه نمايندگی از تغافل و سهل انگاری مردم آزادۀ اين کشور در امر دفاع از ميهن و آزادی کشور نمی کند.)
ازين مثال های تاريخی که بگذريم، خاطرات فراموش ناشدنی مجاهدات و قربانی های هموطنان آزادیخواه ما در جهاد مقدس عليه مهاجمان اشغالگر روسی را همۀ ما به خاطر داريم . مردم ما به چشم سر ديدند،که هموطنان گرسنه و پا برهنه، اما تسليم ناپذير و پُر غرور ما، با دست های خالی- کشور عظيم و مخوف اتمی جهان را که از شنيدن نامش لرزه بر اندام های رهبران سياسی و نظامی دولت های غربی به شمول ايالات متحدۀ امريکا می افتيد، تا سرحد تجزيه رساند.
شماری از نويسندگان متعصب و تنگ نظر افغان، که ذکر کلمۀ افغان در جوار نام هايش، درحقيقت توهين به نام شامخ و بامناعت افغان پنداشته می شود، در نوشته ها و تبصره هايشان تلقين می نمايند،که گويا شکست شرم آور لشکر اشغالگر شوروی در افغانستان محصول خيانت های رهبران دولت شوروی نظير ميخاييل گرباچف، ياکولف، شواردنادزه، يلتسين از يکجانب و مداخلات سی . آی . ای . از جانب ديگر بوده است، نه جانفشانی ها و خون ريزی های بی باکانۀ مردم غيور و آزادۀ ما.
شکی نيست، که خيانت های رهبران اغفال شدۀ دولت شوروی، مداخلات سی . آی . ای . وساير کشور های جهان به شمول پاکستان، ايران، چين، عربستان سعودی، امارت های عرب و دولت های غربی روند فروپاشی نظام فرسوده، استبدادی و درهم بستۀ شوروی را تا حدی تسريع کرد، ولی با آن هم چشم پوشی از جان نثاری ها و حماسه های ماندگار مردم آزادی پرور ما- نه رهبران و قومندانان فروخته شده، اين سوداگران خاين جهاد- را در شکست اردوی سرخ به صورت خاص و انقراض نظام شوروی به صورت عام، نمی توان چيزی جز تنگ نظری، تحريف حقايق و جفا در حق مردم سحلشور ما خواند . جای تعجب و شگفتی نيست،که استعمارگران برای مغشوش سا ختن اذهان، همواره ملامتی شکست های فضيحتبار لشکرکشی های خويش را بر اين شخص و آن شخص يا اين حادثه و آن حادثه گذاشته اند. اما آفتاب را هيچگاه نمی توان با دو کِلْک پنهان کرد. اگر ارادۀ خلل ناپذير، عشق آتشين به وطن، آزادی، اعتقادات دينی وارزش های ملی در خون مردم ما نمیبد، از کمک های امريکا، عرب ها، پاکستان، ايران و ديگران به تنهايی خود، هيچ کاری ساخته نمیشد. « از برکت افغان هاست،که دشمن به فرياد هاست .»
شکست ننگين لشکر متجاوز شوروی مانند لشکر های غاصب فرنگی در قرن نوزده و بيست، بدون کوچکترين شک و شبهه نتيجۀ جانبازی ها وسرسپردگی های وطنداران غيور و سربلند ما بود. اين افتخار بزرگ تاريخی نه به اين گماشتۀ اسلام آباد نشين و نه آن فروخته شدۀ تهران نشين، بلکه مجاهدين و سپاهيان گمنام راه آزادی،ناموس داری، افغانيت و اسلام دوستی تعلق دارد . باور کامل دارم،که روزی لشکرهای مهاجم امريکايی و ايتلافی را نيز با سر افگندگی و شکست خوردگی وادار به خروج ازين خطۀ مرد خيز و پُر غرور خواهند نمود.
مقصود از ياد آوری اين چند مثال انگشت شمار از تاريخ مبارزات متهورانۀ ملی و آزاديخواهانۀ افغان ها اينست،که ما بايد بر ايمان، مردانگی، استقلال طلبی و غرور ملی مردم خويش يقين کامل داشته باشيم . همانگونه که پدران و نياکان ما سُنن و رسوم گرانبهای افغانی را برای ما به ميراث گذاشته اند، ما نيز بنوبۀ خود مسؤوليت داريم تا در نگهداری اين امانت بزرگ و شريف اجداد آزادی پرور خويش به بهترين وجه تلاش ورزيم . از شرایط مهم و اساسی نگهداشت اين ميراث گرانبهای تاريخی اينست، که نسل های آيندۀ خويش را هيچگاه درس ترس، غلامی، بيگانه پرستی، انقياد طلبی و محافظه کاری بيجا ندهيم . بار ها متذکر شده ايم، آزادی و استقلال روح افغان هاست . افغانان واقعی تشنگی، گرسنگی، فقر، ناداری و حتی مرگ را با خوشی می پذيرند، ليک به اسارت و بردگی کسی، هرگز سر خم نمی کنند. تاريخ شاهد است، که نه به اسارت و غلامی کوروش و سکندر و مغول ها وانگليس ها و روس ها سر فرود آوردند؛ و نه به زور واشغالگری کاوبايان امريکايی و ساير فرعونان استعماری، گردن خواهند نهاد. زیرا استقلال خواهی، آزاد منشی، وطن دوستی، بيگانه ستيزی، پايمردی، مهمان نوازی و غيره خصايل ارزشمند افغانی، حصۀ ازلی افغان ها بوده؛ و با توپ و تانک نمی توان تغيیرش داد . اگر اردوی مجهز يک صدو بيست هزاری شوروی و لشکر های تا دندان مسلح بيش از دو صد هزار ی امريکايی ها و ساير دولت های ايتلافی، تغييرش داده نتوانست، آيا جای سؤال و ترديد وجود خواهد داشت،که نظامیگران مزدور پاکستانی و آخوند های فرتوت ايرانی، تغييرش دهند؟!
خوشحال بابا ( ۱۰۲۲- ۱۱۰۰ هـ ق ) – سخنور پيشگام و رزم آور دلير افغان، چه زيبا می سرايد:
لا تر اوسه يې ماغزه په قرار نه دي
چا چي ما سره وهلي سر په سنگ دي
قابل ياد دهانی است، که حافظت و دفاع از خاک و نواميس ملی نيز از خود راه و رسمی دارد . صفحات تاريخ پُر شکوه ما گواهی می دهد،که ميرویس نيکه، شاه محمود، شاه اشرف، احمدشاه بابا، اکبر خان، ايوب خان و ديگران همواره در صف مقدم مبارزه عليه دشمنان وطن و مردم قرار داشتند؛ در راه نجات وطن و وطنداران خويش از قربانی سر، مال و ناموس، دريغ نمی کردند. ازين رو، تصادفی نبود،که مردم شجاع و آزادۀ ما
ميرويس خان هوتک را از فرط تعظيم و تکريم « ميرويس نيکه » و احمدخان ابدالی را« احمدشاه بابا يا احمدشاه غازی » لقب داده اند؛ و زيارت های شان تا حال مانند اولياء الله يا دوستان خداوند، مورد ارادت عام و خاص است . مردم غيور و پُرغرور ما نيز با ديدن چنين رهبران آزاده، دلير و مُدبر از هيچ قربانی و فداکاری مضايقه نه ورزيدند. به دست آوردن تاج و تخت امپراتوری های بيدادگر اصفهان و دهلی در عهد صفوی هاو مغول های گورگانی و در هم شکستن زنجير های استعمار فرنگی و شوروی، همه مدارک انکار ناپذير اين مدعا است .
این که در شرايط کنونی تماميت ارضی، استقلال سياسی و حاکميت ملی افغانستان سربلند و تاريخی با خطرات جدی مواجه بوده، دليل اين نيست،که مردم دلير و آزادی پرور ما صلاحيت دفاع از خاک و ناموس خويش را نداشته، بلکه دليل اينست،که وطنفروشان، جاسوسان، جنايتکاران و غارتگران بدنام نظير کرزی، فهيم، خليلی، ربانی، سياف، دوستم، محقق،گيلانی، مجددی، عبدالله، قانونی و غيره نمی توانند شيرمردان بی باک را در سنگر دفاع از وطن عزيز، بسيج نمايند. کسانی که سال ها بر بساط و سماط آی . ايس . ای . پاکستان، اطلاعات رژيم آخوندی ايران، مخابرات عربستان سعودی و ساير سازمان های جهنمی جهان نان خورده اند؛ و از مهر و سخاوت اين شبکه های شيطانی بهرور شده اند، به هيچ صورت نمی توانند، مردم آزاده و سربلند مارابه سنگر دفاع از وطن و آزادی فرا خوانند.
جنايتکارانی که ديروز به منظور تطبیق اوامر و دساتير باداران خارجی شان به راکت باران شهر ها، تخريب و آتش سوزی مکاتب، پوهنتون ها ، مراکز صحی، فابريکه ها، بند های آب و برق، کانال ها و ساير تأسيسات عام المنفعه توصيه می نمودند، چگونه می توانند امروز اولاد وطن را درس آزاديخواهی، وطندوستی، آبادانی و عدالت خواهی بدهند؟ مگر درس های شريفانۀ آزدایخواهی و وطندوستی و آبادانی وعدالت گستری از زبان کسانی که به خاطر بر آورده شدن اهداف غير انسانی خويش، وطن عزيز را به ويرانه مبدل ساخته؛ هزاران هموطن بی گناه خود را چنگيز وار، به خاک و خون کشانيده؛ بر سر، مال و ناموس شان صرفه نه کرده؛ و از ايرانی و پاکستانی وهندی و عرب و امريکايی و دهها ابليس و دجال ديگر پول های سياه گرفته و تا حال می گيرند، تأثيری بر اين ملت آزاده و ستم کشيده، خواهد داشت؟!
واقعيت اينست، که افتخار بسيج کردن مردم آزادیخواه و پرغرور ما در سنگر مقدس دفاع از خاک، ناموس و ساير ارزش های ملی و اعتقادی، صرف رسالت رهبران ملی و مردمی است، نه دست نشاندگان، چپاولگران، جانيان و فسادپيشگان . هرگاه رهبری کشور به دست چنين اشخاص نابکاری باشد، وضع دفاع از تماميت ارضی، حاکميت ملی، استقلال سياسی، امنيت، قانونيت، عدالت و ترقی در مملکت را به آسانی می توان حدس زد.
هموطنان ما به وجه احسن می دانند،که همسايگان ما بخصوص پاکستان و ايران هيچ وقت نيت نيکی نسبت به کشور ما نداشتند . ولی با وجود آن هم، در زمان حکومت های ظاهر خان و داوود خان هرگز جرأت نمی کردند تا در امور داخلی کشور ما با چنان وقاحت و پُر وريی، دست به مداخله و فتنه اندازی ببرند. مردم ما در آن زمانه ها علی رغم برخی اختلافات خورد وکوچک با زمامداران دولتی، به قيام مسلحانه عليه حکومت های حاکم درکشور توسل نه جسته؛ و هر نوع مداخلات دولت های بيگانه را به ديدۀ نفرت و انزجار می نگرستند. چنانکه راندن مزدوران فرستاده شدۀ جنرال نصيرالله بابر پاکستانی هنگام رياست جمهوری داوود خان، مصداق اين واقعيت است؛ و این خود می رساند،که مردم ميهن دوست ما می توانند منافع ملی و طنی خويش راخوب تميز و تشخیص دهند.
روی همین استدلال، من در رهبران واقعاً فداکار، غمخوار و هوشيار اين خانۀ پُر ابهت تاريخی اين استعداد را میبينم تا قوغ نيرومند آزادیخواهی و وطندوستی در قلب توده های غيور اين کشور را بار ديگر روح تازه بخشيده؛ و همه دشمنان آشکار و پنهان اين مهد شکوهمند وسربلند را بر جایش نشانند.
مبتنی برهمين حقايق واضح و روشنست، که به جای توپ و تانک بيگانه ها بايد همواره بر اراده های شکست ناپذير و بازوهای توانای مردم خويش تکيه زد؛ و با به دست آوردن دل های شان از کوچکترين مداخله بيگانگان مغرض در امور داخلی کشور ما، جلوگيری به عمل آورد . چنانچه توپ و تانک بيگانگان مهاجم می توانيست کاری از پيش ببرد، آنگاه رژيم مزدور ببرک کارمل نيز تا حال بر شانه های اين ملت نجيب سوار ميبد. مردم ما چه زيبا می گويند: « پردی کټ تر نيمو شپو دي . » بلی! تاراج مداخله گران و مهاجمان نيز مانند آه و نالۀ مردم مظلوم ما تا دير دوام نخواهد کرد.
درين بخش نوشته، بيجا نخواهد بود تا به يک نگرانی ديگرِ حاميان و مناديان حضور دايمی نيروهای امريکايی درکشور، عطف توجه نماييم . برخی ازين آقايان استدلال می نمايند، هرگاه قبل از تهاجم وحشيانۀ روس ها بر افغانستان، به تأسيس و فعاليت مراکز نظامی ايالات متحدۀ امريکا درکشور ما اجازه داده میشد، در آن صورت زمامداران زورگوی کريملين هرگز جرأت تجاوز عليه افغانستان را به خود نمی دادند؛ و بدين ترتيب از وقوع فاجعۀ خونين سی و دو سالۀ جاری، جلوگيری به عمل می آمد. اما این هويت باختگان امريکا مآب از درک اين حقيقت ساده و آسان عاجز مانده اند: اگر حکومت داوود خان به تأسيس لشکرگاه های امريکايی در افغانستان اجازه می داد، آنگاه نزد اين ملت غيور و آزاده، میان او و شاه شجاع نيز فرقی وجود نمی داشت؛ و به عين قيام پُر جوش ملی و مردمی در سراسر افغانستان روبرو می گشت،که ساير مزدوران حلقه بگوش استعمار ( شاه شجاع ، ببرک کارمل و حامد کرزی ) مواجه گرديده اند.
وقتی به هموطنان ترسو و پنهان شوندۀ خود در سايه های شوم توپ و تانک بيگانه ها نگاه می کنم، این شعر بلند نامور بزرگ سخن و شمشير افغان ها، خوشال خان خټک، در ذهنم تداعی می گردد، که به گونۀ غبطه از دوران پر شکوۀ پادشاهان افغان لودی وسوری در هند، سروده است :
هره چار د پښتانه تر مغول ښه ده
اتفاق ورڅخه نشته ډېر ارمان
د « بهلول » او د « شېرشاه » خبري اورم
چې په هند کې پښتانه وو بادشاهان
شپږ، اووه پېړۍ يې هسې بادشاهي وه
چې په دوی پورې درست خلک وو حيران
يا هغه پښتانه نور وو، دا څه نور شول
يا د خدای دی اوس دا هسي شان فرمان
که توفيق د اتفاق پښتانه مومي
زوړ خوشحال به دوباره شي په دا ځوان ( خټک ۱۵۴ ) .
از جانب ديگر، چنانکه رويداد های تاريخی نشان داده است، سياستمداران و طراحان نظامی امريکا نه تنها خواستار مصونيت افغانستان در برابر تهاجم شوروی نبوده، بلکه خود سعی و تلاش ورزيدند تا پای اردوی شوروی را در منازعۀ افغانستان، دخيل سازند. مسلماً دخيل شدن پای اردوی سرخ در قضيۀ افغانستان ، امريکايی ها را فرصت داد تا بر مبنای نظريات داکتر ز . برېژينسکی، مشاور امنيتی قصر سفيد در زمان رياست جمهوری جيمی کارتر و طراح بزرگ سياست های استعماری امريکا، حساب شکست جنگ ويتنام را به قيمت خون بيش از دو ميليون شهيد، معلول و معيوب افغان، با دولت شوروی تصفيه نمايند. تفصيل بيشتر اين موضوع را درين صفحۀ ويکيپيديا، مطالعه نماييد:
http://en.wikipedia.org/wiki/Zbigniew_Brzezinski#Afghanistan
البته، منظور از ذکر اين مسأله صرف ياد آوری اين واقعيت است، که ايالات متحدۀ امريکا هيچگاه پروای امنيت و مصونيت ما افغان ها را در برابر مداخلات و تجاوزات شوروی ها نداشته؛ و طبق فارمول عمومی تا زمانی که منافع سياسی، اقتصادی و ستراتيژيک شان ايجاب نکرده، هرگز به دخالت در قضايای افغانستان، دل خوش شان نداده است .
حاميان و مدافعان طلسم زدۀ حضور دايمی عساکر امريکايی بايد اين حقيقت روشن را خوب درک نمايند،که تأسيسات نظامی بيگانگان با مبارزات آزاديبخش و غرور آفرين مردم غيورما، تضاد جدی واساسی دارد. تاريخ شاهد است، در حالی که پدران و نياکان ما حتی برای دفاع از جان، مال و ناموس ساير مردمان سر باخته اند؛ اين چگونه ممکن خواهد بود تا وجيبۀ مقدس و مبرم دفاع از خاک و نوامیس ملی خويش را به لشکر های امريکايی بسپارند؟! چنين طرح ها واهی از نظر نويسندۀ اين سطور، فقط خيال، محال و جنون می نمايند. چنانکه بار گفته ايم عشق به وطن، آزادی و غرور ملی در خون افغان ها عجين گشته است؛ و تا خون در وجودست، اين احساس شريف و ولا نيز توأم با آن موج خواهد زد . بنابرين، هيچ نيروی مهاجم و غاصب نمی تواند روحيۀ آزدایخواهی، وطندوستی و غرور ملی ما را تضعيف بسازد. ببينيد! ملالۍ، دوشيزۀ قهرمان حماسۀ جاودان ميوند، با چه رشادت و دلاوری، جوانان سربکف افغان را به سنگر جانبازی ورادمردی عليه دشمنان وطن، فرا می خوانند :
که په ميوند کي شهيد نه سوې!
خدایږو لالييه بې ننگۍ ته دې ساتينه!
توري وهه بری به مومې!
که بری نه وي ځوانان تل په تورو مرينه
په تور توپک ويشتلي راسې!
د بې ننگۍ احوال دي مه راځه مينه!
به اين دو شاه فرد علامه اقبال لاهوری (۱۸۷۷ – ۱۹۳۸ع) – شاعر فرهيخته و فرزانۀ نيم قارۀ هند نگاه کنید، که سرزمين هيبتناک افغان ها را با چه صلابت و مهابت، تعريف می نمايد:
سر زمينی کبک او شاهين مزاج
آهوی او گيرد از شيران خراج
در فضایش جرۀ بازان تيز چنگ
لرزه بر تن از نهيب شان پلنگ ( لاهوری، کليات : مثنوی مسافر ۵۷) .
اين و هزار ها لنډۍ، دو بیتی ها، اشعار و روايت ديگر همه مثال های روشن ميهن دوستی، استقلال طلبی و تسليم ناپذيری مدافعان بی باک اين خطۀ آزاده و سربلند است .
حاميان و هواخواهان مراکز نظامی امريکا در افغانستان نمی توانند از يک جانب به دفا ع از حضور دايمی تفنگداران بيگانه پردازند، و از جانبی هم سنگ مردانگی، استقلال خواهی و افغانيت ميرويس نيکه، شاه محمود، شاه اشرف، احمدشاه بابا، وزير اکبر خان، ميرمسجدی خان، مير بچه خان کوهدامنی، غازی ايوب خان، غازی امان الله خان و صد ها قهرمان ديگر اين مهد دلير مردان و شير زنان را بر سينه بزنند. ادعای پوچ شاه شجاع، ببرک کارمل و حامد کرزی مبنی بر دفاع از خاک، آزادی و نواميس ملی، تحقير واهانت به شمله های پُرافتخار پدران و نياکان آزادۀ ماست . چه، آزادی و غلامی، سربلندی و سرافگندگی، افغانيت و بيگانه پرستی دو چيز کاملاً متفاوت است . وقتی يکی را برگزيديم، آن ديگری خود به خود نفی می گردد. طبق آيين و دستور مردم ما، هم خُدا و هم خُرما، توقع بيجا است . ازين رو، بايد يا به رسم پدران و نياکان سربلند خويش راه آزادی و استقلال را انتخاب کنند؛ و يا به رسم مزدوران و دست نشاندگان، راه کاسه ليسی و بلی گويی بيگانگان را برگزينند! آزادی و استقلال راه دشوار، ولی بر شيرين دارد؛ کاسه ليسی و بلی گويی راه آسان ولی خطرات بزرگ دارد . انتخاب با آنان است .
لشکر گاه های امریکايی و نقشه های استعماری
بخش هفتم
لشکر گاه های امريکايی ومسألۀ ثبات سياسی – اقتصادی درکشور
برخی از نويسندگان و مبصرين سياسی افغان استدلال میکنند،که چَونی های دايمی نظاميان امريکايی در افغانستان می تواند با جلوگيری از وقوع کودتا ها و بلوا های غيرقانونی،در تأمين « ثبات سياسی و امنيتی » کشور، کمک بسزايی ايفاء نمايد. چنين « ثبات سياسی و امنيتی » به زعم ايشان، می تواند از طريق فراهم آوری زمينه های گستردۀ سرمايه گذاری درونی و بيرونی، به پيشرفت و تعالی اقتصادی درکشور آشوب زدۀ ما، راه بگشايد.
اين ادعا های ظاهراً مؤجه، ولی درحقيقت فريبنده و ميان تهی، مستلزم تأمل وتعمق است . بياييد در سطور آتی به چگونگی صحت و سقم اين فرضيه ها و انديشه ها بپردازيم . اول اين نکته را به بحث و بررسی می گذاريم،که حضور دایمی نيرو های امريکايی درکشور جنگ زدۀ ما، همان طوری که حاميان و هواخواهان لشکرگاه های امريکايی ادعا دارند، واقعاً در بوجود آوردن ثبات سیاسی و امنيتی برای کشور ما، کمکی بهم می رساند يا خير؟ بعد از آن، وارد اين بحث می گرديم،که جلوگيری عساکر امريکايی از سقوط نظام مزدورکنونی در افغانستان، به چه نوع پيشرفت اقتصادی، منتج خواهد شد؟ آيا پيشرفت و ترقی اقتصادیی که همۀ ما از ساليان متمادی خواب های فرا رسيدن آن را در سر می پرورانيم و یا پيشرفت اقتصادیی که به قميت اشغال، خون، اشک و ماتم هموطنان داغديده و رنج کشيدۀ ما، پايه های نظام مزدور، چپاولگر و فاسد را بيش از پيش، مضبوط و مستحکم خواهد ساخت؟
بلی! اين طرز فکر تا اندازه ای مؤجه به نظر می رسد،که تأسیسات نظامی امریکايی مستقر در افغانستان به زور سلاح های مرگبار خويش هر کوشش قهر آميز به منظور سقوط رژيم دست نشانده در کابل را بی رحمانه سرکوب خواهد کرد. ولی به هيچ وجه و هيچ عنوان قادر نخواهند بود تا از امواج خروشان قيام های مردمی اين کشور برای کسب آزادی، عدالت اجتماعی و حقوق بشری، جلوگيری به عمل آرد.
علاوه بر اين، تجویز دفاع وحراست از نظام پوشالی کابل توسط نظاميان امريکايی با توجه به اساسات تيوری حاکميت درحقوق نيز کدام مبنای علمی و معقولی ندارد. چه، مطابق به اصول پذيرفته شدۀ حقوقی در سطح جهانی، انتخاب سيستم سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی يک کشور، حق انحصاری مردمان همان خطۀ جغرافيايی است، نه حق مهاجمان و اشغالگران بيگانه . اين حق مهم انسانی در زمرۀ ساير اصول اساسی حقوق بين الملل معاصر، با صراحت کامل تبيين و تفسير گرديده است ( برای معلومات بيشتر درين خصوص ببنيد : تونکین ۹۷، ۱۰۵؛ فيلدمن و ديگران ۱۳۷، ۱۴۳).
منظور از ذکر اين حق اساسی و بی بديل انسانی درحقوق بين الملل معاصر اينست، که صرف مردم يک کشور حق دارند تا در بارۀ نظام دلخواه سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شان تصميم بگيرند. وقتی اين اصل سترگ و ارزشمند حقوقی را مدار اعتبار قرار دهيم، ديگر جايی نمی ماند،که حُکمروايان سیاسی – نظامی امريکا يا ساير کشور های ايتلافی نخست نظام برگزيدۀ سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی خويش را به زور توپ و طياره بر مردم مظلوم و بی آواز ما تحميل نموده؛ و بعد به زور عساکر مستقر در چَونی های استعماری شان از آن دفاع نمايند.
افغان ها دانند و گزينش نظام سياسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی شان . هرگاه نظام دولتی، مايۀ ملی و مردمی داشته باشد، همه افغان ها با يک وجود و يک آواز، به دفاع و صيانتش، کمر همت خواهند بست . بالعکس، هرگاه نظام حاکم در تقابل با حقوق و خواست های انسانی مردم قرار داشته، در آن صورت خواهی نخواهی با مخالفت ها و مقاومت های آشکار و پنهان آنان، مواجه خواهد گشت . چنانکه مقاومت ها و قيام های خروشان مردم کشورهای شمال افريقا و شرق ميانه نظير تونس، مصر، مراکش ، ليبيا، يمن، بحرين، اُردن و غيره مثال های زندۀ آن است .
روی اين استدلال، مبارزۀ مسالمت آمیز يا قهر آميز عليه رژيم های مزدور، مستبد و چپاولگر، هر دو حق مسلم و انفکاک ناپذير مردم هرکشور است . نظاميان خارجی حق ندارند با دفاع از رژيم های مزدور و دست نشانده، اين حق شناخته شدۀ مردمان کشور های مختلف را پامال نمايند.
چنانچه طرفداران تداوم چَونی های امريکايی در افغانستان، به منظور دفاع از يک نظام ملی و مردمی بر حضور چنين نيروها پافشاری می نمودند، آنگاه اين طرز فکر می توانست تا حدودی با عقل و منطق سازگاری داشته باشد؛ اما حال همه می بينيم،که نويسندگان وتحليلگران غرب مآب ما برای حراست از نظام کثيف و منحوس وطنفروشان، مجرمان جنگی، غارتگران و زورمندان فاسد داد از ضرورت تداوم لشکرگاه های امريکايی در کشور می زنند. البته، نظام مورد حمايت تفگنداران امريکايی در آينده ها نيز از نظام ضدملی و ضد مردمی کنونی،کوچکترين فرقی نخواهد داشت . زيرا اهداف و منافع استعماری عساکر بيگانه صرف با رژيم های خود فروخته و دست نشانده تطابق داشته می تواند، نه حکومت های ملی و مردمی .
برای امريکا و ساير متحدين غربی اش اين مسأله حايز اهمیت نبوده،که رژيم حاکم در يک کشور از منافع و اميتازات چه کسانی در جامعه دفاع می کند، بلکه مسأله واجد اهميت برای چنين کشورها در واقع این است،که رژيم بر سر اقتدار آن تا چه حد به منافع سياسی، اقتصادی و ستراتيژيک آنان متعهد و وفادار می باشد. روی اين ملحوظ بود، که از رژيم های فاسد، منفور و ستمگر محمد رضا پهلوی در ايران، سوهارتو در اندونيزيا، پينوشه در چيلی، جنرال ضياء الحق در پاکستان، حسنی مبارک در مصر و زين العابدين بن علی در تونس حمايت به عمل آورده؛ و اينست تمام جهان مشاهده می نمايد،که تا کنون از هيچ گونه تلاش به خاطر زنده ماندن رژيم مزدور آل خليفه در بحرين و رژيم ظالمانۀ علی عبدالله صالح در يمن، دريغ نمی ورزد.
از آنچه گفته آمديم، به وضوح بر می آيد،که دفاع ايالات متحدۀ امريکا و متحدین غربی اش از رژيم های مزدور و فاسد در کشور های مختلف جهان، هيچ گاه در روند ثبات سياسی این کشور ها، کمک نخواهد کرد . پشتيبانی تفنگداران امريکايی از منفور ترين و فاسد ترين رژيم ضد ملی و ضد مردمی در افغانستان، پروسۀ ثبات سياسی و امنيتی را بيش از هر کشور ديگر جهان، صدمه خواهد زد. بر همگان روشن است، که بی ثباتی سياسی و امنيتی درکشور ماابعاد خيلی گسترده دارد. بمباری های وحشيانه، تلاش های شبانه، تعذيب و شکنجۀ مردم بی گناه، تخريب بی رحمانۀ خانه ها و روستاها، فقر،بيکاری، چپاولگری، زورگويی، فساد و بی کفايتی همه اسباب و عواملیست،که از ثبات سياسی و امنيتی در کشور بحران زدۀ ما، شديداً جلوگيری خواهد کرد.
بعد از بحث مختصر پيرامون ناتوانی نظاميان امريکايی در خاتمه بخشيدن به جنگ و خون ريزی و تباهی در کشور، اکنون می پردازیم به پاسخگويی اين پرسش،که آياحضور لشکرگاه های امريکايی به عنوان عامل عمدۀ تشنج سياسی و امنيتی درکشور، کمکی در باز سازی و نوسازی اقتصادی ما، خواهد کرد يا خير؟
آيا نظام فاسد و مافيايی که در سايۀ منحوسش، صرفنظر از ملکيت های شخصی هموطنان بی کس وکوی ما، بيش از چهار ميلیون ( ۴،۰۰۰،۰۰۰) جريب زمين بيت المال غصب گرديده، به راستی می تواند راه پيشرفت و تعالی اقتصادی درکشور را بگشايد؟! آيا نظامی فاسد و چپاولگری که کارمندانش، طبق احصاييۀ سازمان ملل متحد، صرف در سال ۲۰۰۹م از هموطنان مظلوم و بی پناه ما حدود دو نيم ( ۲،۵) ميليارد دالر – يک چهارم محصول ناخالص ملی- رشوت اخذ نموده، به راستی قادر خواهد بود، زمينه های پيشرفت اقتصادی و فرهنگی درکشور را فراهم سازد؟ برای تفصيل بيشتر طاعون فساد در افغانستان به اين لينک شپيگل آن لاين، مراجعه نماييد:
http://www.spiegel.de/international/world/0,1518,672828,00.html
چنانکه در مباحث گذشته نيز مختصراً اشاره نموده ايم، تحميل سیستم اقتصاد مصرفی و مافيايی برکشور اشغال شدۀ ما تحت عنوان « اقتصاد بازار آزاد »، نه تنها باعث فرار نيروی زحمتکش و پُر توان بشری ما به کشور های استثمارگر همسايه ومنطقه گرديده، بلکه فقر وگرسنگی، فاصله ميان غنی و نادار، ارتکاب جرايم وبسا مصايب ديگر اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی درکشور رانيز تشديد بخشيده است .
از مهاجمان ايتلافی و مزدوران فاسد و بی کفايت شان در افغانستان باید پرسيد،که ظرف ده سال گذشته با وجود آن همه امکانات و ظرفيت های بی نظير مالی، برای انکشاف اقتصادی افغانستان و بهبود سطح زندگی مردم عادی، به چه دست آورد ها و پيروزی های، نايل آمده اند؟ چند کارخانه، چند فابريکه ، چند بند برق و چند مؤسسۀ توليدی بنياد نهاده اند؟ تا از يک جانب نيروی خلاق بشری مارا از ترک خانه وکاشانه به خاطر کار و روزگار درکشور های بيگانه نجات می داد؛ واز جانبی هم با سهمگيری در افزايش توليد خالص و ناخالص ملی، نقشی در ترقی و تعالی کشور ايفأ می نمود. مگر همۀ ما نمی دانيم، که نيرو های انگليسی مستقر در ولايت هيلمند با آن همه لاف و گزاف در بارۀ تعمير مجدد افغانستان، از سال ۲۰۰۷م تا کنون صرف يک توربين اضافی در بند برق کجکی نصب نکرده اند؛ و چنانکه از گزارش خبرنگار بی . بی . سی . بر می آيد، اين پروژۀ کوچک تا زمان حضور عساکر شان در سال ۲۰۱۴م نيز به پايۀ اکمال نخواهد رسيد.
گزارش اخير مارک اربن، خبرنگار امور ديپلماتيک و دفاعی بی . بی . سی .، مبنی بر ناکامی قوای انگليسی درنصب توربين سومی بند برق کجکی ولايت هيلمند را درين لينک ويب سايت بی . بی . سی. مطالعه نماييد:
http://www.bbc.co.uk/news/13925886
وقتی عملکرد وکارگردگی نيرو های بی سرو پای ايتلافی در ده سال گذشته بدين روال بوده، آيا می توان به نقش آنان در پيشرفت های اقتصادی اين کشور طی سالهای آینده نيز اميدوار بود؟ آيا اين واقعيت خود بدان معنا (معنی) نيست،که نيرو های ها متجاوز امريکايی و ايتلافی نه برای تعمير و بازسازی، بلکه تخريب و بربادی، وارد اين خاک شده اند؟
البته، ازين حقيقت نمی توان انکار کرد، که نيرو های ايتلافی و مزدوران فاسدشان در افغانستان، طی ده سال گذشته، به پيشرفت و ترقی اقتصادی کمک کرده است،که نامش را بايد اقتصاد جنگی يا اقتصاد جرم و جنايت نام گذاشت . دراثر ترقی و پيشرفت این اقتصاد جهنمی به قيمت خون، اشک و تباهی هزاران هموطن بيچاره و بی درمان ما، سودهای سرشاری درکيسۀ وابستگان گروه های مافيای داخلی و خارجی، سرازير گرديده، که در سايۀ شوم تفنگداران امريکايی، همواره در حال فزونی خواهد بود .
از نظامی که کليه دستگاه دولت، از رييس جمهور تا کارمند عادی، غرق در فساد باشد، می توان توقع برد تا ممد ثبات سياسی و راهگشای پيشرفت های اجتماعی، کولتوری و اقتصادی درکشور ما باشد؟ بيايید اين انديشه ها و نگرانی ها را همه يکسو بگذاریم؛ و بر شرط اساسی پيشرفت و انکشاف اقتصادی درکشور عزيز، کمی غَور و تعمق نمايیم .
همۀ ما اين حقيقت روشن و مبرهن را خوب درک می کنيم، که شرط مهم و اساسی پيشرفت اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هر مملکت پيش از همه تأمين صلح و امنيت سراسری و موجوديت همکاری همه جانبۀ ميان مردم و نظام دولتی آن است . بنابرين، تا زمانی که صلح و امنيت سراسری تأمين نگردیده، ثبات اقتصادی و رفاه اجتماعی – فرهنگی درکشور، چگونه ممکن خواهد بود؟
آيا دستيابی به ترقی و تعالی اقتصادی در جامعه به زور تانک و طيارۀ بيگانه ها، ممکن خواهد بود؟
باور دارم، که شما خوانندۀ آگاه و انديشمند با نويسندۀ این سطور توافق کامل خواهيد داشت،که آزادی توسط نيروهای اشغالگر و شعار های ديموکراسی، حقوق بشر و ترقی اقتصادی در سايۀ بمباران جنگنده ها و گلوله باری های توپخانه ها، هيچ منطق و پايۀ علمی ندارد .
شکی نيست، که پيشرفت های اقتصادی و تخنيکی نقش برازنده در تغيیر انديشه ها، پندار ها و رسوم مردم دارد، ولی اين همه دست آورد های ارزشمند بدون دستيابی به صلح و امنيت سراسری در وطن عزيز،کاريست دشوار و حتا ناممکن . ازين رو بايد پيش از همه به مسألۀ دلجويی، همدلی و همکاری مردم خويش يا آنچه مايه ومبنای ثبات سياسی و امنيتی درکشور تلقی گرديده، عطف توجه نمود. همدلی و همکاری مردم را نمی توان بدست آورد، مگر آن که به خواست ها و نيازمندی های انسانی آنان، جواب قانع کننده ارايه کرد. خروج نيروهای مهاجم امريکايی و ايتلافی، محاکمه کردن مجرمين حوادث فاجعه بار سی و اند ساله و سرانجام تشکيل يک حکومت راستين ملی و مردمی از زمرۀ چنين خواست های روا و انسانی مردم ما است .
حال با آسانی می توان قضاوت کرد، که تداوم اُردوگاه های امريکايی در افغانستان، در ثبات سياسی و پيشرفت اقتصادی اين کشور، چه نقشی خواهد داشت؟ خوانندگان انديشمند و درست انديش ما به نيکويی درک می کنند،که لشکر امريکايی در افغانستان به دفاع و حمايت چگونه نظامی، کمر همت بسته است؟ آيا اين خواست مردم داغديده و ستم کشیدۀ ماست،که حکومت پوشالی مرکب از خاينان ملی، جانيان جنگی، چپاولگران و فساد پيشگان به زور بم افگن ها و تانک های امريکايی، مورد حمايت و نگهبانی قرارگيرد؟ آيا در فضای حضور هميشگی تفنگداران امريکايی، حقوق بشری اکثريت خاموش اين کشور گروگان شده همواره مورد تاخت و تاز مهاجمان اشغالگر و زورمندان دست نشاندۀ آنان، نخواهد بود؟ آيا تحت سايۀ نکبت بار ماشين جنگی عساکر امريکايی در افغانستان، گاهی امکان آن وجود خواهد داشت، که زعامت سياسی افغانستان، به نيرو های ملی و مردمی اين کشور سپرده شود؟! آیا جای شک و ترديد وجود دارد،که با کنار رفتن يک غلام حلقه بگوش، نوکر زنجيری ديگری بر اريکۀ قدرت تکيه نخواهد زد؛ و ماننداسلاف مزدورش کماکان به وطنفروشی، ستمگری و فساد ادامه نخواهد داد؟
با توجه به واقعيت های عينی جامعۀ افغانی، می توان نتيجه گرفت،که حضور دايمی نظاميان امريکايی در افغانستان نه اين کشور آشوب زده و ويران شده را همچنانکه برخی از نويسندگان و تحليلگران افغان مدعی اند، ثبات سياسی خواهد بخشيد؛ ونه هم وضع متلاطم و نابسامان سياسی – امنيتی درکشور زمینه را برای پيشرفت های اقتصادی و فرهنگی، هموار خواهد ساخت . حضور تفنگداران بيگانه درين خاک آزاده و سربلند بدون کوچکترین دغدغه وگمان عامل تشنجات، تصادمات و جنگ ها درکشور ومنطقه خواهد بود،که آن نيز به نوبۀ خود نتيجۀ ديگری جز توسعۀ سوء استفاده ها، تعميق و گسترش فساد، بی باوری در عرصۀ تجارت و سرمايه گذاری، فرار سرمايه و سرمايه دار و بالاخره انجماد و قهقرای اقتصادی درکشور، به دنبال نخواهد داشت .