کور / سياسي / لشکرگاه های امريکايی ونقشه های استعماری(بخش اول)

لشکرگاه های امريکايی ونقشه های استعماری(بخش اول)

ايالات متحدۀ امريکا به تاريخ هفتم اکتوبر سال ۲۰۰۱م ، سرزمين پُر افتخارما( افغانستان) را مورد تهاجم نظامی قرار داد. بهانۀ اين يورش وحشيانه ظاهراً از ميان بردن  سازمان القاعده و سرنگونی حکومت طالبان در افغانستان عنوان شد؛ ولی هموطنان آگاه ودراک ما از نخستين روز اين تجاوز ظالمانه،  به وجود نقشه هاوطرح های شومی پی می بردند، که هزارکوه سیاه در ميان، روزی می توانداين ميراث باستانی پدران و نياکان آزادۀ  مارا با خطرات بزرگ و فاجعه انگيز، مواجه سازد.


 


پاسخ روشن به اين پرسش که  استعمارگران امريکایی ( امريکائی )و ساير متحدين آنها مؤفق به عملی کردن اهداف و دسایس شيطانی شان در افغانستان و منطقه خواهند گرديد يا خير، در لحظات کنونی به آسانی ميسر نخواهد بود. زيرا تا هنوز در خَم يک کوچه ايم و بازی های فراوان استعماری درشرف تکوين . اما هر افغان آگاه و کنجکاو با آسانی قادر به درک اين حقيقت آشکار و روشن است، که به اصطلاح « رسميت یابی » لشکرگاه ها امريکایی، اولين گام جهت تحقق چنین نقشه های استعماری درکشورما،به حساب می آيد.


 


ازين رو، با شنيدن شايعات مبنی بر ايجاد لشکرگاه های دايمی امريکا در مطبوعات افغانی و خارجی، مانند ساير هموطنان بيدار و رسالتمندخود، مقالۀ مختصری تحت عنوان « پايگاه های نظامی امريکا: عامل تشنج و بی ثباتی » به رشتۀ تحرير در آوردم، که در برخی ويب سايتهای معتبر افغانی چون« افغانستان آزاد –  آزاد افغانستان »، « لر او بر» و غيره به نشر سپرده شد. آن مقالۀ مؤجز به هيچ وجه نمی توانست پاسخگوی همه سؤلات و نگرانی های هموطنان عزيز ما در خصوص مسألۀ خطير لشکرگاه هايا پايگاه های نظامی امريکایی باشد. روی اين ملحوظ، بر آن شدم تا رساله ای مبسوط شامل جزييات و مدارک مفصل، به زبان پښتو بنگارم، که توسط سه ويب سايت ارجمند و ملی گرای کشوريعنی « لر او بر»، « افغانستان آزاد –  آزاد افغانستان » و« بېنوا» ضمن هفت بخش جداگانه به نشر رسيد. اهميت خطير اين مسألۀ بزرگ ملی و ميهنی باعث گرديد تا فشرده وتلخيص رسالۀ پښتو را غرض آگاهی ساير هموطنان خويش، به زبان دری ترجمه نماييم  .


 


در آغازين بخش اين رساله بحثی خواهيم داشت در بارۀ علل و عوامل اساسی ايجاد لشکرگاه های امريکایی در افغانستان؛ سپس مکثی خواهيم کرد بر برخی عواقب و پيامدهای منحوس لشکرگاهای امريکایی،که مانند خط تحميلی ديورند، تماميت  ارضی کشور عزيز مارا با خطر تجزيه و حتا نابودی، مواجه خواهد ساخت . در بخش ديگر اين رساله، سعی به عمل آورده ايم تا سخنانی در شناسايی گروه های مختلف مخالفان وحاميان حضور دایمی عساکر امريکایی در کشور  ارايه (ارائه) گردد؛ بعد دلايل و نگرانی های گوناگون طرفداران لشکرگاه های امريکایی را مورد بحث و مداقه قرار دا ده ايم . سپس با توجه به سنن و رسوم  تاريخی جرگه ها در خطۀ باستانی ما، به اين سؤال ارزشمند پاسخ  گفته شده است، که آيا لويه جرگۀ دعوت شده به وسيلۀ حکومت مزدورحامدکرزی، می تواند حضور دايمی عساکر امريکايی را« مشروعيت » ببخشديا خير؟ از بطلان ادعاهای طرفداران  لشکرگاه ها ياچاونی های امريکايی مبتنی بر جلوگيري از کودتاها درکشورنيز بحث مختصر به عمل آمده است؛ و در بخش ديگری از رساله با تمسک به شواهد و مدارک انکار ناپذير به ترديد افسانۀ بی بنياد فوايد اقتصادی چنين لشکرگاه های استعماری پرداخته شده است . در قسمت آخر اين نوشته، بر راه حل بحران افغانستان و منتفی ساختن ضرورت حضور نيروهای امريکایی درکشور بحث نموده ايم؛ و بالاخره اين بحث داغ  سياسی و حقوقی را با يک نگريش وتحقيق مختصر در بارۀ کلمات اډه، پوځي اډه، پايگاه، لشکرگاه/ لښکرگاه، چاونی يا چونی در پرتو ايتيمولوژی و ليکسيکالوژی به پايان برده ايم .  شايان تذکر ست، که در هر بخش اين رساله برای روشنی هرچه بيشتر مسايل( مسائل) جنجال برانگيز به علاوۀ دلايل و نظرات شخص خود، به معرفی مآخد و منابع معتبری نيز مبادرت ورزيده ايم تا خوانندگان کنجکاو و متجسس را در صحت و سقم موضوعات مورد بحث، ياری رسانند.


 


عوامل اساسی تأسیس و تداوم لشکرگاه های امريکایی در افغانستان


برای تدقيق و بررسی  عوامل ايجاد و تدوام لشکرگاه های امريکایی در افغانستان بايد پيش از همه به نظر پروفيسر داکتر  ز. برېژينسکی –  مشاور قصر سفيد در زمان رياست جمهوری جیمی کارتر و رهنمای کهنه کار پينتاگون و سی . آی . ای . ، مراجعه کردکه در اثر مشهورش موسوم به « تختۀ بزرگ شطرنج » بيان داشته است .


او در صفحات سی و سی ودو کتابش می نويسد، که کنترول و استيلاء  بر منطقۀ يوريشا در شرايط کنونی از اولويت های بسيار مهم ستراتيژيک ايالات متحدۀ امريکا به شمار می آيد. داکتر برېژينسکی در جای ديگری تأکيد می ورزد، که بعد از ختم نفوذ اتحاد شوروی سابق در منطقه، اکنون امر مهم و خطير برای ايالات متحدۀ امريکا اينست تا از ظهور ابرقدرت مخالف ديگر در منطقۀ يوريشا پيشگيری به عمل آرد . چين، روسيه و ايران سه ابر قدرت مخالف احتمالی درين منطقۀ به حساب می رود. طبق پژوهش و بررسی داکتر برژينسکی هفتادو پنج فيصد تمام نفوس جهان درين منطقه بسر میبرند؛ وسه  چهارم حصۀ انرژی و ساير منابع طبيعی جهان نيز زير خاک اين منطقه نهفته است .


 


از انديشه ها و تحليل های پروفيسر برژينسکی به وضوح بر می آيد،که تأمين سلطه و سيطره بر منابع و ظرفيت های منطقۀ وسيع و سرشار يوريشا از اهداف اصلی و اساسی جنگ ده سالۀ کنونی و حضور دايمی عساکر امريکایی پنداشته می شود. بلی!  ازين حقيقت روشن به هيچ وجه نمی توان انکار کرد.  از مطالعهء تاریخ استعمار با يک ديد سطحی و گذرا، به آسانی در می يابيم، که در قبال هر تهاجم و تجاوز استعماری پيش از همه، منافع اقتصادی قرار داشته است . در واقعيت امر همین منافع آزمندانۀ اقتصادی است، که برای بدست آوردن آن، همواره ميان نيروهای متخاصم، کشمکش ها و جنگ های گوناگون صورت می گيرد. بی نياز از اثبات است، که هيچ کشور جهان بدون منافع و مفادات اقتصادی به لشکرکشی، جنگ وتباهی توسل نمی ورزد .  به بيان ديگر، تأمين منافع غارتگرانۀ اقتصادی در سرلوحۀ همه تهاجمات و تجاوزات استعماری قرار دارد.


 


افغانستان با داشتن  منابع سرشار زير زمینی و موقعيت بس ارزنده در امر انتقال انرژی و سایر منابع طبيعی منطقۀ يوريشا، از اهميت خاصی برخوردار است؛ اما به رغم استدلال زيرکانۀ پروفيسر برژينسکی، کشور ما صرفاً بنابه منافع اقتصادی آن، مورد دلچسپی و توجۀ خاص سياستمداران و ستراتيژیست های نظامی امريکا قرار نه گرفته است . به عبارۀ ديگر، این جا در عقب لشکرگاه های دايمی امريکایی، به علاوۀ منافع سرشار اقتصادی، برنامه های خطرناک سياسی و عسکری نيز طرح ريزی گرديده، که استاد مکارپینتاگون و سی . آی . ای . از  ياد آوری آن طفره می رود .


 


قدر مسلم آنست که تسلط بر منطقۀ کثيرالجوانب يوريشا علاوه بر ذخاير سرشار انرژی، منابع بی نظير طبيعی و ظريف های بزرگ انسانی، ايالات متحدۀ امريکا ومتحدان سياسی –  نظامی آن را در رسيدن به اين اهداف و نقشه های استعماری نيز یاری می رسانند:


  مسدود ساختن راه برای سيطره جويی و نفوذ  مجدد فدراسيون روسيه در منطقه .


  جلوگيری از پيشرفت های حيرت انگيز اقتصادی و نظامی ابر قدرت آينده جهان ( چين) با دامن زدن به تشنجات، تخاصمات  و مداخلات گوناگون . چنانکه می دانيم، اقتصاد ايالات متحدۀ امريکا در ربع اخير سال ۲۰۱۰ع صرف  سه اعشاريه يک (۳،۱) درصد رشد داشته است، در حالی که رشد اقتصادی چین از  مدت سی سال بدينسو، به طور اوسط کمتر از ده  (۱۰) در صد نه بوده است .  اين ارقام را درين صفحات اينترنيتی مطالعه نماييد.


http://en.wikipedia.org/wiki/Economy_of_the_People’s_Republic_of_China


http://www.tradingeconomics.com/united-states/gdp-growth


 


طراحان سیاست های اقتصادی و ستراتيژیک امريکا نبه هيچ وجه می تواند اين وضع ناخوشايند را تا دير باز تحمل نمايند.


  ايجاد مشکلات و دشواری ها هلاکتبار برای جنبش های  آزديبخش ملی واسلامی . زيرا می دانيم، که بعد سقوط به اصطلاح جهان کمونيزم، مبارزه با جنبش های آزديبخش ملی و اسلامی، در صدر برنامه های استعماری غرب قرار دارد.


– بعلاوۀ مداخلات سیاسی وتعزيرات اقتصادی، ايجاد مشکلات و موانع مختلف برای رژيم آخوندی ( آخندی) ايران در راه دستيابی به سلاحهای اتومی( اُتمی ) .


  با توجه به اوضاع بی ثبات سیاسی و امنيتی پاکستان، از يک جانب تلاش به خاطر کنترول ونگهداشت سلاحهای هسته یی در دست رژيم وفادار؛ و از جانب ديگر نظارت برنفوذ فزايندۀ چین در نظام سياسی، نظامی واقتصادی آن کشور.


  به قدرت رساندن  احزاب و سازمانهای مزدور سياسی درکشور های آسیای مرکزی تحت پوشش ديموکراسی، حقوق بشری، مطبوعات آزاد، پيشرفتهای تخنيکی –  اقتصادی وغيره .


  تعميق وگسترش نفوذ استعماری خود درمنطقه از طريق تجزيه يا خودمختاری مناطق شمالی افغانستان .


  توسعه بخشيدن و نيرومند ساختن نفوذ فرهنگی و مذهبی خود درمنطقه . زيرا بدون نفوذ فرهنگی و مذهبی در منطقه،تأمین سيطرۀ سياسی، اقتصادی و ستراتيژيک استعمار در دراز مدت امردشوار خواهد بود.


 


اين همه اهداف سیاسی، اقتصادی، ستراتيژيکی، فرهنگی، مذهبی و غيره از اهميت بسزایی برای ايالات متحدۀ امريکا در سيطره جویی بر منطقه بزرگ و غنی ما برخوردار است . بنابرين تصادفی نيست،که کشورهای منطقه با درک  اين خطرات، با حضور مؤقتی و دايمی نيروهای امریکایی، جداً مخالفت ورزيده؛ و به منظور ضربه زدن به چنين نيروهای استعمارگر، از حدود ده سال به اين سو درکشور ما، جنگ خونين وخمانسوز به راه انداخته اند. اين پروکسی وار (proxy war) يا جنگ ظالمانه و ضد انسانی سازمانها و دولت های بيگانه، بدون شک تا زمانی ادامه خواهد يافت، که نيروهای ايتلافی ( ائتلافی) در رأس ايالات متحده با حضور مؤقتی يا دايمی شان، منافع سياسی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادی و ستراتيژيکی آنان را مورد تهديد قرار ميدهند .


 


برخی از نويسندگان و تحليلگران  امريکا مشرب، که دست های شان با استعمارگران امريکایی دريک کاسه است، نمی توانند از درستی اين حقيقت چشم پوشی نمایند،که نیروهای امريکایی در واقع به خاطر چپاول منابع انرژی و ساير ذخاير زير زمینی در آسيای مرکزی، دست به تأسيس و گسترش لشکرگاه های خود در افغانستان می زنند، ولی با آن هم استدال می نمایند، که به يغما بردن ثروتهای مردمان آسیای مرکزی هيچ آسیبی به منافع ملی افغانها نمی رساند . طبق استدلال اين گونه اشخاص، گویا افغانها می توانند با گرفتن دهن جوال با دزدها، سهمی در درذی و غارت امريکایی ها برای خود کمايی کنند .


 


جای تعجب و شگفتی است، که این گونه بيانات وقيحانه و فضيحتبار از جانب کسانی ارايه می گردد،که ديروز درخدمت و غلامی اشغالگران روسی، شعار « مرده باد امپرياليزم جهانخوار امريکا» وغيره را سر می دادند . آيا اين حرف انسانيت، شرافت و افغانيت است، که کومک (کمک) و همکاری در دزدی و غارت ثروتهای ملی ملل ديگر را جزء منافع ملی خويش بدانيم؟!


اگر ياري وسهمگيری در همچو چپاولگری ها را منافع ملی عنوان می گذاريم، آن گاه سياست های مداخله گرانۀ جنرالان پنجابی و آخوندهای ايرانی را بر مبنای کدام دليل می توان ، عنوان مداخلات ناروا و ظالمانه داد؟!


 


همان گونه که مداخلات وقيحانۀ حکمرانان پاکستانی و ايرانی را به ديدۀ نفرت و انزجار می بينيم، به همين سان بايد مداخله در امور ساير کشور و ملل جهان را نيز به مثابۀ عمل ضد انسانی، تقبيح نماييم . درين مسأله هيچ مشکل و پيچدگیی وجود نه دارد . آنچه برای خود نمی پسنديم، برای ديگران نيز نه پسنديم . هرگاه امريکايها قسمتی از شکار وحشيانۀ خودرا به عنوان محصول ، تاجايی يا کومک های اقتصادی به افغانها می پردازند، اين کدام کمايی حلال و مشروع نيست .


 


چنانکه می بينيم، اين نويسندگان، صاحب نظران و تحليلگران افغان در شناخت منافع ملی افغانستان مشکلات جدی دارند. با صراحت تمام بايد اظهار داشت، منافع و مصالحی را هيچگاه نمی توان ملی نام گذاشت، که از طريق غارت نمودن ثروتهای ملت های ديگر به دست می آيد . تجاوز يا فراهم آوری تسهيلات برای تجاوز علیه تماميت ارضی، استقلال سياسی، حاکميت ملی و منابع طبيعی کشور های ديگر به منظور تأمين و تضمين به اصطلاح منافع ملی خویش، چيزی جز سياست فاشيستی و استعماری نيست . اين گونه سياست ضد بشری، نه تنها با رسوم افغانی و اسلامی هيچگونه همگونی و همخویی نداشته، بلکه طرح آن از ديدگاه اصول روشنفکری و انساندوستی نيز مترادف با بی غيرتی و نامردی پنداشته می شود. جای تعجب است، که برخی افراد از يکسو لاف روشنفکری، بيداری ملی و تعالی بشری می زنند، ولی از سوی ديگر بر سهمگيری درتاراج دارايی های ساير ملت ها، صحه می گذارند؟!


بلی! شک و ترديدی نيست، که منافع و مصالح ملی ما مقدمتر و مهمتر از منافع و مصالح همسايه ها و ساير دولت های منطقه، به شمار می آيد؛ و درست بر مبنای همين دليلست، که سياست های ملی ما بايدهمواره با منافع و مصالح ملی، ارتباط گسست ناپذير داشته باشد . به بيان ديگر، جهت حراست مطمين (مطمئن) از منافع و مصالح  ملی خويش بايداز هر راه و روش مشروع، استفاده به عمل آريم .


 


گرچه  سياست عدم انسلاک يا عدم شرکت در پيمانهای سياسی –  نظامی به عنوان يک اصل کُلی و عمومی، راه بهتر و مطمينتر دفاع از تماميت ارضی، استقلال سياسی و حاکميت ملی به شمار می آيد، ولی با آن هم در پاره ای از حالات استثنايی و اضطراری نمی توان از عضويت برخی سازمانهای سياسی و نظامی در سطح منطقه و جهان اباء ورزيد . در هردو حالت انسلاک  يا عدم انسلاک بايد منافع عليای افغانستان عزيز وحمايت و پشتيبانی مردم آن، در صدر سياست های ملی ما، قرار داشته باشد .


 


با تأکيد بايد گفت، که منافع و مصالح ملی ما قطعاً درتهديد و تحريک همسايه های ما تأمین و تضمين نمی گردد . هرگاه خواسته باشيم، که ديگران در امور و مسايل داخلی مان مداخلت نه نمايند، بايد قبل از همه به مداخلات و تحريکات در امور داخلی آنان نقطۀ پايان بگذاریم . در حالی که با حضور مؤقتی يا دايمی نيروهای مسلح خارجی هيچ کسی قادر نخواهد بود تا از چنين مداخلات، تهديدها و تحريکات در امور داخلی ساير کشور ها، جلوگيری به عمل آرد. ازين واقعيت آشکار نمی توان انکار کرد، که  ماافغانها از سی و دو سال بدينسو، مالک تمام اختيارات کشور خود نبوده ايم .


 


با ذکر اين حقايق و واقعيت ها دوباره بر می گرديم، به بررسی اسباب و علل اصلی تدوام حضور نيروهای امریکايی در کشور. هموطنان آگاه و بيدار ما خوب می دانند، که ايالات متحدۀ امريکا و ساير متحدان سياسی –  نظامی آن از چيزی کم ده سال بدينسو بر ای تحقق اهداف سياسی، اقتصادی و ستراتيژيک خود از يک صد و پنجا هزار نيروی ملبس با لباس نظامی و حدود يک صد هزار نيروی ملبس با لباس ملکی ( نيروهای استخباراتی، امنيتی و اکمالاتی) استفاده می نمايند. طبق آمار رسمی، از آغاز تهاجم  امريکا در هفت اکتوبر ۲۰۰۱م تا نگاشتن اين مقاله دو هزار و پنج صدويک ( ۲،۵۰۱) تن از نظاميان ايتلاف به قتل رسيده اند، که از آن جمله، يک هزار و شش صد و چهار( ۱،۶۰۴) تن تابعيت امريکايی داشته اند . بدون شک تعداد زخمی های نظامیان ايتلاف ازين هم به مراتب بلاتر است . برای آمار کشته شدگان و مجروحان نيروهای ايتلافی و سايرمشخصات آنان، به اين لينک مراجعه نماييد:


http://icasualties.org/oef/


 


از اثر اين تجاوز ظالمانه به علاوۀ تلفات در حال تزايد انسانی، خسارات سنگين وکمرشکن اقتصادی نيز به همه کشور های ايتلافی، بخصوص امريکا و انگلستان، وارد گرديده است . طبق آمار منتشرۀ ديويد ج . لينچ –  گزارشگر ورزيدۀ بلومبرگ، ايالات متحدۀ امريکا در ده سال گذشته مجموعاً دوترليون يا دو هزار ميليارد (۰۰۰، ۰۰۰، ۰۰۰،۰۰۰، ۲) دالر مخارج نظامی متقبل شده است، که اين مبلغ در واقع بیست (۲۰) در صد وام دولتی نه اعشاريه شصت و هشت (۹،۶۸) ترليون دالری آن کشور را تشکيل می دهد.  تقصيل بيشتر گزارش د. ج . لينچ را می توانيد در لينک زيرين بلومبرگ دات کام، مطالعه نمايید.


 http://www.bloomberg.com/news/2011-05-12/bin-laden-s-death-won-t-end-toll-on-taxpayers.html


 


قرار يک احصاييۀ ( احصــــائيه) ديگر از جنــــگ در افغانستان، تاحـــــال چيزی کـــــم چهـــار صد ميـــليارد (۰۰۰،۰۰۰، ۰۰۰، ۴۰۰) دالر به ايالات متحدۀ امریکا، خسارۀ مالی رسيده است . برای آمار دقيق مصارف نظامی امريکا در افغانستان، به اين ویب سايت ها مراجعه گردد.


 http://costofwar.com/en/


http://www.fas.org/sgp/crs/natsec/RL33110.pdf


 


طبق گزارش ريچرد وولف در يو. ايس . تو دی ((US TODAY هزينه های نظامی ايالات متحدۀ امريکا تنها در سال ۲۰۱۱م يک صد وهفده (۱۱۷)ميليارد دالر تخمین زده شده،که مـــــاهانـــه نه اعشاريه هفتاد وپنج (۹،۷۵) ميليارد دالر را نشان می دهد . تفصيل بيشتر اين گزارش و آمار ديگر مربوط به خسارات مالی امريکا در افغانستان را می توانيد درين ويب سايت، مطالعه نمايید.


http://www.usatoday.com/news/military/2010-05-12-afghan_N.htm


 


در يک منبع ديگری گزارش شده است، که مصارف سالانۀ يک سرباز امریکایی در افغانستان به يک ميليون (۱،۰۰۰،۰۰۰) دالر بالغ می گردد. اين حقيقت را در اين صفحات انترنيتی، ملاحظه فرمايید:


http://thehill.com/blogs/blog-briefing-room/news/63121-crs-calculates-cost-of-us-troop-presen


http://www.digitaljournal.com/article/282238


 


البته، بحران جهانی اقتصادی سال ۲۰۰۸م ، اين وضع نابسامان مالی درکشور های ايتلافی، به ويژه ايالات متحدۀ امريکا وانگلستان را بيش از پيش وخيم ساخته است . هرچند، بحران اقتصادی ۲۰۰۸م خود از بزرگترین و عميق ترين بحران های اقتصادی جهان سرمایه داری بعد از سالهای سی قرن بيستم، به شمار می آيد،که رهایی از چنگال آن کار آسانی نخواهد بود، ولی مسألۀ مخارج  سرسام آور جنگ های تجاوزگرانه عليه افغانستان، عراق و ليبيارا هيچگاه نمی توان در وقوع و تشديد بحرانهای سيستم اقتصادی نظام  سرمايه داری ناديده گرفت . ميدیای انحصاری جهان سرمايه داری مجدانه تلاش ورزيده تااز نقش تباهکن جنگ های تجاوزگرانه عليه افغانستان، عراق و ليبیا در تشديد بحران اقتصادی کشور های ايتلافی، پرده پوشی نمايد. برای بدست آوردن تصوير واقعی عمق و پهنای بحران اقتصادی کنونی، به اين مقاله مراجعه نماييد:


http://www.globalresearch.ca/index.php?context=va&aid=25089


 


مصارف سرسام آور کشور های ايتلافی در جنگ های افغانستان و عراق، بخصوص ايالات متحدۀ امريکا و انگلستان اقتصاد اين کشور را با چنان بحران عميقی روبرو ساخته است،که اکنون به منظور کاهش کسر بودجه های خود صدها هزار کارمند دولتی را از وظايف شان برکنار می نمايند؛ دروازه های مکاتب، شفاخانه ها، کتابخانه ها و ساير مؤسسات عام المنفعه را مسدود می کنند؛  فيس محصلان پوهنتونها را بالا می برند( تنها در انگستان فيس سالانۀ محصلان راتا مبلغ نه هزار پوند يعنی سه چند سال گذشته بالا برده اند)؛ حقوق و امتيازات انسانی و مدنی مردم را محدود می سازند؛ و به ده ها اقدام  ناشايستۀ ديگر عليه حقوق و منافع مردم بيچاره وکم درامد توسل می ورزند. تأثيرات ناگوار اين بحران عظيم اقتصادی را نه تنها در زندگی مردم  عادی کشور های شامل جنگ های غارتگرانه، بلکه همه ملت ها و مردمان جهان نيز با آسانی می توان مشاهده کرد. مردم بی بضاعت  همه کشور های جهان درين سرنوشت اسفناک با هم شريک اند.


 


بلی! حلقات جنگ طلب و چپاولگر جهان با راه اندازی جنگ های تجاوزگرانه وسياست های  ضد انسانی با منابع و ظرفيت های اقتصادی بازی نموده؛ و بار جانفرسای آن را بر دوش مردم مظلوم و بيچارهء کشور های جهان می گذارند.


 


به هر حال، تلفات انسانی جنگ های افغانستان و عراق و بحران عميق اقتصادی، وضع خيلی نابسامانی ببار آورده است . از همين رو، با گذشت هر روز مخالفت های مردم عادی عليه سياست های جنگ طلبانه و عواقب ناشی از آن در همه کشور های ايتلافی، به ويژه ايالات متحده و انگلستان، گسترش می يابد.


 


در همچو شرايط واحوال، حکومات ايالات متحده و انگلستان نمی توانند، اين وضع اسفناک و لجام گيسخته را تا مدت مدیدی کنترول نمایند. البته، انتخابات رياست جمهوری سال آينده در امريکا بر ضرورت پايان بخشيدن این وضع  نابسامان سياسی و اقتصادی، بيش از پيش تأکيد می گذارد.  ادارۀ اوباما برای بدست آوردن پيروزی درين انتخابات، نيازمند تغيير اذهان عامه به نفع خود است؛ و اين امر غير از به وجود آوردن تحولات در ستراتيژي سياسی –  نظامی خود در افغانستان ميسر نخواهد بود . نمايش دراماتيک قتل اسامه بن لادن  در شهرک نظامی ايبت آباد پاکستان، نيز بخشی ازين ستراتيژی، پنداشته می شود.


 


چنان می نمايد، سياستمداران و ستراتيژيستان امريکایی، بن لادن را برای همين روز نگهداری ميکرده است . خبر قتل بن لادن ناکامی های سياسی، نظامی و اقتصادی در افکار عامۀ جهان غرب، بخصوص ادارۀ اوباما را مؤقتاً پرده پوشی خواهد کرد؛ و زمينۀ پيروزی او را در انتخابات آيندۀ رياست جمهوری امريکا فراهم خواهد ساخت . زيرا حلقات عسکری و استخباراتی وابسته به ادارۀ اوباما با تفاخر و تبختر ادعا خواهند کرد،که بعد از تلاش ها و مبارزات پيگيرانه، بالاخره به هدفی نايل آمده اند،که حکومات بيل کلينتن و جورج . دبليو. بوش درتحقق آن به ناکامی مواجه گشته بودند. بدون شک، نيل به اين هدف از لحاظ تبليغاتی دست آورد بزرگ برای ادارۀ اوباما، شمرده می شود .


 


خبر قتل بن لادن، دشمن افسانه يی ايالات متحدۀ امريکا، قربانی های انسانی و هزينه های کمرشکن آن کشور را در جنگ ده سالۀ استعماری عليه مردم افغانستان و عراق توجيه خواهندکرد. علاوه بر اين، خبر کشتار اسامه بن لادن در بالا بردن روحيۀ ضعيف رزمی  عساکر امريکايی در افغانستان تا حدودی کومک و ياری خواهد رساند . بالا تر از همه اين دست آورد نظامی و استخباراتی،  سياستمداران و ستراتيژیستان نظامی امريکا را فرصت خواهند داد تادر جولای امسال با گذاشتن بینی خميری، قسمتی از نيرو های بی سروپای نظامی خويش را به قرارگاه های شان در کشور فراخواند تا بعد برای تطبيق پلان های تجاوزگرانه ديگری در ساير مناطق جهان مانند ليبيا، سوريه و غيره مورد استفاده قرار گيرند.


 


بر مبنای همين دلايل و عوامل مهم است، که ستراتيژیستان امريکايی قصد دارند تا از طريق جابجا کردن سی –  چهل هزار عسکر در مناطق حساس ستراتيژيک کشور ما، دست به لشکرگاه ها يا چاونی های دايمی بزنند؛ و بر تعداد نظاميان آن هنگام ضرورت بيفزايند.


 


با« رسمیت » چاونی های دايمی از يکسو تلفات انسانی و خسارات مالی نيرو های اشغالگر، کاهش خواهد يافت و از سوی ديگر به تطبيق مطمينانۀ پلانهای خواهند پرداخت خود،که قبلاً از آن تذکر به عمل آورديم . لشکرگاه های امريکايی در واقعيت امر با يک تير دو نشان زدن است . يک طرف زنده نگهداشتن ادارۀ مزدور در افغانستان و از طرف ديگر پيش بردن نقشه های استعماری در سرتاسر منطقه . زيرا تجاوز بر عراق و ليبيا به وضاحت نشان داد، که امريکایی ها نه  برای تصفیۀ حساب با القاعده و سران طالبان، بلکه برای تحقق اهداف دراز مدت ستراتيژيک خويش بر کشور ها تهاجم نظامی می کنند.  بر همگان روشنست، که صدام حسين –  ديکتاتور سابق عراق و معمر القذافی –  ديکتاتور در حال مقاومت ليبيا هر دو دشمنان سر سخت القاعده و ساير سازمانهای بنيادگرای اسلامی بوده اند.


 


بر مبنای همين استدلال، القاعده، طالبان، تروريزم، مواد مخدر، سلاحهای کشتار جمعی و سخنان ازين دست، همه در واقع بهانه ها و افسانه هایست، که به خاطر کسب حمايت مردم کشور های غربی برای آغاز و تدوام جنگ های استعماری، تصويب قوانين استبدادی، محدود کردن فزايندۀ حقوق و آزادی های بشری و بالاخره ایجاد فضای ترس و وحشت، به کار برده می شود .


 


 قدر مسلم اينست، که امپريالزم امريکا همراه با متحدين منطقه يی و جهانی خويش در به وجود آوردن اين همه جريانات و پديده ها، نقش مستقيم داشته اند؛ و تا  حال نيز به اين نقش خاينانۀ خويش ادامه می دهند. در يک سخن، تهاجم نظامی عليه افغانستان، قربانی هزاران نظامی، تقبل خسارات عظيم مالی و بالاخره ايجاد لشکرگاه های دايمی درافغانستان همه و همه چيز ديگری جز بازی های بزرگ امريکا درکشور آزادۀ ما (افغانستان) و منطقۀ گرد و نواح آن، محسوب نمی گردد.


 


لشکرگاه های امريکایی و پلان منحوس تجزيه افغانستان


هموطنان بيدار و دراک ما نيکو می دانند، که در عقب لشکرگاه های امريکایی، پلانهای بسيار خطرناک و وحشتناک درحال پياده شدن است . چه بهتر که جزييات (جزئيات) و عواقب اين نقشه های سياه را در پرتو نقشۀ دوم  (Plan B)رابرت  ديين بلکويل –  مبتکر امريکایی تجزيۀ افغانستان، سفير سابق امريکا در هند، معاون شورای امنيت ايالات متحدۀ امريکا برای عراق و مشاور ارشد سیاست خارجی اين کشور در امور هند، پاکستان و افغانستان، مورد بررسی و مطالعه قرار دهيم . اما قبل از آن چند نکتۀ مختصر در بارۀ نقشۀ اولی(Plan A)  اين دشمن مکار سرزمين آبایی ما.


 


بلکويل به سردمداران قصر سفيد، پينتاگون و سی . آی . ای . مشوره می دهد، که نقشۀ اولی امريکا يعنی اشغال افغانستان از طریق بمباری های هوایی، عمليات زمینی، تلاشی های شبانه، زندانی ساختن، شکنجه دادن و تهديد نمودن افغانها، تخريب خانه ها و قريه ها و غيره جزا های غير انسانی، به نتيجه ای منتج نگرديده است . بالعکس، تلفات فزايندۀ نظاميان امريکایی، مصارف کمرشکن اقتصادی جنگ و مخالفت اذهان عامه در امريکا و سرتاسر جهان، سرنوشت جنگ جاری امريکا را با خطر جدی ناکامی مواجه ساخته است . ازين رو بايد بجای نقشۀ اولی، از نقشۀ دومی کارگرفت .


 


هدف از نقشۀ دوم  رابرت بلکويل در واقع آنست، که سياستمداران و نظاميان امريکایی بايد به منظورتلافی ناکامی های نظامی، تلفات انسانی، خسارات هنگفت اقتصادی و سرانجام تحقق منافع دراز مدت خويش در منطقه، به همکاری و دستياری رهبران اتحاد سابق شمال، راه تجزيۀ  افغانستان راهموار سازند.


 


خوانندگان آگاه ما اطلاع دارند، که پيش از رابرت بلکويل، سياستمدار ديگر امريکایی –  ريچرد هولبروک – طراح تجزيۀ بالکان و نمايندۀ خاص اوباما برای افغانستان و پاکستان  نيز  گام های تحريک آميزی درين راه برداشته بود . بعد از مرگ ريچرد هولبروک، اکنون سناتور جان کيری –  رييس( رئيس)کميتۀ روابط خارجی سنا ايالات متحدۀ امريکا و نمايندۀ با اعتماد ادارۀ اوباما در امور مربوط به افغانستان و پاکستان، پيوسته درين راه دم و قدم می زند . سفر های مستقيم او به مزار شريف و برخی ولايت شمال افغانستان و ملاقات های آشکار و پنهان او با عطامحمد نور-  والی بلخ و ساير سران گروه های جنگی، همه از زمرۀ تلاش هایست، که جهت عملی کردن همين نقشه های استعماری صورت می گيرد. بی نياز از اثبات است، که تأسیس و تداوم لشکرگاه های امریکایی می تواند نقش بس عمده و مهم را در عملی کردن این هدف شوم و شيطانی امريکا ايفاء نمايد. بياييد در سطور آتی بر نقش چنین تأسيسات نظامی امريکا در متحقق شدن اين توطيه ( توطئه) بزرگ،  قدری روشنی بيندازيم .


 


همه افغانانهای آگاه و بيدارما به خوبی درک می کنند، که امريکايی ها و ساير نیرو های ايتلافی در ظرف ده سال گذشته، دست به تأسيس چاونی های بزرگ وکوچک در مناطق مختلف افغانستان زده اند. طبق پلان دومی رابرت بلکويل، مراکز نظامی ايجاد شده در مناطق جنوبی و شرقی کشور، آهسته آهسته تحت بهانۀ فشار های نظامی، به طالبان و ساير مخالفين مسلح کشور، واگذار خواهد گرديد؛ ونيرو های امريکايی مستقر در آن طبق برنامۀ قبلی خويش به مناطق مرکزی و شمالی افغانستان عقب نشي کرده؛ به تحکيم هر بيشتر اردوگاه های خويش، خواهند پرداخت .


 


رهبران گروه های تجزيه طلب در اتحاد سابق شمال مدتها قبل در ماه آگست سال ۲۰۱۰م  در جلسۀ مرموز برلين با چهار تن ( سه تن جمهوریخواه و يکتن ديموکرات) از نمايندگان کانگريس امريکا بر مقدمات و شالوده های چنين پلانهای تجزيه طلبانه بحث وگفتگو نموده اند. علاوه بر چنين وطنفروشان شناخته شده، گروه های ديگر تجزيه طلب نظير« افغانستانی ها»، « خراسانی ها» و غيره ستمی ها نيز برای وقوع چنين باد و باران درکشور، لحظه شماری می کنند.


 


بدون شک، تطبيق اين همه پلان های دراز مدت استعماری، به يکبارگی صورت نخواهد گرفت . طبق نقشۀ شيطانی بلکويل، امريکا و سایر نيروهای استعماری در بدوی امر با سرازير کردن کومک های وسيع نظامی، تخنيکی و اقتصادی، حکومت خاينان تجزيه طلب در شمال را ضمناً به رسميت خواهد شناخت؛ واين تجزيۀ ديفکتو (de facto) با مرور زمان، شکل ديژوری (de jure) به خود خواهدگرفت . بدين ترتيب، ميراث تاريخی پدران و نياکان غيور ما مانند سال ۱۸۹۳م  يکبار ديگر بر دوو يا چند حصه تقسیم خواهد شد.


 


رابرت بلکويل  و ساير طراحان استعمار امريکایی به هر شکل و شمايلی که مطرح سازند، برداشت و استنباط ما افغانها چيز ديگری جز تبانی و توطيه برای تجزيۀکشور محبوب ما( افغانستان) نه خواهد بود . طبق برنامۀ بلکويل آهسته آهسته  هيولای خوفناک استعمار امريکایی بر سرتاسر منطقۀ ما سايه خواهد افگند.  از حکومت مزدور شمال همواره به مثابۀ پايگاه  نظامی و مرکز  غارتگری های گوناگون در آسيای ميانه، چين، حوزۀ کسپين، شمال ايران و ساير کشور های همجوار، استفاده به عمل خواهد آمد. بديهيست، وقتی اژدهای استعمار درخانه و کاشانۀ ما رخنه کرد، نابود کردن يا وادارکردنش به عقب نشينی، جز معجزه به طريق ديگری ميسر نخواهد بود.  علامه اقبال –  شاعر فلسفی و عرفانی نيم قارۀ هند ( ۱۸۷۷-  ۱۹۳۸ع) با توجه به چنين خصلت استعمار غرب، مردم به خواب رفتۀ شرق را  چنين هوشدار می دهد:


غربيان را شيوه های ساحری است


تکيه جز بر خويشتن کردن کافری است ( لاهوری، کليات :  آنسوی افلاک ۱۸۰).


البته، بازی استعمار امريکا در مناطق تحت کنترول طالبان و ساير نيرو های مسلح، نيز با سادگی پايان نخواهد يافت . حکمروايان وفادار پاکستانی نقش عمدۀ در تأمين نفوذ سياسی، نظامی و اقتصادی امريکادرين مناطق ايفاء خوهند کرد. سياستمداران و جنرالان پاکستانی نيز در ازای خدمت صادقانه به خاطر عملی نمودن اجندای امريکایی در مناطق پشتون نشين، فرصت به دست خواهند آورد تا مناطق تحت کنترول طالبان، حزب اسلامی و ساير نيرو های مسلح را ، زير نام اسلام و اسلاميت با گماشتن مزدورانی چون سردار عبدالقيوم خان و سردار سکندر حيات خان ، به کشمير ثانی مبدل سازند.


چنانکه مشاهده می نماييم، سرزمين  آبایی ما ( افغانستان سربلند و تاريخی) امروز تحت سایۀ نکبتار و منحوس لشکرگاه های امريکایی، با خطر تجزيه ونابودی استقلال سياسی و حاکميت ملی روربرو است . با توجه به تجارب تلخ استعمار در تاريخ کشور ما،اين خواب شيطانی استعمارگران  امريکایی و مزدوران شان را  نيز دست کم نبايد گرفت . آب، هوا وخاک این ميهن مقدس بر همه افغانهای آزاده و پرغرور حق دارد تا درخنثا( خنثی) نمودن اين نقشۀ  خاينانۀ استعمار با يک وجود و يک آواز در صفوف مبارزه قرار گيرند. جزييات پلان شوم و سياه رابرت بلکويل را درين ويب سايت ها ملاحظه نماييد:


http://www.foreignaffairs.com/articles/67026/robert-d-blackwill/plan-b-in-afghanistan


http://www.blogfrommiddleeast.com/?new=69848


تفصيلات بيشتر ملاقات سِری نمایندگان کانگريس ايالات متحدۀ امريکا با سران برخی گروه های تجزيه طلب اتحاد سابق شمال را در مقالۀ علمی نويسنده و تحليلگر نامدار افغان، داکتر مير عبدالرحيم عزيز، مرور کنيد:


http://afgazad.com/Siasi/081810-Dr-Aziz-Formal-Support-and-Infomral-Subversion[1].pdf


 


ادامه دارد