فلم مستند از جریان بخشی از کودتای ۱۳۷۱
فلم مستند از جریان بخشی از کودتای ۱۳۷۱که توسط ائتلاف شمال، علیه دولت جمهوری افغانستان راه اندازی گردیده بود. درین فلمها 4 تن از اعضای بیروی سیاسی حزب وطن منجله محمود بریالی برادر ببرک کارمل،عبدالوکیل بچه مامای ببرک کارمل ،فریدمزدک و نجم الدین کاویانی ارادتمندان ببرک کارمل، معین آن وقت وزارت امنیت، آقای باقِـــر فرین( فعلا فرين محسنيان) و قوماندان گارد ملی (خاص) اقای سید اعظم سید وبرادران علومی ،محمد نبی عظیمی نواسه برگد عظیمو و…، را میتوان دید که بعد از پذیرایی جانیان «شورای نظار» در میدان هوایی کابل، آنها را به نقاط مختلف شهر کابل اعزام و رهنمایی میکنند
ویدیو را میتوانید با کلیک بر لینکهای ذیل مشاهده نمائید:
* سایر کلیپ ها در مورد همین مساله : کلیپ شماره ۲ ؛ کلیپ شماره ۳؛ کلیپ شماره ۴
مردم جنگ زده افغانستان با دو انقلاب نامنهاد ثوری اشنا هستند که یکی آنرا انقلاب کمونیستی و دیگری آنرا انقلاب اسلامی مینامند.
من تنها مسله انقلاب اسلامی را با نشر ویدوهای مستند آن مورد بحث قرار
میدهم که یکسال قبل به نشر رسیده است.
بعد ازانکه سردار محمد داود خان در ماسکو با برژنیف برخورد نمود،دستگاه جهنمی ک-گ-ب دست بکار شد تا علیه سردار محمد داودخان عملیات را اجرا نماید همان بود که اولین اقدام شان وحدت میخانیکی با پینه دوزی دو جناح با هم متخاصم خلق و پرچم ذریعه موچیان ماسکو بود، که باید راه را برای یک عمل نظامی تدارک میکرد صورت گرفت.
اما در داخل حزب دموکراتیک خلق افغانستان بودند رادمردانیکه استقلال اراده داشتند و مقابله با هر نوع اقدام نظامی علیه سردار محمدداودخان نه تنها مخالف بودند بلکه پشتیبانی خود را به صراحت ازسردار محد داودخان با صدای رسای شان اعلام نمود که متاسفانه با اسرع وقت توسط عمال ک-گ-ب این رادمرد تاریخ با روز روشن در پهلوی مطبعه دولتی به قتل رسید این رادمرد تاریخ که به شکل علنی از دستور انتر ناسیونالیستهای کاذب خود داری کرد وبه قتل رسید شهید میر اکبر خیبر بود که چند روز قبل از کشته شدن شان پیغام اصلاح شدن و یا مرگ را قبول کردن رااز ببرک کارمل ذریعه نور احمدنور برایش رسیده بودو این پیغام در عمل تطبیق شد.
دشمن سوگند خورده مردم افغانستان در لباس مترقی با یک تیر دو فاخته شکار نمود؛ هم سر سخترین دوست سردار محمد داود را به قتل رساند وهم راه را برای آغاز ترور سیاسی و انارشی اماده کرد که سر انجام منجر به یک قیام نظامی گردید.
رهبری حزب بعد از قتل میر اکبرخیبر تصمیم گرفت که هرگاه سردار محمدداود علیه حزب حمله نماید باید حزب غرض دفاع مشروع که حق قانونی هرکس میباشد، دست به اقدام نظامی بزند
بعد از حمله رژیم سردار محمد داودخان علیه حزب نظامیها نیز دست به قیام زدند که البته یک بخش حزب مطابق دستور قبلی حزب عمل کردند
امابخش دیگری حزب که رهبر آن شهامت انقلابی را نداشت منتظر اوضاع ماندند تا معلوم شودکه قیام توسط کیهاصورت گرفته و بعداً اقدام خواهند کرد ،که درین اثنا برنده میدان جناح خلقی شد ورهبران نظا می شان قیام را در حالی تا سرحد پیروزی رهنمایی نمود که رهبران جناح دیگر حزب در جستجو مغا رها بودند ، البته سهمگیری محمد رفیع از جناح پرچم ابتکار شخصی موصوف بوده زیراکه یکجا با اسلم وطنجار اغازگر قیام بودند.
موضوع انکار جناح پرچمی ها در قیام ظفر آفرین ثور مبنی بر عدم شرکت شان ، ناشی از عدم دستور مقامات عالی حزب ،کاملاً روغ بوده.زیراکه محترم رفیق رفیع طی صحبت با من چنین اظهار نظر نمودندکه:
باشدبعد از تغیر سیاست سردار محمد داوخان و ایراد بیانیه در هرات که جداً با ایدولوژی وارداتی مقابله خواهند کرد وضع در مجموع در ساحه نظامی بخاطر تبدلی ها و تحت کنترول ها کاملاً وخیم گشت ،و حزب نیز کار جلب و جذب را به حزب شدت بخشید که چند روز قبل از قیام ظفر آفرین ثور بود که عبدالوکیل با بسیار عجله داخل خانه شد و به شکل بسیار جدی دستور داد که اماده گی برای قیام گرفته میشود و عاجل باید حرکت کرد تابه سازمانهای مربوطه باید دستور قیام انتقال شود. من هم بیدون ضیاع وقت دفعتاً لباس لازم پوشیدم و از خانه بر آمدیم و در جریان راه در زینه ها گفت که پس باید به خانه برگردیم که مطلب دیگر باید با هم گفتگو نمایم و بعداً بیرون میرویم.زمانیکه به برگشتیم به شکل آرام و خونسردانه گفت که رفقای حزبی را ازمایش میکردیم که ایا از لحاظ روانی آماده گی دارد ویا نه؟
وی همچنان افزود که پلنوم کمیته مرکزی حزب تصمیم گرفت که هرگاه رژیم سردار محمد داود بر حزب حمله ور شود حزب راه دیگری ندارد بیدون دفاع از خود و قیام مسلحانه، لذا رفقا باید هر لحظه در حالت اماده باش باشد تا در موقع مناسب و لازم فرصت از دست ندهد و اماده قیام.
بعد از پیروزی قیام هفت ثور وحدت مصنوعی که ذریعه موچیان ماسکو پینه دوزی شده بود در عمل از بین رفت ،زیراکه یک جناح تا اخیر رزمید و جناح دیگر به استثنی محمد رفیع همگی تا اخیر به شمول کودتاچی مادرزاد”محمد نبی عظیمی” در جویچه های دارالا مان مخفی شده بودند و یا هم علیه قیام تا اخیر رزمیدند.
لذا در عمل حق مساوی را در پوستها نداشت ، زیراکه یکی در عمل رزمید و دیگری در عمل لرزید واین یک مطلب کاملآ طبعی است که ترس و تخت در یک چوکات نمی اید. لیکن رهبر جناح پرچم ببرک کارمل تا اخیرین توان و طاقت شان تلاش کرد تا سهم مساوی بدست بیاورد.
زمانیکه موفق نشد و راهی تبعید را بشکل فرمایشی را درپیش گرفت؛ واز سفیر شوروی در کابل جدآ تقاضا کرده بود که هم خودش و هم نور احمد نور را باید از کشور خارج سازند، همان بود که خودش به فرمایش خود در چکسلواکیا سفیر شد.
زمانیکه این جاه طلب عصر بعد از آنکه به لانه شیطانی در ماسکو پناه هندگی را اختیار کرد و صدها ورق راسیاه کردند تا چنان وانمود سازند که گویا رهبر موجود در کابل عضویت سی آی ای را داشته و یکجا با حکمتیار تصمیم دارد که انقلاب کمونیستی را نابود و یا آنرابه غیر کمونیستی مبدل سازند ،تبلیغ کردند و راه را برای اشغال کشور در حالی آماده کرد که توسط رهبر موجود در کابل”حفیظ الله امین”توافق شده بود که ده هزار قوای اتحاد شوروی بزرگ غرض حفظ انقلاب به کابل اعزام شود و آنرا بنام قطعات محدود اتحاد شوروی مطابق معاهده دوستی بین دو کشور به کابل اعزام و در بگرام جا بجا شود تا در صورت وقوع خطر از انقلاب برگشت ناپذیر ثور باید دفاع میکرد.
اما در عمل توافق دیگری در ماسکو به امضا رسیده بود که مطابق آن باید صد هزار قوای اتحاد شوروی بزرگ داخل افغانستان شود تا انقلاب که گویا در خطر بود نجات داده شود، این نجات نجس غرض به قدرت رسانیدن عاشق تاج و تخت صورت گرفت که به یک تیر دو فاخته به دست امد؛ هم ماسکو به ارمان دیرینه شان مبنی بر اشغال افغانستان و رسیدن به ابهای گرم ،و هم ببرک کارمل به ارمان نازنین شان مبنی بر کسب تاج و تخت که از زمان اشغال چکسلواکیا در باره آن فکر میکرد ، بر اورده شد ند.
زمانیکه صد ها ورق ذریعه عاشق تاج وتخت به آنها در ماسکو رسیده بود وبرایش گفته شده بود که به مجرد که صدای “رسای رهبر بزرگ پرولتاریای افغان” به گوش افغانان برسد دیگر در چند
سال بعد سوسیالیزم بیدون چون و چرا درین کشور مذهبی و ازادی دوست که در عمل قبرستان مشهور اشغالگران بوده، اعمار و کشور عقب مانده به گل و گلزار مبدل میشود. اما در عمل بخت باعاشق تاج وتخت و همچنان با سوپر پاور اشغالگر که خواب رسیدن تا ابهای گرم را دیده بود یاری نکرد وبا شنیدن صدای ناهنجار رهبر “پرولتاریا” و با مشاهده کردن تانکهای قوای سرخ خشم مردم آغاز شد وبا هر نوع سلاح که امکان دسترسی را به آن داشتند علیه اشغالگران به جنگ مقدس شروع کردند که سوم حوت 1358 اغاز قیام ظفر آفرین مردم ازادی دوست شمرده میشود و افغانستان به مرکز مقابله دو سوپر پاور مبدل شد.
این اجنبی ستمی غرض کسب شهرت در اغاز جوانی با سردار محمد داودخان دراتحادیه پشتونستان شامل شد و بعداً با یاد گرفتن طوطی وارفلسفه مارکسیستی شامل حزب مترقی شد که همزمان با آن وظایف اطلاعاتی را به دربار نیز به عهده داشت و با اشغال چکسلواکیا توسط اتحادشوروی وقت متوجه وظایف انتر ناسیونالستی میشود، این مبلغ بدنام نهضت مترقی و دشمن ترقی و انسانیت که عاشق تاج و تخت بود با آغاز قیام ثور بخاطر آن مخالفت کرد که در آن دستور قبلی ک-گ- ب – که باید توسط سرور منگل از ارتباط جیلانی باختری به سفارت باید مواصلت میکرد نرسید بود لذا قاطعانه به آن مخالفت کرد و تاکید میکرد که رهبری سیاسی باید از مسوولیت گرفتن قیام ابا ورزد و لازم است تا در منطقه امن مخفی شود؛بدون اگاهی ازینکه تعداد کثری از پرچمداران وطن پرست قبلآ بر دژ ستم و استبداد یورش برده و با فداکردن جانهای شرین شان قیام را بدون دستور رهبر ترسو به پیروزی رسانید.
بعد از پیروزی قیام در نتیجه عدم سهمگیری مساوی در روز قیام،وقتیکه نتوانست که پوست دلخواه شانرا بدست بیاورد از کشور بنا بر خواست خودش خارج شد؛که علت آن ترس ماردزاد که در وجود وی لانه کرده بود میباشد. و بعد از ترک وظیفه به ماسکو پناهنده شدند و صدها ورق را غرض تشویق رفقای انترناسیونالست و متهم کردن حفیظ الله امین به سی آی ای ، در تبانی با حکمتیار توانستند تا پای شوروی را با اشغال افغانستان بکشاند وتاج و تخت را در کابل غصـــب نماید.اما اسناد سی آی ای و یا آی ایس آی با وجود آنکه خانه امین با قصراش در اختیار شورویها و پرچمیها قرار گرفت مگر اسناد مستند فوق الذکر یافت نشدند.
این عاشق تاج و تخت در مدت یکنبم دهه تواست که مردم ازادی دوست افغان را دو مراتبه به نام نجات کشور و انقلاب مردم را چنان بازی دادند که همه گی قبول کردند که شاید این تبلیغ راست باشد. مثلاً در نجات اولی تبلیغ کردند که باند امین جنایتکار یکجا با حکمتیار میخواهد که انقلاب را نابود نماید و ما مجبور شدیم که غرض نجات مردم و کشور، از کشور دوست اتحاد شوروی کمک بخواهیم، درحالیکه در آن زمان برعلاوه گارد محافظ ده هزار قوای شوروی در کابل نیز موجود بوده تا در صورت کودتای دشمن از انقلاب باید دفاع میکرد پس چطور در صورت موجودیت ده هزار قوای شوروی باند امین تحت رهبری سی – آی – ای میتوانست که این پلان را تطبیق بکند؟ مسلماً که نه.
دفعه دوهم باز هم همان آش و همان کاسه ، باز هم همان حکمتیار و سازش با داکترنجیب و نابودی انقلاب و نجات آن توسط این تیکه دار لعنتی ، آنهم در وجود دزدان حرفوی تنظیم جمعیت تحت رهبری ستمی و اجنبی مشهور مثل کارمل بنام احدشا مسعود و دیگر تنظیم های جهادی و آنهم در حالیکه همه ولایات کشور از شمال گرفته تا کابل توسط ابتکار همین نجاتگر ویرانگر به دزدان تسلیم شده بود و اگر نجیب این پلان را میداشت قبل ازآنکه نجاتگران ویرانگر و وحشی ، حرکت بکندو نصف کشور را اشغال میکرد باید این کار را میکرد.
.
با ابتکار دومی این عاشقان تاج و تخت که در نتیجه آن پلان صلح ملل متحد نابود شد و قوای مسلح دشمن شکن را به دزدهای مادرزاد تسلیم کردند و سر انجام حاکمیت ملی که ثمره خون ملیونها افغان بود نیز نابود ساخت و کشور را به حمام خون و بعداً به مستعمره پنجاب مبدل کرد و در هر مرحله انها غرض کسب قدرت معا مله کردند و میدان باختند؛وقتیکه ملا ربانی و مسعود به قول و قرار داد جبل السرج وفا نکردند،غرض انتقام از آنها با ملا حکمتیار هماهنگی کردند و علیه ملا ربانی دست به کودتا زدند .
زمانیکه طالب نصف افغانستان را اشغال کرد این تاجران حرفوی نیز غرض کسب سهم قابل ملاحظه در قدرت، مزار شریف را به ارامی به طالبان تسلیم کردند همانطوریکه کابل را به دزدان جمعیتی تسلیم کرده بود، ولی وقتیکه بر سر تقسیم قدرت مثل دزدان با هم جور نیامدند جنگ را آغاز کردند و طالبانیکه تسلیم شده بودند همۀ انانرا قتل عام کردند.
وزمانیکه اژدهای غرب غرض اشغال کشور و چور و چپاول هستی که باقیمانده بود بنام نابودی طالبان تصمیم گرفت باز هم این نجاتگران ویرانگر و طنفروشان حرفوی در پیشاپیش امپریالیزم نجاتگر داخل کابل شدند و یک نجات دیگر را نصیب مردم جنگ زده افغان کردند ،که جویهای خون را به دریای خون مبدل کردند.
حالا که در نتیجه ابتکار بزرگ جناتیکار عصر کشور ما به ژاندارم منطقه و به میدان زور ازمایی بین ناتو – روسیه ، ایران – ناتو ، چین – ناتو و بین هندوستان و پاکستان مبدل شده است و مردم رنجدیده و جنگ زده ما همان یک لقمه نان جوار ی و جو که سابق داشت نیز از دست داده است و اولاد نازنین خویشرا با دادن تریاک می خوابانند تا گریه نکنند و یک لقمه نان نخواهند. در حالیکه همین عاشق تاج و تخت در زمان وکالت شان در ولسی جرگه بخاطر تجارت سیاسی نان جو را به رئیس ولسی جرگه با چنا تکبر در پیش وی انداخت که گویا مردم ما بدون نان جو دیگر خوراک ندارد،ولی همین نان جو هم در نتیجه جنایت همین اجنبی وطنفروش را از دست دادند.
اما بعد ازانکه روی طرح مسوده قانون شهدا و معلولین در شورای ملی بحث داغ صورت گرفت و این نجاتگران را ملحد وکافر و کمونست خطاب شدند و شهدای شانرا که غرض پیروزی انقلاب اسلامی از دست داده بودند نیز مــــردار محسوب شدند ازان تاریخ به بعد دوباره غسل تـــعمـــید کردند و خودرا باز در زمره نیروهای ملی ، دموکراتیک و حتی مترقی نیز حساب کردند و ادعا دارند که از همه احزاب مترقی نیرومند و قوی هستند زیراکه هنوز که هنوز هست از پشتیبانی تنظیم جمعیت اسلامی و بخصوص از حمایت بیدریغ شورای دزدان نظار برخودار هستند و همان خدمت که آنان در تسلیمی حاکمیت ملی به
تنظیم جمعیت کرده به پاس همان خدمات شایسته شان بود که امروز از پشتیبانی تنظیم جمعیت و شورای دزدان نظار برخوردار هستند و احترام عیق به همه جنایتکاران کارمل دارند و همان علت بوده که همه رهبران شورای متذکره و جهادی جسد مرحوم محمود بریالی برادر مرحوم ببرک کارمل را با شانه های “سنگین” جهادی شان تا گورستان تاریخ بدرقه میکرد ..آفرین بر همه تان!
رهبر پرولتاریای کشور و دست نشاهده قوای سرخ بعد از چند سال زعامت کشور در حالت مدهوشی و ناتوانی توسط پلنوم هژدهم در نتیجه بیکفایتی از وظایف حزبی سبکدوش شد و راهی استراحت در ماسکو شد و جای شانرا کسی گرفت که به اتفاق اراً انتخاب شده بود
رهبر جدید غرض نجات مردم و کشور پلان مصالحه ملی را اعلام و از انحصار قدرت منصرف شد و غرض تطبیق این پلان بزرگ انسانی ، اسلامی و افغانی که تحت رهبری سازمان ملل متحد بایست تطبیق میشد ،نه تنها از پوست ریاست جمهوری بخاطر تامین صلح منصرف شد بلکه در عمل غرض حفظ تمامیت اراضی کشور و حفظ شرف و ناموس کشور با سرسخترین دشمن میهن در جنگ رویاروی جانبازانه رزمید و مردانه جان باخت.
با علام سیاست مصالحه ملی هم اشغالگران روسی و هم رهبر شکست خورده پرولتاریای علیه پلان صلح ملل متحد دست بکار شدند تا از تطبق آن پلان انسانی جلو گیری نماید،غرض این هدف ضد انسانی و ضد افغانی شان به فعالیت مخفی اغاز کردند و درین زمینه از اخوندهای ایرانی و نظامیگران پنجابی نیز تقاضای کمک شد و بالاخره در اواخر سال 1370 شرایط را چنان اماده ساختند که با اغاز تمرد و شرارت در قوای مسلح از شهر حیرتان به کودتا ارام و اهسته برو اغاز کردند.
قوای مسلح کشور که مدافع منافع ملی ، تمامیت اراضی و حاکمیت ملی باید میبود به تدریج از شهر حیرتان “مبارک” تا کابل تسلیم ناپذیر به دزدهای مادرزاد و حرفوی بنام جمعیت اسلامی تسلیم شدند و در محافل عام ازین ایتلاف که ابتداً به ائتلاف جهادی اسلامی و بعداً به نام ائتلاف شمال مسمی گشت جشن های خوشی گرفته شد و آنرا ابتکار رهبربزرگ پرولتاریا افغانستان نام گذاشتند و این پروسه را اشتی میهنی یاد کردند اما بعد از رسیدن به کابل خونین که در عمل قرار داد بین پرچمیهای وطنفروش وتنظیمهای دین فروش بود تطبیق نشد و جنگهای داخلی بعد از نابودی قوای دشمن شکن به دزدان حرفوی تسلیم شد و سهم باند رهبر” پرولتاریا” در آن ناچیز شد لذا آنر انقلاب اسلامی خواندند، اما در عمل و از روی ویدوهای مستند آنرا
باید توطیه اجنبیهای ستمی خواند زیراکه همه آنان در پای اسناد سازمان ملل متحد امضا گذاشته بودند و به تامین صلح درکشور تعهد سپرده بودند ولی درعمل همه آنان با صلح ، به مردم جنگ زده و به مادر پرخون میهن جنایت روا دشتند. مرگ بر دشمنان سوگند خورده میهن.
زیراکه رهبر غیر نظامی ائتلاف شمال ببرک کارمل ،محمود بریالی ، عبدالوکیل ، مزدک و کاویانی بودند و قومندانان نظامی شان عبارت بودند از دوستم، مومن ،جناتیکار مادرزاد محمد نبی عظیمی،برادران علومی و دیگر ستر جنرالان چهار ستاره میباشند.
رهبر عملی کودتا که مسعود و دوستم بودند و بعد از پیروزی توطیه کابل اباد را ویران وکشور و مردم که منتظر صلح بودند به خاک و خون کشانیدند و خود را قهرمانان شکست امپراطوری شوروی و پیروزی انقلاب اسلامی قلمداد کردند.
درحالیکه مردم عذاب دیده کشور این قهرمانان کاذب را به صفت ادمکشان حرفوی میشناسند.
درین مورد از مقاله پرمحتوای محترم سیستانی صاحب بنام تکمله بر کتاب مقدمه بر کودتای ثور چنین امده است که:
“واقعیت اینست که مردم ماخود بدرستی خوب و بد را ازهم تمیز میدهند و ناسنجیده به کسی لقب «قهرمان ملی» ویا «قصاب کابل» یا«روبــاه کابل» و«بــُزکابل» وغیره نمیدهند. قهرمان ملی را بازور ونشان دادن زهرچشم وتبلیغات خلاف واقعیت نمیتوان برمردم تحمیل نمود. دیر یا زود چنین قهرمانان زورکی به فراموشی سپرده میشوند. «مشک آنست که خود ببوید، نه آنکه عطار بگوید».
آقای حسین شکوهی درمقاله ای مینویسد:« مطبوعات پشتیبان مافیای شورای نظار و جمعیت مدعی است که گویا آنها عامل اصلی شکست اتحاد شوروی در افغانستان بوده اند( یک فکاهی بی خنده!)آقای مسعود خود موقعی که در تخار بود اعتراف کرد که فقط هشت هزار نفر طالب و پاکستانی علیه او میجنگند.این آقایان که شکست اتحاد شوروی را نتیجه جنگ خود و قوماندان مظلوم همیشه فراری شان میدانند ، از خود نمیپرسند که این چگونه است که شکست دهندگان یک ابر قدرت در مقابل هشت هزارنفر طالب و پاکستانی از اراضی شمال بی خبر و ناآشنا ، چنان ترس بر ایشان غلبه میکند که ساحل دریای آمو( منطقه خواجه بهاوالدین ) را برای فرار امن ترین جای برای خویش می یابند.”
این رهبرساختگی پرولتاریای افغانستان زمانیکه در نتیجه بیکفایتی از وظایف سبکدوش شد از موضعگیری علمی و مترقی انتر ناسیونالیزم پرولتری منصرف شد و در لجنـــزار نشـــنلیزم تنگ نظر سمتی غرض کسب مجدد قدرت سقوط کرد و خود را مدافع منافع اقلیتها قلمداد کرد و میخواست از اکثریت بی کلتور که 250 سال قدرت را در انحصارداشت از دست شان خارج سازد، بدون در نظر گرفتن این مطلب که تا چند ماه پیش خودرا نیز در زمره آن اکثریت معرفی کرده بود تا اگر بتواند با این نیرنگ در قدرت بماند.
محترم محمد اعظم سیستانی در کتاب پر محتوای شان بنام مقدمه بر کودتا ثور و پیامد های آن در
در صفحه 380 چنین مینگارد که:
“طرح صلح ملل متحد ، یگانه راه ترک مخاصمت و دشمنی و جلب اعتماد بر یکدیگر و امکان زیست باهمی و مانع خطر تجزیه کشور است. در جهت تطبیق این طرح باید مساعی همه جانبه صورت گیرد.زیرا چشم امید ملیونها افغان دربدر و رنجددیده بسوی پلان صلح ملل متحد است و این یگانه روزنه نجات از جنگ و خونریزی و ویرانی ونابودی است.
با تحقق پلان مصالحه ملی ،دستهای مداخله گر خارجی تا حدود زیادی از کشور کوتا میشود و امکان بازسازی و اعمار مجدد کشور میسر میگردد.”
اما با ابتکار کارمل – مسعود این جنایتکاران عصر پلان صلح ملل متحد یکجا با اردوی دشمن شکن واستقلال و حاکمیت ملی نابود گشت و خطر بلاقوه برای تجزیه کشور بمیان امد که تا هنوز به قوت خود باقیست.
و دست اوردهای انقلاب اسلامی بطور مختصر قرار ذیل است:
در صفحه 322 چنین مینگارد که:
جنایاتیکه در حق مردم کابل در جولای 1992 در غرب و جنوب کابل از طرف حزب وحدت و حزب اتحاد اسلامی صورت گرفته نه تنها در تاریخ جنایات بشر نظیر ندارد ، بلکه در جهان معاصر هم سراغ شده نمی تواند.
مثلاً:کوبیدن میخهای 4 انچه در پیشانی و بر فرق انسانها ،انداختن انسانهای زنده در کوره های خشت پزی ،زندانی گذاشتن اسیران در قفس حیوانات درنده و افعی و مارهای کشنده ،جابجا نمودن انسانها در کانتینر های فلزی و پاشیدن بنزین بر سر و زیر کانتینر و اتش زدن دسته جمعی انسانها ،شکم دریدن ها، و صلیب زدن زنها، تجاوز دسته جمعی بر زنان اسیر ، عریان کردن و لخت نمودن زنان پس از تجاوز و رها کردن آنها به جاده ها، پختن گوشت انسان و خورندن جبری آن به اسیران دیگر ، مسدود کردن مجرایی بولی اسیران ، مجبور ساختن اسیران به خوردن فضله خود ویا دیگران ،مثله زدن و پستان بریدن زنان ،قطع کردن زبان ، گوش ،بینی و آلت تناسلی مردان و شکستن دندان و کشیدن چشم ،پوست کردن انسانها ، تصاحب جبری زنان شوهر دار، گرفتن موتر و پول و ساعت و جریمه کردن غیر قابل انجام افراد و اشخاص .