کور / نوميالي / بی بی شمسو : زن خدا شناس، شجاع ورزمندۀ افغان

بی بی شمسو : زن خدا شناس، شجاع ورزمندۀ افغان

  تاريخ سرزمين پُرغرور وسربلند ما ( افغانستان ) تاريخ مملو از قهرمانی ها و جانفشانی ها است . درین جانبازی های ملی وميهنی، زنان و دوشيزگان دلير افغان نيز دوشاش مردها، سهم فعال گرفته اند.  متأسفانه همه قهرمانان و رزمندگان واقعی اين مرزوبوم بنابه حوادث وپيش آمد های ناگوار روزگار، به درستی شناخته نشده؛ شهرت وکارنامه های متهورانۀ شان زير گرد و غبار زمانه ها، به دست فراموشی سپرده شده است . ازين رو بر مؤرخان، محققان وچيزفهمان جامعۀ ماست تا از طريق مراجعه به روايات شفاهی توده های مردم و پژوهش در زوايای تاريک تاريخ کشور، به شناسايی و برجستگی شهکاری های چنين دليرمردان وشيرزنان  میهن، دست يازند. در واقع، همین شخصيت های بی باک، سحلشور و آزاديخواه اند،که با فداکاری ها وحماسه آفرينی های ماندگار شان، تاريخ کشور را رقم زده اند.
از زمرۀ چنین زنان شجاع، آزاديخواه، فهيم و عارف ما يکی هم بی بی شمسو است،که با تأسف مورد توجۀ لازم مؤرخان و محققان معاصرکشور، قرار نه گرفته است؛ در حالی که سرگذشت مفصل این زن نامدار افغان در کتاب ارزشمند ادبی، تاريخی و عرفانی موسوم به « حالنامۀ بایزید روښان » تأليف علی محمد مُخلص –  شاعر عارف و فکور پښتو و پارسی ( تا سال ۱۰۶۹ هـ ق به طور يقينی در قيد حيات)، به رشتۀ تحرير در آمده است . پدر اين زن نيک سيرت و صاحبدل، شيخ حسن نام داشت .  شيخ حسن کاکای بايزيد انصاری ( اورمړ) مشهور به پير روشان  ( ۹۳۱ – ۹۸۰ هـ ق يا مطابق به روايتی ۹۳۱- ۹۸۳ هـ ق) است،که بنابه کارنامه های درخشان  سياسی، فرهنگی و عرفانی، مقام شامخ و ارجناک در تاريخ این مرزوبوم دارد .
حالنامه در بارۀ ازدواج این زن شجاع و مبارز افغان چنین می نويسند: « چون شیخ حسن، برادر عبدالله [ پدر پير روشان ] دانست، که بايزید مرد نيک ذات و نيک کار و در مال او برکت و افزونيست، دختر خود را در نکاح ایشان در آورد . . . » ( مُخلص ۳۰) .
در دامن اين زن شجاع، فرهيخته وعارف افغان پنج پسر رشيد و رزمنده ( شيخ عمر، خيرالدين، نورالدين، کمال الدين  وجلال الدین) چشم به جهان گشود،که خود ونسلهای بعدی شان تا ساليان متمادی درفش آزادی خواهی افغانها عليه استعمار مغولهای گورگانی را به اهتزاز در آورد.
 طبق روايت « حالنامه » پير روشان در اوايل سير و سلوک عرفانی خود، به خلوت و عزلت پناه برد. بی بی شمسو ازين دوری و عزلت گزينی او سخت در تشويش و نگرانی بود. مُخلص اندر این باب چنين می نگارد: « بی بی شمسومی ترسيد،که مبادا پير دستگیر قدس سره [ پير روشان ] قلندر شود و خانه گذاشته؛ برود. . . پير دستگیر قدس سره [ در پاسخ به نگرانی بی بی شمسو] گفت : الحال من از کار دنیا گذشته ام؛ می خواهم که در بيابان حجره بسازم؛ و شب و روز در آن جا باشم؛ و از خلق دنيا دور شده، به خدا مشغول شوم . . . ناگاه از حضرت خداوند ندا در رسيد که ای بايزيد!  تو به مقام مشاهده رسيده ای؛ لايق تو نيست که در بيابان باشی؛ ترا بايد که در خانۀ خود به مشاهدۀ من مشغول باشی؛ و شکر من بجا آری، که من تو را از شرک بيرون کردم؛ و کلام اسرار بر توکشف گردانيدم  . . .  ( مُخلص ۸۸) .
بی بی شمسو در حالی که آبستن کودک بود، همراه با ساير مريدان نزد  پیر روشان در کنج خانه به خلوت می نشيند؛ قبول رنج و مشقت می کند تا ازين طريق به تزکيه نفس، کشف اسرار عرفانی و علم توحيد دست يابد( مُخلص ۹۵- ۹۶) .
بدين ترتیب، بی بی شمسو نخستين زن گرويده به طريقت روشانی بود،که برای شناخت و رسيدن سالکان به خدای واحد و توانا، گذشتن از هشت مقام عرفانی (شريعت، طريقت، حقيقت، معرفت، قربت، وصلت، وحدت و سکونت ) راحتمی و لازمی می پنداشت . بعد از بی بی شمسو زنانی ديگری نيز به سير و سلوک عرفانی پير روشان رو آوردند، که « حالنامه » از نام و شهرت آنان جداگانه ذکر می نمايد( مُخلص ۱۲۹) .
 از متن « حالنامه » به وضاحت بر می آيد،که زنان در طريقت روشانی جايگاه خاص و ارزندۀ داشتند. « حالنامه » ازجمع مُريدان و ارادتمندان پير روشان، داستان زن سرسپرده و مخلصی را بازگو می کند،که روزگاری همراه با ساير روشانيان، به اسارت نيروهای مغولی در آمده بود. در داستان اين زن شجاع و وفادار، چنين نقل شده است : « بادشاه [جلال الدين محمد اکبر(۹۶۳هـ ق/ ۱۵۵۶م  – ۱۰۱۴هـ ق/ ۱۶۰۵م )] حکم فرمود:  آنچه مردم روشانی در قيد افتاده اند، تمام به نظر من بگذرانيد. جمله رابه حضور بادشاه آوردند. بادشاه هر يکی را می پرسيد،که شما از کدام قبيله ايد؟ هر یکی نام قبيلۀ خود می گرفت، بادشاه او را رخصت می کرد . آخر زنی بود از قبيلۀ « خليل »،که « بسۍ » نام داشت . او را پرسيد،که شما از کدام قبيله ايد؟ « بسۍ » جواب داد،که من روشانی ام . بادشاه فرمود،که من می دانم، تو روشانی هستی، اما می پرسم که از کدام قبيله ايد؟  گفت :  قبيلۀ من روشانیست؛ ديگر قوم و قبيله ندارم . بادشاه از گفته ء او بسيار خوشحال شد،گفت قوم تو روشانی باشد. بعد از آن لقب او روشانی شد( مُخلص ۴۳۸) .
پير روشان بعداز طی کردن مراحل لازم عرفانی، پيشۀ  تجارت اختیار کرد؛ و برای این مقصد راه کندهار -شهر بزرگ تجارتی و فرهنگی آن زمان را در پيش گرفت تا از يک سو رزق ونفقۀ حلال به دست آورد؛ واز سوی هم درآن ولا به پير کاملی دست يابد،که به زعم خودش از علم اسرار و توحيد با خبر باشد( مُخلص ۹۰) .  
احساسات ضد مغولی پير روشان بعداز مشاهدۀ مظالم وبيدادگری های افراد وابسته به بيرام خان –  زمامدار مغولی کندهار( متوفای  ۱۵۶۱م ) برکاروانيان وساير اهالی کندهار، به اوج خودرسيد. دشت ها، کوه ها و دره های کمربند جنوبی افغانستان کنونی يا روه وپښتونخوای آن وقت، به ميدان های خونين نبرد علیه استبداد وسيطرۀ مغولهای گورگانی مبدل گشت . بی بی شمسو و فرزندان جسورش نيز در معرکه های استقلال خواهی و عدالت گستری مردم به پاخاستۀ افغان، درکنار پير روشان قرار داشتند . مبارزات حماسه ساز ملی و مردمی پير روشان عليه استيلاء گران مغولی و نوکران ستمگر محلی شان، ساليان طولانی در بر گرفت .
بعد از درگذشت پير روشان، رهبری مبارزات ضد استعماری افغانهای غيور به دست شيخ عمر، فرزند رشيد و دلير او رسيد؛ و به دين روال کارزار آزادی خواهی مردم ما درکوه ها و دامنه های سرزمين سربلند افغان کماکان ادامه يافت .
متأسفانه بعد از گذشت مدتی، شيخ عمر همراه با دو برادر سکه ( نورالدين و خيرالدين)، يک برادر ناسکه ( دولت) و برخی از همرزمان دليرش در جنگ بزرگی،که به نام غزای کلان ياد شده، توسط مزدوران مغولها، وحشيانه به قتل رسيدند. طبق روايت علی محمد مُخلص در« حالنامه »، اجيران خود فروخته و بی رحم مغولها سر های از تن جدا شدۀ شیخ عمر و دولت  را با يک دست خيرالدين پيش بی بی شمسو بردند. بی بی شمسو- مادر غيور و باشهامت افغان، بعد از آن که بر سر های شيخ عمر و دولت و دست خيرالدين بوسه زد،  فرمود: « رحمت خدابر شما باد،که ثابت قدم رفتيدو از اختيار و همت خود برنگشتيدو جان شيرين را در راه حق فدا کرديد.  باز روی بسوی مردم يوسفزی کرد وگفت :  فرزندان من به دزدی و زنا کشته نشده اند،که سر ايشان بريده، پيش من آورديد. پسران من مردان بودند. بسيار شما را در تۀ تيغ در آوردندوخود نيز کشته شدندو اين همه  را از قضاء و قدر پروردگار خود می دانم وگرنه شما را چه قدرت باشد، که به فرزندان من بدی توانید رساند» ( مُخلص ۴۲۷) . 
اينست نمونۀ عالی و بی نظير تحمل، شکيبايی، مردانگی و ديد عرفانی يک مادر شجاع، بااراده و پرغرور افغان، که مانندش را در تاريخ اين سرزمين و سايرکشور های ديگر جهان، به ندرت می توان يافت .
بعد از حادثۀ فاجعه انگيز شهادت فرزندان بی بی شمسو، رهبری جنبش رهایی بخش مردم افغان به دست پسر کوچکش –  جلال الدين رسيد. او در حالی که بيش از پانزده يا شانزده سال عمر نداشت، رُستم وار به نبرد دشمنان سفاک وستمگر وطن شتافت؛ و درهر جبهه با رشادت وشهکاری زايدالوصف در برابر مظالم زمامداران مغولی و جيره خواران محلی شان، ایستادگی کرد. بی بی شمسو و ساير اعضای خانواده پير روشان نيز درين رزم هاو حماسه های فراموش ناشدنی دوشادوش جلال الدين، قدم می گذاشتند .
جلال الدین زمانی در اثر فشار های حملات عساکر مغولی و مزدوران محلی شان مجبور شد تا اهل و عيالش را در باجوړ گذاشته؛ خود با جمعی از ياران از راه کابل و هندوکوه ( هندوکش) وارد بلخ گردد؛ و با گرفتن کمک از عبدالله خان بن سکندر خان، فرمانروای بلخ وماوراء النهردر آن زمان،  دوباره به صفوف رزم آوران دليرخود، تجديد نيرو دهد. بی بی شمسوهمراه با عروس و برخی اعضای خانوادۀ اش، اجباراً به خوست رفت؛ تا بدين وسيله  اعضای خانوادۀ خودرا نزد قبيلۀ « وزير» مخفی نگهدارد. این واقعه به تاريخ يک هزار هجری قمری ( ۱۰۰۰ هـ ق) اتفاق افتاد . در بحبوحۀ همين رويدادهای جنگی و تهاجمی بود،که الهداد ( بعداً ملقب به رشيد خان، متوفای سال ۱۰۵۸هـ ق در آورنگ آباد هندوستان ) –  فرزند برومند و دانشور جلال الدين از بطن بی بی بصری، دختر ملک قاسم بنگښ، چشم به جهان گشود ( مُخلص ۴۲۷) . 
بی بی شمسو با توجه به خطرات ناشی از حملات مغولها در منطقه، قبيله وزير را برای حضور اهل وعيال جلال الدين، جای مصوون و مأمون تشخيص نه کرد؛ ازين رو به رهنمایی دادک کندهاری، خوست را به عزم شال ( کويتۀ کنونی) –  از توابع ولايت کندهار آن دَور ترک نموده، در خانوادۀ عثمان کاسی، جد پدری علی محمد مُخلص – نويسندۀ « حالنامه »، پناه جست .  ميرزا خان انصاری (اورمړ) –  شاعر عاليمقام عرفانی در پشتو –  پسر نورالدين و برادر زادۀ جلال الدين، که در آن زمان کودکی بيش نبود، نيز درين سفر با آنان همراهی می کرد( مُخلص ۴۵۶) .
تا زمانی که جلال الدین در بلخ بود، بی بی شمسو با ساير اعضای خانواده اش در « شال » بسر می برد. چنان که « حالنامه » می نويسد، درين آوان حتا فضای رُعب و هراس مغولها بر زندگی مردم سرزمين« شال » نيز سايه افگنده بود. اعضای خانوادۀ عثمان کاسی نگرانی داشتند تا مبادا جاسوسان و غمازان محلی به حاکمان ستمگر مغولی « پښين » يا کندهار مخبری نموده؛ وبدین گونه زندگی مهمانان جليل القدر شان را با خطرات جدی مواجه گرداند.
بعد از برگشت جلال الدين به تيراه ، بی بی شمسو و ساير اعضای خانواده اش به او ملحق شدند؛ و مبارزات ضد استعماری افغانها در برابر حکمرانان مغولی دوباره با شدت هر چه بیشتر از سر گرفته شد. با پيوستن ابوبکر کندهاری –  پدر علی محمد مُخلص و ساير مردم حماسه آفرين کندهار به صفوف جنبش روشانی در سال يک هزار و نه هجری قمری ( ۱۰۰۹ هـ  ق)، مبارزات آزادی بخش ملی عليه سيطره جویان مغولی و حکمراويان جيره خوار محلی شان، رونق تازه يی يافت . همان گونه که نويسندۀ « حالنامه » می نگارند، جلال الدين از ديدن ياران تازه وارد کندهاری بسيار خوشحال شد. چون پيش بی بی شمسو رضی الله عنها رفت از روی خوشدلی گفت :
« ای والده جيو[ عزيزم ]!
سه صد سوار صاحب سلاح فرزندان شما آمدند؛ مبارک باشد.
بی بی جیو نيز فرمود:  شمارا نيز مبارک باشد. » ( مُخلص ۴۲۷)


دريغا! بعدازين رويداد تاريخی، از احوال زندگی بی بی شمسو، اطلاع روشن و مستند در دست نيست؛ ليکن از متن « حالنامه » به طور ضمنی استنباط می گردد،که اين زن دلير و روشن ضمير  هنگام شهادت  چهارمین فرزندش –  جلال الدین در سال يک هزار و دوازده هجری قمری (۱۰۱۲ هـ ق) در قيد حیات نبوده است ( والله و اعلم بالصواب) .
به هر حال، از برکت دروس  آزادی خواهی، استقلال طلبی و عدالت گستری اين زن عارف، فرهيخته و باشهامت افغان بود،که مبارزات خستگی ناپذير خانوادۀ پير روشان عليه سلطه جويان مستبد مغولی و جيره خواران محلی شان تا دو نسل ديگری ادامه يافت؛ و شهکارهای ماندگاری در عرصۀ سياسی، فرهنگی و عرفانی از خود به ميراث گذاشتند. 
ارواح پاک شان شاد و نامهای بلند شان جاويدباد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مخلص، علی محمد. حالنامۀ بايزيد روښان . نقل از سرمحقق دوست شينواری و معاون سر محقق نورالله اولسپال . کابل : پښتو ټولنه،  مرکز  زبانها و ادبيات، اکاديمی علوم افغانستان،۱۳۶۴. (چاپ گستتنری)