کور / سياسي / سوابق مداخله ایران درافغانستان ( قسمت دوم )

سوابق مداخله ایران درافغانستان ( قسمت دوم )

ايران درتلاش دستيابی به غنائم
سياسی جنگ ضدشوروی در افغانستان
(کانفرانس سه جانبه)


 برای قسمت ( اول) کليک کنید 


( قسمت دوم ) 


– تلاش برای ایجاد هم آهنگی میان محموله های صدور انقلاب:
  در تهدید و تخویف قریب دو ملیون مهاجر افغانی از جانب دولت ایران و علمبرداران انقلاب اسلامی دو عامل اساسی ذیدخل بود :
– تأثیر وزنه سنگین آوارگان افغانی در بر آشفتگی و رکود اقتصاد ایران . زمینه این بر آشفتگی و رکود قبلاً بالوسیله مرحله استحاله انقلاب اسلامی و جنگ عراق و ایران فراهم شده بود.
– باز گرداندن اجباری و توأم با فشار مهاجرین به خصوص اقلیت های مذهبی و قومی وابسته به ایران در داخل افغانستان در محلات اصلی اسکان و زندگی و استفاده از آنها به مثابه قوت الظهر گروب های سیاسی افغانی مستقر در ایران و مورد حمایت دولت ایران.
فقدان امکان ادامه یک زندگی ریشه دار و دائمی موجب بازگشت بسیاری از مهاجرین افغانی طی سالیان ١٩٨٠- ١٩٨٩ از ایران شد. بخشی ازین مهاجرین محموله های صدور انقلاب اسلامی ایران بودند و بر تناقضات درونی اقلیت های قومی و مذهبی مسکون در مناطق مرکزی افغانستان (هزاره جات) افزودند.
تعبیه گروهای وابسته به ایران در جنبش مقاومت  و ظهور مخالفت میان بنیاد گرایان و اعتدالیون بر وخامت اوضاع افزود.  بقول G. Doronosorro خبرنگار فرانسوی (مجله اخبار افغانستان. چاپ پاریس. جون ١٩٩١)  لا اقل یکی از گروه های سیاسی مدافع منافع ایران یعنی « پاسداران انقلاب » مسقیماً به ابتکار مقامات ایران ایجاد گردید.  به این معنی که در سال ١٩٨١ بعد از یک مسافرت « جعفرزاده » و  « هاشمی » ( در آن وقت مسئولین دفاع از گروهای مدعی پیروی از خط امام در سراسر جهان) به هزاره جات نوزاد «پاسداران» از بطن انقلاب ایران در قلمرو افغانستان زاده شد. در آن وقت ایران گروهای وابسته بخود را تشویق میکرد تا در احراز قدرت سیاسی به شیوه انقلابی آن تعلل نه نمایند. این دستور العمل انقلابی ! ، گروهای بنیاد گرأ را در مخالفت شدید با اعتدالیون قرار داد که بخشی از آن بوسیله حرکت انقلاب «محسنی» و «شورآ» تمثیل می شد.
برخورد های بین سالیان ١٩٨٢ – ١٩٨٤ بین گرو های اهل تشیع افغانی شاهد اختلافاتی بود که بالتدریج به خصومت تبدیل میگردید. تصادم بین مجاهدین اهل تشیع در حالیکه برای دولت ایران مایه نگرانی بود، تظاهری از استقلال عمل آنها در برابر یکدیگر بشمار می رفت. دولت ایران برای رهبری این گروپ های متفرق اقدامات مؤثری را طی دو مرحله بدست گرفت:
یک – مرحله ائتلاف : مقامات ایرانی در ١٩٨٧ با مشی « نیش و نوش» ، « شورای ائتلاف اسلامی افغانستان » (ائتلاف هشت گانه) را بوجود آوردند. مقر این شورا تهران تعیین شد. اعضای شورآ در حالیکه در مواردی چند با همدیگر اختلاف داشتند، در قبول رهبری روحانی امام خمینی متفق بودند.
در فبروری ١٩٨٨ پس از خروج قوای شوروی از افغانستان دو نکته در محراق توجه مقامات ایرانی قرار گرفت :
– تقویت جبهه ائتلاف با جلب و جذب گرو های مذهبی ـ سیاسی بیرون از آن . عطف توجه به این نکته موجب کشاندن  «شورای اتفاق» بهشتی در ١٩٨٩ در شورای ائتلاف گردید. به این ترتیب شورای نه گانه عرض وجود کرد.
بناً تلاش های هواخواهان صدور انقلاب ایران منجر به تأمین قسمی هم آهنگی سیاسی و نظامی در صفوف متفرق اهل تشیع هزاره جات شد که آنهم به بدست گرفتن کنترول ولایت بامیان از جانب شورأ انجامید.
– دولت ایران با اتکأ یک محاسبه بچه گانه ریاضی در صدد آن بود تا در برابر ائتلاف هفتگانه پشاور مرکب از احزاب اهل سنت و جماعت، هر گاه برای ائتلاف نه گانه نتواند دو امتیاز اضافه تر در بطن شورای مشورتی راولپندی و حکومت موقتی مجاهدین در پاکستان دست و پا کند، لا اقل بمثابه یک متحد چندین ضلعی غیر قابل انحراف و انعطاف ، آنرا در درون جنبش مقاومت مقیم پشاور تعبیه نماید. (١)
پس از سال ١٩٨٩ حینیکه مطالبات « ته و بالای» مجاهدین افغانی ایران در کسب امتیاز در اورگان های اداره موقتی افغانستان با مخالفت شدید، ائتلاف هفت گانه بر خورد، حدود آن بالتدریج محدود شد. ظهور قراینی دال بر ناکامی مذاکرات موجب گردید تا دولت ایران از یک طرف با حکومت کابل از موضع سازش معامله کند (٢) و از جانب دیگر گروپ های اهل تشیع را معروض بیک  آزمایش سیاسی  دیگر نماید. آنگاه پلان اتحاد آنها مطرح گردید.
دو – مرحله اتحاد: در جولای سال ١٩٨٩ پس از جر و بحث های متمادی مقامات دولت ایران با مجاهدین اهل تشیع افغانی، «چارتر وحدت» بین گروه نصر، پاسداران و شورأ به امضأ رسید که به اساس آن برخی مؤتلفین متعهد شدند تا احزاب مستقل بشمول ائتلاف را منحل کرده و تحت لوای حزب وحدت، به جهاد ادامه دهند. از نظر تشکیلاتی در رأس حزب وحدت شورای نظارت اهل تشیع افغانی عضویت داشتند. شورأ دارای اختیارات مطلق بود و در امور محوله از شورای مرکزی مرکب از نمایندگان ظاهراً منتخب مشوره میگرفت. مقر شورای مرکزی، بامیان تعیین گردید.
مداخله ایران در تثبیت مقام رهبری این حزب موجب رنجش و بر آشفتگی رهبرانی از اهل تشیع گردید که دارای کم و بیش تمایلات افغانی و ملی بودند.
شیخ آصف محسنی رهبر حرکت اسلامی، از دسته بندی جدید سیاسی به بهانه عدم تعقیب، مواخذه و مجازات مسئولین بر خورد های مذهبی و قومی (پشتون ها و هزاره ها) در ارزگان خود را کنار کشید و با ملاحظه کاری و احتیاط مقر فعالیت های سیاسی خود را از ایران به پاکستان (اسلام آباد) منتقل ساخت. دولت ایران دفاتر نمایندگی حرکت انقلاب را در سپتامبر ١٩٩٠  در سراسر ایران مسدود و دارائی های دفاتر را در بانک های ایرانی ضبط نمود (اخبار افغانستان . چاپ پاریس.  اپریل ١٩٩١).
حزب وحدت در میان خانواده احزاب دوران جهاد افغانستان ازین لحاظ منحصر بفرد است که صرفاً از اقوام هزاره و اهل تشیع تشکیل گردیده و دارای تمایلات شدید قومی و حتی «ملی – سکتارستی » است.
دوم –  تدویر کانفرانس سه جانبه :
این کانفرانس برای مقابله با طرح صلح ملل متحد، مخالفت با تشبثات هیئت افغانی هوا خواه شاه سابق و مخالفت با ابتکار عمل سیاسی تنظیم ها تدویر یافت .
تلاش ایران در جهت سرمایه گذاری سیاسی به قصد تدارک یک پایگاه مطمئن « پارتیزان» ادامه یافت . نیاز بیشتر به کمک های مالی، پولی، سیاسی و تبلیغاتی، برخی گروهای اهل سنت را نیز در حلقه نفوذ دولت ایران قرار داد. برای برخی گرو های سیاسی اهل  پشاور، جلب حمایت دولت ایران و گروهای افغانی اهل تشیع وابسته به آن وزنه مقابل نفوذ سیاسی پاکستان و احزاب سیاسی افغانی مورد حمایت آن کشور بحساب می آمد.
دولت ایران برای بهره برداری از نیروی ذخیره سیاسی افغانی در شرایطی که امکان متلاشی شدن برخی ازین نیرو تحت تأثیر حوادث غیر قابل کنترول سیاسی، دیپلوماتیک و احیاناً نظامی در منطقه موجود بود، در ماه جولای ١٩٩١ ابتکار تشکیل کانفرانس سه جانبه مجاهدین ، ایران و پاکستان را بدست گرفت. عوامل مختلف سایق چنین ابتکار شد. ا ز جمله :
– تثبیت موضع سیاسی ایران در منطقه پس از شکست عراق بدنبال تهاجم اول امریکا و متحدین. قبل از آغاز تهاجم با واگذاری مجدد بخشی از قلمرو ایران که توسط عراق طی جنگ نه ساله اشغال شده بود بمثابه «حق السکوت» از جانب عراق بدولت ایران، کشور مضمحل و از پا افتاده ایران نفس تازه یافت و توجه را متمرکز به قضایای دیگر منطقوی از جمله افغانستان نمود.
– پیروزی امریکا و متحدین غربی در جنگ با عراق و برهم خوردن توازن قوأ به نفع امریکا و تحکیم موضع سیاسی آنکشور در بدست گرفتن ابتکارات دیگر صلح در منطقه (بحران شرق میانه و افغانستان).
– موجودیت امکانات وسیع پیروزی طرح ملل متحد در رابطه به قضیه افغانستان. دولت ایران در قبال طرح ملل متحد دست مداخله امریکا و سازش ابر قدرت ها را دخیل میدانست.
– امکانات بروز نتایج عملی صلح از مذاکرات کمسیون ٢٨ عضوی تنظیم های مستقر در پشاور.
این کمسیون چندین ماه قبل بعنوان عکس العمل در برابر تلاش های وسیع بین المللی برای استقرار یک حکومت انتقالی اعتدالی به سرپرستی موقتی شاه سابق ترکیب گردیده بود. کمسیون پشاور  مؤظف بدریافت یک راه حل « تنظیمی » به قضیه افغانستان بود و در آن علی الرغم تلاش های خستگی ناپذیر مقامات ایرانی و گروهای اهل تشیع افغانی مستقر در ایران، صرفاً تنظیم های اهل سنت پشاور ، عضویت داشتند.
بهر حال ! به موضوع تدارک زمینه کانفرانس مثلث باز میگردیم :
رویهم رفته از احزاب اهل سنت افغانی مستقر در پشاور جمعیت اسلامی، جبهه نجات ملی ، محاذ ملی و اسلامی ، حرکت انقلاب اسلامی (مولوی محمدی)، حرکت انقلاب اسلامی (مولوی منصور) و داعیه اسلامی (قاضی امین وقاد) از تدویر کانفرانس سه جانبه پشتیبانی کردند. کانفرانس در دو مرحله در اسلام آباد و تهران دائر شد و برای تشکیل مرحله سوم آن اظهار آمادگی گردید.
١- کانفرانس اسلام آباد: به تاریخ ٢٩ و ٣٠ جولای به اشتراک  « اکرم ذکی » (منشی عمومی وزارت خارجه پاکستان) ، « علی اکبر ولایتی »  (وزیر خارجه ایران) و نمایندگان تقریباً کلیه احزاب افغانی مستقر در پاکستان و ایران دائر گردید. این کانفرانس به شیوه پنهانی قصد تخریب پلان صلح ملل متحد را دنبال میکرد .
درین کانفرانس در حالیکه از جانب همه احزاب رهبران شان نمایندگی می نمود، حزب اسلامی حکمتیار رئیس کمیته سیاسی خود را فرستاده بود. در کانفرانس اسلام آباد، نماینده اتحاد اسلامی سیاف با درک موضعگیری های مخالف منافع عربستان سعودی ، به بهانه یی جلسات بعدی را تحریم نمود.
حرکت اسلامی آیت الله محسنی خود را ازمعرکه کنار کشید. (دلایل آن قبلاً ذکر گردید.) در کانفرانس شورای ائتلاف نیز نماینده نداشت.
عدم اشتراک مجدد شورای ائتلاف در کانفرانس بعدی تهران نشانه ئی از « تظاهر »  به نوعی خود مختاری این حزب در برابر دولت ایران تلقی شده می تواند .
کانفرانس اسلام آباد اصولاً باید روی طرح صلح ملل متحد مذاکره  می نمود. چه حکومات پاکستان و ایران و اکثریت احزاب سیاسی افغانی شامل کانفرانس، مواضع خود را بصورت انفرادی در جهت تائید طرح ابراز کرده بودند. اما با صدور اعلامیه ختم کانفرانس معلوم گردید که مقامات ایرانی و پاکستانی، بر خلاف موضع رسمی قبلی خود از کانفرانس برای زمینه سازی ناکامی طرح ملل متحد استفاده می نمایند و برخی نمایندگان تنظیم های افغانی را از هدف صلحی که از جانب ملل متحد تعیین شده است، منحرف می سازند.
انتقادات بعضاً  بسیار اغوا گرانه از طرح ملل متحد و بالاخره انحراف از مذاکره سازنده روی آن در کانفرانس بعدی تهران، مقاصد پنهانی دولتین ایران و پاکستان را آشکار ساخت. درین جریان برخی از دست اندرکاران سیاست ایران بدون مأل اندیشی دیپلوماتیک کنترول احساسات خود را در پنهان نگاهداشتن مخالفت با طرح ملل متحد از دست دادند. به بیانات « جواد منصوری » سفیر ایران در پاکستان در رابطه به کانفرانس اسلام آباد، توجه کنید : «… این کانفرانس راه های نفوذ قدرت های فرصت طلب و منفعت جو را که خواهان به هدر دادن خون شهدای انقلاب اسلامی افغانستان می باشند، می بندد …» (٣). واضحاً هدف سفیر ایران از قدرت فرصت طلب در سطح ملی شاه و هوا خواهان وی بود که مقارن تدویر کانفرانس تلاش های دامنه دار سیاسی و دیپلوماتیک را در احاطه فورمول مفاهمه بین الافغانی سازمان داده بودند و طرح صلح ملل متحد علی الرغم داشتن نکات ضعیف آنرا تشویق می کرد.
پاکستان و ایران علی الرغم تعیین مواضع رسمی در جهت تائید استقلال ، بیطرفی و صلح در افغانستان جداً در جهت مخالف ظهور یک افغانستان متکی بخود، مستقل ، غیر وابسته  و دارای یک حکومت معتدل، اسلامی و ملی عمل نمودند . این شیوه برخورد به قضیه تا هنوز ادامه دارد.
ایران و پاکستان وقتی می توانند از اوضاع افغانستان بهره برداری طویل المدت کنند که در آنجا حکومت مرکزی قوی موجود نباشد. مخالفت غیر رسمی با طرح ملل متحد از مقاصد پنهانی دولتین پاکستان و ایران در جهت تدارک پایگاه دائمی نفوذ در افغانستان منشأ میگیرد.
٢- کانفرانس تهران: به تاریخ ٢٨ و ٢٩ اگست به اشتراک اکبر ولایتی و اکرم ذکی دائر گردید. هیئت بیست نفری افغانی را درین کانفرانس صبغت الله مجددی ریاست میکرد. عناصر افغانی حاضر درکانفرانس با اشخاص افغانی غائب در آن به مقایسه کانفرانس قبلی اسلام آباد، صرفاً از رهگذر اشتراک قاضی امین وقاد (رهبر داعیه اسلامی) متفاوت است. نامبرده در حالیکه در کانفرانس قبلی عضویت نداشت، در کانفرانس تهران حضور یافت.
کانفرانس تهران ظاهرآ با دست آویز مذاکره بیشتر روی طرح صلح ملل متحد دائر شده بود. طرح که میبایست در رآس اجندآ قرار میداشت به حاشیه رانده شد و در روز اخیر، آنهم به قصد تخریب مطرح گردید . در کانفرانس تصامیمی گرفته شد که در صورت ادامه جنگ در افغانستان ، دو کشور همسایه بتوانند از راه نفوذ در کشور مواضع مطمئین و ثابت در منطقه دریافت کنند .
رونویس فیصله کانفرانس تهران عبارت از:
– مذاکره مستقیم با شوروی. تعیین یک هیأت مشترک ایران، پاکستان و تنظیم های مجاهدین برای مذاکره با شوروی در زمینه انتقال قدرت.
– اعزام یک هیأت مشترک به اسامبله عمومی سازمان ملل، کانفرانس بعدی وزرای خارجه کشور های غیر منسلک و کانفرانس وزرای خارجه ممالک اسلامی (اخیر الذکر در داکار).
– تأکید روی همکاری های منطقوی میان سه کشور افغانستان، پاکستان و ایران.
  تشکیل نوعی  اتحادیه منطقوی تحت کنترول ایران بعنوان وسیله دفع نفوذ امریکا ، ستراتیژی عمومی سیاسی ناشی از قصد توسعه انقلاب ایران در منطقه است که باید روی آن اندکی بیشتر صحبت شود:
سوم- تشکیل اتحادیه منطقوی: برهان الدین ربانی طی مراسمی که در منزل قونسل ایران مقیم پشاور به یاد بود امام خمینی در ماه جوزای ١٣٧٠ هـ . ش. دائر شده بود گفت:
«… انقلاب اسلامی ایران و شخصیت حضرت امام خمینی متعلق بهمه جهان اسلامی و امت مسلمان می باشد …» (٤).
  این شیوه سخن که در نوع خود از زبان رهبر یک تنظیم اهل سنت و جماعت تا حدی بی سابقه معلوم می شود، مظهر دفاع از «خط امام» در تأمین یک پارچگی روحانی و مذهبی کلیه کشور های مسلمان و بدرجه اول ممالک مسلمان منطقه، با قبول قیادت رهبری ایران بحساب می آید. از قراین بر می آید که زبان و کلتور مشترک بین تنظیم جمعیت اسلامی و  پاسداران انقلاب اسلامی ایران که سر دسته دولت را بدست داشتند، تعصبات مذهبی را کاملاً تحت الشعاع قرار داده بود .   
روزنامه کوثر وثیقه تبلیغاتی صدور انقلاب ایران در ارزیابی نتایج کار کانفرانس اسلام آباد در جهت تحقق فرمایشان ربانی در بخشی از سر مقاله خود چنین نوشت : « … کانفرانس اسلام آباد بنیاد و اساس یک کانفدراسیون اسلامی و مشروع میان ملل مسلمان در منطقه را گذاشت …» (٥).
« مرزا اسلم بیگ » لوی درستیز سابق پاکستان که در وقت تدویر کانفرانس اسلام آباد بر حال بود، اظهار نمود: «… توافق نظر و تعاون فعلی بین افغانستان، پاکستان و جمهوری اسلامی ایران سبب نزدیکی برای انسلاک و پیمان سلامتی این کشور ها میگردد» (٦).
در کانفرانس اسلام آباد چنین نظر موجود بود که هر دو کانفرانس اسلام آباد و تهران باید زمینه فراهم آوری امکانات نوعی اتحاد میان کشور های ایران، افغانستان و پاکستان باشد و به همین منظور یک دار الانشای دائمی برای انسجام امور مربوط بوجود آید.
حقیقت اینست  که تشکیل هر نوع اتحادیه با کشور های همسایه در شرائطی که افغانستان فاقد یک حکومت مرکزی ممثل منافع خود بود ، توطئه غیر مستقیم به قصد تجزیه و تقسیم قلمرو آن بین دو کشور همسایه مداخله گر ایران و پاکستان تلقی شده می تواند.
چارم – عکس العمل امریکا : عوامل متعددی باعث ابراز عکس العمل منفی از سوی امریکا در برابر کانفرانس سه جانبه اسلام آباد – تهران گردید. مهم ترین این عوامل عبارتند از:
– ظهور عنصر تخریش کننده در تحقق پلان نظم نوین سیاست و اقتصاد جهانی به قیادت امریکا.
– تعمیق ریشه های یک اسلام بنیاد گرا به رهبری دولت ایران که خصومت آشکار خود را در مقابل امریکا هیچ وقت پنهان نکرده اما در برابر نفوذ اتحاد شوروی در ایران و منطقه نظر چندان مخالف نداشته است، از طریق تشکیل « اتحاد مثلث » مبنی بر فاندمانتالیزم.
– تضعیف مواضع متحدین امریکا از جمله اسرائیل، عربستان سعودی و تا حدی مصر و سوریه در شرق میانه در برابر ظهور اتحاد مثلث.
– بهره برداری از کمک های نظامی، سیاسی و تبلیغاتی جنگ سیزده ساله افغانستان به مجاهدین از طرف امریکا در تحقق ستراتژی منطقوی امریکا.
دولت امریکا در برابر تلاش دولتین ایران و پاکستان در کشاندن مجاهدین تنظیمی برای تعقیب صلح پاکستانی و ایرانی تشکیل یک کانفرانس وسیع تر را برای دریافت راه حل قضیه افغانستان پیشنهاد کرد. بزعم امریکا این کانفرانس باید کلیه عناصر خارجی ذیدخل در معضله افغانستان را بدور میز مذاکره بکشاند.
در ترکیب کانفرانس باید امریکا، شوروی، پاکستان، ایران، عربستان سعودی و نمایندگان مجاهدین شامل باشند. به این ترتیب امریکا متمایل بود با اعمال نفوذ هم آهنگ امریکا، شوروی و عربستان در حل قضیه افغانستان وزنه مقابل نفوذ پاکستان و ایران  ایجاد کند . تشبثات سیاسی و دیپلوماتیک امریکا برای کسب اطمینان از مقامات پاکستانی در جهت اینکه منافع امریکا در افغانستان و منطقه معروض به خطر جدی نیست وقتی قوت بیشتر گرفت که اندکی پس از ختم کانفرانس سه جانبه تهران، حکومت محلی مورد حمایت عربستان سعودی در کنر سقوط کرد و مولوی جمیل الرحمن رهبر وهابی های سلفی (جماعت الدعوا و الفرقان) ترور گردید.
به این ترتیب قراین جدی در تفاهم سیاسی دولت پاکستان و ایران برای حذف نفوذ عربستان سعودی در افغانستان مشاهده گردید که امریکا را ناراحت ساخت. حکومت امریکا برای ارزیابی اوضاع ، شهزاده  « تُرکی الفیصل »  وزیر امنیت عربستان سعودی را در اگست ١٩٩١ به پاکستان فرستاد. شهزاده تُرکی طی یکی از مصاحبه های خود با روزنامه نگاران در  پشاور سیاست توسعه جوئی ایران را به باد  انتقاد گرفت.


                                             نتيجه
افغانستان طی جنگ های طولانی به عرصه بلا مانع مداخلات کشور های بیگانه تبدیل شده است. هر کشور مداخله گر در تلاش است تا از سرمایه گذاری وسیع سیاسی، نظامی و انسانی خود در دوران جنگ برای احراز پایگاه مطمئین اعمال نفوذ در داخل افغانستان در شرایط صلح آینده استفاده کند.
در طول جهاد و مقاومت و پس ازان ، اشتیاق غیر مسئولانه رهبران احزاب افغانی در ادامه « تمرین  قیادت سیاسی» به حمایت تبلیغاتی، سیاسی ، نظامی و پولی ممالک مداخله گر در قطعاتی از افغانستان معروض به درهم پاشیدگی، وضع نا مطمئن را برای امنیت منطقه و حالت خطرناکی را برای تجدید حیات افغانستان بمثابه یک کشور واحد و دارای حق حاکمیت ملی بوجود آورده است.
در دهه هشتاد زمینه سازی تدویر کانفرانس منطقوی به بهانه دریافت راه حل قضیه افغانستان، از جانب ایران و پاکستان نوعی سازش  به قصد دوام مداخله در امور داخلی کشور همسایه تلقی شده میتواند .
طرح صلح ملل متحد که بجای خود نواقصی هم داشت ، روی تفاهم بین الافغانی که کانفرانس سه جانبه درست در جهت عکس آن موضع ګرفت ، تأکید می نمود .
نمایندگان تنظیم ها و احزاب افغانی شامل کانفرانس اسلام آباد و تهران ، نمایندگان مردم افغانستان نبودند. آنها نزد میزبانان دو کانفرانس بقدری فاقد اعتبار بودند که دولتین پاکستان و ایران حاضر نشدند ، حکومت موقتی مرکب ازین گروها را به رسمیت بشناسند. با آنهم دولتین موصوف از یک موضع فرصت طلبانه و آگنده از تزویر به این نیروها ظاهراً حق و امتیاز تشکیل هیئت و فرستادن آن در مجامع بین المللی را بنام مردم افغانستان قائل شدند. این اقدام ممثل تلاش دو همسایه افغانستان برای مداخله و تدارک زمینه جنګ دوامدار در امور داخلی کشور بحساب آمده میتواند .
 فرانسه. 10 جنوری 2011
 مآخذ :
(١) حکومت کابل پس از سال ١٩٨٧ با تشکیل احزابی مانند حزب عدالت دهقانی، حزب اسلامی افغانستان، حزب رستاخیز ملی ( به رهبری اصغر خان رئیس اسبق پوهنتون ) و غیره در کنار حزب دیموکراتیک خلق از عین تکتیک داشتن امکان دستیابی به بیشترین کرسی های رهبری در دولت آینده افغانستان ( پس از خروج قوای شوروی ) ، حین تقسیم غنائم پیروی نمود.
(٢) در زمره داد و ستدهای مغازله آمیز می توان اولاً از حق استفاده از طیارات خط هوایی هرات – کابل و مشهد – بامیان از جانب حکومت کابل برای آندسته از مهاجرین هزاره یاد کرد که از ایران به افغانستان بر می گردند و مشمول هیچگونه کنترول و مواخذه منتج به سوق به خدمت نظامی از جانب حکومت کابل نبودند. ثانیاً حکومت ایران در اپریل ١٩٩١ بالمقابل ، امتیاز استفاده از میدان هوائی بندر عباس را به شرکت هوائی آریانا اعطا کرد.
(٣)  ٤، ٥، ٦ : جرائد کوثر چاپ پشاور ( ؟ ) :
  ش . ١٢٧، ١٢ اسد ١٣٧٠ هجری – ش /  ش .  ١١١، ١٥ جوزای ١٣٧۰ هجری – ش / ش .  ١٢٦ ، ٩ اسد ١٣٧٠ هجری– ش . / ش . ١٢٨، ١٦ اسد   ١٣٧٠ هجری – ش .


( یاد داشت نویسنده : محل چاپ جریده کوثر معلوم نبود . مدت یکونیم سالیکه در پشاور اقامت داشتم افغان ها متفقآ به این باور بودند که جریده در ایران چاپ میشود و ناشر موضع آیت الله های ایران در رابطه به قضیه افغانستان است . ازین جریده شاغلی «محمد امین فروتن »  مدیریت میکرد ) .