یا حدود جغرافیایی افغا نستان معاصر
__________________________________________________________________
قبل ازآنکه به بیان وتوضح اصل موضوع بپردازیم، قابل یاد اوری میدانم که، طی روزهای اخیر برادر محترم صدیق متین در برنامه خاص تلویزیونی اش زیر نام « خط دیورند » که از طریق تلویزیون « آریانا ـ افغانستان » پخش ونشر گردید، جوانب مختلف قضیه پشتونستان ( پشتو نخوا ) را به بررسی گرفته واز تعداد روشنفکران، قلم بدستان و متخصصین تاریخ معاصر افغانستان عزیزتقاضا بعمل اورد تادر برنامه موصوف شرکت نموده و به توضح جوانب مختلف موضوع مورد نظر و زوایایی تاریک تاریخ کشور روشنی اندازند.
همین موضوع مرا نیز وا داشت تا در مورد سرحدات افغانستان خصوصآ سرحدات شرقی، جنوب و جنوب شرقی کشور غرض درک و فهم بیشتر از زاویه دیگری (جغرافیایی – جیوپولیتیک) روشنی اندازم و عوامل موثر جغرافیایی بر اتخاذ تصامیم سیاسی و تعین مرز های جغرافیایی افغانستان را تا حد امکان و حدود صلاحیت های خویش توضح و تشریح دارم.
ازینرو غرض ریشه یابی و بیان بهتر مطلب لازم است تا موضوع را از اواخر قرن 15 میلادی طور شتابنده و گذرا پیگیری نموده و به سرعت خود را به روداید ها، وقایع و حوادث تاریخی قرن 19 میلادی رسانده و مکثی برآن داشته باشیم تا خوبتر در متن موضوع داخل شده و به درک و فهم بهتر سیاست جغرافیایی (جیوپولیتیک) دو ابرقدرت وقت نائل آیم.
سفر واسکودگاما پرتگالی در سال 1498م (اواخر قرن 15م) به ساحل جنوبی هند (کالیگیت که بعدآ به کلکته معروف گردید) راه را غرض تصرف مستعمرات انگلیس در نیم قاره هند باز نمود. بعد از تسلط پرتگالی ها بر هند (1662م) دولت پرتگال ایالت بمبی را به چارلز دوم پادشاه انگلستان تحفه داده و او نیز ایالت مذکور را به کمپنی هند شرقی واگذار کرد. امپراتوری بریتانیا از نیمه قرن هفدهم به بعد هند را تدریجآ از تسلط راجاها و امپراتوران گورگانی خارج ساخته و نیز پرتگالی ها را از صحنه ای رقابت بیرون کشیده و خود بر اوضاع مسلط و از دیگر رقبایش پیشی گرفت.
از جانبی هم در نیمه ای دهه دوم قرن 18م نواسه اورنگ زیب (فرخ شیر) مریض و کمپنی هند شرقی یک تن از دوکتوران خویش بنام «هلمتن» را غرض تداوی اش فرستاده و بعد از مداوا اورنگ زیب در نزدیکی کلکته اجازه خرید 40 قریه را به کمپنی مذکور داده تا از آن به میل خویش استفاده نماید، که این دوره را میتوان آغاز مستعمره سازی بریتانیا در هند نامید. انگلیس ها بعد از جنگهای شدید پلاسی 1756م بر هند تسلط حاصل نموده و در سال 1774 میلادی اولین گورنر جنرال (وارن هشتنگر) کمپنی هند شرقی وارد هندوستان شد. در همین سال انگلیس ها از جنوب و شرق هند جانب شمال حرکت نموده تا پنجاب، سند و حوزه ای دریای اباسین را تصرف نمایند.
اروپایی آنروز به خوبی میدانست که امپراتوری بریتانیا بالای هندوستان زنده است. اگر لندن مغز متفکر این امپراتوری را تشکیل میدهد، هند حیثیت قلب آنرا داشته که خون ثروت، رفاه و عزمت را در درگهایش پمپ مینماید و آنرا حیات میبخشد. در چنین اوضاع و شرایط رقبایی دیگر انگلستان از جمله فرانسه زمان ناپلیون بناپارت (1769م – 1822م) و روسیه تزاری ( کاترین دوم وپسرش پاول – الکساندر اول) انگلیس را دشمن و رقیب خویش دانسته و قصد داشتند تا هند را از تسلط انگلستان خارج سازند.
ناپلیون به خوبی میدانست که شاه رگ حیاتی بریتانیا، هندوستان میباشد. ازینرو وی در جستجوی راه های غرض فتح هند برآمد و چون حاکم و فرمان روایی آبحار، انگلستان بود، لذا ناپلیون دریافت تا از راه خشکه (فارس و افغانستان) بر هند لشکر کشی نماید.
دولت بریتانیا با درک مسئله غرض پیشبرد استراتیژی نظامی اش در پی مسدود ساختن تمام راه های ورودی به هندوستان یعنی راه های که احتمال حمله ناپلیون از آن طریق بر هندوستان متصور بود ( فارس، افغانستان، سند و پنجاب) برآمد.
بعدآ چنانچه معلوم شد ناپلیون نتوانست ازین راه بر بریتانیا فایق آید و در فکر آن شد که بعد از موافقت نامه صلح تسلیت ( 7 جولای 1807م – اتحاد روسیه و فرانسه) بر نیم قاره هند بعد از عبور از افغانستان حمله نماید.
این پلان ناپلیون سبب تحریکات بیشتر انگلستان گردیده و مسئولین هند برتیانوی توجه جدی خویش را به سرحدات غربی نیم قاره هند مبذول داشتند.
از جانبی هم بعد از وفات تیمور شاه ( 19 می 1793م) شاه زمان پسرش به قدرت رسیده و آرزوی آنرا داشت تا بر هند که درین زمان انگلیسها بقدر کافی در آن پایگاه های مستحکمی داشتند حمله نموده، آنرا مطیع و ثروت های بیشمار بدست آرد.
لذا دولت هند بریتانوی نماینده ای خویش سرجان مالکم را به دربار شاه فارس فرستاده تا او را بر ضد افغانستان از یکطرف و فرانسه از جانب دیگر تحریک نماید ( 1800م) که یک سال بعد آن (1801م) معاهده دوستی بین انگلستان و فارس به امضاء رسید. طبق این نظر هرگاه دولت فارس با پلان انگلیس موافقه نماید در آن صورت فارسها اجاره آنرا خواهند داشت تا بر حریم افغانستان تجاوز نموده و هرات را تصرف نماید. زیرا هرات دارای موقیت حساس جغرافیایی در منطقه بوده و انگلیسها حتی حاضر بر آن بودن تا خود غرض دفاع و حفاظت از هرات که حیثیت در ورودی به سند و پنجاب را داشت داخل جنگ شوند، که بعد دولت انگلیس ازین تصمیم خویش پشیمان شده و فارس ها را سپاهیان نا مطلوب غرض دفاع از هرات خواندند. دولت انگلستان طبق نظریات مالکم درمورد افغانستان سیاست دوگانه ذیل را در پیش گرفت:
– شاه هان و امیران افغان را در بین خود شان غرض گرفتن تاج و تخت مصروف جنگهای داخلی ساخته تا متوجه حرکت انگلیس ها جانب غرب نشوند.
– طبق پلان طویل المدت دولت انگلیس، افغانستان باید از خارج تجرید تا با هیچ کشور خارجی دیگری بدون موافقت قبلی دولت انگلیس تماس حاصل ننماید.
در سال 1801م روسها بر گرجستان که تا آن وقت جز قلمرو امپراتوری فارس به شمار میرفت حمله نموده و در 1805م به جنوب کوهای قفقاز رو آورد و شهر های مهم آنجا ( ایروان، دربند و باکو) را تصرف نمودند. فتح علی شاه قاچار ازین حرکت سریع روسها به طرف جنوب، به وحشت افتاده و به موجب قرار داد 1801م (اتحاد فارس و انگلیس) به انگلستان مراجعه نموده و طالب کمک گردید. ولی دولت انگلیس بنا بر تفاهم قبلی با روسها در برابر فرانسه از دادن کمک به دولت فارس خوداری نمود. فرانسه زمان ناپلیون و بناپارت که مترسد اوضاع بود از فرصت استفاده نموده در سال 1805م و 1806م نماینده گان خویش را به دولت فارس فرستاد و دولت فارس که از جانب انگلیسها نا امید شده بود در سال 1807م نماینده خویش را به فرانسه فرستاده و در همین سال معاهده ای اتحاد و همکاری را با فرانسه غرض نجاد خویش از ترس بیشروی روس ها به جانب جنوب به امضاء رسانید. درین معاهده فرانسه متعهد گردید تا از منافع فارس در برابر بیشروی روسها حمایت نماید. همین طور دولت فارس متعهد گردید تا با تمام نیرویش افغانها را بر ضد انگلیسها متحد ساخته و جانب هند بریتانوی لشکر کشی نماید. ازینرو دولت انگلیس از راه خلیج عربی (جزیره خارک) فارس را تهدید نمود و دولت فارس که چشم امید بر فرانسه داشت ماءیوسانه دوباره با انگلیس سر سازش را در پیش گرفته و در سال 1808م سفیر انگلیس را به دربار پذیرفت و موجب معاهده ای 1809م که بین سفیر انگلستان و صدراعظم فارس به امضاء رسید، انگلستان متعهد گردید تا فارس را در برابر پیشروی و تجاوز روسها کمک نموده و دولت فارس درصورت حملهء دولت افغانستان بر هند بریتانوی ازعقب بر آنها حمله نموده و خطر احتمالی را از بین بردارد.
و اما درین زمان افغانستان چنانچه قبلا اشاره شد، بین برادران سدوزایی ( پسران تیمود شاه) غرض گرفتن تاج و تخت اختلاف رونما گدیده که درنتجه قدر کافی افغانستان ضعیف شده و دارای اقتصاد ورشکسته ای بود که به هیچ وجه به تنهایی نمی توانست به عملیات نظامی علیه متصرفات انگلیس جانب هند لشکر کشی نماید.
درین موقع دولت انگلیس باز هم سفیر و نماینده خویش را به افغانستان فرستاده وبه پیشنهاد تدافعی برعلیه اتحاد روس و فرانسه مبادرت ورزید (1809م).
در سال 1807م ناپلیون با پاول تزار الکساندر اول پیشنهاد نمود تا متحدآ بر هند حمله نموده آنر از تسلط انگلستان خارج سارند. ولی بزودی مناسبات روسیه و فرانسه بر هم خورده در سال 1810م بعد از شکست فرانسه در برابر روسیه خطر حمله فرانسه بر هند به کلی رفع گردید و فشار روسیه بر فارس دوباره افزایش یافت. در سال 1813م دولت فارس با شکست اردو شان در جنگ علیه روسها مجبورآ به معاهده ای «گلستان» که قسمت بزرگ از متصرفات شان را در قفقاز از دست دادند، تن در داد. از آن به بعد دوره طولانی رقابت بین دو امپراتوری و قدرت بزرگ عصر یعنی روسیه تزاری و بریتانیا شروع که در تاریخ بنام بازی بزرگ و یا (The Great Game) ثبت میباشد.
ازجانبی هم دولت انگلیس بخوبی درک مینمود که دولت فارس بعنوان خط دفاعی هند بریتانوی چندان قابل اعتماد نبوده و«دم گربه ای فارسی» زیر پای «خرس قطبی» بوده که با کشیدن دست نوازش غرض حفظ جان، در کنار امپراتور لم داده و د م میشوراند. ازجانبی هم روسیه تزاری میتواند با عبور از خان نشین های آسیایی میانه به شمال افغانستان دست یابد. درین مقطع زمانی انگلستان غرض جلوگیری از پیشروی های فزایندهء روسیه تزاری به دنبال احداث دیوار مستحکم دفاعی غرض حفاظت هند بریتانوی برآمد، لذا طرح «بازی بزرک» (Great Game) را غرض پیشبرد استراتیژی سیاسی، نظامی و اقتصادی بر مبنایی سیاست جغرافیایی (جیوپولیتیک) پیریزی نمود.
واژه ای بازی بزرگ (The Great Game) برای بار اول توسط یک نفر جاسوس انگلیسی (Co. Arthur Conolly) کپیتان ارتور کونولی در سال 1837م که مشغول ماموریت در بخارا بود به کار برده شد که بعد توسط Rudyard Kipling (کیپلینگ) در سال 1901م در اثر بنامی کیم (Kim) جاویدانه شد.
ساحه را که بازی بزرگ غرض تسلط سیاسی در بر میگرفت، از کوه های پربرف قفقاز در غرب شروع، دشتها، صحرا ها و سلسله کوه های آسیایی میانه، افغانستان، ترکستان چینی و تبت را در شرق احتوا مینمود. طول مجموعی این ساحه 3000Km و عرض آن به 1000Km میرسید. باید یادآورشد که ساحه این بازی به هر انداره ای که بزرگ بود ولی محراق آن افغانستان بوده و افغانستان معبر تاریخی آسیایی میانه، شرق میانه و هند بریتانوی را تشکیل میداد. البته قابل ذکر است تمام این فعالیت ها در اوایل قرن 19، هنگامی که روسیه تزاری شروع به باز نمودن راه به جانب جنوب و جنگ قفقاز آغاز شد. با سرکوبی اقوام مسکون قفقازی، روسها نگاه های حریصانه ای بسوی شرق نمودند، که از لحاظ ساختمان اراضی و توپوگرافی مشتمل بر صحرا های پهناور و سلسله کوه های بلند و بر از برف دریا ها و جلگه های سرسبز بوده که خان نشین های مسلمان خیوا، بخارا و خوقند در ان قرار داشت، چنانچه بیشروی روسها به سوی این سرزمین ها زنگ خطری را برای لندن و کلکته به صدا درآورد.
در اوسط قرن نزدهم آسیایی میانه به ندرت از نظر انداخته میشد، زیرا این مناطق یکی پی دیگری بدست روسها میآفتاد. در سال 1865م شهر برزگ و دارای حصار های بلند تاشکند را روسها اشغال نمود. سه سال بعد نوبت ثمرقند و بخارا رسید و پنج سال بعد روسها بعد از سر بریدن های ظالمانه و خونریزی های وافر خیوا را اشغال کردند. چنانچه یکی از جنرال های روسی گفته بود: « در آسیا، هرقدر شدیدتر به آنها ضربه وارد شود، به همان اندازه برای مدت های طولانی خاموش خواهند ماند.»
با وجود اطمینان مکرر سن پطرزبورگ مبنی بر اینکه این پیشروی ها کدام قصد خصمانهء برسوی هند بریتانوی نمیباشد، ولی معلوم بود که هدف روسها تسلط کامل بر آسیایی میانه بوده وقدم بعدی طبق وصایایی پطر کبیربا عبور از افغانستان حمله بر هند بریتانوی بوده است و چنانچه اشاره شد اهمیت حفظ هندوستان برای دولت انگلستان به قدری بود که بناء بر عقیده ای برخی از سیاسیون « امکان زیستن بریتانیا بدون هند وجود نداشت» چنانچه لارد کرزن خود مینویسد: « زمانیکه هند شناخته شده است، سرورانش همواره صاحب اختیار نیمی از جهان بوده اند.»
در طی چهار قرن امپراتوری روسیه در هر روز 55 میل مربع و یا 20000 میل مربع در سال توسعه میپذیرفت.
در آغاز قرن 19 امپراتوری روسیه و بریتانیا را اراضی به فاصله ای بیش از 2000 میل از هم جدا ساخته بود، در حالیکه در اخیر قرن مذکور این فاصله به چند صد میل پائین آمده و در منطقهء پامیر جایی که سه امپراطوری را با هم وصل مینمود، اراضی به فاصله کمتر از 20 میل این دو امپراطوری را از هم جدا مینمود. جای تعجب نبوده که بسیاری را ترس از آن بود که « روس ها زمانی به اسپ های شان لگام خواهند زد که پا های خویش را در آبهای گرم بحر هند مرطوب سازند.»
اما در کشور انگلستان کسانی که این بازی را تعقیب میکردند، بدو دسته تقسیم شده بودند:
– دسته اول آنانی بودند که شدیدآ علیه پیشروی روسها جانب جنوب بوده و چنین استدلال مینمودند که یگانه راه توقف دادن به پیشروی روسها جانب جنوب، تعقیب سیاست پیشروانه (Forward Policy) میباشد. سیاست مذکور در قدم اول مبنی بر تعرض و ایجاد کشورهای حایل و اقمار در سمت حرکت های که احتمال حمله ای روسها از آن متصور بود میباشد.
– دسته دوم به این باور نبودند که روسها بر هند بریتانوی حمله نموده و آنرا از تسلط انگلیسها برهانند. از جانبی هم آنها (روسها) قابلیت حمله نظامی برای انجام چنین کاری را هم ندارند.
مخالفین سیاست پیشروی استدلال مینمودند که این مناطق از لحاظ توپوگرافی و ساختمان اراضی دارای صحرا های وسیع، رود خانه ها، سلسله کوه های بلند و پر از برف، راه های صعب العبور و اقلیم خشک و صحرایی، و قبایل جنگجو بوده که نیرو های روسیه بعد از فایق آمد بر تمام این موانع زمانی به هند خواهند رسید که قابلیت جنگی شان را از دست داده و قدرت مقابله با اردو مجهز انگلیس را نخواهد داشت.
کونولی یکی از بازیگران سیاست بازی بزرگ در اثر خویش تخت عنوانی « سفری به شمال هند از انگلستان، روسیه، فارس و افغانستان» که در سال 1834 میلادی به نشر رسید امکان پلان عمومی تعرضی روسها را به هند چنین بیان نمود: کونولی استدال مینمود که تنها از دو خط السیر ممکن اردوی روسیه به هند دسترسی پیدا نماید؛
– نخستین آن شامل اشغال خیوا، بلخ، سپس با عبور از هندوکش (مانند اسکندر کبیر) به کابل و از آنجا اردو شان به جلال آباد، گذرگاه خیبر و پیشاور خواهد رسید و بلاخره دریایی سند را برای حمله بر هند عبورخواهد نمود.
– راهی دوم برای جنرال های روسی غرض رسیدن به هند بریتانوی عبارت از اشغال هرات بوده که از آنجا به سوی قندهار حرکت نموده بعد از اشغال کویته و گذرگاه بولان بلاخره بر هند حمله خواهند نمود. روسها میتواند با گذشت از بحیره کسپین و آستراخان خود را به هرات برسانند. اگر هرات یک بار به دست روسها آفتاد، بعدآ به فارس ضمیمه میگردد که در آنصورت یک اردو میتواند برای سالها در آنجا وضع الجیش بگیرد و تمام ضرورت هایش را از همان جاه اکمال نماید.
کونولی به خوبی میدانست که افغانها از روسها نفرت داشته و با فارسها که با روسها روابط نزدیک دارند تعصب و خصومت میورزند. کونولی میگفت: « هرگاه افغانها به مثابه یک ملت واحد تصمیم بگیرند تا در برابر مهاجم مقاومت نمایند، هیچ مهاجمی بر آنها پیروز نخواهند شد. در صورتیکه بین خود متفرق، پراگنده و تقسیم شوند، میتوان یگ گروه را بر ضد گروهی دیگری استعمال و از ایشان استفاده نمود.»
باقی دارد……