تداوم جنگ، نا امنى ها، تلفات مردم ملكى، ازدياد وحشتناك خشونت، بى قانونى، بى بندوبارى، زورگويى و قٌلدرى، عمليات نظامى مخالفين مسلح، دولت، ناتو و امريكا بخصوص در مناطق جنوب غربى، جنوبى، شرق و شمال شرق كشور، همچنان بعنوان مسلة داغ و نگرانى جدى، در مركز توجه حلقات سياسى، اجتماعى، افكار عمومى جهان و سياست گذاران ذيدخل در قضية كشورى ما قرار دارد.
اين موضوع درين اواخر بخاطرى در صدر مسايل دگر قرار گرفته كه قرار است، رهبرى ملكى و نظامى ايالات متحده امريكا، كشور كه جنگ را در افغانستان آغاز نموده، طى روز هاى آينده بازنگرى استراتيژى خود را در مورد افغانستان اعلان نمايد.
اوضاع بسيار پيچيده و بغرنج افغانستان به وضاحت نشان ميدهد كه تمام سياست گذارى هاى داخلى و خارجى در مورد افغانستان، در عرصه هاى مختلف به بن بست رسيده و به يك بازنگرى عميق، واقعى، عقلانى و منبطق با شرايط كشور نياز دارد. نسخه هاى خارجى مانند دموكراسى تيپ غربى، حقوق بشر، حقوق زن، انتخابات رياست جمهورى، انتخابات ولسى جرگه، شوراى هاى ولايتى، اقتصاد بازار آزاد و غيره درد مردم افغانستان را مداوا نتوانست و اين درد ها را عميق تر، طاقت فرساتر و لاعلاج تر ساخته است.
طى يكسال گذشته واقعيت هاى در افغانستان برملا شد كه نميتوان آن را كتمان كرد و يا آن را ناديده انگاشت. جنگ درين سال بمقايسة هر سال دگر بيشتر و خونين تر شد و ميادين جديد جنگى در نورستان، كندز، بغلان و تخار چهل و چهار كشور حاضر در معركة افغانستان را با چالش هاى جديد ترى روبرو ساخته، تلفات نظاميان خارجى خاصتاً امريكايى و انگليسى به مرز 700 نفر نزديك مى شود كه به مقايسه سال 2009- بيست و پنج فيصد بيشتر ميباشد. هالند عساكر خود را از افغانستان فرا خواند و قرار است كه در سال 2011 عدة دگرى نيز رخت سفر بربندند.
در همين سال از طرف ادارة شفافيت بين المللى گفته شد كه دولت افغانستان سومين دولت فاسد جهان ميباشد. كشور درجه اول درين رديف سوماليا است كه اصلاً دولت و حاكميتى ندارد، در واقع افغانستان داراى دومين دولت فاسد دنيا ميباشد.
در اواخر ماه نومبر 2010 راپور دگرى نشر شد كه افغانستان از نظر امكانات ايجاد طبقات اجتماعى مقام سوم در جهان را كسب نموده است. اين بدان معنى است كه افغانستان يك طبقه بسيار كوچك و انگشت شمار مليونر و ملياردر دارد و اكثريت مردم بطرف فقر، بيچارگى، بيكارى و درمانده گى سوق شده اند كه خود ميتواند يكى از عوامل عمدة تداوم جنگ در كشور باشد.
انتخابات ولسى جرگه سال 2010 به تعقيب انتخابات جنجال برانگيز رياست جمهوى سال 2009، يكبار دگر نشان داد كه اين انتخابات بآ جعل، تقلب و تزوير همراه بوده و جنجال هاى جديد را بار آورده است. كميسيون انتخابات، كميسيون سمع شكايات انتخابات، جمعى از برنده گان و سفارتخانه ها اين انتخابات را با تمام غلطى هاى مشهود، بازهم مشروع ميخواند، در حاليكه در يك انكشاف اخير لوى خگارنوالى افغانستان از ستره محكمه رسماً تقاضا نموده تا نتايج اين انتخابات را ملغى اعلام نمايد!
اگر اين موضوع را به همين گونه ادامه بدهيم ده ها و صد ها مشكل دگر وجود دارد كه وضع را در افغانستان به بن بست كامل رسانيده و ادامة روند را غير ممكن ميسازد. مصيبت بزرگ حالا درين است كه ايالات متحده امريكا بحيث گردانندة اصلى سياست گذارى ها در مورد افغانستان ميخواهد كه همين حالت را با زور سرنيزه و تفنگ به مردم بقبولاند و ادارة را بر ملت تحميل كند كه توان رهبرى كشور را در شرايط بسيار بحرانى تاريخ افغانستان ندارد.
درين شكى نيست كه در ادارة فعلى افغانستان اشخاصى نيز وجود دارد كه كشور خود را دوست دارند و براى عمران و شگوفايى آن تلاش ميكنند ولى سيستم جارى بحدى نا متجانس، ضعيف، بى اراده و غرق در منافع شخصى، تنظيمى و گروهى است كه امكان كار سازنده و هدفمند را تقريباً به صفر نزديك نموده و مردم افغانستان را از خود و نيروهاى بين المللى بسيار دور ساخته است.
تا وقتيكه دولت افغانستان و حاميان بين المللى آن خاصتاً ايالات متحده امريكا براى پر كردن اين فاصله تلاش نكند، هر نوع عمليات نظامى براى اشغال زمين و ايجاد حكومتدارى بيهوده بوده و جز ازدياد تلفات ملكى و افزايش نفرت و انزجار مردم از وضعيت موجود حاصلى نخواهد شد.
حكومت هاى خوب در مناطق بسيار دور افتاده وقتى ساخته شده ميتواند كه متصديان حكومات ولايات آن ها پاك، شفاف، حسابده، مسلكى، متعهد و كاركن باشد و اينگونه حكومات در ولايات وقتى ساخته شده ميتواند كه دستگاه مركزى حكومت در كابل پاك، شفاف، حسابده، مسلكى، متعهد و كاركن باشد!
تا وقتيكه ايالات متحده امريكا به استراتيژى جنگ خود در افغانستان تجديد نظر نكند، واقعيت هاى سخت جامعه افغانستان را مدنظر نگيرد، بر اشتباهات سنگين و خونين نه سال گذشته خود اعتراف نكند. سقف نو نشكافد و طرح نو نياورد، ادامة جنگ و راه اندازى عمليات جنگى تحت عناوين خنجر و شمشير و توپ و تانك و طوفان و صاعقه و رعد و برق هيچ دست آورد منطقى نخواهد داشت و كور گره جنگ افغانستان همچنان باز نشده باقى خواهد ماند.
جريده گنج در سرمقاله شماره دوازدهم سال اول خود (نومبر 2006/ عقرب 1385) نوشته بود كه مشكل افغانستان راه حل نظامى ندارد. افغانستان به منطق نياز دارد. اينك چهار سال بعد از اخطار اولى يكبار دگر با صراحت و جرئت تمام اعلام مينمايد كه مشكل افغانستان به? بن بست رسيده، نسخه هاى امريكايى نتيجه نه داده، كشور بطرف بحران هاى عميق تر نزديكتر شده ميرود، بوى خون، باروت و دود از دور بشمام ميرسد، بايد عقلانى تر و واقعى تر فكر كرد و تصاميم جدى گرفت، در غير آن بايد بصورت قطع منتظر فاجعه بود و آنگاه پشيمانى سودى نخواهد داشت!