کور / سياسي / داعیه صلح و مذاکره مستقیم میان امریکا و مقاومت مسلح

داعیه صلح و مذاکره مستقیم میان امریکا و مقاومت مسلح

چندی قبل شماری از دانشمندان خارجی آگاه از واقعیت های افغانستان و منطقه موضوع مذاکره مستقیم مقامات امریکایی را با مقاومت مسلح افغانی به قصد تآمین صلح مطرح ساختند که ظاهرآ در تنظیم ستراتژی جدید حکومت اوباما در نطرگرفته نشد .


 فکر میشود که وقت آن رسیده است که امریکا به جنگ غیر عادلانه افغانستان نکته پایان یگذارد . پایان جنگ ایجاب مذاکره مستقیم را با مقاومت مسلح مینماید .


  گریز از مذاکره با مقاومت  ( این یگانه نیروی رزمنده مدافع استقلال و تمامیت ارضی افغانستان )


سؤظن و شکاکیت را در رابطه به وجود احتمالی پلان های ویرانگر پشت پرده ائتلاف نظامی بین المللی در مورد افغانستان در ذهن خلق میکند . این به نوبه خود انگیزه حمایت هرچه بیشتر مردم از مقاومت مسلح ، فشرده شدن هرچه زیادتر رابطه مقاومت با القاعده  و در عین حال محرک عقیدوی و روانی تغذیه جنگ میشود .


  در رابطه به مذاکره مستقیم با مخالفین مسلح دو مانع داخلی و خارجی قابل رفع وجود دارد :


مانع داخلی : وجود گروه های جنگی و مافیائی حاکم در نظام حکومتی است که  بزرگترین مانع تآمین صلح به حساب میآید . بخش ستیزه گر این نظام در عین داشتن منافع نامتجانس ، فقط در یک نکته با هم اتفاق نظر دارند و آن عبارت از زمینه سازی دوام جنگ بکمک خارجی است . پایان جنگ  آغاز طرح هزار و یک سوال توآم با  تحقیق و بازخواست از مراجع داخلی و خارجی در رابطه به فجایع ارتکاب شده در کشور  است ، که برای  هردو مرجع  داخلی و خارجی ناخوش آیند جلوه  میکند  . اما هرگاه نظر به دلایلی اراده تآمین صلح نزد مراجع بیرونی جدی باشد ، تلاش  پایدو های افغانی در جهت استمرار جنگ بی حاصل  ثابت خواهد شد .


  «  شورای عالی صلح »  در تلاش چند ماهه خود در مسیر تآمین صلح هیچ دست آوردی نداشته است  . این مطلب از قبل پیشبینی میشد . شورآ را رشته های مرئی و نامرئی با حلقات جنگ افروز داخلی و خارجی  پیوند میدهد . شورآ در واقع فدراسیون جنگ سالاران است که بقای گروه های جنگی را در حفظ نظام و دوام حالت جنگ مشاهده میکند .  


  خلاصه کلام ازانجائیکه گروه های جنگی مورد حمایت ائتلاف نظامی بین المللی است  بنآ   کلید صلح باید در دست قوت های مهاجم خارجی باشد .  نهایتآ صلح وقتی قابل دسترسی است که قوت های ائتلاف نظامی بین المللی نه از چینل حکومت جنگ سالار کابل بلکه مستقیمآ با مقاومت مسلح داخل مذاکره شود .


  مقاومت مسلح گروه ایله جاری ده سال قبل نیست . مخالفین مسلح توانسته است با درس عبرت از اشتباهات گذشته ، خود را بیک مقاومت مذهبی ـ ملی آشتی پذیر با ضوابط دنیای متمدن تبدیل کند : دفاع از حقوق بشر و حقوق زن در حد قابل هضم برای یک کشور اسلامی برای مخالفین مسلح قابل قبول است . این مطلب در اعلامیه های متواتر مقاومت مسلح منعکس شده است .


  ازین گذشته ریکارد بجا مانده ده سال قبل امارت اسلامی طالبان در مجموع قابل رد نیست : دشمنی با جنگ سالاران ، مبارزه مؤثر با کشت مواد مخدره و تآمین امنیت سراسری شاید بتواند اجندای مشترکی را برای کار مشترک آینده با جامعه بین المللی  فراهم کند و موضوع مذاکره را  با ناتو تدارک نماید .  مقابله با تروریزم را ( با تعریف دقیقی ازین ترمنولوژی ) باید در اجندای مذاکره اضافه کرد .   


  یک مانع دیگر داخلی در رابطه به صلح ، مشی دامن زدن به اختلافات قومی و موضعگیری جانب دارانه در رابطه از جانب قوت های خارجی است :  ائتلاف نظامی خارجی و بخصوص امریکا نظام موجود حکومت کابل و بخصوص اورگان های امنیتی را طی ده سال در محتوای ستراتژی جنگ قومی شکل داده است : ناتو تلاش نمود تا به کمک تشکیل یک حکومت مرکب از اقلیت های قومی از یک طرف اقوام غیر پشتون اقلیت را در حمایت از اشغال با خود بکشاند و از جانب دیگر دشمنان منطقوی پشتون ها یعنی روسیه ، ایران و تا حدودی پاکستان ( دوستی و دشمنی این کشور تحت تآثیر نوسانات سیاسی روز در هاله ئی از ابهام پیچانیده شده است )  را در پروسه ژنوساید ( قتل  عام ) در جنوب ، شریک ستراتژی خود بسازد . و نهایتآ با تشکیل یک اداره وابسته و ضعیف با خیال راحت کشور را اداره کند .


  انکشاف حوادث نشان میدهد که که ائتلاف نظامی بین المللی در محاسبه خود معروض به اشتباه شده است : حکومت موجود صرفآ به حمایت قوت های ائتلاف نظامی خارجی سرپا نگاهداشته شده است . سوال بقای حکومت کابل  با خروج قوای خارجی به شکل جدی آن مطرح میگردد .


  در قصیرالمدت و طویل المدت منافع روسیه و ایران با منافع ناتو در افغانستان و منطقه در تقابل قرار گرفته و خواهد گرفت . پاکستان از جذبات مذهبی و ملی پشتون ها بر ضد قوت های اشغالگر به شیوه ماهرانه بهره برداری کرده و ظرفیت خود را در ادامه جنگ در داخل افغانستان ثابت ساخته است . پاکستان به موازات سرکوب مقاومت مسلح از جانب قوای خارجی  خود را در موضع حامی  جنگجویان ضد اشغال قرار داده و از طریق میزبانی مقاومت در دادن پیوند منافع ملی دو کشور افغانستان و پاکستان با همدیگر توفیق یافته است .


  با در نظر گرفتن این واقعیت که شبکه حقانی از جانب پاکستان میزبانی میشود ( اگر کنترول گفته نتوانیم ) ، ایجاد فشار بر پاکستان به قصد قلع و قمع این شبکه دارای تمایلات ملی – مذهبی  ، موجب میشود که ناسیونالیزم افغانی به قصد تقویت پوتانسیل جنگی ،  پیوند خود را با افراطیون مذهبی مانند تحریک اسلامی طالبان پاکستان و القاعده هرچه بیشتر فشرده تر کند.  محور پر قدرت جنگی غیر قابل کنترول را در مناطق قبایلی بوجود بیاورد . آنگاه کشانیدن این محور ستیزه گر مدعی سازماندهی انقلاب جهانی اسلام به میز مذاکره برای صلح ناممکن خواهد بود .


مانع خارجی :  پایان دادن به جنگ مستلزم شناخت واقعیت های میدان نبرد است : شبکه حقانی که ناتو را به کاسه سر آب داده است ، ناسیونالیزم پشتون را تمثیل میکند . این ناسیونالیزم به مثابه قالب طبعی ناسیونالیزم افغانی  همیشه در پهنه تاریخ از مذهب نیرو و انرژی گرفته و با روپوش مذهبی  قوت های مهاجم خارجی را عقب زده است .     


  پیوند این ناسیونالیزم با رادیکالیزم اسلامی را الزامات جنگ  تحمیلی و ناروای ناتو قابل توجیه میسازد . مذاکره مستقیم با مقاومت با قبول شرایط صلح عادلانه پیوند غیر طبعی اسلام اعتدالی و صوفی افغانی را با اسلام افراطی منتفی میسازد .


  اگر تفاوتی میان شاغلی حقانی و سائر رهبران جهادی چون ربانی ، سیاف و مجددی وجود داشته باشد ، تنها در تمرد در برابر امر ونهی بیگانه و تسلیمی به آنست . این یکی از تاریخ حماسی کشور الهام میگیرد و آندیگری از مصلحت های اپورتونستی روز .


  اگر پاکستان میتواند گروه های مقاومت را اعم از مسلح و غیر مسلح در ادامه جنگ  گرم و سرد علیه قوت های خارجی تشویق کند ، هیچ دلیلی وجود ندارد که قوای ائتلاف نظامی بین المللی با حضور یا عدم حضور خود در افغانستان  با ارائه مدارک قوی حفظ منافع کشور در مذاکرات صلح ، مقاومت را متقاعد به ترک خصومت نسازد . شرط موفقیت مذاکره نداشتن سؤنیت قوای ائتلاف در مورد سلامت افغانستان و استقلال آنست. 


   مذاکره مستقیم با مقاومت مسلح قوت و صلابت دیپلوماسی امریکا را در داشتن ظرفیت انعطاف پذیری در تمکین به واقعیت ها به نمایش میگذارد و خط فاصل درشت میان ماجراجوئی حکومت  بوش واداره حکومتی برحال موجود ترسیم میکند .


 جنگ های افغانستان و عراق به دنیا نشان داد که ابر قدرت امریکا در هر نکته دنیا که اراده کند توانمندی کافی برای اشتغال آتش جنگ دارد . امریکا  ظرفیت آنرا دارد که در جنگی که ابتکار آغاز آنرا بدست گرفته است ، متحدین بیشماری را بدنبال خود بکشاند . از ملل متحد  به مثابه افزار جنگ استفاده کند .


  اکنون وقت آن رسیده است که هیآت حاکمه امریکا شایستگی دیپلوماسی ،  قدرت مانور سیاسی و عظمت اخلاقی خود را در خاتمه بخشیدن یک جنگ غیر عادلانه در افغانستا ن به اثبات برساند   .


  تماس مستقیم با مقاومت مسلح  به قصد تآمین صلح اعتبار از دست رفته حکومت امریکا را که طی یک جنگ غیر عادلانه به شدت صدمه دیده است ،  تلافی میکند و به احیای نظام حقوق بین المللی و تحکیم نقش ملل متحد در دفاع از داعیه صلح  که در جنگ های افغانستان و عراق سخت صدمه دیده است ، کمک مینماید .


  ترکیه میتواند از طریق میانجگری میان طرف های متخاصم  نقش مهمی در تآمین صلح ایفا کند . میزبانی از یک کانفرانس بین الافغانی تحت سرپرستی ملل متحد ، شاید یکی از تدابیر پایان جنگ باشد . این کانفرانس روی جوانب عملی توافق بدست آمده قبلی میان امریکا و مقاومت مسلح بحث خواهد کرد .  « پایان »


                                                                   فرانسه


                                                            25 دسامبر  2010