بخش 1
[پنج شش سال قبل در موردخاندان شاغاسی خیل کابل مقالتی نوشتم ودر سایت اریائی گذاشتم واز منسوبین خانواده بزرگ شاغاسی تمنا کرده بودم تا معلومات تکمیلی خود را در این باره در اختیار نویسنده بگذارند، با آنکه برخی از منسوبین این خاندان از طریق تلفون اظهار خوشنودی نمودند و وعده ارسال مطالبی را دادند، مگر متاسفانه که هیچیک از آنهاگام عملی در جهت شناخت بیشتر خاندان خود برنداشتند. اخیراً درشهر کلن آلمان با محقق دقیق النظر افغان جناب معصوم هوتک دیداری مجدد نصیب شد وضمن صحبت از این خاندان ذکر خیری بعمل آمد وایشان با دقت کامل نکاتی در باره پدر وفرزند لوی ناب شیردلخان بیان داشتند که مرا واداشت موضوع را دنبال کنم و با استفاده از تذکرات جناب هوتک صاحب ورجوع مجدد درمنابع تاریخی موجود، نکات تازه ای برمطالب قبلی استدارک نمایم. اینک همان بخش از مقاله ام که برآن نکات جدید افزوده شده است. سیستانی،اول نومبر۲۰۰۷]
لویناب شيردل خان:
يکی از خاندان های سرشناس ، ريشه دار و مؤثر در روند حاکميت سرداران بارکزايی درافغانستان ،خاندان لویناب شاغاسی شيردل خان است. این خاندان اصلاً از خوانين بارکزائی روزگان هستند که در به قدرت رساندن سرداران قندهاری وامير دوست محمدخان نقش اساسی بازی کرده اند. پدرلويناب شاغاسی شيردلخان ،شاغاسی میردادخان بارکزائی،بود که در دربار سرداران قندهاری وبخصوص درحکومت سردار شیردلخان بارکزی مقام ایشیک آقاسی داشت. آقای معصوم هوتک به استناد سراج التواریخ(ج۱، ص۱۴۱) مینویسد که:”هنگامی که شاه محمود وشهزاده کامران وزیر فتح خان را در سیدآباد وردک بطور وحشیانه به قتل رساندند(۱۲۳۴هق=۱۸۱۸م) ، وبعد بسوی کابل حرکت کردند و در قلعه قاضی توقف نمودند، واز آنسوی سرداردوست محمدخان با یک خدعه نظامی شاه محمود وپسرش کامران را بدون جنگ مجبور به فرار بسوی هرات نمود.برادران قندهاری (هریک شیردلخان وکهندلخان ومهردلخان ورحمدلخان وپردلخان)با اطلاع از مرگ برادر بزرگ خود وزیرفتح خان با همراهی اقوام خود شهر قندهار را در محاصره گرفتند. والی قندهار نایب گل محمدخان به برادران پیغام داد که شاه محمود وشهزاده کامران غرض تصرف کابل به آنصوب رفته اند، شما کمی انتظار بکشید ، هرگاه شاه محمود برسردار دوست محمدخان غلبه کند، زور شماهم به او نخواهدرسید وبهتر است از خون ریزی صرف نظر کنید واگر سردار دوست محمدخان شاه محمود را شکست داد، آنگاه من هم قندهار را در اختیار شما میگذارم.
برادران بارکزی ظاهراً این پیشنهاد نایب گل محمدخان را قبول کردند واز حمله برشهر صرف نظر نمودند. اما برای گشودن شهرآمادگی گرفتند وتمام وسایل بالارفتن برحصار قندهار را فراهم نمودند و یک شب تاریک زینه هارا در کنار دیوارقلعه رساندند ونخستین کسی که بوسیله زینه بردیوار قلعه صعود کرد وبعد دروازه شهر را بر روی همرزمان خود باز نمود، میردادخان بارکزی پسرملا بزرگ بارکزی* بود.وقتی برادران بارکزی وهمراهان با شمشیرهای آخته بشهر داخل شدند، نایب گل محمدخان با اطلاع از موضوع بدون مقابله از شهر فرارکرد وخبر سقوط قندهار رابه شاه محمود که در راه فراربسوی قندهار بود رساند.
سردار شیردلخان که اکنون قدرت را درقندهار دردست گرفته بود، تمام کسانی را که در فتح قندهار از خود شجاعت وشهامت نشان داده بودند، مورد عطوفت وعنایت قرارداد وبنابرین به میرداد خان بارکزی مقام ایشیک آقاسی( شاغاسی) داد. شاغاسی میردادخان درمدت ۲۱ سالی که سردارشیردلخان حاکم قندهار بود(۱۲۳۴-۱۲۵۴هق)، به صفت ایشیک آقاسی در دربار برادران قندهاری خدمت نمود وبعد از سردار شیردلخان در دوران حکومت سردار کهندلخان نیز او در این مقام باقی ماند.(۱) همین شاغاسی میرداد خان ،پدر لویناب شیردلخان( پدرعلياحضرت سرورسلطان ،مادراعليحضرت امان الله خان) وهمچنان پدرلويناب خوشدل خان، جدبزرگ خاندان شاغاسی های کابل وکندهار است.
ظاهراًپس از آنکه سردارکهندلخان فوت کرد(۱۸۵۵م) واختلافات برسرجانشینی آن میان بنواعمام درقندهار درگرفت وامیردوست محمدخان برای رفع این اختلافات از کابل به قندهار رفت (۱۸۵۶)وقندهاررا به درایت وزیرکی پسرخودسردارشیرعلی خان به کابل ملحق نمود، شیردلخان (پسر شاغاسی میرداد خان) مورد توجه سردار شیرعلیخان قرارگرفت و بعدها (در۱۸۶۳)که به امارت رسید او را به عنوان شاغاسی دربارخود برگزید.
لويناب شاغاسی شيردلخان به عنوان ايشيک آقاسی (وزیردربار) امير شيرعليخان در قوام دولتش نقش موثر داشت و برای استقرارحاکميت امير شيرعلی خان از ۱۸۶۳ ببعد در تمام کشمکش های سياسی و خانه جنگيهای برادران امير شيرعليخان برای تصاحب تاج و تخت کابل ، درکنار امير شيرعليخان شمشير زد و تا دم مرگ او را تنها نگذاشت. باری در جنگی که درحوالی غزنی در محل سرروضه، در سال ۱۸۶۸م، ميان قوای سردار عبدالرحمن خان بسرکردکی جنرال نصيرخان و قوای اميرشيرعليخان بسرکردگی سردار فتح محمدخان پسر وزيراکبرخان رخداد و به شکست نيروهای سردار فتح محمدخان انجاميد، ونزديک بود سردار فتح محمد خان دستگيرشود، شاغاسی شيردلخان برای نجات جان سردار فتح محمدخان با سی تن از نيروهای فداکارش بر دشمن قوی تر از خود حمله برد و در صف دشمن رخنه نمود و سردار فتح خان رانجات داد، مگرخودش در محاصره نيروهای دشمن قرارگرفت و هنگامی که دشمن بدوراو حلقه زدند تا دستگيرش کنند،ناگاه بر همراهان دلير خود فرياد برآورد و ۱۸ تن از جنگجويان اوبا شمشيرهای آخته برصف دشمن زدند و راه باز نمودند و چون پرنده از دام دشمن پريدند وبدر رفتند. (۲)
شاغاسی شيردلخان، همواره در جهت استقرار حاکميت امير شيرعليخان توان و تدبير خود را بکار می برد و هنگامی که امير شيرعلی خان پسر خود سردار يعقوب خان را به سبب بغاوتش ودرنتيجه کشته شدن سردار فتح محمدخان پسر وزيراکبر خان و فرزند نوجوانش سردار عبدالعزيزخان در هرات و قتل ناجوانمردانه جنرال فرامرزخان در سبزوار ، به زندان سپرد، ايشيک آقاسی شيردلخان و سردار شاه پسندخان را غرض تنظيم امور به هرات فرستاد. وقتی شاغاسی شيردل خان به دروازه هرات رسيد و از نيت خود سردار ايوب خان برادر کوچک سردار محمديعقوب خان را آگاه نمود، سردار ايوب خان به افراد خود دستور داد تا ايشيک آقاسی شيردلخان را دست بسته به هرات داخل کنند و به زندان بسپرند، ولی باسردار شاه پسندخان رويۀ محترمانه نمايند. اين کار عملی شد وشاغاسی شيردل خان که عمری دررکاب امير شيرعليخان شمشير زده بود، مورد هتک حرمت قرارگرفت ونزد خسر سردار يعقوب خان (يکی از خوانين جمشيدی هرات)،فرستاده شد تا تحت نظر او زندانی باشد .
وقتی امير شيرعلی خان از اين موضوع آگاه گرديد سخت ناراحت شد و فوراً قوايی برای نجات شاغاسی شيردل خان به صوب هرات فرستاد تا سردار محمدايوب خان را نيزبکابل بياورد و گوشمالی دهد. همينکه قوای کابل به فراه رسيد ، والی فراه نامه ای به سردار ايوب خان نوشت و او را به خويشتن داری و دلجويی دعوت نمود. خان جمشيدی خسر سردار محمديعقوب خان وقتی از قوای کابل اطلاع يافت شاغاسی شيردلخان را آزاد و خود بانيرويی در رکاب او بسوی هرات حرکت نمود. و چون سردار ايوب خان از ماجرا مطلع گرديد ، با چند تن از هواداران خود به ايران فرار کرد و شاغاسی شيردل خان به هرات وارد شد و امور کار ها را تنظيم نمود و بعد به کابل کشيد وجريان ماوقع را به امير شيرعلی خان حکايت نمود. گويند : امير شيرعلی خان از وی پرسيده بود، خوب شاغاسی ،گناه را يعقوب خان وبرادرش ايوبخان کرده بودند، چرا شما مادرشان را دشنام می داديد؟ و او جواب داده گفت: اگر مادرشان مادر خوبی می بودچرا چنين پسرانی به دنيا می آورد که هم شما و هم مرا و هم مردم رابه درد سر گرفتار کنند، پس منهم خوب کردم که او را دشنام دادم وبازهم دشنام ميدهم، امير از اين جواب شاغاسی بخنده اندر ميشود.(۳)
شاغاسی شيردلخان پس از حبس سرداريعقوب خان مدتی با نام «لوی نايب» (نايب الحکومه) درهرات خدمت نمود و چندسالی هم در اواخرعهدامير شيرغليخان نايب الحکومه مزارشريف و تمام ترکستان بود. هنگامی که هيئت روسيه به سرکردگی استوليتوف ميخواست از راه ترمذ وارد افغانستان شود، او آنهارا اجازه نداد و ضمن مکتوبی به امير شيرعلی خان مشورت داد که از پذيرش نماينده روس برای مذاکرات دوستی درگذرد، زيراکه روس دوست نميشود ولی اين امر سبب دشمنی انگليس خواهد شد.به نظر شاغاسی شیرلخان، از دوستی روس کرده، دشمنی انگلیس برای دولت امیر بهتر بود. مگراميرشيرعلی خان مشورت او را ناديده گرفت وبه وی دستور داد که زمان اکنون تغییر کرده واو به سیاست کشورش بهتر میداند و بنابرین منبعد از ارسال هرگونه مکتوب و پیغامی به امیر خود داری کند وهرچه پرشکوه تر هیئت را پذیرائی وتا کابل آنها را بدرقه نماید.(۴)
علت تصمیم امیر به دوستی باروسها ،اطلاعاتی بود که شاغاسی شیردل خان آنرا توسط شخص قابل اطمینانی بنام میرزا صلاح الدین از تاشکند بدست آورده وبه امیر گزارش داده بود. شاغاسی به امیر نوشته بود که روسها ازسردار عبدالرحمن خان خواسته اند تاعریضه ای عنوانی دولت روسیه بنویسد ودرآن از دولت تزاربرای پس گرفتن تاج وتخت موروثی خود کمک بخواهد. شیردلخان به امیر گوشزدکرده بود که روسها برای حمله برهند آمادگی گرفته اندو هدف آمدن هیئت روس به دربار کابل اینست تا موافقت امیر راحاصل کند که در صورت ضرورت قشون روسی از خاک افغانستان بقصد حمله برهند عبورو مرورکند وهرگاه امیربه این خواست روسها موافقت ننماید، آنها سردار عبدالرحمن خان را مورد حمایت و استفاده قرارخواهند داد تا برمزارشریف حمله کند. این مطلب در راپور۱۳می ۱۸۷۸ ایجنت برتانوی به ادارۀ پنجاب درپشاورثبت گردیده بود.(۵) طبعاً چنین گزارشی برای امیر شیرعلی خان سخت تکاندهنده وقابل تامل بود تا بداند که آیا واقعاً روسها چنین توقعی از وی دارندیا خیر؟ زیراقبول چنین امری برای امیر بسیار دشوار بود ومردم افغانستان را علیه قوای خارجی بشورش وامیداشت.
جنرال استوليتوف در ۱۹ جون از آمو عبور نمود واز طرف منشی محمدحسن خان وشاغاسی خوشدلخان پسر شاغاسی شیردلخان پذیرائی شد وبه مزارشریف رفتند.ولی شاغاسی شیردلخان که دراین وقت مریض بود، نتوانست هیئت را ببیند. یک هفته نگذشت که شاغاسی شیردلخان وفات نمود( ۲۵جون۱۸۷۸) وهیئت مجبور شد تا تعیین والی جدید در مزار شریف بماند.اما بزودی درتاریخ ۴جولای۱۸۷۸ فرمان تقرر شاغاسی خوشدلخان بجای پدر به حیث والی چهار ولایت ترکستان به مزارشریف موصلت کرد و او منشی محمدحسن خان را موظف ساخت تا هیئت روسی رابا نیروهای افغانی بدرقه کند.هیئت بتاریخ ۶ جولای از مزارشریف بعزم کابل بیرون شد(۶) وبعد از رسیدن به کابل با اميرشيرعليخان ديدار وگفتگو نمود(جولای ۱۸۷۸). درهمین وقت انگليس ها نیزموضوع اعزام هيئت خود را به امير پيشنهاد نمودند و چون اميربه سوگ وليعهد شهزاده عبدالله جان نشسته بود، از جواب دادن به موقع به انگليس غافل ماند و اين امر باعث دومين تجاوز انگليس به افغانستان و بالنتيجه سبب فرار امير از کابل به مزارشريف شد و در آنجا درظرف يکماه مريض و از جهان چشم پوشيد.(فبروری ۱۸۷۹)
همانگونه که روزگار شاغاسی شيردلخان رادر زندگی درکنار امير شيرعليخان قرار داده بود، پس از مرگ نيز اين دو دولتمرد هم راز و همتبار را پهلوی هم قرار داد و شاغاسی شيردل خان قبل از مرگ شهزاده عبدالله جان، دربیست وپنجم جون ۱۸۷۸در مزار شريف چشم ازجهان پوشيد و در سمت غرب روضه مزارشريف دفن شد وهفت ماه بعد اميرشيرعليخان نيزدر مزارشريف درگذشت و درجوارمقبره شاغاسی شيردلخان در يک حجره دفن گرديد .
شاغاسی شيردل خان نزد امير شيرعليخان از چنان حرمت و عزتی برخوردار بود که نامش رابر سکه های عهد امير شيرعلی خان چنين نقر کرده اند:
امير شيرعلی شيرعلی است علی شيرخداست
هرکه نايب شيران بود، شاغاسی شيردل است
اخیراًتصویر اين مرد بزرگ ونامداررا داکتر هاشميان از امريکا برايم ارسال کرده است که از يک مجله عربی کاپی شده وهمراه است باعکس های ديگری منجمله: امير محمد افضلخان وسيدجمال الدين افغانی واميرمحمد يعقوب خان که همگی درقرن ۱۹ ميلادی گرفته شده اند. لويناب شيردلخان دراين تصویر،کلاه سياه ازپوست قره قل شبيه کلاه اميرشيرعليخان برسردارد. وبا ريش بلند، چشمان براق ونافذ خود، مردی قوی هیکل و جذاب وپرسطوت به نظرمیآید. آقای داکتر هاشمیان خاطره ای از یک سفر رسمی لویناب شیردلخان را به هندوستان درپایان رسالهً “سخن شناسی” خویش متذکر شده اند که برای حسن ختام آنرا اینجا نقل میکنم. او مینویسد:« شاغاسی شیردلخان صدراعظم امیر شیرعلیخان (صدراعظم امیرشیرعلیخان درتاریخ سید نورمحمدشاه نام داشته، نه شیردلخان). برای مذاکرات رسمی به هندوستان رفته بود، ویسرای انگلیس به افتخار او دعوت مجللی ترتیب داده بود که اراکین انگلیس وزعمای هند حضور یافته بودند.سردارحسب معمول یک توته گوشت استخواندار را گرفت ومصروف خوردن آن شد. زعیم سکهه که مقابل او نشسته بود بقسم مزاح سردار را مخاطب قرارداده پرسید: شما که استخوان را خودتان میخورید، درافغانستان به سگهای تان چه میدهید؟ سردار بدون آنکه مشتعل شود،با تبسم پاسخ داد: ما در افغانستان به سگهای خود”دال” می دهیم. سردارجی(سیک) سرخ شد و دیگرهیچ نگفت.»
شاغاسی خوشدلخان۱۸۴۴-۱۹۱۹:
از شاغاسی شيردلخان پسرانی بنامهای : سکندرخان ، محمداکرم خان ، محمدعليخان ، سلطان عليخان ، محمدعلم خان ، محمدعمر خان و لويناب خوشدلخان و دودختریکی سرورسلطان مادر شاه امان الله ودیگری مادر یاور محمودخان که نامش برای مانرسیده ،[نام مادر سرورسلطان، بی نظیرسلطان دختر امیر دوست محمدخان بود]به ثمررسيدند. نام آورترين پسران لویناب شیردل خان، لويناب خوشدلخان بود.او صداقت، شجاعت و استقامت را از پدرخود خوب آموخته بود.و چنانکه تاريخ گواهی ميدهد او يکی ازرجال شجاع وبا شهامتی بود که در شکستن اميرعبدالرحمن خان در جنگ ششگاو (ميان وردک و غزنی) بطرف داری اميرشيرعلی خان در برابر توپخانه سردار عبدالرحمن خان از خود رشادت و مقاومت وکاردانی بی نظيری نشان داد و همين شجاعت و دلاوری او در واقع تاج و تخت کابل را دوباره درکف اميرشيرعلی خان گذاشت(۱۸۶۸).
ميرزا يعقوب عليخان خافی، مؤلف کتاب «پادشاهان متأخر افغانستان» که خود شاهد و ناظر کارنامه شجاعانه لويناب خوشدلخان درنبرد با سردارعبدالرحمن خان درجنگ ششگاو، در قلعه زنه خان بوده، نامه های تهديد آميز سردار عبدالرحمن خان عنوانی لويناب خوشدلخان را درکتاب خود نقل کرده است که به وضاحت نشان ميدهد ، لويناب خوشدلخان مردی سخت نمک شناس ونترسی بوده ودر جنگ با اميرعبدالرحمن خان،جان خود را برسر امير شيرعليخان گذاشته بود. اين نامه ها را برطبق ضبط مورخ مذکور از نظر ميگذرانيم : ( باقي در بخش ۲ )
*دښکلا دمجلی (۲۹ مسلسل گڼه ۱۱ مخ) دکندهاری ورونو دمقالی په حواله په دغه مقاله کی د شاغاسی شیردلخان دنیکه نوم، (بازار خان بارکزی) ليکل سوی دی. خو نن ما په خپل یو پخوانی اثر د میردادخان دپلار نوم ( ملابزرگ بارکزی ) دسراج التوارخ په حواله لیکلی ده چی زما په فکر درست شکل ئی هم دغه ملابزرگ دی، نو هیله داده چي تاسي دغه نوم ژر زما په مقاله کی او هم په آینده کي پخپله مجله کي اصلاح کری ترسو کوم بل سوک پری خطا ونه وزي. په منني سره سیستانی ۳/ ۱۱/۲۰۰۷