مقدمه :
رشد اقتصادی ممالک صنعتی غربی در قرن 19 ضرورت به مواد اولیه را در مرکز توجه قرار داد . این ضرورت از طریق لشکر کشی های استعماری در ممالک عقب مانده افریقا و آسیا تآمین شد .
در قرن 20 و 21 افزایش نفوس و انکشاف اقتصادی در سطح جهان نیازمندی مزید به منابع انرژی را مطرح ساخت .
امروز در جهان چندین مرکز رقابت برای کنترول حوزه های ژیوپولتیک بوجود آمده است : اروپا ، امریکا ، روسیه چین و تا حدودی هندوستان .
در حالیکه در آغاز قرن 20 اروپا مرکز تشنج جهانی بود ، کشور های غربی فعلآ بحران را در حوزه جغرافیایی اسلام انتقال داده اند : از مصر تا پاکستان و از قفقاز تا دارفور با گذشتن از عراق ، کردستان ، بلوچستان ، لبنان ، فلسطین ، سومالیه و سودان معروض به جنگ و بی ثباتی است .
درین بخش دنیا از قوت حکومت ها کاسته شده و به نیروی اسلام سیاسی افزون گردیده است . درین حوزه فرهنگی اسلام سیاسی دارای همان قوت اجتماعی است که انارشیست ها در قرن 19 و کمونیست ها در قرن 20 بودند . تازه اسلام سیاسی یگانه نیروی اجتماعی و سیاسی رزمنده ضد غرب قیاس میشود .
از نظر تاریخی این کشور های غربی است که در ایجاد و تقویت اسلام سیاسی نقش داشته و ازان به مثابه افزار تآمین مقاصد سیاسی در ادوار مختلف بدرجات متنوع علیه رقبای خود کار گرفته اند . بعباره دیگر ممالک غربی گاهی در عقب و زمانی در رویاروئی با اسلام سیاسی قرار گرفته است :
اسلام سیاسی دهه 80 در شرق میانه عربی علیه جذبات کمونیست و ناسیونالیست های عرب از جمله جمال ناصر مورد استفاده قرار گرفت . جهاد و مقاومت مردم افغانستان علیه تجاوز شوروی ، بکشور های غربی موقع بیشتری بدست داد ، تا اسلام سیاسی را تقویت کند .
در دهه 90 حکومات سودان ، سومالی ، ایران و افغانستان در دست گروه های اسلامی افتاد . در افغانستان تحریک طالبان به کمک امریکا و دوستان منطقوی آنکشور به قصد تآمین امنیت در حوزه تمدید پایپ لین گاز بوجود آمد و حمایت شد .
درین مقطع زمانی تنظیم های اسلامی در پاکستان ، الجزایر ، فلسطین و لبنان با قوت سربلند کردند .
بنآ کشور های غربی به مخلوقات سیاسی خود اعم از نظام های حکومتی اسلامی یا گروه های اسلامی صرفآ اهمیت افزاری قایل اند : این مخلوقات هرگاه بتوانند برای حفظ منافع اقتضایی بازیگران زور آور سیاست بین المللی مورد استفاده قرار بگیرند ، هستند و الی منطق وجود خود را از دست میدهند .
امریکا ، برنده جنگ سرد بخصوص پس از حادثه نویارک تآمین چند هدف را که در تنظیم معادله جدید قوآ کمک میکرد در صدر سیاست خارجی خود قرار داد : حفظ تفوق نظامی ، دریافت منابع جدید انرژی ، تعمیم دیموکراسی و بالاخره مبارزه با تروریزم .
برای تحقق همه این اهداف افغانستان و عراق کشور های ایدیال تلقی شد : هر دو از موقعیت مهم ژیوپولتیک بهره مند بود ند . هردو درمانده و خسته ( بناء دارای پوتانسیل ضعیف دفاعی ) ، از جنگ های یک دهه با شوروی و ایران با بدنه زخمی بیرون شده بودند . مزید به آن افغانستان را جنگ های داخلی بقدر کافی آسیب پذیر ساخته بود .
جنگ فعلی در افغانستان کنترول منابع انرژی آسیای مرکزی و بحیره کسپین را هدف قرار داده است . تآمین مصئونیت سلاح ذروی پاکستان و جلوگیری ایران از دسترسی به نیروی ذروی موضوعات دیگر اثرگذار در ادامه جنگ است .
مبارزه با تروریزم روپوش مقاصد پنهانی و در عین حال اصلی است .
در گیر و دار جنگ تباه کن قوانین بین المللی زیر پا شده و از افغان ها حق اینکه در دفاع از منافع خود حرف خود را بزنند سلب شده است : تسلیم شوندگان درپناه قانون اساسی و نظام قرار میگیرند و مخالفین مسلح سر به نیست میگردند …
1 ــ ائتلاف نظامی خارجی در تقابل با مقاومت تاریخی افغان ها :
ائتلاف نظامی ضد تروریزم در حالیکه در آغاز ، جنگ را با القاعده و طالب اعلام کرده بود ، امروز با مقاومت پشتون های منطقه و در مجموع مقابله مردم افغانستان درگیر جنگ نابرابر ، خونریز و شرم آور اند .
قوای ائتلاف نظامی از شناخت مقاومت تاریخی افغان ها که در پهنه تاریخ موجب سقوط دو امپراتوری گردید و طی دوران جهاد ضد شوروی صیقل شد ، تا همین اکنون انکار کرده است . انگریز ها از چانس خوبی که به قصد دعوت نمایندگان مقاومت کانفرانس لندن برای شان میسر گردانید ، نتوانستند استفاده کنند . ( به پهلو های سیاسی و حقوقی این موضعگیری طی صحبت های آینده روشنی انداخته خواهد شد ) .
کشور های عضو ائتلاف نام مقاومت را که صبغه عقیدوی و آزادی خواهی دارد به سادگی و سهولت عنوان تحرکات ترورستی داده ، با رندی که تظاهرات ساده لوحانه دارد ، در صدد اند تا آنرا با پول بخرند .
آمیزش احساسات قومی ، مذهبی و ملی افغان ها منبع روانی و عقیدوی تغذیه جنگ به شمار میرود . درین هم شکی نیست که ازین احساسات انبوهی از گروه های سیاسی ـ مذهبی دنیای اسلام برای کشانیدن مقاومت و جهاد مردم افغانستان در یک مقابله عمومی با دنیای غرب مسیحی بهره برداری کرده راهی هستند .
صفوف مقاومت با تعبیه عناصر رنگارنگ برخاسته از بستر جهاد در سطح جهان ، هرچه بیشتر متورم شده است : مقاومت به صفحات شمال کشور گسترش یافته و به تدریج کشور های همسایه را متآثر گردانیده است .
2 ــ وجود اختلاف در صفوف مقاومت و نیرو های مهاجم :
وجود اختلاف را در میان صفوف مقاومت از یک طرف و ائتلاف نظامی خارجی نباید از نظر انداخت :
ــ اختلاف در صفوف مقاومت بیشتر ناشی از تنوع فرهنگی دنیای اسلام است تا شیوه تعبیر جهاد . در افغانستان حلقه های نظامی و فرهنگی ائتلاف به شیوه مسیونر های مسیحی قرن 19 عمل میکنند : یعنی صدور و اشاعه ارزش های تمدن مسیحی ، در صورت ضرورت به زور برچه . این نحوه برخورد موجب شده است که علی الرغم اختلاف تکتیکی میان گروه های رنگارنگ ضد تهاجم نظامی قوای ائتلاف ، آنها به استمرار جنگ ، منطق و تسلسل تاریخی ( تقابل اسلام و مسیحیت در جنگ های صلیبی ) قایل شوند و لااقل در ادامه آن اختلافات جزئی خود را کنار بگذارند .
با تآسف که جنگ برای ایجاد جامعه نمونه به مقایسه کمک به رشد اقتصادی در ارجحیت قرار دارد . مصارف جنگی قوت های ائتلاف 50 مرتبه بیشتر از مصرف کمک به انکشاف اقتصادی است . این امر عامل مزید به متورم شدن صفوف مقاومت شده است .
ــ اختلاف ، درز و دو دلی در ستراتژی جنگی قوت های ائتلاف بیشتر از اختلاف در موضع جنگی مقاومت مسلح است . و آنهم عوامل مختلف دارد :
… مصارف گزاف جنگی
… تلفات زیاد انسانی دو طرف
… فروکش کردن هیجان ناشی از حادثه نویارک که امریکا خود را قربانی بیگناه حادثه معرفی میکرد .
… اوجگیری احساسات ضد جنگ در دیموکراسی های لیبرال در میان مردم .
… قوت گرفتن این مفکوره در افغانستان و بیرون آن در اینکه افغانستان تحت اشغال است و ائتلاف ضد تروریزم با مقاومت تاریخی پشتون های افغانستان و به تدریج سائر اقوام کشور مواجه اند .
3 ــ ایجاد حاکمیت ضعیف،پل عبور به سوی بالکان سازی آسیای مرکزی :
قوت های ائتلاف هیچگاهی به ضرورت داشتن یک حاکمیت مرکزی برای کشور یکه معروض به پاشیدگی های چار دهه جنگ است توجه نکرده اند . این هم دلیل دارد :
ممالک عضو ائتلاف نظامی برای تطبیق پلان های خود در افغانستان و از راه افغانستان در منطقه به ایجاد حاکمیت حرف شنو ( دست لوت ) ضرورت دارند .
این حاکمیت هرگاه با زرق و برق دیموکراسی پیچانیده شود ، میتواند مدرکی برای صدور موفقانه ! ؟ دیموکراسی هم قیاس شود ، مورد امتثال برای دیگران باشد و تا حدودی اشغال را قابل هضم بسازد .
حکومت ایدیال غرب در افغانستان باید از موضع دفاع منافع ملی با ائتلاف برخورد نکند . در برابر جنایات جنگی قوای ائتلاف سکوت نماید . چنین حکومتی هرگاه نهایتآ آماده برای تجزیه احتمالی افغانستان باشد ، این که چه بهتر .
شکل دادن چنین حاکمیتی بدون درهم شکستن مقاومت اقوام پشتون دو طرف خط دیورند ( درین اواخر به حساب تقسیم کار وظیفه کشتار پشتون های آنسوی دیورند به پاکستان در بدل دریافت پول محول شده است ) که ستون فقرات نظام های مرکزی و با ثبات دوران صلح را در کشور تشکیل میکردند ، امکان پذیر نیست .
ممالک غربی به بهانه مبارزه با تروریزم قصد تخریب ساختار های سنتی جامعه اسلامی و قبیلوی افغانی را از طریق عملیات نظامی دارند ، تا ارزش های عقیدوی خود را به زور سرنیزه بالای یک جامعه سنتی و قبیلوی تحمیل کنند و زمینه حکومت کردن را به مودل غربی در کشور مساعد بسازند .
پرچم داران صدور دیموکراسی که در پیاده کردن اصول دیموکراسی جنگ سالاران ، جنایت کاران جنگی و برخی تعلیم یافته های فحاش و فروخته شده را به خدمت گرفته اند ، در برابر خون هایی که طی 8 سال ریختانده اند و جنایاتی که در جریان جنگ مرتکب شده اند ، یک سر موئی احساس مسئولیت نکرده اند . چه تصور میکنند که با ملک بی صاحب سر و کار دارند .
کامپاین انتخاباتی ریاست جمهوری تا حدود زیادی مقاصد پنهانی قوای ائتلاف را از عمق به سطح کشاند :
وقتی امریکا و انگلیس اجندای کاری یکی از کاندید های ریاست جمهوری را به استقامت پیاده کردن نظام پارلمانی و تقویت اورگان های محلی شکل د اده و کامپین انتخاباتی را در محتوای تقابل اقوام شمال و جنوب سازمان میدهند ، ( خداوند کای ایده نماینده م ، م را برکت بدهد که با این پلان اظهار مخالفت کرد ) ، قصد آنرا داشتند تا
در کارزار افغانستان با طرف های انعطاف پذیر در تطبیق پلان های خود مواجه شوند تا یک حکومت مرکزی ، مسئول ، حسابده ، حسابگر و حسابگیر .
قابل تذکر است که طی 8 سال علی الرغم اظهار نگرانی از جانب افغان ها در رابطه به خطریکه متوجه تمامیت ارضی افغانستان است ، عبارتی و حتی حرفی از جانب مسئولین ملکی یا نظامی قوت های اشغالگر در اینکه تمامیت ارضی کشور پاسبانی و ضمانت میشود به آدرس افغان ها ، بیان نشده است . جا به جا سازی ضمانت حفظ تمامیت ارضی در چوکات یک معاهده بین المللی که خواب و خیال است .
در فضای سوء ظنی که طی 8 سال خلق شده است ، مقاومت محدود طالب به جنبش آزادی سراسری برای نجات افغانستان تبدیل گردیده و ناسیونالیزم افغانی در پیوند با جهاد مسلح در بسیاری جبهات ابتکار جنگ تحمیل شده را بدست گرفته است .
4 ــ جنگ با تروریزم ! معادله چند مجهوله :
واقعیت اینست که مبارزه با تروریزم با احساسات مذهبی و ملی در افغانستان ، عراق ، فلسطین ، لبنان و غیره در تقابل قرار گرفته است . ازین گذشته شماری از گرو هائیکه تروریست نامیده میشوند چون حماس ، حزب اله ، لشکر مهدی و … با تطبیق پروگرام های کمک اجتماعی مثل ایجاد مدارس دینی با تجهیزات لیلیه ، تاسیس دارالمساکین ها ، دارالایتام ها ، مراکز صحی و غیره در میان توده ها نفوذ کرده اند . طالبان افغانی از طریق اعطای خدمات قضائی به مردم با حاکمیت در رقابت قرار گرفته و با تحریک احساسات مذهبی و ملی ، خود را در پناه حمایت ولس قرار داده اند .
اشخاصیکه طرح عملیات ترورستی را سازماندهی میکنند در میان مردم پراگنده میشوند و از حمایت مردم بهره مند میگردند . قلع و قمع شان ایجاب عملیات وسیع نظامی را در بین مردم میکند . تلفات مردم بیگناه ناشی از عملیات نظامی و تحقیر شان موجب برانگیختن خشم آنها میگردد . در آتش همین خشم و انتقام است که تروریزم بارور میشود . بنآ جنگ با تروریزم جنگ با خشم و قهر عامه مردم است .
( این شیوه عملیات ابلهانه ، بزدلانه و جنایت کارانه هم اکنون در مارجه رویدست است که ازان حکومت فاسد جنگ سالار کابل به مثابه افزار فشار علیه مخالفین در مذاکرات آینده برای تحکیم موضع و بقآ خود بهره برداری مینماید . عملیات در شرایطی سازماندهی میشود که طالبان طی اعلامیه های اخیر به تکرار به احترام حقوق بشر و حقوق زن تعهد سبرده و اطمینان داده اند که یک افغانستان آزاد آینده امنیت هیچ کشوری را تهدید نخواهد کرد . انها بار بار گفته اند که در تلاش دفع تجاوز اند نه احراز قدرت سیاسی . )
مبارزه با تروریزم به شیوه ایکه آغاز شده است ، نا موفق است . زیرا :
ــ مبارزه با تروریزم تمسکی برای نقص حق حاکمیت ملی کشور ها شده است .
ــ موقعیت جغرافیایی عملیات ترورستی از ممالک غربی به کشور های اسلامی انتقال داده شده ( شاید به نظر ائتلاف نظامی این را بتوان قرینه موفقیت جنگ ضد تروریزم ، حساب کرد ) و در اخیر الذکر به شدت رو به افزایش است .
ــ بدنبال کامپاین ضد تروریزم به نیروی حکومت ها و سازمان های استخباراتی افزود شده و از صلاحیت پارلمان ها و سائر اورگان های کنترول کننده اجراآت حکومت ، کاسته شده است . موازین حقوق بشر نقص گردیده و بدنه دیموکراسی آسیب دیده است .
ــ مقابله با تروریزم با تخلف کامل از قوانین جنگ جریان یافته است .
ــ در جنگ با تروریزم مصارف گزاف اختصاص داده شده است . این در حالیست که در جهان فقر ، بیسوادی ، مرض و الودگی محیط زیست بیداد میکند .
کشور های غربی جنگ با تروریزم را باید با مقابله با تضاد هائی که خود خلق کرده اند ، آغاز کنند :
ــ تضاد میان شمال و جنوب . بین ثروت و فقر .
ــ تضاد بین حمایت از دیکتاتور ها و جنگ سالاران و دشمنی با دیموکرات ها و ناسیونالیست ها .
ــ تضاد در سیاست خارجی مبنی به پشتیبانی از برخی کشور های دشمن با اسلام و خصومت و حتی اشغال ممالک اسلامی .
درین حال بی جا نیست گفته شود که یگانه متحد القاعده و تروریست سیاست خارجی بیموازنه برخی کشور های غربی بخصوص در برابر دنیای اسلام است .
و در اخیر حرفی هم به آدرس امریکا که جنگ افغانستان را رهبری میکند و میخواهد شکست سیاسی خود را در جلب حمایت مردم از حضور نظامی با افزایش قوا و تشدید جنگ جبران کند :
« قوت و ظرفیت یک لیدر شپ جهانی در شناخت واقعیت ها و اعتراف به اشتباهات خود است نه اصرار روی آن و تحمیل نظر خود بر دیگران از راه جنگ .
افغانان میتوانند در جنگ و صلح شریک خوبی برای دیگران باشند . به شرط انصراف جانب مقابل از زورگوئی و رعایت اصول در مناسبات بین المللی . »
« پایان »
فرانسه ـ 14 فروری 2010