اگر تاريخ را ورق بزنيم , وآنچه را در مورد گسترش نظام مادي غرب در جهان ثبت آن شده مطالعه كنيم , وآنچه در مورد پرورش اجنت ها براي گسترش وحاكميت نظام مادي غرب را در دنيا بدقت برسي كنيم , درمي يابيم كه همواره غرب دستنشانده هاي خويش را بعد از اتمام پلان بدست خود از صحنه برداشته اند ,حوادث بيشماري را در جهان ازين قبيل ترقيم كرده ميتوانيم , اما چون موضوع بحث ما وضعيت سياسي ايران وتحولات دراماتيك آن در گذشته نزديك است از تسلسل اين گونه جريانات بيشمار كه تاريخ جهان شاهد آن است كنار آمده تنها به سرنوشت شاه ايران درين مورد اكتفا ميكنيم , شايد از كسي هم پوشيده نباشد كه شاه ايران از مخلصترين زمامداران براي غرب بود كه بطور عميل براي براورده كردن پلان هاي سياسي غرب در منطقه كار ميكرد , در ترويج فساد اخلاقي و گمراهي ديني ومذهبي كه غرب آن را عادتاً براي محكوم كردن ملت ها براه مي اندازد كار فرما بود , حكومت ايران در زمان شاه از لحاظ فساد اخلاقي وبديني در جلو همه ممالك منطقه قرار داشت , اما چون در تطبيق پلان هاي غرب در منطقه مؤثر شمرده نشد , واز سوي ديگر آن مهرۀ سياسي ( خميني )كه در غرب براي صيقل كردن آن زحمت زيادي شده بود درخشنده تر ازشاه ونظام آن در منطقه ديده شد ,و وقيتكه در پاريس همچو لبرالي از عشق خود نسبت به ديموكراسي سخن ميگفت , ودر آستين غرب نيرنگ اسلام ستيزي را آموخته بود , زيراغرب براي مطرح شدن وي مظاهرات وسيعي را در ايران توسط آنانيكه از نظام شاه بيزار شده بودند براه انداخت وسرانجام آنچه امريكا مي خواست تحقق پذير شد , اما آن شاهيكه همواره در خدمت و مصلحت غرب كار ميكرد درهمان امريكا دچار يك وضعيت اسفبار شد كه مصرف وپول تداوي خويش را نداشت و شفاخانه هاي امريكا از تداوي وي ممانعت مي ورزيدند , تا بالآخره به مصر مهاجر شد ………..)
اما امريكا اينبار در منطقه شرق ميانه كه براي امريكا از اهميت بسزا برخور داراست حكومت را زير چادر دين حكمفرما ساخت تا توسط كردار آن منطقه را كنترول كند , ودر نهايت به پلان بزرگ خود كه سپردن زعامت امت اسلامي به شيعيزم ايران است نايل شوند , بخش اول پلان كه تهديد دولت هاي منطقه بود بشكل درست طبق پلان به پيش ميرفت , همه دولت هاي شرق ميانه توسط عملكرد سياسي ايران در منطقه تهديد ميشدند تا پلان هاي اقتصادي غرب را پذيرا شوند , اما قسمت دوم پلان كه تسليم نمودن زعامت امت اسلامي به شيعه برنامه ريزي شده بود مشكلات را بار آورد , كه منجر به درك كردن وفهميدن نوايا ي اين پلان از سوي حكومت هاي منطقه شد , بخصوص مرحله اول پلان چون در قلب شرق ميانه (عراق ) تطبيق شد ودولت هاي همجوار مشاهده كردن كه زعامت سياسي عراق چگونه بدست همنواان ايران افتيد وشخصيتهاي كه در حوزه هاي ديني ايران تربيت حاصل نموده بودند به اريكه قدرت تكيه زدند , نيز اين حكومت ها پي بردند كه پلان مذكور ايشان را هم در بردارد , پس براي روياروي با پلان سياسي غرب توسط ايران جبهه گرفتن , ومشكلات ودشواري هاي ايجاده شده در سر راه اين پلان , از سرعت پيشروي ووسعت آن در منطقه كاست , وبشكل از اشكال منجر به تعويق انداختن آن شد , باستفاده از تجربه عراق غرب گوشۀ ازين پلان را كه متعلق به مهين عزيز ما افغانستان بود عوض كرد , يعني در طرز عملي نمودن آن تبديلي بميان آورد , برخلاف عراق در افغانستان در مرحله اول شخصيتهاي ايران پرور تمامي قدرت سياسي را در افغانستان متصرف نشدند , بلكه براي طويل المدت بخاطر تحقق اين پلان تهداب گذاري شد مثلاً نهادي هاي كه مسول رهبري فكري جامعه است را بدست شخصيتهاي ايران نوا سپردند كه از تلوذيون هاي مؤثر د جامعه خود يادآوري كرده ميتوانيم , رسانه هاي سازنده را كه در توجيه فكر جامعه رول مهم وارزندۀ دارد در اختيار ايشان قرارداد , تا ازيك سو جامعه را بسوي معين سوق كند واز جهت ديگر شخصيتها ي مورد علاقه را در جامعه مطرح كنند , طوريكه ملاحظه ميشود . همچنان نهاد هاي تعلمي هم از ارزش خاص برخوردار استند , نهاد هاي برجسته تعلمي كه در اختيار شان قرار گرفته در دراز مدت خوهي نخواهي به دستگاه حكومت عناصر فعال را تقديم ميكند و رفته رفته پستهاي كليدي دولت در تصرف شان در مي آيد , تا اينكه زمام حكومت بشكل كامل بدست شان بيافتد , مبالغ انگفت كه در توسعه تعليم وتربيه اطفال خود بمصرف ميرسانند قابل سوال است كه از كجا ميشود ؟ , كمك هاي خيري كه براي شخصيت سازي وكسب شهرت در جامعه از سوي ايشان مصرف ميشود ازعايد كدام تجارت رابح است ؟ كه در تاريخ گذشته افغانستان همچو شخصيتهاي تجاري سابقه ندارد كه باين پيمانه عايدات بزرگ داشته باشند كه بيشتر از حكومت در كارها خير مصرف كنند .
بهر ترتيب اين پلان غربي براي سركوب كردن عالم اسلامي در جهان اسلام ادامه دارد , اما آنچه قابل بحث است اينست كه موضع گيري گروه ها واحزاب اصلاحي در قبال نتيجه انتخابات ايران انگيزه هاي نو را درفضاي سياسي جهان وتغيرتصميم گيري موسسۀ استخبارتي غرب را برانگيخته است , درين مورد به دو صورت تحليل خود را خاتمه داده ميتوانيم .
1 موسسه سياسي غرب مي خواهد كه آنچه پس پرده ميان ايران واين موسسه وجود داشت آن را عوض كند , وبه اين نتيجه دست يافته اند كه مهرهاي احزاب اصلاحي كه در مقابل نظام آخوندي ايران موضع گيري نموده است موفق تر ازين نظام موجوده استند وبراي پيشبرد پلان شان مؤثرتر خواهند بود , لذا موسسه سياسي غرب به تغير نظام ايران تصميم گرفته است , وخواهان برچيدن گلم نظام آخوندي ايران شده اند , واز همينجا هوشدار بيتريوس كه از امادگي ضربه بر ايران سخن بميان آورد صادقانه است ومي خواهند واقعاً دستگاه هاي هستوي ايران را در مدار ضرب خود قرار دهند , وهمچنان كشته شدن عالم اتمي ايران هم طوريكه حكومت ايران ادعا ميكند توسط استخبارت غربي از ميان رفته است , وبرعلاوه نابسماني هاي داخلي كه مخالفين دولت ايران انرا بار آورده است غرب هم بان افزوده براي تغير نظام سياسي ايران تلاش دارد وسيعي ميورزد , وخواهان فشار افزون درين راستا است كه جريانات كنوني وديد واديدهاي دراماتيك در منطقه شرق ميانه هم درهمين مدار صورت ميگيرد .
2 موسسه سياسي و استخبارتي غرب مي خواهد كه آنچه پس پرده ميان حكومت ايران واين موسسات وجود دارد , بشكل خود باقي بماند , وحكومت ايران را از آن تهديد روز افزونيكه از طرف مخالفين برايش متوجه است نجات دهد , ويك جريان نو را در منطقه خلق كند كه توجه ملت ايران ومخالفين دولت را بآن معطوف دارد , وعدۀ هم جریان سیاسی یمن را نیز در راستا خلق همچو يك وضعيت قلمداد ميكند كه نتوانست توجه متمركز ملت ومخالفين ايران را از قضيه اصلي كه تغير نظام است بخود معطوف سازد , لذا هوشدار بتريوس وكشتن عالم اتمي ايران براي خدمت اين هدف براه انداخته شد تا راهي نجات براي حكومت ايران ايجاد شود وتوجه ملت ايران كه به تغير حكومت متمركز شده عوض شود , چه هوشدار بيتريوس بطور غير مترقبه صورت گرفت , وهمچنان امكان كشتن عالم هستوي ايران هم بدون دست نظام ايران در آن بعيد به نظر ميرسد , ورسيدن به همچو شخصيتها كار نا ممكن است , پس عدۀ به اين عقيده استند كه اينكار هم توسط حكومت صورت گرفته است تا توجه مردم را بان معطوف كنند .