نویسنده : بروس ریچارد سن
تاریخ : یک ماه قبل از حملهً سپتامبر، ۲۰۰۱
مترجم : نثار احمد صمد
( بروس ریچاردسن نوشته های زیادی در بارهً افغانستان دارد . وی مؤلف کتاب « افغانستان : پایان دهندهً تسلط تروریستی شوروی » است که بنده آنرا تحت عنوان « د لستوڼی مار » در سال ۱۹۹۸ به پشتو ترجمه نموده است . ریچاردسن در مدت زمان جنګ افغان ـ شوروی چندین سفر مخفی به افغانستان نموده تا ګزارش ها و عکاسی های مربوط به جنګِ وحشیانه ایکه شوروی میخواست آنرا از انظار جهانی مخفی نګهدارد ، تهیه نمایند . راپور های عینی و عکاسی های او در جراید و نشرات معتبری مانند نیوزویک ، شیکاګوتریبیون ، سولجرز آف فارچون ، آینهً افغانستان ، افغانستان فورم ، سباوون ، دیپلومات ، ګاردین و چندین جراید تنظیمی افغانی و بعدأ جراید دعوت و افعان رساله/افغان پوست انتشار یافته است . بروس ریچاردسن یکی از مؤسسین « کمیتهً بین المللی نجات میراث های کلتوری افغانستان » بوده یعنی مؤسسه ایکه برای مراجعت آثار کلتوری سرقت شدهً افغانستان اختصاص یافته است . این مقالهً وی صرف یک ماه قبل از حمله یازدهم سپتامبر در مجلهً آینهً افغانستان و مطبوعات امریکایی بچاپ رسیده که خبر یک خطر محتمل القوع را به واشنګتن میدهد . بنده این مقاله را همان وقت ترجمه نموده ولی بتعقیب حملهً تروریستی یازدهً سپتامبر از نشر باز مانده بود تا اینکه بعد از یافتن آن در لابلای اوراق متفرق اکنون به نشر سپرده میشود ، ن . صمد )
« اما آنچه که تاریخ و تجربه می آموزد اینست ـ که مردمان و حکومات هرګز از تاریخ چیزی نیاموخته و یا به اصولیکه زادهً تاریخ است هیچ عمل نکرده اند . » ( جورج هیګل )
محمد داؤد صدراعظم وقت در سال ۱۹۵۳ بخاطر عصری ساختن اردوی خود که تا آن وقت مشتمل بر طیاراتِ محصولِ جنګِ جهانی اول ، قوهً پیادهً نه چندان مسلح و توپخانهً منتقل شونده توسط اسبها بود ، خواستار مساعدتهای امریکا شد . اما حکومت آیزنهاور به دلایل موقف تاریخی عدم انسلاک افغانستان ، امتناع شمولیت آن در پکت نظامی بغداد ، و مناقشهً آنکشور با پاکستان بر سر معضله پشتونستان تقاضای وی را نپذیرفت بلکه بفکر داؤد موقعیت ستراتیژیکی افغانستان دیګر نزد امریکا ناچیز به نظر می رسید درحالیکه خطر جدیً که از شمال متوجه افغانستان بود نادیده ګرفته می شد و یا به آن اهمیت داده نمی شد . داؤد جهت عصری کردن اردوی خود با درنظر داشت سیاست ضد روسی یک قرنهً افغانستان به ماسکو روی آورد . شورویها بدینوسیله در طی بیست سال آینده به هر سازمان و مؤسسهً افغانی اعم از ارګانهای دولتی ، قوای نظامی ، دسته جات افسران و سیستم تعلیمی و شاهراهها راه یافتند ، حتی باالاخره کنترول انکشاف منابع کشور را نیز به دست اوردند که بعدها توانستند ګردن افغانستان را خفه نماید .
داؤد در سال ۱۹۷۳ از طریق یک کودتایی به همکاری شوروی قدرت را به دست ګرفت، شاه را سرنګون و قانون اساسی را ملغأ نمود . این وضع ماسکو را موقع داد تا یک رژیم طرفدار شوروی ییکه توسط کمونیستها پایه ګذاری شده ، مستقر ساخته و آنرا بحیث یک مرحلهً ماقبل مداخله نظامی آنها در آورد .
عدم اعتماد عبدالرحمن خان بر روسیه که یک قرن قبل ابراز داشته بود یک پیش ګویی بیش از این نبود که : « هیولای غول پیکر دایمی در شمال سرانجام اساس و پایه افغانستان را درک نمود . »
مقامات ، کارشناسان سیاستِ خارجی ، محققین ، ژورنالیستها و مفسرین امریکایی بتعقیب مداخلهً نظامی شوروی خاطر نشان ساختند که این یک اقدام تدافعی شوروی بوده که می خواهد سرحدات جنوبی اتحاد شوروی را از یک موج کُشندهً تعصب اسلامی هراست نمایند . این تفکر متحدالشکل وقتی انتشار یافت که دیګر مورد قبول هر کس شده و مسلسل نقل قول می شد ، تکرار می شد و به حیث یک حقیقت و معرفت پذیرفته میشد . بلی ، این تزویر به اثر ناخِردی و عدم تحقیق حتی تا امروز یعنی بیست سال بعد نیز منحیث یک حقیقتِ قبول شده اقتباس ګردیده است . در اثناییکه قشون شوروی در ۱۹۸۹ افغانستان را ترک میکرد ، محاسبه و پیش بینی های بس غلط پالیسی سازان امریکایی چنان یک جنګِ خانمانسوزی را به ارمغان اورد که بیش از یک ونیم ملیون افغانها را کشته بر جای ګذاشت ، عظیم ترین کتلهً آوارګان جهان را بمیان اورد ، شالودهً مکمل اجتماعی و اقتصادی را دګرګون و ساختار های چند بُعدی این کشور را متلاشی نمود که در اثر این همه افغانستان وارد یک جنګ داخلی پایان ناپذیری شد که کشور را همانند آفتِ طاعون مصاب ګردانید که تا امروز نیز ادامه یافته است .
چنین بنظر میرسد که امریکا میخواهد که به دلیل چشم پوشی و یا بی تفاوتی در برابر حقایق چندین قرنه و سوابق تاریخی پالیسی های نزدیک بین ادارهً آیزنهاور را در مقابل افغانستان بار دیګر منعکس میسازد . سیاست رسمی ایالات متحده در واقع ماهیت تدافعی بر علیه ګسترش تروریزم جهانی ، داد و ګرفتِ مواد مخدر و نقش افغانستان بحیث « محور چنین فعالیتها » بخود ګرفته است . چه ، صداقت و صحتِ چنین توضیحات در اصل نه قابل حمایه و نه هم اثبات پذیر بوده نمیتواند . اعلامیه های رسمی واشنګتن در پشتیبانی « جنګ علیه تروریزم » که مملو از لفاظی ها بوده ، در اصل با پالیسی ها و اسناد حکومتی خود تناقض محض دارند . لیری جانسن کارشناس اسبق تروریزم در وزارت امور خارجه مقالهً خیلی مهیجی تحت عنوان « تهدیدِ روبه زوال تروریستی » مؤرخ ۱۰ جولای ۲۰۰۱ در نیویارک تایمز نګاشته که مختصر آن چنین است : « امریکاییها در اتکأ به قضاوتِ ګزارشهای خبری و مجسم سازی برخی عناصر شریر در محافل سرګرم کنندهً ما بر تخیلات واهی تروریزم معتقد شده اند . آنها بر این باور اند که بزرګترین تهدید در برابر ایالات متحده همانا تروریزم است که روز تا روز وسیعتر و مهلک تر میشود . آنها در فکر این هستند که ایالات متحده بمثابهً یک هدفِ خیلی عمده برای تروریست ها درامده است . و آنها با اطمینان خاطر بر این عقیده اند که ګروههای بنیادګرای اسلامی اکثرأ مرتکبین تروریزم بوده اند . باید ګفت که یکی ازین عقاید نیز حقیقت ندارد . درصورتیکه جرایم بیشتر بر علیه امریکاییها در خارج کشور براه می افتد ( همانطوریکه در داخل نیز صورت میګیرد ) ، ولی تروریزم سیاسی برخلافِ اکثر جنایات عادی ییکه برای یک حرص یا طمع ساده بوقوع می پیوندد ، به آن اندازه عادی هم نیست که اکثر مردم فکر می کنند . چنانچه از جملهً ۴۲۳ حوادث جهانی تروریستی که در لیست « اشکال تروریزم جهانی » منتشرهً ماه اپریل وزارت امور خارجه ذکر شده فقط ۱۵۳ آنرا وزارت خارجه و سی آی ای « اهم » قلمداد کرده اند . و از جملهً این فقط ۱۷ وقایع آن مربوط به اتباع ویا منافع امریکایی نسبت داده شده است . پس بزرګترین خطر در زمینه آشکار می ګردد ، یعنی اګر شما برای استخراج نفت در کولمبیا و یا هم در کشور هایی چون اکوادور ، نایجریا و یا اندونیزیا سعی می ورزید در آنصورت تدابیر لازمی و مقتضی را نیز باید ببنید ، در غیر آن امریکاییها هراس زیادی خواهند داشت . البته من در مورد تروریزم معتدل نمی باشم بلکه معتقد هستم که باید بر علیه آن آمادګی بیش از پیش ګرفته شود . چه ، اګر بخاطر موجه نشان دادن رهایی از شر تروریزم هر اقدام از دفاع راکتی ګرفته تا تعذیراتِ ددمنش بر علیه کشور های نادار و کوچک ( چنانچه در مورد افغانستان تعمیل شد ) همه و همه نشاندهندهً اینست که نفس عمیق بکشیم و این را منعکس سازیم که بخاطر چه می ترسیم . »
پذیرفتن دشمنی امریکا در مورد اینکه ګویا « افغانستان مرکز تروریزم جهانی است » و یا اینکه واشنګتن با جدیت هر چه بیشتر به اصطلاح درګیر « نبرد علیه مواد مخدر » است ، مشکل بنظر میرسد . هر چند ، وزارت خارجهً ایالات متحده مهارت و کفایتِ بیش از حدِ مباحثات را از خود نشان داده یعنی پروسهً که میتوان انجام متوقعه آنرا از قبل معلوم نمود و نیز برهان و استدلال بر آن طاری باشد . علاوه بر این ، از وقایع تاریخی بر می آید که تبلیغاتِ بسیار مؤثر آنست که در مقایسه با دروغ بافی بر یک اساس استوار باشد . میتوان با اثبات این حقیقت در مقایسه با چشم پوشی آن از تأکید ، تشریح ، دقت و تزیًیناتِ ثانوی یا محیطی منحیث ارتباطیون آن طوری تأثیر مطلوب وارد ساخت که نه آشکارا به دفاع آن ضرورت باشد و نه هم فاصلهً زیادی از واقعیت را بګیرد . یګانه متودِ عمومیً که میتوان بذریعهً آن به اصطلاح روزافزون « تروریزم » یک تصویر و رنګ سیاسی داد یکی انتخاب لیبل و دیګری دادن نام به آنست . اطلاع یا خبر نادرست صرف کینه جویی ی است که نه تنها به رسانه ها و جراید راه می یابد بلکه دستګاه حکومتی را نیز به آن مصاب می سازد . از ینرو بیانات و اعلامیه های چنین مراجع نباید از نقطهً نظر تحقیق علمی اشتباه آمیز یا نادرست تلقی نمود ، یعنی پروسه ایکه در طی آن چنین قضایای فرضی باید بررسی ګردیده و بعد ها به اثر آزمایش منطقی مردود شمرده شود .
از طرف دیګر، تحقیق و بازجویی علمی در مورد این فرضیه که مشی ایالات متحده راجع به افغانستان با لفاظی ایالات متحده یعنی با حیلهً مخفی اجندای شان متناقض است ، باید آغاز ګردد . واشنګتن جهتِ « دادن رنګ سیاسی به فرضیه خود » تمام این پروسه ایرا که در قلمرو تحت طالبان زرع و کشتِ کُلیه موادِ مخدر را بطور کلی ممنوع و از بین برده ، یکسر نادیده ګرفته است . این دست آورد را اګر خارق العاده نمی دانند حد ِاقل به دلیلی باید یک اقدام عالی پنداشته شود که ایالات متحده آنرا در نیم کرهً خود علی الرغم داشتن دهها بلیون دالریکه از مردم بطریق مالیه ( تکس ) وصول می نماید اجرأ کرده نتوانست .
نمونهً دیګر تناقض ګفتار و کردار ایالات متحده اینست که این کشور هنوز در برابر نقش روزافزون روسیه در تجارتِ مواد مخدر آسیایی بی تفاوت مانده است . برای کشوریکه جنګ را بر علیه موادِ مخدر اعلان کرده ، چګونه ممکن است این حقیقت را نادیده بګیرد که روسیه در انتقال هیرویًن به مارکیت های امریکا و اروپا دخالتی ندارد ؟ نقش روسیه اخیرأ در این تجارتِ پنهانی با دستان مهم ذیل بخوبی رسوا شده است :
شصت هزار تن تریاک که سالیانه بوسیلهً لاری ها و هلیکوپتر های نظامیً روسیه از نواحی شمال افغانستان در تحتِ ادارهً اییتلافِ شمال قاچاق میشود ، از طریق تاجکستان و ماسکو به بازارهای اروپا و ایالات متحده سرازیر می ګردد . باید ګفت که در این پروژهً خیلی پُرمنفعت بیش از ۱۲۵ پرسونل نظامی روسیه ( محافظین سرحدی ) بشمول جنرالها و یا بالاتر از آن ، امام علی رحمانوف ریًس جمهور تاجکستان و احمد شاه مسعود سهیم می باشند . این ګزارش را برای نخستین بار یک ژورنالیستِ تاجکی بنام « ل. ناصربایُف » بتاریخ ۱۱ ماه جولای ۲۰۰۱ در « خبرنامهً جهانی » منتشر ساخت . نامبرده بعدأ در ماسکو از طرف افرادِ امنیتی روسیه دستګیر و به زندان افګنده شده است . این ګزارش در اخبار « اِن اِن ایف » نیز بحیث یک مقالهً برجسته توسط ژورنالیست های جرمن انتشار یافت . ایشان دست آورد ها و اسنادِ خویش را در زمینه به کنفرانسیکه در هفتهً اخیر ماه جولای در کیمبریج سنتر واشنګتن دایر شده بود ارایه نمودند . یکی از این ژورنالیست ها بنام « هنس بی بارکات » به شاملین کنفرانس ګفت که وی شاهد عینی یک فعالیتِ غیر قانونی در زمینه است . این اګر ناممکن نباشد لا اقل مشکل است تا قبول ګردد که این حکایت از رسیدګی و مداقهً دستګاه همیشه مراقبِ استخبارات و یا پالیسی سازان ایالات متحده مخفی بماند . ماسکو علاوه بر این ، در تأسیس و مراقبتِ چندین کیمپ های آموزشی شبهِ نظامی در مناطق شمال نیز مقصر است . این کیمپ ها تخریب کارانی را برای احمد شاه مسعود تربیه می نمایند که بعدها در مبارزاتِ تروریستی بمب ګذاری در کابل و مقابله با مخالفین دوشنبه در درهً فرغانه توظیف می شوند .
واشنګتن در این اواخر میزبان داکتر عبدالله ( وزیر مشاور ) اییتلاف شمال بود و به آرمانهای سیاسی و نظامی آنها وعدهً مساعدتِ دیپلوماتیک را داد . رؤس کلیدی این مذاکرات عبارت از دوباره به قدرت رسانیدن محمد ظاهر شاهِ سابق و سایرین در افغانستان بود که عدهً کثیر آنها بی اعتنایی بی رحمانهً حقوق بشر را هنګام تسلطِ شان بر افغانستان از خود نشان داده اند . مامورین عالیرتبه امریکایی طالبان را بخاطر بی ثبات ساختن منطقه ، تخطی از حقوق بشر ، پناه دادن به تروریستها و نادیده ګرفتن فکر یک حکومتِ با قاعدهً وسیع نیز موردِ سرزنش قرار داده اند .
این یکبار دیګر ناهماهنګی میان واقعیتِ عینی و ګفتار ایالات متحده را بخوبی نشان میدهد . نقش ایالات متحده بمثابهً « پادشاه ساز » در ایران ، چیلی ، فلپین ، ویتنام و هر جای دیګر همواره یک ریکارد بدِ تجاوز به حقوق بشر ، قتل سیاسی ، فساد ، اختناق اقتصادی و غصبِ حق کسانیکه به ارادهً مردم انتخاب شده ، در بر داشته است . افغانستان نیز از این امر مستثنی نیست . شاه سابق خویشتن را نزد مردم خود جهت رهبری افغانستان در مدت زمان بحران ناتوان و ناشایسته ثابت ساخته و شاید روی همین ملحوظ بود که خودرا از این مجادله به دور نګهداشته است . شاه در هنګام جهاد در یک قصر واقع در روم زندګی مرفه ای داشته درحالیکه مردم شان بخاطر زیستن سرګرم یک مبارزهً حیات و ممات بودند . شاه در جریان تجاوز وحشیانهً شوروی بخاطر تسکین دردها ومصایًبِ مردم خود مانند یک آدم ګنګ و بیصدا هیچ اقدامی ننمود .
طوریکه هنری کیسنجر تصدیق می کند : « مطالبهً نهایی امریکا اینست تا قدرتِ خودرا به یک حالت رضایًتِ عامه طوری درآورد که ارزش های آن نه بشکل تحمیلی بلکه بطریق موافقتِ همګانی در جهان مورد قبول واقع شود . » بلی ، این واقعیت است که هیچ کشور یا جمعی از کشورها حق ندارند که تحت اختفأ و بهانهً منفعتِ جامعهً بین المللی بر مردم افغانستان یک صفی از زعامت یا حکومت را بوسیلهً زور ، تخریب و یا اختناق سیاسی تحمیل نماید .
روسیه تحتِ تخیل تروریزم در پی آنست تا حق روس های مسکون در دولت هاییکه در قرارداد های امنیتی دول منافع المشترکِ مستقل ( سی آی ایس ) تصویب شده و یا آنعده روسهاییکه در مناطق « بیرون مرز متصل » بماسکو تن درداده اند محافظت نمایند . روسیه جهتِ بدست اوردن مقاصد ستراتیژیکی خود که همانا دوباره به استعمار دراوردن آسیای میانه و تجزیهً افغانستان است ، مقادیر هنګفت سلاحهای عصری و پیشرفته را به احمد شاه مسعود ارسال میدارند تا جنګ در افغانستان کماکان ادامه یابد ، یعنی اوضاعیکه ماسکو از طریق آن سعی می ورزد تا رهبران آسیای مرکزی را از تهاجم طالبان ترسانیده و بدینوسیله آنها حفاظتِ خویشتن را در پناه نیروهای روسی جستجو نمایند . ولی چون ماسکو جهانیان را تحت حیلهً فریاد از تروریزم بوسیلهً دادن یک شکل خارجی به آن بیهوش می نمایند ، در واقع دهها هزار اتباع روسی جان های خویش را در کشتار های چچنیا کماکان از دست می دهند .
از نقش روسیه بمثابهً یک پادشاه ساز غیر عادی در یادداشت های ریًس اسبق « کی جی بی » و صدراعظم بعدی « یوګنی پریماکوف » به تفصیل ذکر شده است . احمد شاه مسعود که بوسیلهً روسیه غرض اتمام وظایف باقی ماندهً ببرک کارمل توظیف شده ، توسط پریماکوف در حصهً مواد مخدر و قاچاق اسلحه و نیز در تشویق و حمایتِ خرابکاری های روسیه در انتخاباتِ دیموکراتیک تاجکستان مشمول ساخته شد تا بدینوسیله یک چتر امنیتی آشکار و وسیع را برای منطقه تأمین نماید . ولی واشنګتن دراین باره و راجع به سایر تخطی های هدفمندیکه بوسیلهً « غول پیکر شمال » در مقابل افغانستان و آسیای میانه در جریان است ، شکل یک توطیًه خاموشانه را اختیار نموده است . اصلِ سرګذشت اینست که به استثنأ مدارک و اسنادِ مخفی ( مخابره های وزارتِ امور خارجه ) عالیرتبه های واشنګتن باید فعلأ به تبانی مسعود با روسها از آوایل جهاد بدینسو متوجه شوند .
نیاتِ ماسکو همچنین در شمارهً مؤرخ ۱۸ جون امسال « میثاق ایثار » نیز بخوبی نکته بندی شده است . میثاق ایثار اینرا فاش میسازد که ماسکو در این آواخر ماهانه در حدود ( ۳۰۰ ) بلیون بانکنوت های افغانی جعلی را تولید و توزیع مینماید تا بوسیلهً آن جنګ را در افغانستان مشتعل نګهدارد . روزنامهً مذکور این واګذاری و توزیع را چنین برملا میسازد :
« ۱۱۰ بلیون افغانی برای احمد شاه مسعود بخاطر عملیات نظامی سپرده میشود ، ۱۱۰ بلیون دیګر آن به اسعار معتبر خارجی تبدیل شده که اخراجات مالی نمایندهً مسعود در واشنګتن و جریدهً وفادار به او یعنی « امید » نیز شامل آنست . پول متباقی در حسابات مخفی بانکی ذخیره میشود ، در حالیکه ۱۱۰ بلیون متباقی در میان حاجی قدیر ، عبدالرسول سیاف و مقاماتِ حزبِ وحدت توزیع می شود . » بلی ، ضربهً خُرد کنندهً چنین یک کتلهً عظیم پول که به مبالغ هنګفتِ پول خارجی تعویض میشود ، از اقتصاد یکی از فقیرترین و نادار ترین کشورهای جهان سخن میګوید که نیازی به توضیح ندارد .
برخی حقایق کم معلوم در ارتباط به مهمان تجرید شده و رسوای طالبان ، یعنی اسامه بن لادن فرضیهً ما را مبرهن و واضح می سازد .نخست اینکه ، طالبان غرض بیرون رفت از تنګنا و معضلهً آقای بن لادن چهار پلان مختلف را به حکومت ایالاتِ متحده تقدیم داشته که سه طرح آنرا به ادارهً کلنتن و چهارمی را به ادارهً جورج بوش سپرده است . باید ګفت که هر اقدام آنها نادیده ګرفته شده و یا اینکه بکلی رد ګردیده است . دوم اینکه ، علیرغم کوشش های مکرر طالبان دال بر سپردن اسناد و شواهدِ مسَلم که جُرم یا بیګناهی مهمان آنها را ثابت سازد ، یګانه جوابیکه از ایالات متحده دریافت میدارند اینست که آنها مسأله را بطور اغراق آمیز بزرګ جلوه داده و اسرار خویش را موجه وانمود ساخته درحالیکه اتهاماتِ فدرالی خودرا در دفتر عدلی بیل کلنتن مخفی نکهداشته اند . لیکن هر کس وارد در قانون ایالات متحده بدلیلی بر آن مشکوک می شود که تعقیب کنندهً فدرال میتواند اتهامات هیأت ژوری را بخصوص در حالیکه رسانه های ګروهی مسایلی چون تروریزم را فوق العاده بزرګ جلوه داده باشد ، تأمین نمایند . اینرا باید تذکر داد که اقامهً دعوه یا وارد آوردن اتهامات بر جرم یا بیګناهی کسی دلالت کرده نمیتواند بلکه بطور عادی ادعای حکومت در برابر وکیل دعوه را نشان می دهد . برخی تحلیلګران خاطر نشان ساخته که ایالات متحده در واقع ترجیح میدهد تا وضع بر همین منوال ادامه یابد نه اینکه حل شود و نیز اینکه آقای بن لادن نزدِ واشنګتن حیثیتِ تکمهً پُرارزش ماشین را دارا میباشد .
بلی ، اکثریتِ ما از مجرم بودن ویا بیګناهی آقای بن لادن آګاهی نداریم . مګر آیا نامبرده میتواند منتظر یک محاکمهً منصفانه در ایالات متحده ایکه حکومتِ آن بر علیه او از مبالغهً زیاد کار ګرفته ، و رسانه های آن وی را محکوم و متهم ساخته ، باشد ؟ و باالاخره آیا او به ناسزا و بدرفتاری تعقیب ګران قانونی تن درخواهد داد طوریکه مقاماتِ وزارت عدلیه در قضایای بزرګِ دیګر اکثرأ از خود نشان داده اند ؟
افغانستان و آسیای میانه مملو از ذخایر و ګنجینه های منابع طبیعی بشمول معادن غنی ګاز طبیعی ، تیل ، یورانیوم ، مس ، طلا ، قلعی ، نیکل و سایر مرکباتِ نادر غیر قابل شماری است . چنانچه جک شرودر پروفیسور جیولوجی پوهنتون نبراسکا بطور نمونه بیش از سه صد اقلام چنین مواد را در خاکِ افغانستان تشخیص و طبقه بندی نموده است . یک موقع تاریخی در انتظار مردم افغانستان و آنهایی بوجود امده که تکنالوژی ، سرمایه ګذاری ، و پرسونل را جهت استخراج این منابع فراهم خواهند ساخت . پس سوال وفق نشده در زمینه اینست که چرا ایالات متحده باید چنین فرصت های فوق العادهً تجارت را به روسیه و تا حدی به ایران واګذار شود ؟ بلی ، مؤسسات و کمپنی های ایالات متحده بدون شک در سهم ګیری چنین یک فرصتِ اقتصادی که همانا « جام مقدس » است ، منافع بس عظیمی را تصاحب خواهد شد .
نقطهً مرکزی این مبحث اینست که آیا کارشناسان ستراتیژیکی ایالات متحده « چیزی را از تاریخ آموخته اند و یا خیر ، و آیا به اصولیکه از تاریخ نشأت کرده عمل نموده اند یا خیر ؟ » تا بدینوسیله اشتباهاتِ بزرګِ مشی خارجی شان در ۱۹۵۳ دوباره تکرارنشود . در آن زمان ارتداد و دفع ادارهً آیزنهاور بود که داؤد خان را باالاجبار واداشت تا خویشتن را به دامن روسیه بیاندازد . داؤد و جهان از آن به بعد درک نمود که از لانه و یا غار « خرس سرخ » کسی دوباره زنده برګشته نمیتواند . نګرانی بزرګ در ادارهً جدید همانا طرق اداره ای ریًس جمهور ایالات متحده جورج بوش در اعتماد به کسانی است که خویشتن را به دیګران مسؤل می دانند . تقرر زلمی خلیلزاد ازین جمله است . آقای خلیلزاد با خود یک معرفی ضد طالبان را پیش کش مینماید و او این حقیقت را تشخیص کرده نمیتواند و یا نمیکند که روسیه و ایران جسدِ خاک آلود افغانستان را در مسابقهً جهانی « بُزکشی » موردِ استعمال قرار داده اند . آقای خلیلزاد بحیث مشاور ریًس جمهور در موقعیتی قرار دارد که قادر است به منازعهً افغانستان و نیز به مشی ایالات متحده در زمینه شکل و صورتی بدهد . آقای بوش باید در جستجوی مشورت و نظر خواهی اشخاص ورزیده ، شایسته و بیطرف برآید . اتکأ بر آقای خلیلزاد و بر مشی ته نشین شده ً ادارهً کلنتن مشی جنګجویانه را بر علیه افغانستان کماکان به پیش خواهد برد .
اکثر ماهرین و متخصصین منطقوی بیم دارند که دوام دار شدن سیاستِ فعلی ایالات متحده در برابر افغانستان طالبان را مجبورأ در جستجوی مساعدت از عناصر محافظه کار و رادیکال کشورهای خلیج ، پاکستان و بنګله دیش خواهند ساخت .اینکه چنین وضع چه تأثیری بر تمام این منطقه خواهد ګذاشت ، واضح نیست . پس چنانچه تاریخ بما یاد آور می شود ، باید کمک کرد تا ماسک ها و لباسهای مبدل بسیار قیمت نشود . در غیر آن قیمت بحدی بلند خواهد رفت که امریکا قادر به پرداختِ بهای آن نخواهد بود . پایان