De oorspronkelijke bijlage downloaden
جهنم
ان المنافقين فى درک اسفلل مننار.
باند ربانى در چنگال سازمانهاى جاسوسى جهانى: ISI پاکستان، ساواک، سازمان جاسوسى قبلى و فعلى سازمان اطلاعات وامنيت کشورايران، موساد اسراييل، CIA امريکا، MI 16 بريتانيا، BND المان، SCSSI فرانسه، KGB سابقه شوروى و FSB فعلى، RAW هندوستان، CSIS کانادا وغيره وغيره …
٣٠ مى ٢٠٠٩
صد افسوس که استاد ربانى از پوهنتون جامعه الازهرفارغ شده. غيرت افغانى خو ندارد چرا که افغان نيست ولى اقلآ غيرت اسلامى خوبايد ميداشت. پوهنتون جامعه الازهر در سال ٩٧٥ ع در عهد خاندان فاطميه بنا شد، و از بدوى تاسيس ان تا حال به هزاران عالمان جيد تربيه و به جامعه جهانى اسلام تقديم کرده و ميکند. دراغوش اين کانون اسلامى عالمان برجسته مانند حسن البنا، موسس اخوان المسلمين پرورش يافته. همچنان محمد امين الحسن مفتى بيت المقدس شاگرد اين موسسه علمى بوده که سر سخت مخالف يهودها بود. جمال عبدل الناصر رييس جمهور فقيد مصر در سال ١٩٥٦ بر ضد تهاجم انگليسها بيانه اتشين را در اين پوهنتون ايراد و تهاجم انگليسها را بشدت تقبيح و مردم مصر و جهان اسلام را عليه مظالم انگليس بر انگهيت. سيد جماالدين افغانى نيز افتخار شاگردى اين کانون علمى را داشت و جهان اسلام را در مقابل استعمار انگليسها، فرانسويها وغيره بيدار ساخت.
يک متل مشهور است که ميگويد “خدا ناديده را روز ندهد و پاى ترکيده را موزه” قصه زندگى استاد ربانى در ايام طفوليتش يکى از همصنفيان اش که محترم مموزى نام دارد وپدرش بزرگوارمموزى صاحب مدير معارف ولايت بدخشان در شهر فيض اباد بود و در اوان طفوليت مموزى صاحب با ربانى در شهر فيض اباد بدخشان همصنفى بود چنين بيان ميکند. ” ربانى از يک فاميل بينهايت بى بضاعت و غريب بود، وقتيکه از مکتب رخصت ميشديم مادر محترم ربانى براى وى شير و دوغ ميداد و در لب سرک نشسته و انرا ميفروخت و پوليکه از ان درک بدست مياورد نفقه اى فاميل خود ميکرد” اين يک چيزى واضح است که در کار شرم نيست البته کار شرافتمندانه، ولى انسان بايد گذشته خود را فراموش نکند، ولى متاسفانه ربانى از ان چشم است که همه را فراموش کرده. قرار معلومات ديگر ربانى جوانى بسيار کثيف و لجنزار داشت که درين مورد از ايشانهاى شهر بلخ و مزارشريف بايد پرسيده شود.
مموزى صاحب در وزارت معارف افغانستان بحيث عضو رياست تفتيش ايفاى وظيفه نموده و فعلآ در شهر بنالمان زندگى ميکند. اين بايد گفته شود که مموزى صاحب يک شخص پاکنفس و با وجدان بوده و است. بگرديم به اصلى قصه و رياکارى استاد ربانى.
مقاله اخير استاد ربانى که در باره داکتر اشرف غنى احمدزى نوشته، مملو از حسادت، منافقت، وطنفروشى و تفرقه اندازى چيزى ديگرى نيست، نوشته ربانى توسط محترم رحمت اريا ترجمه و در ويب سايت بينوا چاپ شده،دراين مضمون ربانى نتها به شخصيت پاک غنى احمدزى اتهامات نادرست وارد نموده بلکه تمام ملت افغان و خصوصآ پشتونها را توهين کرده، البته از ربانى کدام توقع ديگر شده نميتواند. ربانى يک شخص ستمى، عقده اى، فروخته اى روسها و ايرانيها بوده و است. ربانى پشتونها را فاشست و غنى احمدزى را عضو افغان ملت ناميده که به زعم ربانى پشتون بودن و عضويت يک شخص به افغان ملت گناه است، پس عضويت و يا رهبرى خود شخص ربانى از ستم ملى وجمعيت اسلامى را چطور بايد توجيه کرد. اگر عضويت يک حزب غير از جمعيت و ستم ملى گناه است، پس تمام جهان بايد يک حزبى باشد. متل است: ” سگها غو غو ميکند و کاروان تير ميشود”.
ربانى منافق بالاى چندين کشتى پاى خودرا مانده است، يعنى در ابتدا ستم ملى بود، بعدآ که اله اى دست اىاساى (ISI) پاکستان شد جمعيت اسلامى و فعلآ جبهه ملى نامقدس. بايد اضافه شود که غير از عضويت احزاب فوق الذکر اين ربانى بيحيا با بزکش (مسعود مردارد شده) خود شوراى نظار و اتحاد شمال را نيز در مقابل پشتونها به همکارى مشاورين روسها و مشاور اعلى ديگر ايرانى چنگيز پهلوان تآسيس و در مقابل به ميلونها دالر در جيب هايشان ريختانده شد.
در يک جاى ديگر نوشته که “غنى احمدزى و برادرش حشمت غنى احمدزى به منظور کمک به کوچيها به ميلونها پول بدست اورده که انرا در بين خود تقسيم و حيف و ميل کرده است و براى کوچيها هيچ چيز داده نشد.” از ربانى پرسيده شود وقتيکه شما و باند جنايتکار شما از سال ١٩٧٥ تا حال به بيلونها دالر از روسها، پاکستان،اسراييل، ايران، فرانسه و ممالک ديگر بدست اورديد چه شد؟ دور نرويم بعد از سقوط طالبان ومتعاقبآ ترتيبات حمله قواى هواى و زمينى امريکا، هفتاد ميلون دالر که توسط گيرى (Garry) که نماينده دايمى سى آىايى براى امور افغانستان در پاکستان بود و هيمشه توسط هليکوپتر(MI24) ساخت روسيه در بين پشاور و پنجشير در حرکت بود بعد از واقعه ١١ سپتامبر ٢٠٠١ بيش از هفتاد ميلون دالر را توسط همان هليکوپتر به پنجشير اورد و در بين شما گلهاى سگها تقسيم نمود، چى شد؟ دالر مذکور را شما، مسعود و برادرانش، قسيم فهيم، داکتر عبدالله عبدالله، قانونى، قوماندان عطا،صديق چکرى، داود داود فعلآ معين وزارت داخله، ضرار احمد مقبل فعلآ وزير مهاجرين،عبدالرشيد دوستم،سيد مصطفى کاظم که در بغلان کشته شد، سيد مخدوم رهين فعلآ سفير در هند، کريم خليلى معاون کرزى، محمد محقق، اسمعيل خان فعلآ وزير اب و برق و ديگران تقسيم نمود.
جمعيت اسلامى بسرکردگى ربانى،شوراى نظارو اتحاد ناپاک و تجزيه طلب شمال، از بدوى وجود انها وظيفه خاينانه را داشته و دارد. درسال ١٩٧٩ تجاوز عساکر شوروى سابق، قوماندان مسعود به مشوره ربانى يک معاهده خاينانه را در مقابل ٣٦ ميلون دالر درماه فبرورى سال ١٩٨٢ در پنجشير به جنرالهاى شوروى وقت امضآ که تحت ان به عساکر شوروى راه عبوراز تونل سالنگ باز گذاشته شد.دراين باره کتاب و نوشته هاى متعدد نويسنده مشهور امريکايى بروس ريچاردسن(Bruce G Richardson) را مطالعه نماييد، اتحاد کثيف و اگنده خيانت شمال عمل مشابه را بار ديگر در سال ٢٠٠١ در مقابل هفتاد ميلون دالربراى حمله ديگر اجانب هموار و افغانستان را بار ديگر به امريکايها فروخت. جمعيت اسلامى، شوراى نظار و جبهه ملى نامقدس در وطنفروشى تجربه طولانى و تاريخى دارد. فروختن افغانستان در سال ١٩٧٥ وقتيکه ربانى و بزکش مسعودوف به پاکستان تحت يک پلان مخفى با نصيرالله بابر، وزير داخله وخت پاکستان اغاز شد، معامله ديگردر سال ١٩٨٢ اتحاد شوروى، ومعامله فروش بار سوم در سال ٢٠٠١ با امريکايها عقد شد. فکر ميکنم نوبت فروختن بار چهارم افغانستان به ايران ميرسد که يکى از ارزوى ديرينه اى حجته الاسلام ربانى و دار و دسته خاين او خواهد بود، ولى اين ارمان را به گور خواهد برد.
بياييم به قصه معامله گيرى ديگر ربانى و باند خاين اش يعنى شوراى نظار: وقتيکه “گيرى” نماينده سىاىايى، پول هفتاد ميلون دالر را در بين وطنفروشان جمعيت اسلامى و شوراى نظار تقسيم و انهارا قانع ساخت که حمله امريکا بالاى طالبان حتمى است و شما بايد به قواى امريکا کمک کنيد، بعد ازمعامله ايجاب و قبول، بين سىاىايى و وطنفروشان اتحاد نا پاک شمال “اقاى گيرى” به منظور راپور دادن به واشنگتن امد و راپور را به جارج تينن( George Tannin) امر سىآىايى انزمان ارايه کرد، آمر سىآىايى،اقاى گيرى را راسآ به رييس جمهور بش به قصر سفيد باهم برد و تمام جريان و راضى ساختن جمعيت اسلامى و شوراى نظار را در مقابل هفتاد ميلون دالر اگاه ساخت، وقتيکه جارج بش از اين معامله وطنفروشى جمعيت اسلامى و شوراى نظار خبر شد به اصطلاح در کالا جاى نميشد و گفت “معامله اى خوب است” “This is a good deal” . خوانندگان محترم درين باره اگر دسترسى داريد لطفآ کتاب که توسط نويسنده امريکايى بنام “باب وودوارد” (BOB WOODWARD)” نوشته شده و عنوان کتاب “بش در جنگ Bush at war” مطالعه کنيد و حقايق را بچشم خود ملاحظه نماييد.
از ربانى وطنفروش بايد پرسيده شود که براى چوکى رياست جمهورى افغانستان بيش از چهل اشخاص خود را کانديد نموده، چرا بالاى انها انتقاد نميکند و کانديدى انها را چه از نگاه مليت، قوم و يا ارتباط انها به اين و يا ان حزب زير سوال نميگرد.؟ اگربراى ربانى مکار سوال پشتون بودن و چوکى رياست جمهورى افغانستان مطرح باشد، پس براى همه پشتونها هم تاجک بودن و کانديد رياست جمهورى بايد زير سوال باشد. به همه معلوم است که پشتونها فاشست نبوده و نيستند بلکه اين ربانى و بعضى اشخاصى ماننداو استند که باوجود عالم بودنش فکر و عمل خاينانه فاشيستى ايرانى دارد. ايران سر سختانه سنيان ايرانى را ميکوبند و سنيان جهان را “کافر” مينامند در حاليکه ربانى اهل تسنن است ولى باز هم خودرا در …. ايران اويزان ميکند يعنى چرا؟
ربانى و بزکش مسعودوف که تنها به يک قسمت محدود شهر کابل يعنى ارگ جمهورى، شهر نو، خير خانه مينه، تپه اى تلويزون حکمرواى ميراند به ماسکو سفر داشت و به ولاديمير پوتين در حين ملاقات نه تنها غرامات جنگ را بخشيد بلکه خون هزاران شهيد که در طول ده سال جنگ توسط عساکر شوروى ريختانده شده بود نيز بخشيد و گفت که ” شوروى سابق ديگر وجود ندارد لذا غرامات جنگ مطرح بحث نيست”. از ربانى بايد پرسيده شود که تو اين صلاحيت را از کجا کردى که خون ملت و غرامات جنگى به روسها انعام کنى؟ از کيسه اى خليفه ميبخشى!!!
موضوع ديگر اينست وقتيکه روسها به افغانستان تجاوز نمود تمام شهرهاى بزرگ افغانستان به مرکز فساد اخلاقى مانند فحشا،قبيحه خانه ها، شرابخورى و شرابفروشى، فساد ادارى و هزارها فسق و فساد تبديل شد و ربانى و بزک چينى اش مسعودوف و ياران وطنفروش پرچمى اش اين فسادها را بچشم سر ميدند نتنها در مورد محو و نابودى ان کار نميکرد بلکه در تقويه و ترويج ان نيز ميکوشيدند. اکنون به امدن و دعوت کردن عساکر کثيرالملتى توسط منافقين جمعيت اسلامى، شوراى نظار و اتحاد کثيف شمال، وضع اخلاقى افغانستان به صدها بار خرابتر شده، فحشا و امراض ناشى از ان که عساکر و کارکنان خارجى که به نامهاى گوناگون در افغانستان کار ميکند بخود اورده روبه افزايش است و ربانى که داد از اسلام و مسلمانى ميزند و اينرا ميداند که چنين اعمال ناروا ضد اسلام و مسلمانى است ولى يکروز از دهن و زبان کثيف ربانى شنيده نشد که به صفت يک عالم دين که در جامعه الازهر درس خوانده در مطبوعات و وسايل دستجمعى چه داخلى و يا خارجى چيزى گفته باشد. ربانى نه جراات اخلاقى دارد و نه هم جراات اسلامى . گناه ديگر ربانى منافق اينست که در اخبار جهانى و داخلى هر روز ميبيند که توسط بمباران قواى هوايى و زمينى به صد ها مردم بيدفاع اعم از زن، مرد و اطفال بيگناه کشته ميشود، خانه هايشان ويران و از بمباردها در حال فرار استند، ولى ربانى درباره اين مظالم قواى اجانب يک لفظ را بزبان نياورده. اين واضح است که جنگ در مناطق پشتون نشين است و ربانى به پشتونها ضديت دارد، ولى بعضى اوقات ديده شده که در مناطق شمال هم وقايع دلخراش صورت گرفته و مردم بيگناه قربانى داده، ولى اين ابليس که ماسک اسلام را بروى خود کشيده حتى يک لفظ تقبيح زبانى را هم بزبان نياورده . معلوم ميشود که ربانى يک شخص بى ايمان، بى غيرت، شيطان، ابليس صفت و فاقد هر نوع صفات انسانى بوده و هيچ نوع عواطف انسانى نداشته و ندارد.
شخص ربانى يک معامله ديگرى را با اسراييل در سال ١٩٩٧ در شهر بنالمان در بين سفارت اسراييل بامضا رسانيد، اين زمان بود که طالبان در افغانستان قدرت داشت و ربانى بر ضد طالبان به هر طرف تقلا ميکرد تا طالبان را از قدرت برکنار سازد. يعنى ربانى براى به قدرت رسيدن به هر عمل نامشروع دست ميزند وبه اسلام و عقايد اسلامى هيچ نوع ارزش قايل نيست.
من اينرا ميدانم که دراين نوشته عفت قلم تا يک حد مراعات نشده، ولى ربانى در نوشته خود به چهل مليون پشتونها توهين کرده است و ربانى و اشخاص مانند او سزاوار چنين سخنان است. اگر در اينده باز هم ربانى دست به چنين اراجيف بزند در انصورت جواب سخترخواهد بود واز رازهاى درونى فاميل و خانواده اش پرده برداشته خواهد شد. وسلام
در بزرگى مکه شک نيست ولى خر به طواف حاجى نميشود.